در دانشگاهها و محیطهای دانشجویی بسیار مطرح میشود که «استیون هاوکینگ» با نظریه عوالم موازی ثابت کرده است جهان از هیچ به وجود آمده است. چه دلایل فلسفی و منطقی در پاسخ وجود دارد؟
[h=2]
زمان موازی چیست؟ فیزیکدانان کوانتمی دانشگاه کالیفرنیا کشف کرده اند که به گونه ای نشان می دهد جسمی که در مقابل یک فرد قرار گرفته و دیده می شود می تواند به صورت همزمان در جهانی موازی نیز وجود داشته باشد.
این کشف به واسطه ذره ای کوچک و فلزی انجام گرفته است ، براده ای به قطر یک تار مو ، جسمی که بسیار ریز است اما در عین حال می توان آن را با چشم غیر مسلح نیز مشاهده کرد.
دانشمندان این ذره را در کاسه ای مخروطی و تاریک سرد کرده و تمامی هوای اطراف آن را به منظور حذف ارتعاش خارج کردند. سپس محققان ذره را مانند یک دیاپازون حرکت داده و مشاهده کردند ذره در زمانی واحد حرکت کرده و متوقف می شود.
[h=2]پیشینه بحث وجود زمان موازی، مستلزم وجود جهان موازی است. اگر چه سابقهی این نظریه را از قرن 19 مطرح میکنند و در دهههای اخیر و به بویژه پس از توجه به فیزیک کوآنتوم نظریات متعددی در این زمینه ارائه شده است، اما اسناد تاریخی نشان میدهد که سابقهی اینگونه تخیلات حتی به هزاران سال قبل از میلاد میگردد. اما در عین حال هم چنان فقط و فقط یک نظریه «یعنی حدس و گمان بدون هیچ پایهی علمی» میباشد و حتی شواهد قابل تأملی نیز برای آن ارائه نشده است، چه رسد به دلایل متقن علمی.
البته منظور دانشمندان ماتریالیست (ماده گرا) این است که شاید جهانی شبیه به جهان مادی مشهود وجود داشته باشد و احیاناً موجودانی نیز در آن زندگی مادی داشته باشند، که چنین نظریهای هیچ گاه به اثبات نزدیک نیز نخواهد شد. چرا اولاً وجود ندارد و ثانیاً ابزار شناخت در جهان بینی مادی محدود به حس و کشف آن محدود به نظریه و آزمون است و برای انسان جز همین جهان مادی فعلی قابل آزمایش و تجربه نخواهد بود.
اما اگر موضوع را از دیدگاه وسیعتری مورد مطالعه قرار دهیم و سخن از «عوالم» دیگر با موجودات منطبق با خود به میان آوریم، به نتیجه میرسیم که وجود عوالم دیگر، نه تنها نظریهی جدیدی نیست، بلکه اثبات شده است. عالم ماده، عالم صورت (برزخ) و عالم روح، اولین معلومات انسان راجع به عوالم گوناگون در آموزههای دینی میباشند که از آنها به عوالم «حیات دنیوی»، «حیات برزخی» و «حیات اخروی» نیز یاد میشود. اگر چه قرآن کریم یک کتاب تخصصی شیمی و فیزیک نیست که در خصوص شیمیآلی یا فیزیک کوآنتوم سخن بگوید، اما از آنجا که اشارات زیربنایی به جهانشناسی، زیستشناسی، انسانشناسی ... و معاد شناسی دارد، به همه این عوالم و حتی حیات در آنها اشارات محکم و مستدلی دارد. همین که میگوئیم: «الحمد لله رب العالمین»، یعنی میدانیم که عوالم گوناگونی وجود دارد که الله جل جلاله رب و پروردگار همهی آنهاست.
بدیهی است که در آن عوالم نیز حیات و بالتبع حرکت و زمان وجود دارد، اما نه زمان مادی که از چرخش سیارات به دور خود یا یک دیگر به دست آید. چرا که خورشید و زمین و به اصطلاح چرخ فلک، مختص همین جهان مادی مشهود هستند. بلکه زمان به معنای «تقدم و تأخر» یا همان قبل و بعد، که معنای دیگری برای حرکت است.
لذا شاهدیم قرآن کریم از یک «روز» در آن زمانی که دیگر خورشید، زمین، ستاره، سیاره و کهکشانی وجود ندارد سخن به میان آورد و برای این که بشر حاضر در این جهان مادی طول روز آن زمان را درک کند، میفرماید آن یک روز برابر با 50 هزار سال فعلی شماست. و از موجودات عوالم دیگر چون ملائک و روح نام میبرد.«تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَة» (المعارج، 4)
ترجمه: ملائكه و روح در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است (یعنى در روز قیامت) به سوى او عروج مىكنند.
[h=2]و سخنی با کسانی که مدهوش این نظریات شده اند! الف – اگر چه برای یک دانشپژوه یا دانشجو بسیار زشت و سبک است که برخوردش با مباحث علمی، هم چون برخورد عوام با «مد» لباس یا مو و یا طرفداری هواداران تیمهای ورزشی باشد، اما متأسفانه باید اذعان داشت که این رفتار سخیف هم چون یک جریان حاکم است. لذا شاهدیم که بسیاری از مطرح کنندگان یا طرفداران یک نظریه، اصلاً نمیدانند که نظریهپرداز چه گفته است و فقط با تأسی به او به دیگران پز میدهند(؟!) – شاید خیلیها گمان میکنند که اسم «استیون هاوکینگ» یا «هگل» یا «رورتی» و «هابس» بسیار مدرنتر از ملاصدرا، محمد باقر صدر، مطهری و علامه طباطبایی است.
ب – نه «استیون هاوکینگ» ثابت کرده است که جهان از عدم به وجود آمده و به وجود آورندهای ندارد و نه دیگران و نه کسی میتواند چنین اثباتی بنماید. بلکه اینها همه «نظریه» است و نظریه بر پایه «ظن و گمان» است. هر کسی میتواند نظریه بدهد. یکی میگوید جهان چنین خلق شده و دیگری میگوید چنان و شما هم میتوانید نظریه بدهید. اما نظریه تا با دلایل عقلی و علمی به اثبات نرسد، هیچ ارزشی به جز «نظریه» دارد و پیروی از نظریه، پیروی از حدس و گمانهای خود یا دیگران است که به جز گمراهی نتیجهای ندارد.
«وَ ما یَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ» (یونس، 36)
ترجمه: بیشترشان جز خیال و پندار را پیروى نمىكنند، با اینكه پندار به هیچ وجه حق را اثبات نمىكند، (پس بدانند كه) خدا بدانچه مىكنند دانا است.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذینَ كَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ» (ص، 27)
ترجمه: و پنداشتند كه ما آسمان و زمین را به باطل آفریدیم و حال آنكه چنین نبود و این پندار كسانى است كه كفر ورزیدند پس واى بر كافران از آتش.
ج ـ اسیتون هاوکینگ (Stephen William Hawking ) یک فیزیکدان نظری است. فیزیک و هیچ یک از علوم تجربی دیگر نمیتوانند دربارهی «بودن یا نبودن» خدا سخن بگویند. چرا که نه بودنش در علم تجربی قابل اثبات است و نه نبودنش. مضافاً بر این که علوم تجربی فقط میتوانند بودن برخی از اجزای مادی عالم را با تجربه به اثبات رسانند، اما نسبت به «نبودن»، اگر چه یک شیء مادی، سخنی برای گفتن ندارند، چرا که قابل اثبات نیست. مثلاً اگر شما نظریه دادید که آسمان سوم یا چهارمی وجود دارد، علوم تجربی نه میتوانند این نظریه را اثبات کنند و نه نفی. چون هیچ کدام قابل تجربه نیست. به همین دلیل جهان از نظر دانشمندان مادی (متمسکین به علوم تجربی صرف) کهنه کتابی است که اول و آخرش افتاده است. و این مباحث از مقولات عقلی میباشند که در فلسفه، منطق و کلام مورد بحث قرار میگیرند.
د ـ اگر منظور نظریهپردازان این است که «جهان نبوده و بعداً به وجود آمده است»، این نظریهی جدیدی نیست و به همان بحث «حدوث و قدم» ماده بر میگردد و البته در فلسفهی اسلامی، نه فقط جهان مادی، بلکه هیچ چیز جز خدای واحد نبوده و بعداً به وجود آمده است و همین امر گواهی بر به وجود آورنده است. چرا که نسبت ممکنات به «عدم و وجود» برابر است. لذا بدون علت پیدایش نمییابند. اما اگر منظورشان این است که جهان هستی [ماده یا غیر ماده] از هیچ به وجود آمده است! نظریهای موهوم است و شعاری بیش نیست. چرا که عقل مکرر و مستمر و در هر امری اثبات میکند که معلول بدون علت، حرکت بدون محرک، نظم بدون ناظم ... و در نهایت هستی بدون هستیبخش به وجود نمیآید و حتی نه تنها یک نمونهی خارجی برای اثبات آن نمیتوان یافت، بلکه تصور آن نیز محال است. چرا که هر تصوری، اگر چه فقط خیال و باطل باشد، خود معلول علتی است.
ه ـ اگر منظور از «عوالم موازی» - «جهان موازی» - «زمان موازی» و ...، عالم ماده باشد، باز در علم تجربی قابل اثبات و یا نفی نیست. چرا که در علم تجربی فقط وجود بخش کوچکی از یک جهان مادی قابل درک است و هر کشف جدیدی نیز در همین جهان صورت میپذیرد. و در بحث عقلی و فلسفی نیز وجود هزاران عالم موازی نه تنها دلیلی بر نفی آفریدگار نمیشود، بلکه بیشتر تثبیت کننده است. مگر این که مدعی شوند دو «هستی» موازی [دو خدا] وجود دارد، که چنین سخنی معنا و منطقی ندارد. چرا که اگر «هستی» دوئیت پذیرد، معلوم میگردد که هر کدام از آن دو محدود بوده و توأم با نیستی هستند و همین محدودیت آنها را از هستی ساقط میکند.
اگر منظورشان این است که به غیر از عالم ماده، عوالم دیگری نیز به موازات وجود دارند، این نیز حرف جدیدی نیست و دلیلی بر اثبات استنتاجهای عقلی، فلسفهی اسلامی و کلام وحی است که از عوالم متفاوت هم چون عالم عقل، عالم عشق، عالم ملائک، عالم روح، عالم ماده، عالم صورت و برزخ [برقراری موجود با صورت و بدون ماده] و عالم آخرت، سخن به میان آورده و دلایلی عقلی و نقلی بر وجودشان ارائه داده و پروردگار عالمیان را واحد، احد و «رب العالمین» خوانده است.
منبع/نخبگان فیزیک هسته ای ایران
[h=2]

زمان موازی چیست؟ فیزیکدانان کوانتمی دانشگاه کالیفرنیا کشف کرده اند که به گونه ای نشان می دهد جسمی که در مقابل یک فرد قرار گرفته و دیده می شود می تواند به صورت همزمان در جهانی موازی نیز وجود داشته باشد.
این کشف به واسطه ذره ای کوچک و فلزی انجام گرفته است ، براده ای به قطر یک تار مو ، جسمی که بسیار ریز است اما در عین حال می توان آن را با چشم غیر مسلح نیز مشاهده کرد.
دانشمندان این ذره را در کاسه ای مخروطی و تاریک سرد کرده و تمامی هوای اطراف آن را به منظور حذف ارتعاش خارج کردند. سپس محققان ذره را مانند یک دیاپازون حرکت داده و مشاهده کردند ذره در زمانی واحد حرکت کرده و متوقف می شود.
[h=2]پیشینه بحث وجود زمان موازی، مستلزم وجود جهان موازی است. اگر چه سابقهی این نظریه را از قرن 19 مطرح میکنند و در دهههای اخیر و به بویژه پس از توجه به فیزیک کوآنتوم نظریات متعددی در این زمینه ارائه شده است، اما اسناد تاریخی نشان میدهد که سابقهی اینگونه تخیلات حتی به هزاران سال قبل از میلاد میگردد. اما در عین حال هم چنان فقط و فقط یک نظریه «یعنی حدس و گمان بدون هیچ پایهی علمی» میباشد و حتی شواهد قابل تأملی نیز برای آن ارائه نشده است، چه رسد به دلایل متقن علمی.
البته منظور دانشمندان ماتریالیست (ماده گرا) این است که شاید جهانی شبیه به جهان مادی مشهود وجود داشته باشد و احیاناً موجودانی نیز در آن زندگی مادی داشته باشند، که چنین نظریهای هیچ گاه به اثبات نزدیک نیز نخواهد شد. چرا اولاً وجود ندارد و ثانیاً ابزار شناخت در جهان بینی مادی محدود به حس و کشف آن محدود به نظریه و آزمون است و برای انسان جز همین جهان مادی فعلی قابل آزمایش و تجربه نخواهد بود.
نه «استیون هاوکینگ» ثابت کرده است که جهان از عدم به وجود آمده و به وجود آورندهای ندارد و نه دیگران و نه کسی میتواند چنین اثباتی بنماید. بلکه اینها همه «نظریه» است و نظریه بر پایه «ظن و گمان» است. هر کسی میتواند نظریه بدهد. یکی میگوید جهان چنین خلق شده و دیگری میگوید چنان و شما هم میتوانید نظریه بدهید. اما نظریه تا با دلایل عقلی و علمی به اثبات نرسد، هیچ ارزشی به جز «نظریه» دارد و پیروی از نظریه، پیروی از حدس و گمانهای خود یا دیگران است که به جز گمراهی نتیجهای ندارد
اما اگر موضوع را از دیدگاه وسیعتری مورد مطالعه قرار دهیم و سخن از «عوالم» دیگر با موجودات منطبق با خود به میان آوریم، به نتیجه میرسیم که وجود عوالم دیگر، نه تنها نظریهی جدیدی نیست، بلکه اثبات شده است. عالم ماده، عالم صورت (برزخ) و عالم روح، اولین معلومات انسان راجع به عوالم گوناگون در آموزههای دینی میباشند که از آنها به عوالم «حیات دنیوی»، «حیات برزخی» و «حیات اخروی» نیز یاد میشود. اگر چه قرآن کریم یک کتاب تخصصی شیمی و فیزیک نیست که در خصوص شیمیآلی یا فیزیک کوآنتوم سخن بگوید، اما از آنجا که اشارات زیربنایی به جهانشناسی، زیستشناسی، انسانشناسی ... و معاد شناسی دارد، به همه این عوالم و حتی حیات در آنها اشارات محکم و مستدلی دارد. همین که میگوئیم: «الحمد لله رب العالمین»، یعنی میدانیم که عوالم گوناگونی وجود دارد که الله جل جلاله رب و پروردگار همهی آنهاست.
بدیهی است که در آن عوالم نیز حیات و بالتبع حرکت و زمان وجود دارد، اما نه زمان مادی که از چرخش سیارات به دور خود یا یک دیگر به دست آید. چرا که خورشید و زمین و به اصطلاح چرخ فلک، مختص همین جهان مادی مشهود هستند. بلکه زمان به معنای «تقدم و تأخر» یا همان قبل و بعد، که معنای دیگری برای حرکت است.

لذا شاهدیم قرآن کریم از یک «روز» در آن زمانی که دیگر خورشید، زمین، ستاره، سیاره و کهکشانی وجود ندارد سخن به میان آورد و برای این که بشر حاضر در این جهان مادی طول روز آن زمان را درک کند، میفرماید آن یک روز برابر با 50 هزار سال فعلی شماست. و از موجودات عوالم دیگر چون ملائک و روح نام میبرد.«تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَة» (المعارج، 4)
ترجمه: ملائكه و روح در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است (یعنى در روز قیامت) به سوى او عروج مىكنند.
[h=2]و سخنی با کسانی که مدهوش این نظریات شده اند! الف – اگر چه برای یک دانشپژوه یا دانشجو بسیار زشت و سبک است که برخوردش با مباحث علمی، هم چون برخورد عوام با «مد» لباس یا مو و یا طرفداری هواداران تیمهای ورزشی باشد، اما متأسفانه باید اذعان داشت که این رفتار سخیف هم چون یک جریان حاکم است. لذا شاهدیم که بسیاری از مطرح کنندگان یا طرفداران یک نظریه، اصلاً نمیدانند که نظریهپرداز چه گفته است و فقط با تأسی به او به دیگران پز میدهند(؟!) – شاید خیلیها گمان میکنند که اسم «استیون هاوکینگ» یا «هگل» یا «رورتی» و «هابس» بسیار مدرنتر از ملاصدرا، محمد باقر صدر، مطهری و علامه طباطبایی است.
ب – نه «استیون هاوکینگ» ثابت کرده است که جهان از عدم به وجود آمده و به وجود آورندهای ندارد و نه دیگران و نه کسی میتواند چنین اثباتی بنماید. بلکه اینها همه «نظریه» است و نظریه بر پایه «ظن و گمان» است. هر کسی میتواند نظریه بدهد. یکی میگوید جهان چنین خلق شده و دیگری میگوید چنان و شما هم میتوانید نظریه بدهید. اما نظریه تا با دلایل عقلی و علمی به اثبات نرسد، هیچ ارزشی به جز «نظریه» دارد و پیروی از نظریه، پیروی از حدس و گمانهای خود یا دیگران است که به جز گمراهی نتیجهای ندارد.
«وَ ما یَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ» (یونس، 36)
ترجمه: بیشترشان جز خیال و پندار را پیروى نمىكنند، با اینكه پندار به هیچ وجه حق را اثبات نمىكند، (پس بدانند كه) خدا بدانچه مىكنند دانا است.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذینَ كَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ» (ص، 27)
ترجمه: و پنداشتند كه ما آسمان و زمین را به باطل آفریدیم و حال آنكه چنین نبود و این پندار كسانى است كه كفر ورزیدند پس واى بر كافران از آتش.
ج ـ اسیتون هاوکینگ (Stephen William Hawking ) یک فیزیکدان نظری است. فیزیک و هیچ یک از علوم تجربی دیگر نمیتوانند دربارهی «بودن یا نبودن» خدا سخن بگویند. چرا که نه بودنش در علم تجربی قابل اثبات است و نه نبودنش. مضافاً بر این که علوم تجربی فقط میتوانند بودن برخی از اجزای مادی عالم را با تجربه به اثبات رسانند، اما نسبت به «نبودن»، اگر چه یک شیء مادی، سخنی برای گفتن ندارند، چرا که قابل اثبات نیست. مثلاً اگر شما نظریه دادید که آسمان سوم یا چهارمی وجود دارد، علوم تجربی نه میتوانند این نظریه را اثبات کنند و نه نفی. چون هیچ کدام قابل تجربه نیست. به همین دلیل جهان از نظر دانشمندان مادی (متمسکین به علوم تجربی صرف) کهنه کتابی است که اول و آخرش افتاده است. و این مباحث از مقولات عقلی میباشند که در فلسفه، منطق و کلام مورد بحث قرار میگیرند.
اگر منظورشان این است که جهان هستی [ماده یا غیر ماده] از هیچ به وجود آمده است! نظریهای موهوم است و شعاری بیش نیست. چرا که عقل مکرر و مستمر و در هر امری اثبات میکند که معلول بدون علت، حرکت بدون محرک، نظم بدون ناظم ... و در نهایت هستی بدون هستیبخش به وجود نمیآید و حتی نه تنها یک نمونهی خارجی برای اثبات آن نمیتوان یافت، بلکه تصور آن نیز محال است. چرا که هر تصوری، اگر چه فقط خیال و باطل باشد، خود معلول علتی است
د ـ اگر منظور نظریهپردازان این است که «جهان نبوده و بعداً به وجود آمده است»، این نظریهی جدیدی نیست و به همان بحث «حدوث و قدم» ماده بر میگردد و البته در فلسفهی اسلامی، نه فقط جهان مادی، بلکه هیچ چیز جز خدای واحد نبوده و بعداً به وجود آمده است و همین امر گواهی بر به وجود آورنده است. چرا که نسبت ممکنات به «عدم و وجود» برابر است. لذا بدون علت پیدایش نمییابند. اما اگر منظورشان این است که جهان هستی [ماده یا غیر ماده] از هیچ به وجود آمده است! نظریهای موهوم است و شعاری بیش نیست. چرا که عقل مکرر و مستمر و در هر امری اثبات میکند که معلول بدون علت، حرکت بدون محرک، نظم بدون ناظم ... و در نهایت هستی بدون هستیبخش به وجود نمیآید و حتی نه تنها یک نمونهی خارجی برای اثبات آن نمیتوان یافت، بلکه تصور آن نیز محال است. چرا که هر تصوری، اگر چه فقط خیال و باطل باشد، خود معلول علتی است.
ه ـ اگر منظور از «عوالم موازی» - «جهان موازی» - «زمان موازی» و ...، عالم ماده باشد، باز در علم تجربی قابل اثبات و یا نفی نیست. چرا که در علم تجربی فقط وجود بخش کوچکی از یک جهان مادی قابل درک است و هر کشف جدیدی نیز در همین جهان صورت میپذیرد. و در بحث عقلی و فلسفی نیز وجود هزاران عالم موازی نه تنها دلیلی بر نفی آفریدگار نمیشود، بلکه بیشتر تثبیت کننده است. مگر این که مدعی شوند دو «هستی» موازی [دو خدا] وجود دارد، که چنین سخنی معنا و منطقی ندارد. چرا که اگر «هستی» دوئیت پذیرد، معلوم میگردد که هر کدام از آن دو محدود بوده و توأم با نیستی هستند و همین محدودیت آنها را از هستی ساقط میکند.
اگر منظورشان این است که به غیر از عالم ماده، عوالم دیگری نیز به موازات وجود دارند، این نیز حرف جدیدی نیست و دلیلی بر اثبات استنتاجهای عقلی، فلسفهی اسلامی و کلام وحی است که از عوالم متفاوت هم چون عالم عقل، عالم عشق، عالم ملائک، عالم روح، عالم ماده، عالم صورت و برزخ [برقراری موجود با صورت و بدون ماده] و عالم آخرت، سخن به میان آورده و دلایلی عقلی و نقلی بر وجودشان ارائه داده و پروردگار عالمیان را واحد، احد و «رب العالمین» خوانده است.
منبع/نخبگان فیزیک هسته ای ایران