و گلی تازه به دنیا آمد.
خارخندید و به گل گفت سلام
…و جوابی نشنید؛
خار رنجید و هیچ نگفت؛
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا بود…
دست بی رحمی آمد نزدیک…
گل سراسیمه زه وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خزید
…و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید؛
گل صمیمانه به او گفت:سلام!
آدم برفي هم که باشي
دلت ميخواهد کسي در آغوشت بگيرد،
دلت ميخواهد يک نفر کنارت باشد،
تا گرمت کند ، تا آرامت کند.
مهم نيست آب شدن... ،نيست شدن...
مهم آن آرامش است
حتي براي چند لحظه...!