• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

--» تــاریــخــچــه ی تــئــاتــر «--

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
سلام به دوستان :گل:


همین طور که اسم این تاپیک پیداست قراره مطالب مربوط به تاریخچه تئاتر رو اینجا بذاریم .

مطالبی که اینجا قرار میگیره شامل تاریخچه انواع تئاتر ( تئاتر کودک ، تئاتر خیابانی و...) است .


هدف از ایجاد این تاپیک هم اینه که مطالب یک جا سر جمع بشه و دسترسی به مطالب راحت تر بشه .

هر عزیزی که مایل باشه میتونه در همین تاپیک مطلب بفرسته و این گنجینه رو کامل تر کنه .



هر پیشنهاد یا انتقادی داشتید در مورد همین تاپیک یا کل بخش سینما و تئاتر بیان کنید .
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تاریخچه نمایش عروسکی (عروسک گردانی)

هنر عروسک گردانی هنری است که می توان گفت از هزاران سال پیش معمول بوده است. لکن کسی نمی داند در کجا و در چه زمانی عروسکها بوجود آمده اند. اما آنچه به تحقیق معلوم شده است در جوامع اولیه عروسکها برای مقاصد مذهبی استفاده می گردید.

Rainbow%20Shamaness.jpg


" شامانیسم " علم تحقیق درباره انسانهایی که قدرت مافوق انسانی دارند و به همان فردی که دارای این علم است، شمن یا شامان گفته می شود.
شامانیسم یکی از عوامل پیدایش نمایش عروسکی است. شمن یا شامان و یا رهبر قبیله از غار صدای وحشتناک در می آورده و ماسک می زده، آنگاه به تدریج ماسکها متحرک شده و عروسک بوجود آمده است. کاهنها داخل بتها می رفتند و با سر و صدا و حرکت بست سعی در زنده نشان دادن بت داشتند.
رهبران مذهبی در آن دوره ها ماسکها و اشکال متحرکی را بعنوان سمبل خدایان خود بکار می بردند و از نوعی صفات مرموز آن ها مردم را به حال ترس و وحشت نگاه می داشتند تا قدرت و نفوذ را برای خود به دست بیاورند و طبعا اسرار ابهام آمیز عروسکها را با مهارتی تمام حفظ می کردند.

اما در مورد اینکه نمایش عروسکی مربوط به چین و مصر می باشد آنچه مسلم است در دو کشور هند و چین نمایش عروسکی (البته به غیر از بونراکوی ژاپن) را تجربه نموده اند.
نمونه ای از اجرای نمایش عروسکی توسط هندیها مربوط به بهرام گور می شود که در آن زمان حدود شش هزار نوازنده و بازیگرد دوره گرد و کولی هند به ایران آمده بودند و طبعا نمایش عروسکی نیز یکی از کارهای نمایشی آنها بوده است.

در راستای مباجث بالا از ارسطو و هومر متونی وجود دارد که نشان می دهد چگونه غربیها از هندیها (شرقی ها) و بیوانس ها ، هنر عروسکی را آموخته اند.




 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تئاتر خیابانی

تئاتر خیابانی از عنوانش پیداست که از چه جایگاه و تعریفی برخوردار است و به چه منظوری اجرا می‌شود. در این عنوان دو واژه‌ای از شکل رسمی تئاتر، خبری نیست، بلکه تئاتر در خیابان و برای عموم مردم و بر پایه مسائل روزمره اجرا می‌شود.

orginal-entry-image-17115.jpg


تئاتر خیابانی از چهارچوب‌های رسمی تئاتر تبعیت نمی‌کند چون‌ نمی‌خواهد خود را در حصار بسته‌ای قرار دهد و چندان نیز پای‌بند تفکرات بسیط و عمیق نیست، زیرا‌ با عموم مردم سر و کار دارد و در مدت زمان محدودی باید خود را به مخاطبان در حال گذرش نشان دهد.

تئاتر خیابانی از وجوه مستند و اجتماعی برخوردار است و درباره مسائل روز مردم اظهارنظر می‌کند و یا مردم را نسبت به‌ مسائل بیشتر آگاه می‌سازد. در تئاتر خیابانی، گیشه حذف می‌شود چون قرار نیست که بده و بستان مادی بین هنرمندان و مردم صورت بگیرد. این نوع نمایش‌ها عموماً رایگان هستند. البته در ایران ما تئاتر خیابانی وابسته به مراکز و نهادهای فرهنگی است و طبق قراردادی که بین گروه‌های نمایشی و نهاد مربوطه امضاء شده‌ یک گروه موظف است ‌در محل‌‌های خاص و در چند نوبت معین کارش را عرضه کند. از قبل نیز طرح و ایده اجرایی، مطالعه شده و مجوز گرفته است. شاید برای پردازش برخی از مفاهیم عمومی و اجتماعی برگزاری چنین تئاترهایی ممکن و ضروری بنماید، اما این روند در مفهوم کلی تئاتر خیابانی مداخله‌جویانه است.



 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
سیاه بازی

سیاه از کوچه های تنگ و تاریک غم آمده است، حرف زدن بلد نیست اما از شعرهای مولوی ، سعدی، و حافظ می خواند . حرکاتش ارادی نیست ؛گاه می لنگد و گاه روی دست و پا راه می رود ، وقتی هم گریه می کند گریه اش طبیعی نیست ،حزن آور است. چراکه؛برای او هر پدیده ی ناچیزی خنده آور است.



0096.jpg



سیاه همه جا حضور دارد . رکن اصلی تئاتر روحضی است . از اول تا آخر کار ، همه گره ها را باز می کند و یا همه آن ها را او گره می زند و گرچه این کار را با لودگی انجام می دهد ،اما کاملا هوشیاری و عاقبت اندیش است زیرا اگر از این توانائی ها برخوردار نباشد، نمی تواند خواسته های خود را عملی کند.



در نمایش سیاه بازی آدم های بد ذات شکست می خورند همه شادی ها دوباره بر می گردد و آخر سر هم سیاه تنها می ماند.



در حقیقت تئاتر اصیل ایران با سیاه بازی متولد شده است . بله تئاتر روحوضی اصیل ترین تئاتر ایران است . تئاتر روحوضی یا نمایشنامه های روحوضی این چنین با واقعیت هایی که در خود دارد در حفظ خویش کوشیده است گرچه سیاه بارها با موتور گازی ،به تماشاخانه یا محل بازی رفت و آمد می کند ولی سیمای حقیقی عشق، دروغ ، ناموس پرستی و ... را هنوز در اجراهای خود دارد.
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
نمایش

نمایش یا درام به معنای نشان دادن، باز نمودن و مرادف اصطلاحات تماشا، تقلید و بازی است؛ در اصطلاح به هر اثری كه برای اجرا در روی صحنه تئاتر توسط بازیگران نوشته شده باشد، نمایشنامه می‌گویند.
مهد نمایش یا درام، یونان باستان بوده است. «دراما» در یونانی به معنای كار یا عملی است كه واقع می‌شود؛ و در اصل هنری است كه روی صحنه می‌آید.

ادبیات نمایشی یا دراماتیك بر اساس تقسیم بندی ارسطو یكی از انواع مهم ادبیات بوده و به دو نوع كمدی و تراژدی تقسیم می‌شود: تراژدی، نمایشِ اعمال مهم و جدی است كه در مجموع به ضدِ قهرمانِ اصلی تمام می‌شود و هسته داستانی((plot به فاجعه (Catastrophe) منتهی می‌شود؛ این فاجعه معمولاً مرگ قهرمان تراژدی است؛ مرگی كه اتفاقی نیست بلكه نتیجۀ منطقی و مستقیم حوادث و مسیر داستان است. یونانیان نخستین تراژدی نویسان بودند. چند اثر مهم تراژدی دنیا عبارتند از: رمیو و ژولیت، اُتلٌو، و مكبث از شکسپیر؛ تراژدی «آندروماك» اثر «راسین».

نوشتن نمایشنامه در ایران، ابتدا با ترجمه آثار نمایشی غربی ها شروع شد. آثار كسانی مثل مولیر، شكسپیر، دوما و ... به فارسی ترجمه شده، بعضاً به صحنه رفت. در همین زمان، كسانی دست به نوشتن نمایشنامه هم بردند، از جمله آخوند زاده، احمد محمودی، میرزا آقاخان تبریزی و ...؛ این نمایشنامه‌ها از نظر فنی و تكنیك درام نویسی ضعیف و از نظر محتوا پرمایه بود و تمام موضوعات مطرح در دوره مشروطه از جمله آزادی، قانون، وطن و ... در آن مطرح شده بود. یكی از دلایل گسترش نمایشنامه نویسی در ایران آن روزگار، امكان طرح مسایل سیاسی و اجتماعی در نمایشنامه برای مخاطبان عام بود.

اولین نمایشنامه آن دوران با سبك درام غربی، «جعفرخان از فرنگ آمده» اثر حسن مقدم است. بعد از این، با وجود اینكه نمایش و تئاتر از پایه‌های بنیادین در ایران برخوردار نبوده اما همواره هنرمندان تلاش كرده‌اند نمایشنامه‌های خوبی نوشته و به صحنه آورند؛ مانند آثار غلامحسین یوسفی، علی نصر، بهرام بیضایی و دیگران.

 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تاريخچه تئاتر جهان

خاستگاههاي تئاتر عناصر تئاتري و دراماتيک را در هر جامعهي انساني ميتوان سراغ کرد، صرف نظر از آنکه اين جوامع پيشرفته و پيچيده باشند يا نباشند. اين عناصر در رقصها و مراسم مردم ابتدايي همان قدر بارزند که در مبارزات سياسي، راهپيماها، مسابقات ورزشي، مراسم مذهبي و حتي در بازيهاي کودکان ما پيداست غالب شرکتکنندگان در اين گونه فعاليتها خود گمان نميکنند در فعاليتي تئاتري حضور دارند، با آنکه در آنها تماشاگر، ديالوگ و برخورد عقايد به کار گرفته ميشود.

herodes-atticus-theater-greece-648103-sw.jpg


بايد متذکر شد که ميان تئاتر به عنوان يک شکل هنري و بهرهبرداري ضمني از عناصر تئاتري در فعاليتهاي ديگر معمولاً تمايزي قايل ميشوند. علاقه به درک خاستگاه تئاتر از اواخر سدهي نوزدهم سرعتي تصاعدي گرفت، زيرا در آن زمان مردم شناسان اشتياق زيادي به يافتن پاسخ مسأله از خود نشان ميدادند.

از آن هنگام تا به امروز، نظر مردمشناسي حداقل سه مرحله را پشت سر نهاده است. در مرحلهي اول که از 1875 تا 1915 به طول انجاميد، مردم شناسان به رهبري سر جيمز فريزر ادعا کردند که همهي فرهنگها از يک الگوي تکاملي پيروي ميکنند. در نتيجه جوامع ابتدايي موجود در عصر حاضر، ميتوانند منابع مستندي درباره تئاتر هزاران سال پيش در دسترس ما بگذارند.

مرحلهي دوم پيشرفت مردم شناسي از سال 1915 آغاز ميشود و مکتب ديگري به رهبري برانيسلاو مالينوفسکي، روش استقرايي مکتب فريزر را رد ميکند، و به جاي آن رهيافتي استنتاجي را پيشنهاد ميکند. مکتب جديد مطالعه­ي خود را در محل مورد بررسي، و در عمق آن آغاز کرده و سؤال را اساساً به گونهي ديگري طرح ميکند: کارکرد روزانه­ي جوامع معين چگونه است؟ اين مکتب را غالباً مکتب «کارکرد گرايي» مينامند.

بعد از جنگ جهاني دوم مرحلهي سومي هم توسط مردم شناسان بنا نهاده شده که مکتب «ساختگرايي» ناميده ميشود. باني اين مکتب کلود لِوي استروس نام دارد. لِوي استروس همچون پيروان مکتب کارکرد گرايي، داروينيسم فرهنگي را رد ميکند و معتقد است که هر جامعهاي خط فرهنگي خاصهي خود را به وجود ميآورد. لِوي استروس نيز مانند فريزر به الگويي جهاني معتقد است، هرچند الگوي او با الگوي فريزر تفاوت دارد. آنچه براي لِوي استروس بيشترين اهميت را دارد آن است که بداند مغز چگونه عمل ميکند و پاسخ آن را در تحليل اسطوره جستجو ميکند.

امروزه اکثريت منتقدان و مورخان توافق دارند که آئين تنها يکي از خاستگاههاي تئاتر است و نه لزوماً تنها خاستگاه آن. از طرف ديگر، غالب محققان اين نظر را که تئاتر در همهي جوامع از الگوي تکاملي واحدي پيروي کرده است و رد ميکنند. به علاوه امروزه هيچ مردم شناسي جوامع ابتدايي را فرو دستانه برآورد نميکند. آنها دريافتهاند که اگرچه جوامع پيشرفته از دانش تخصصي و فنون بهرهمندي بيشتري دارند، اما در مقابل، غالباً از نظر همبستگي و يکپارچگي ويژهاي که در جوامع کمتر پيشرفته وجود دارد، دچار کمبود قابل توجهي هستند با آنکه منشأ آئيني امروز پذيرفتهترين نظريه دربارهي خاستگاه تئاتر است، اما هرگز تنها نظريهي مورد قبول عام محسوب نميشود. هستند محققاني که معتقدند سرچشمه تئاتر استانسرايي است؛ آنها اظهار ميدارند که گوش کردن و رابطه برقرار کردن با قصهها عمدهترين خصيصهي انسان است، همچنين آنها الگويي را پيشنهاد ميکنند که در آن الگو تئاتر از افسانه­سرايي نشأت ميگيرد. افسانهها ابتدا دربارهي شکار، جنگ يا فتوحات ديگرند و به تدريج آب و تاب بيشتري مييابند.

مطالعات اخير از نقاشيهاي به دست آمده از عصر يخبندان حاکي از آن است که انسان از 30000 سال پيش مراسم آئيني اجرا ميکرده است و از هزارههاي بعد از اين تاريخ، يعني 20000 سال پيش، در يکي از غارهاي فرانسه و اسپانيا يک نقاشي به دست آمده که نشان دهندهي مراسمي است مربوط به شکار اما نظر ما دربارهي اين نقاشي­هاي اوليه هنوز محقق نيست. وقتي به دورههاي نزديکتر ميرسيم و ميبينيم انسان آغاز به گسترش مهارتها و عاداتي کرده است که راه به تمدن ميبرند، تصاوير براي ما گوياتر ميگردند: تصاويري همچون اهلي کردن حيوانات، کشت گندم، اختراع سفالگري و ترک زندگي کوچنشيني يعني هنگامي که شکارچيان و تهيه کنندگان غذا در مکاني مستقر ميشوند و به کشاورزي و دامداري خو ميکنند.


شرق و غرب در تلاقي هزار ساله

بيزانس مرحلهي ديگري از تداوم تاريخ روم و اسکندر کبير و تمدن کلاسيک يونان بود. تئاتر بيزانس سه گونه متمايز داشت: تئاتر سپند، تئاتر مذهبي و تئاتر کلاسيک يا اديبانه. ارزيابي طبيعت و وسعت تئاتر بيزانس مشکل است، زيرا منابع موجود بسيار اندک است و مورخان بر سر تفسير همين اندک نيز توافق ندارند. مسلم اين است که نمايش­هاي تئاتري در سراسر دوران بيزانس رواج داشتهاند.

گفته ميشود که قسطنطنيه در اصل دو تئاتر از نوع رومن داشته و حداقل يکي از آنها تا اواخر دوران بيزانس برپا بوده است. قلمرو امپراتوري بيزانس شامل بخش اعظم مديترانهي شرقي بود که تئاترهاي هلني و يوناي ـ رومي در آن ساخته شده بودند. نمايشهاي تئاتري و سرگرم کننده از طريق بيزانس به مدت هزار سال تداوم يافتند و هنگامي که اينگونه نمايشها در روم از رونق افتاده بودند در بيزانس به حيات خود ادامه دادند. تأثير بيزانس بر اروپاي غربي بسيار متحمل است، زيرا روابط تجاري بين بيزانس و روم غربي هيچگاه به کلي قطع نشد. بدون شک در اوايل سدهي نهم، هنر بيزانس در معماري کليساها و پديدههاي ديگر هنري در غرب تأثير فراوان داشته است.

همچنين جنگهاي صليبي که در سدهي يازدهم آغاز شد برخورد شرق و غرب را افزايش داد. به رغم وجود شرايط مناسب، هنوز نميتوان تأثير بيزانس بر تئاتر غرب را اثبات کرد اما ميتوان اذعان داشت که بيزانس سنت تئاتري را زنده نگه داشت و بخشهايي از هنر آن الهامبخش هنرمندان بعدي گرديد. امپراتوري بيزانس سرانجام تسليم نيروهاي مسلمين شد.

تحت تعليمات حضرت محمد (ص) جهان اسلام به سرعت رو به گردش نهاد و در حوالي 622 مقبوليت عام يافت. در قلمرو اسلام داستانگويي تقريباً در همه جا و درامهاي فولکور در برخي نقاط، متداول بود. در نقاط ديگر، به ويژه در هند، اندونزي، ترکيه و يونان تئاتر عروسکهاي سايه محبوبيت يافت. اما عروسکها تا حد ممکن از واقعگرايي به دور بودند. اين عروسکها اشکالي دو بعدي بودند که از قطعات چرم بريده ميشدند و با قطعه چوبي که به آن وصل مي­شد هدايت ميگرديدند. بعدها، تنها سايهي اين عروسکها که توسط فانوس يا مشعل بر روي پارچهي سفيدي منعکس ميگرديد، نمايش داده ميشد.

در بعضي کشورها تئاتر سايه هنر پيشهاي گرديد و به کلي از هنر بازيگري زنده جدا گشت. تئاتر سايه ظاهراً حدود سدهي چهاردهم ميلادي در ترکيه عرضه شد. سپس از سقوط بيزانس، در مناطقي که عصر عظيم تئاترهاي کلاسيک، هلني و يوناني ـ رومي را ديده بود. در اين مناطق نمايشهاي عروسکي بر گرد شخصيت «قراگوز» و ماجراهاي مضحک او دور ميزد. سرانجام اين نمايشها قراگوز ناميده شدند و اين سنت تا زمان ما ادامه يافته است.

مسلمانان در بسياري از نقاط تئاتر را به عنوان هنري بي اهميت قلمداد کردند. در هزارهي اول مسيحي، يکي از توسعه يافتهترين و پرمحتواترين درامها را بايد در هند جستجو کرد. تمدن هند به قدمت تمدن مصر باستان و خاورميانه است، اما دانش ما بر اين تمدن با ورود قوم آريايياز آسياي مرکزي در 1500 پيش از ميلاد آغاز ميشود. در واقع در سدههاي پس از آن است که ترکيب و سيماي زندگي و هنر مردم هند پديدار ميگردد. شايد مهمترين تأثيرات بر درام هند، از طريق هندوييسم و ادبيات سانسکويت صورت گرفته باشد. عصر طلايي درام در فرهنگ هندي حدود 120 ميلادي آغاز ميشود و تا حدود 500 ميلادي ادامه مييابد. نقطهي اوج عصر طلايي سدههاي چهارم و پنجم است که امپراتوري گوپتا در شمال هند مرکز هنر، طب و آموزش قرار ميگيرد. در آنجا شهرهاي زيبا، دانشگاهها و تمدني عظيم و پر شکوه بنيان نهاده ميشود. نقطهي اوج ديگري نيز در نيمهي اول سدهي هفتم تحت فرمانروايي شاه هارشا به ظهور ميرسد. خود هارشا يکي از نمايشنامه نويسهاي مهم محسوب ميشود.

در دوران حکومت هارشا تأثير هند بر آسياي جنوب شرقي نيز گسترده شد و موجب توسعهي درام در آن نقاط گرديد. هنديان به واقع نگاري و ضبط تاريخ توجه چنداني نشان نميدادند، از اين رو محققان جديد تاريخهاي بسيار متفاوتي را براي درامهاي موجود سانسکريت در نظر گرفته‌اند. اما آنچه پيش از همه مورد توافق است قديمي‌ترين قطعاتي است که به حدود 1000 سال پيش تعلق دارند. حدود 25 نمايشنامهي سانکسريت به دست ما رسيده است که تاريخ بعضي از آنها حوالي سدهي نهم ميلادي و در اين ميان بهترين آنها را به سدهي چهارم و پنجم ميلادي نسبت مي­دهند. از ميان درامنويسان سانسکريت ميتوان اين نويسندگان را نام برد: شاه هارشا با نمايشنامههاي سينه ريو مرواريد، شاهزاده خانم گمشده و ناگاندا؛ بهاوا بوتي با نمايشنامههاي داستان قهرمان بزرگ، آخرين قصهي راما و ازدواج دزديده شده؛ ويشا کاداتا با نمايشنامهي انگشتري خاتم راکشاسا. در سالهايي که درام هند در حال شکوفايي بود، تئاتر چين تازه داشت شکل ميگرفت، به ويژه در نواحي پکن که همچون مصر و خاورميانه از گاهواره­هاي تمدن به شمار ميرود.

مدارک ما دربارهي سالهاي پيش از 1500 پيش از ميلاد، يعين زمان به قدرت رسيدن سلسلهي شانگ اندک است. در زندگي چينيان از همان آغاز، رقص، موسيقي و آئينهاي مختلف نقش مهمي داشته است و برخي از فرمانروايان چيني اينگونه فعاليتها را براي هماهنگ کردن کشور خود لازم ميشمردند و در سدهي هشتم پيش از ميلاد معابدي وجود داشت که اجرا کنندگاني بدين منظور در اختيار داشتند. مورخان سعي کردهاند بين آئينهاي چيني و همسرايان ديتيرامب در يونان شباهتهايي بيابند. اولين دورهي درخشان هنر و ادبيات چيني، با حکومت سلسلهي هان آغاز ميشود. مجموعه سرگرميهاي اين دوره را «صد نمايش» ميناميدند.

در سدهي سيزدهم نمايشهاي گوناگون سرگرم کننده جزئي از زندگي عادي مردم چين محسوب ميشد. اما تا مدتها بعد از تسلط مغولها در 1279 بر چين، هيچ درام ادبي در چين به وجود نيامد. تحولات اصلي تئاتر چين بعدها رخ داد. احياي تئاتر در اروپاي غربي از اوايل قرون وسطي آغاز شد. پس از سقوط امپراتوري روم، فعاليتهاي سازمان دارِ تئاتري در اروپاي غربي متوقف شده بود، زيرا در سدهي ششم شرايط مشابهي با دوران ما قبل عظمت تئاتر روم بر صحنه حاکم شد، اما عناصر تئاتري حداقل در چهار شکل مختلف حفظ شدند: بقاياي ميم رومي، نقالي توتني، جشنوارههاي عاميانه و آئينهاي شرکآميز و مراسم مسيحي. تئاتر در اوايل قرون وسطي بايد از دل اين منابع زاده ميشد.
 
آخرین ویرایش:

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تاریخچه تئاتر در ایران

از آغاز آشنايي ايران با تئاتري غربي تا نهادي شدن تئاتر در حدود يك قرن طول كشيد و هنوز نيم قرن ديگر لازم بود تا جامعه سنتي ايران تئاتر را بشناسد، بپذيرد و خود زباني مستقل و ايراني در تئاتر مي افكند. جامعه سنتي ايران يه پيروي از علماي ديني اساساً نسبت به پذيرش پديده هاي غربي با نظر سوء ظن مي نگريست، و اگر بنا به ملاحظاتي به صورت رسمي مظاهر غربي را تكفير نمي كرد، لااقل از نهادي شدن آن تا جائي كه از دستش بر مي آمد جلوگيري مي كرد. اما حوادث تاريخي و جريانات سياسي در سطح جهان، چنان مي چرخيد كه از پذيرفتن فرآوردهاي غربي گريز نبود، بويژه تئاتر غربي، كه اساساً پديده اي نو ظهور در ترد مردم تحصيلكرده ايراني بود و در آن امكانات بياني و تبليغي همچون هنري مستقل در ميان محافل فرهيخته جا افتاد.



اگر چه اين استقلال، حتي در زمان، شكل بيروني و حتمي نگرفته ،اما حداقل مي توان گفت كه تئاتر امروز ايران ،همچون بسياري از ظاهر فرهنگي غرب تا حدي جو مي شده است چنان كه مسئولان فرهنگي كشور،به صورتي آن را پذيرفته اند تا مشروط به آن كه از اهداف و انگيزه ها و عرصه و عملكرد و نقساني و غير اسلامي غرب فاصله بگيرد، همچون نهادي ايراني و اسلامي، در سمت و سوي فرهنگي سنتي قرار داده شود اما تئاتر امروز ايران اصول و مباني و زیبایی شناسی و شيوه هاي عرضه و اجرا خود را از طريق ترجمه ،اقتباس و روشهاي آموزشي غرب بدست آورده است.

هنگام سخن گفتن بايد در نظر داشت كه تنها ترجمه يك متن مورد نظر نيست. ترجمه در واقع در تمامي مظاهر تمدن امروز ايران مد خليت دارد. از شيوه هاي رفتار و آداب زندگي و پوشيدن لباس و استفاده از خير و و صندلي و ماشين و آسانسور تلفن و غيره، تا شيوه هاي انديشه و اهداف اجتماعي و فلسفي و جهان بيني هاي غرب همه و همه به نوعي ترجمه محسوب مي شوند.

براي رعايت ايجاز مسير تحول شدن تئاتر را فهرست وار درج مي كنيم:

1ـ سفرهاي هيتهاي سياسي ايراني و عربي،و نيز اعزام محصلين ايراني به خارج كه در غرب با هنر نمایش آشنا مي شدند و اطلاعاتي را به صورت سوغات به ايران مي آوردند از عوامل عمده ورود تئاتر به ايران شد. از طرفي سفرا و تجار غربي نيز در دوران اقامت خود در ايران، براي سرگرمي و گفتن نمايش هايي را بر پا مي كردند و در باريان و صاحب منصبان را دعوت مي كردند. اين رفت و آمدها و مراودات بتدريج به شكل گرفتن واژگان و فرهنگ نمايش در ايران كمك رساندند تابعه كاملتر و بومي تر شوند.

2ـ دارالفنون مهمترين پايگاهي بود كه در باب ترجمه در ايران به صورت آكادميك گشود. اگر چه در دالفنون بيشتر ترجمه آثار علمي مورد توجه بوده، اما به هر حال در اينجا بود كه هنر ترجمه همچون يك وسيله پر اهميت آموزشي تلقي شد. از اينجا بود كه مترجمان در زمره ي اهل علم و فرزانگان بشمار رفتند و در جامعه ي فرهنگي و حتي در دربارهايشان نشان و منزلتي يافتند.

3ـ يكي ديگر از مراحل تئاتر در ايران نتايجي بود كه سفرهاي ناصر الدين شاه به غرب، روسيه پديد آورد. ناصر الدين شاه در كنار ديدارهاي رسمي خود از مظاهر علمي و حتي و مدني در شهرهاي اروپايي به ديدار نمايشها و سرگرميهاي آنها علاقه نشان مي داد كه شرح آن در سفرنامه هاي خود نوشته است. وي در نوشته هاي خود از واژه هايي چون اكت Act، سن، لژوكوكمه دلي، باله،اپرا، تماشاخانه و بسياري از اصطلاحات نمايشي استفاده كرده و چنان است كه گويي اين واژه ها در زمان اوالاقل براي مخاطبان او قابل فهم بوده اند.

ديدارهاي مكرر ناصر الدين شاه از تئاتر هاي غربي موجب شد كه به تقليد از سبك معماري آبرت هاي لندن ،در سال 1290قمري (تكيه دولت) را بنا كند، تاگراوهم متقابلاً با نمايش هاي ايراي از مهمانهاي خارجي پذيرايي كند، يا لااقل با كشورهاي غربي به رقابت بپردازند. تكيه دولت كه به منظور اجراي نمايشهايي به شيوه غربي شاخته شده بود، به علت مخالفت مردم و روحانيون آن دوره به محل اجراي تفريه خواني و تكيه هاي مذهبي تبديل شد.

4ـ انقلاب مشروطيت و تبعات آن را با بر مهمترين انگيزه هاي تحول تئاتر در ايران به شمار آورد كه هم خود نهضت و هم شيوه هاي بروز آن تحت تاثير غرب بوده است. به نظر مي رشد كه در جريان مشروطيت لااقل قشر تحصيلكرده به اهميت تئاتر پي برده يودند و با تاسيس گروهها ،انجمن ها كوشيدند كه تئاتر را به جامعه ي بيدار شده ايراني معرفي كنند و اگر در اين جريان ادامه پيدا مي كرد تئاتر امروز وضع ديگري پيدا كرده بود.

5ـ تاسيس انجمنها و شركتها يكي ديگر از عوامل پيشبرد تئاتر بوده اند. انجمن اخوت كه در سال 1317قمري تاسيس شد و از اولين گروهايي بود كه دست به فعاليتهايي نظير كنسرت و نمايش زده است. پس از انجمن اخوت تاسيس (شركت فرهنگ)را مي توان نام برد.

در سال 1329قمري نخستين مكان مستقل نمايش در ايران به نام «تئاتر ملي» داير شد. تا پيش از تاسيس «تئاتر ملي» انجمنها و مراكز مختلف تحت عناوين گوناگون از تئاتر براي پيشبرد هدفهاي سياسي و تبليغاتي خود استفاده مي كردند ،اما «تئاتر ملي» كه رياست آن را عبدالكريم خان محقق الدوله به عهده داشت امكانات و بودجه ي خود را از محل خيريه آموزش و پرورش تامين مي كرد مستقلاً در اختيار نمايش و اجراي تئاتر قرار داد. فعاليت هاي چند ساله «تئاتر ملي»موجب شد كه تئاتر همچون هنري مستقل كه حتي قادر است از نظر مالي خود را تامين كند از طرف مقامات رسمي و مردم شناخته شود و شوق و شوري در ميان مردم نسبت به تئاتر بر انگيخته شود. حتي دره اي از دانش جويان كه براي تحصيل به خارج رفته بودند در رشته تئاتر تحصيل كردند و با دستهاي پر علمي و هنري به ايران بازگشتند و بناي تئاتر نوين ايران را طرح ريزي كردند.

6ـ بايد دانست كه در جريان مشروطيت مردم ايران به حقوقي واقف شدند كه پيش از آن از وجود آن آگاه نبودن.در كشور ما حزبهاي مختلف ، هر چند به شيوه ي سنتي وجود داشت ،اما تئاتر وجود نداشت ،لذا به گمان عده اي از منور الفكرها ،تاسيس تئاتر ،گذشته از ارزشهايي كه بر قفس نمايش مرتبت بود،نمادي از ترقي و رشد فكري تلقي مي شد.

شرايط تئاتر ايران در سالها (1337-1320)

فاصله سالهاي 1320 تا 1322 را شماري پژوهندگان به سبب گستردگي اجراي صحنه و رشد تئاتر (دوران صحنه)ناميده اند اين دوران به دليل استقبال جامعه تماشاگران و مخاطبان از تئاتر صحنه به ياد ماندني است.در آن سالها توليدات سينماي ايران به لحاظ كيفي و كمي در حدي نبود كه بتواند پاسخگوي مخاطبان باشد.تلويزيون هنوز به ايران نيامده بود.راديو به ميزاني كه بايد در دسترس مردم قرار نداشت.

به دليل در صد بالاي بي سوادي در كشور از مطبوعات استقبال چنداني نمي شد و به همين دليل از فعاليت هاي نمايشي استقبال بالينه مناسبي به عمل مي آمد.انگيزه هاي تماشاگران متفاوت بود و گروهي به قصد صرفاً سر گرمي و شماري به دليل گرايشهاي سياسي خود نمايشهاي مورد نظرشان را براي تماشا انتخاب مي كردند.شكلهاي پذيرش جامعه از تئاتر و جو سياسي حاكم بر كشور ،زمينه اي براي انتخاب و اجراي آثار نمايشي بود.تئاتر در اين دوره ظرفيتي بالقوه براي تبليغ سياسي رايج و جزب افراد به سوي احزاب نو پا داشت.به همين دليل بود كه بخش مهمي از فعاليت هاي نمايشي ـ ترجمه و نگارش و اجرا ـ ملهم از خطوط سياسي رايج آن روزگار شد.وبالاخره يكي از مهمترين اتفاقهاي اين دوره شكل گيري ،«گروه تئاتر ملي»با هدف دستيابي به نمايشهاي با هويت ايراني بود.سر پرست اين گروه «شاهين سركسيان »بود و كساني چون «عباس جوانمرد»و «علي نصريان» در پايه گزاري اين گروه به او پيوستند و بازيگراني پر سابقه چون «رقيه چهر آزاد»و «عصمت صفوي»با اين گروه همكاري كردند.تشكيل اين گروه با استقبال محافل روشنفكري و ادبي روبرو مي شود.

با مقايسه فهرستهاي موجود از نمايشهاي چاپ شده ايراني و ترجمه آثار خارجي و اجراي نمايشنامه هاي خارجي و ايراني ،مشاهده مي شود كه كفه آثار اجرايي به ويژه نوشته هاي فارسي بسيار سنگيني چاپ شده است.دليل عمده اين امر رشد تقاضاي آثار ايراني و ميزان تماشاگران است كه براي برآورده شدن خواسته هاي آنان،مديران تماشاخانه ها ناگزير از عرضه تعداد بالنبه زياد و سفارش و نگارش و ترجمه به (شكل بازي و تطبيق داده شده و آداپته)بودند كه به سرعت آماده شود و در حد و اندازه پسند مخاطبان عام باشد.كمدي از اقسام پر طرفدار نمايش در آن دوران بود زيرا در شماري از آنها مسايل روز مطرح و از آن انتقاد مي شد.اما كمديهاي سبك و سرگرم كننده مشتري بيشتري داشتند.

شرايط تئاتر در سالهاي 1337تا 1357

در اين دوره تاكيد بر نمايش نامه نويسي ملي با تفاوت عمده:كسب تجربه بيشتر دست اندركاران ملي،تربيت نيروي انساني ورزيده در تمامي عرصه ها به مدد مراكز آموزش عالي نمايشي ،درك تجربه هاي هنرمندان جهان از طريق بررسي آثار ترجمه شده انها و دعوت از چند استاد خارجي براي تدريس تئاتر در ايران.در اين دوره آن تاكيد ميهن پرستانه افراطي براي نگاشتن نمايشهاي ملي گرايانه ،تاريخي و حماسي توام با تعصب وجود ندارد.آثار نمايش نامه نويسان صاحب نام ايراني با توجه به محتوا ،ساختار و شكل ارائه شان در سه گروه جاي مي گيرد:

1ـ واقع گرا به استفاده از ساختار نمايشي معروف به خوش ساخت به پيروي از آثار نويسندگاني مثل ايسبن كوركي ،خچوفشا و…بيشتر به موضوعهايي اجتماعي مي پرداختند.آثار «اكبري رادي» برخي آثار غلامحسين ساعدي و خسرو حكيم رابط و ابراهيم ملكي در اين گروه قرار مي گيرد.اين آثار به لحاظ ساختار و شخصيت پردازي و شيوه پيام رساني ملهم از نمايشنامه هاي ترجمه شده بودند اما در ضمن مسائل سياسي و اجتماعي روز ايران را مورد بررسي قرار مي دادند.اصولاً اين دسته از نويسندگان ،فارغ از دغدغه ايجاد فرم ويژه تئاتر ايراني با پذيرش اين مطلب كه تئاتر پديده اي وارداتي است (مثل راديو ،تلويزيون)تنها را پيوند آن با جامعه ايراني را پرداختن به مسايل روز كشور مي دانستند.

2ـ ملي كه نويسندگان مي كوشيدند با بهره جويي از ميراثهاي نمايشي پيشينيان ـ مثل تعزيه ـ تخت حوضي ـ نقالي و پرده خواني ـ آيينهاي نمايشي ـ چون مير نوروزي ،كوسه گردي ،كوسه برنشين و همچنين مراسم آييني ـ نظير مراسم زار و باد و آداب و رسوم و باور هاي ايرانيان مناطق مختلف ـ و بالاخره تيپهاي اجتماعي خاص مردم اين سرزمين مزمي ملي متناسب با محتواي ملي ايجاد كنند از جمله اين نويسندگان مي توان به بهرام بيضايي ،علي نصريان و بيژن مفيد و علي حاتمي اشاره كرد موضوعهاي انتخابي اين نويسندگان متنوع بوده و از مسايل روز سياسي و اجتماعي گرفته تا مسايل هميشگي فلسفي در آنها مطرح شده بود.

3ـ مدرن :كه نويسندگان فعال در اين شيوه با توجه به گرايشهاي سياسي ،اجتماعي فلسفي و نمايشي خود گستره متنوعي از سبك ها و نويسندگان معاصر غرب ـ ار برتولت برشت با تئاتر پيك (روايي)او گرفته تا (بلكت)و (يونسكو)و رويكرد(ايزورد)و نويسندگان اكسپيد سيوسنيت ـ را سر مشق خود قرار داده با نفي قراردادهاي تئاتر ارسطويي و اصول نمايش(خوش ساخت)به خلق متون نمايش خود پرداختند.

همانطور كه گفته شد

نمايشنامه نويسي در ايران ديرينه سال نيست.نخستين بار «ميرزا فتحعلي آخوند زاده»با نوشتن نمايشنامه هايي به زبان آذري كه بعدها به زبان فارسي ترجمه شد ـ راه را براي نويسندگان ايراني در اين عرصه باز كرد.«ميرزا آقا تبريزي »تحت تاثير او پنج نمايشنامه نوشت و پس از آن شاعران و نويسندگان ايراني ،چه در دوران مشروطه و چه بعد از آن گوناگوني آفريدند.«ميرزا عشقي»نمايشنامه اي را به عنوان «در رستاخيز سلاطين ايران»نوشت «ميرزا محمود خان ملهير الديني »«ميرزا محمد خان كمال الوزراد» «سعيد علي خان نصر»«ذبيح الله خان بهروزي»«عبدالرحيم خلخالي »«سعيد نفيعي»«عبدالحسين نوشين»«صادق هدايت»«صادق چوبك»«پرتوا عظمي »از آن جمله اند.

با وجود گوناگوني آثار نمايشي اين بزرگان ـ كه از ضعف ساختاري نيز بر كنار نيست ـ سنت نمايش نامه نويسي ،به عنوان يكي از گستره هاي با اهميت ادبيات ،با گذشت بيش از صد سال ،هنوز جايگاه شايسته ي خود را ندارد.از «غلامحسين ساعدي»«بهرام بيضايي»«اكبر رادي»كه بگذريم ،بي اغراق مي شود ادعا كرد كه نمايش نامه نويس مطرحي غير از اينان نداريم.كساني كه اكنون نمايش نامه مي نويسند ،يا از پديده هاي زندگي اجتماعي مي گريزند و به مقولات انتزاعي دور از واقعيات مي پردازند با اين كه مي كوشيند از موضوع هاي نويسندگان خارجي نسخه برداري مي كنند.اغلب اين آثار نيز ناموفق و در اجراها هم ناكامي خود را نشان مي دهند.

از آن جا كه نويسندگان كنوني نمايش نامه هاي ايراني با رويدادهاي تاريخي سرزمينشان آشنايي چنداني ندارند و با ادبيات قوسي و پر تنوع خود بيگانه اند ،طبعاً آثار آنان جست و جويي است در وادي سرگرداني .اگر «ذبيح بهروز»با نوشتن «جيجيك عليشاه»دربار قاجار را به طنزي مسخره مي گيرد يا «حسن مقدم»با اثر خود به نام «جعفر خان از فرهنگ آمده»پر مدعاهاي درس خوانده در اروپا را نقد مي كند يا اين كه «صادق هدايت »با آثارنمايشي خود مانند «پروين دختر ساسان»و «مازيار»به دوران تاريخي ايران اشاره دارد يا «صادق چوبك»با نمايش نامه «توپ لاستيكي »دربار قاجار را بهانه قرار مي دهد شخصيت هاي متزلزل خدمتگزاران قدرت را در همه دوران به تماشا بگذارد ،تئاتر نويسان امروزي ،متاسفانه فرهنگ ها از اين مقولات به دوراند.در اين جا بحث بر سر ضعف ساختار هاي فني و اصول نمايش نامه نگاري آثار آنان نيست،بلكه به نوع نگرش ها و پرداخت هاست.
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
پانتومیم

ساده ترین جواب آن این است که پانتومیم نوعی بازی است. نوعی نمایش صحنه ای است ، درست مثل اجرای نقش بر روی صحنه. منتها فرق پانتومیم با بازی معمولی صحنه در این است که پانتومیم بازی در سکوت است ، هیچ حرفی رد و بدل نمی شود، بازیگران با هم صحبت نمی کنند، مکالمه ای وجود ندارد، تنها چیزی که هست فقط حرکت است.



حرکت؟ بله ، حرکت ؛ اما نه حرکت معمولی . احتیاج به داشتن اطلاعات کافی دارد و تجربه زیاد می خواهد و البته تمرین زیاد هم می خواهد که امری طبیعی است.

تعریف دیگری که از پانتومیم می توان ارائه داد این است که پانتومیم یعنی بازی در سکوت ، پس وجود سکوت حتما لازم است ، درست است که در پانتومیم مطالب زیادی گفته می شود اما نه از طریق دهان و کلمات، بلکه با کمک حرکات، حرکات گویا.

حرکات گویا یعنی چه: این همان چیزی است که می خواهیم مفصل درباره اش صحبت کنیم.

فراموش نکنید که ضمن عمل پانتومیم نباید لب ها را حرکت داد، یعنی نباید لال بازی کرد، حرکات باید آن قدر گویا باشد که ابدا احتیاجی به حرف زدن با لب ها نباشد ، مثلا وقتی کسی با حرکات مخصوص از شما پرسشی می کند و شما می خواهید در پاسخ بگویید نه و یا نمی دانم ، می توانید از حرکات گوناگون استفاده کنید. از جمله شانه های خود را بالا بیندازید، سرتان را به علامت منفی تکان دهید و یا ابروهایتان رابالا ببرید.

در حدود 2500 سال پیش در یونان، در کنار مسابقات نمایشی که شامل آثار تراژدی و کمدی می شد نمایش های غیر رسمی هم وجود داشتند که متاسفانه مدارک موجود درباره آن ها بسیار اندک است این نمایش را میم می نامیدند، میم هیچ شباهتی به پانتومیم امروزی نداشت. ترکیبی بود از رقص های کوتاه با تقلیدی از پرندگان، حیوانات ، همراه با عملیات آکروباتیک ، آواز و حرکاتی با مفاهیم مشخص.

ولی پاتومیم به شکل امروزی از حدود 160 سال پیش پیدا شد، شاید بی میل نباشد نام اولین کسی را که پانتومیم به صورت امروزی را به صحنه برد بدانید. این شخص ژان گاسپار فرانسوی بود که در پاریس به کار نمایش اشتغال داشت. او در پانتومیمهای خود از داستانهای مربوط به زندگی روزمره مردم استفاده می کرد.

شخص دیگری که این روزها به عنوان استاد مسلم پانتومیم در دنیا شهرت دارد مارسل مارسو است که او نیز فرانسوی می باشد. مارسو به نقاط مختلف جهان، از جمله ایران سفر کرده و برنامه های گوناگونی اجرا نموده است. او لباسش را به شکلی انتخاب می کند که بتواند ریزه کاریهای حرکتی را روی اعضای بدن به وضوح نشان دهد، ضمنا او صورت خود را سفید می کند و سپس روی آن خط ابرو ها چشم ها و لباس هایش را تغییر می دهد و مجموعا شکلی به وجود می آورد که در همه حال ثابت است و هیچ نوع حس خاصی را القا نمی کند علت این امر آن است که او مرتب در قالب افراد گوناگون فرو می رود و می خواهد این تغییرات بدنی را با حرکت نشان دهد نه با چهره ، زیرا همان طور که گفته شد اصل پانتومیم بر حرکات بدنی استوار است و کمتر از حرکات چهره کمک گرفته می شود.

او با این چهره ای که برای خودش ساخته در واقع شخصی را به وجود آورده که بیپ نام دارد و این شخصیت در نمایش هایش : به دنبال شغل می گردد، سرباز می شود، و یا اقدام به خود کشی می کند و ... و همه ی این موارد را با بدنش نشان می دهد.

هر کاری که در طول روز انجام می دهید خود نوعی آماده کردن بدن برای پانتومیم به حساب می آید. مانند حمام کردن. اگر حمام کردن به طور واقعی را در مدت 15 دقیقه انجام می دهید پانتومیم حمام کردن شما نباید مثلا از 2 دقیقه بیشتر طول بکشد.

یکی از پایه ای ترین مسائلی که باید دقیقا به خاطر داشته باشید ، لحظه شروع پانتومیم است.

و این نکته را هم به خاطر بسپارید که برای بازی پانتومیم ، شما دارای دو ابزار کار می باشید:

۱- بدن و ۲- تخیل

پانتومیم این روزها در سراسر جهان طرفدار بسیار دارد و در اغلب اوقات شخصیت های ویژه ای مانند بیپ پیدا شده است، در بعضی موارد پانتومیم وارد سیرک شده و همراه با حرکات آکروباتیک همراه بوده است ، دلقک ها نیز برای شیرین تر کردن نمایش از حرکات پانتومیم استفاده می کنند.

زبان پانتومیم: زبان بین المللی است به همین دلیل در هر سرزمین به سادگی می توان آن را فهمید و با علاقه تمام از آن بهره جست.

بنابراین می توان از راه پانتومیم حرف خود را در هر کجا و برای هرکس بیان کرد بدون آن که نیاز باشد یک واژه بر زبان رانده شود.

برای تمرینات بدنی پانتومیم از نظر ایمان روزبهانی می توانید کتاب پانتومیم ناصر آقایی و کتاب پانتومیم علیرضا خمسه را تهیه کنید و باتوجه به تمریناتی که در این کتاب به صورت عملی آمده است بدن خود را آماده کنید و بنابر گفته های این نویسندگان یادگیری پانتومیم نیازی به استاد ویژه ای ندارد و بیشتر بر بدن و تخیل شماست که چگونه از آن ها بهره ببرید.
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تئاتر موزیکال

Crookfinale.jpg

تئاتری در سال ۱۸۶۶ که به گفته برخی اولین تئاتر موزیکال می‌باشد.



تئاتر موزیکال گونه‌ای از تئاتر است که ترکیبی از موسیقی، دیالوگ و رقص می‌باشد. محتوای اساسی این گونه تئاتر می‌تواند درباره مسائل طنز، عشق و نفرت باشد. همچنین خود داستان نیز می‌توان از طریق ادای کلمات، موسیقی و حرکت دارای جنبه‌های سرگرمی باشد. امکان دارد تئاتر موزیکال و اپرا از دیدگاه برخی یکسان باشد و این بدین دلیل باشد که اهمیت یکسانی به موسیقی در برابر گفت‌وگو بر اساس دیالوگ می‌دهند.


منبع:وکی پدیا
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تاربخچه تئاتر اروپا

تئاتر غرب از قرون وسطی تا قرن بیستم

واژه تئاتر از لفظی یونانی گرفته شده است به معنی«چیزی که به آن می نگرند»،و واژه درام به معنی «عمل » است . این دو واژه تمامی جوهر و حقیقت تئاتر را بیان می کند:عملی که بازیگران در برابر نگاه تماشاگران به اجرا در می آورند . هنر دراماتیک در فرهنگ ما جایگاهی چنان با اهمیت دارد که مایلیم آن را جهانی بدانیم؛وکم و بیش هم چنین است : همه تمدنهای بزرگ تمرکزیافته شکلهایی از تئاتر را که در اصل از مراسم مذهبی گرفته شده گسترش داده اند.بیرون از اروپا،درهندوستان،چین،اندو نزی و ژاپن سنتهایی نمایشی دیده می شود که از غنای بسیار برخودار است . ما در اینجا به بررسی سنت تئاتر غرب که خود گوناگون و بارور است اکتفا می کنیم.

پیدایش تئاتر از آغاز تا قرون وسطی

تئاتر نزدیک به قرن پنجم پیش از میلاد در یونان پدید آمد.سپس به روم انتقال یافت و در سرزمینهای امپراتوری روم منتشر گردید .
باسقوط امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی،جهانی از فرهنگ و دانش با تهاجمهای وحشیانه مدفون گردید و از میان رفت . به نظر میرسد که در میان قرنهای پنجم و یازدهم نه تنها تئاتر به صورت عملی آن، که حتی مفهوم تئاتر نیز در اروپا از میان رفته بوده است . هرچند همه نویسندگان تاریح تئاتر، درباره چگونگی گسترش دوباره آن همداستان نیستند، اما براساس متداولترین نظریه، این هنر پس از پنج قرن ناپدید شدن از طریق مراسم مذهبی مسیحیان بار دیگر در اروپا سربرآورده و گسترش یافته است؛واین نمونه ای دیگر از تطور مراسم مذهبی و تبدیل یافتن آن به نمایش است .
صحنه هایی ازانجیل که« به نمایش درمی آمد»وکلیسا برخی از مراسم خود نظیر «عید پاک» را به آن مزین می ساخت چندان مورد استقبال مردم قرار گرفت که از آیین مذهبی به معنی واقعی جدا شد و در میدان جلو کلیساها به اجرا درآمد. بدین گونه میسترهای قرون وسطی که روایت نمایش تورات و انجیل به صورت نمایش نامه مذهبی بود به وجودآمد.به نظرمی رسد که به موازات این نمایش های مذهبی ، تئاتری غیرمذهبی و مردمی همه جا در اروپا وجود داشته است. مردمی ترین شکل این تئاتر فرس بوده است، یعنی نمایش کمدی با عمداً زننده،وحتی مخالف حیا و عفت وگاه با گفتگو درباره مدفوع ! این تئاتر خنده آور از همان روحیه انتقادی و شاد جشنهای کارناوالی برخوردار بود .

رنسانس

هرچند سنت کمدی پس از قرون وسطی همچنان رو به گسترش بود، «تئاتر مذهبی»دست کم در فرانسه،توقفی مشخص داشت . درسال 1548 ، با فرمانی شاهانه اجرای نمایشنامه های مذهبی در برابر عموم ، ممنوع شد و از آن به بعد تئاتر وارد دوره ی جدیدی شد.متناسب با گرایش کلی رنسانس و انسان باوری، تئاتر«باستان» از نو کشف شد.این نهضت در ایتالیا آغازگشت و در همه اروپا انتشار یافت.درطی ثلث آخر قرن شانزدهم رفته رفته تمایزی میان کمدیاارودیتا که اثری ادبی با الگوهای کلاسیک بود و تئاتر مردمی کمدیادلآرته پدیدار گشت.درتئاتر اخیربازیگران حرفه ای براساس طرح هایی بسیار تغیرپذیر بدیهه گویی می کردند وجنبه ی خنده آور آن یادآور فرس است .
درباره ی تراژدی باید گفت که تجدید حیات آن از ترجمه ها و تفسیرهای فن شعر ارسطو که اعتبار عظیمی داشت تاثیر پذیرفته است.قانون معروف سه وحدت (امکان،زمان،عمل) از اصولی سرچشمه می گیرد که در فن شعرارسطو-نه به صورتی چندان روشن – بیان شده است . با این حال تراژدی دوره ی رنسانس شاهکاری ارائه نداده است.در فرانسه،در این زمینه می توان زنان یهودی،اثرروبرگارنیه را نام برد که در سال 1583 نوشته شده است . این تراژدی که موضوع آن ماخوذ از تورات است حاوی اشاره هایی به تاریخ معاصر و تاریخ جنگهای مذهبی است .

قرن هفدهم،قرن بزرگ تئاتر اروپا
اوج تئاتراروپا را ،بویژه در اسپانیا،انگلستانو فرانسه، می توان بین اواخر قرن شانزدهم تا پایان قرن هفدهم قرار داد.

اسپانیا
سرزمین پادشاهی اسپانیا شاهد افزایش گروههایی تئاتری بود که غالباً برنامه های خود را درفضای باز،در میدانهای عمومی یا در حیاطهای داخلی خانه ها یا مسافرخانه ها اجرا می کردند.میگل دوسروانتس، نویسنده ی معروف دن کیشوت چندنمایشنامه نیز نوشت،اما افتخار تئاتر اسپانیا بر پایه ی نوشته های سه نویسنده ی،فلیکس لوپ دووگا،پدروکالدرون دولابارکا و تیرسو دومولینا بنا شده است . اگر لوپ دووگا که منابع الهامی بسیار متنوع داشت بیشتر به ساختمان نمایشنامه هایش توجه می کرد، می توانست شکسپیر اسپانیا باشد.اما با خلق آثار بیشمار نمی توانست به جزئیات بپردازد.تعداد باورنکردنی هزاروپانصد نمایشنامه را به وی نسبت می دهند که تنها یک سوم از آنها به دست مارسیده است . کالدرون شاعری درباری بود و نمایشنامه های وی نگارشی ظریف تر از نمایشنامه های لوپ دووگا داشت . شاهکاروی مسلماً نمایشنامه ی زندگی یک رویاست(1636) میباشد که درآن با قدرت،تقابل واقعیت با صورت ظاهر،وسرنوشت با اختیاررا مطرح میسازد. و بالاخره تیرسو دومولینا،بویژه با نمایشنامه ی شیاد سویل شهرت یافته است،وی در این نمایشنامه شخصیت دن ژوان را خلق می کند که به صورت اسطوره ای ادبی درآمده است

انگلستان

تئاترانگلستان در زمان سلطنت الیزابت اول(1558-1603) از پیشرفتی معجزه آسا برخوردارشد؛ازاین روی تئاتراین دوره را «تئاترالیزابتی» می نامند. همه نام شکسپیر را که شاید بزرگترین نام در تئاتر جهان است می شناسند،اما وی معاصران برجسته ای نیز داشته است . از آن جمله اند:کریستوفر مارلو،نویسنده ی داستان غم انگیز دکترفاوست که یکی از نخستین روایتهای افسانه فاوست است و نیز بن جانسون،دوست و رقیب شکسپیر
که بویژه با کمدی ولپن (1606) شناخته شده است .

فرانسه

ازسال1610 تا 1630 ، در زمان سلطنت لویی سیزدهم، دو نوع نمایشی،نمایش شبانی و تراژدی-کمدی ، برصحنه ی تئاتر فرانسه حکومت می کرد . نوع اول که به صورتی افسانه ای و تصنعی عشقهای آرمانی زنان و مردان چوپان را به نمایش می گذاشت از داستان آستره،رمان اونوره دورفه الهام می گرفت . درباره ی تراژدی-کمدی یا تراژدی با پایان خوش باید گفت که نوعی نمایشنامه ی همراه با خشونت است سرشار از حادثه، که از کمدیهای اسپانیایی که کمدی شنل و شمشیر نامیده می شوند بسیار تاثیر پذیرفته است.
آدم ربایی،قتل و حتی تجاوز می توانست در صحنه نشان داده شود. در سال 1641 فرمانی شاهانه به صحنه در آوردن بی نزاکتیهای خلاف ادب و عفت را ممنوع ساخت و این نوع نمایش از رونق افتاد ، و این امر موجب پیشرفت هنرکلاسیک شد .
پیرکورنی، پس از عرضه کردن چند کمدی (دروغگو،خیال واهی خنده دار)، و یک نمایشنامه ی حماسی،سید(برگرفته از اثری اسپانیایی از گی ین دوکاسترو)، با نوشتن هوراس و سینا در سال 1640 تراژدی کلاسیک فرانسه را پایه گذاری کرد . وی در سنین پیری تحت الشعاع رقیب جوانش،ژان راسین قرار گرفت که تراژدی را به کمال رساند : قرن بزرگ تئاتر فرانسه با آتالی ، آخرین تراژدی این نویسنده که در سال 1691 در سن سیر به نمایش گذاشته شد به پایان رسید .
سرانجام،ژان باتیست پوکلن، که با نام مولیر شناخته شده است ، صحنه ی کمدی را با نبوغ خود درخشان ساخت و در این کار برجسته موفق شدکمدی را به مقام آبرومندی برساند تا با تراژدی ، که نوع اصیل و در حد کمال است برابری کند، حتی بوالوی مدعی فضل و کمال هم نمایشنامه ی مردم گریز وی را که از چهارچوب سنتی کمدی پای فراتر می گذارد و دون ژوان وی را که الهام گرفته از تیرسودومولینا است تحسین می کرد .

قرن هجدهم

در قرن هجدهم ، کشور فرانسه در اروپا-که همه ی نخبگانش به زبان آن کشور سخن می گفتند-از اعتبار فرهنگی قابل ملاحظه ای برخوردار بود.کارلو گلدونی ، نمایشنامه نویس ایتالیایی بخشی از کارهای هنری خود را در پاریس به انجام رسانید.اغلب نوآوریها نیز در فرانسه به ظهور پیوست . ماریوو و بومارشه کمدی را از نو خلق کردند؛ماریوو با ظرافت در تحلیل روانشناختیو بومارشه با انتقاد از جامعه ی معاصر : نمایشنامه ی عروسی فیگارو که بومارشه در سال 1784 نوشت ، یکی از نشانه های پیشتاز انقلاب فرانسه است .
زوال تراژدی کلاسیک و پیشرفت بورژوازی موجبات بروز نوع جدیدی از نمایشنامه ، یعنی درام یا نوع دراماتیک جدی را فراهم آورد که دردرو و بومارشه نظریه پردازان آن بودند . درام «تراژدی رفتارهای اخلاقی خاص» است که عمل آن در خانواده های بورژوا یا خانواده هایی از توده ی مردم زمانه روی می دهد؛ در درام، واقع گرایی با احساسات بسیار در می آمیزد.پس از درام بورژوا، در زمان انقلاب، ملودرام با بخشهایی که به صورت آواز خوانده می شود جایگزین آن می گردد.
اما نوآوری عمیق تئاتر در ان سوی رودخانه ی رن (آلمان) به جوشش در می آید. تئاتر ظهور رمانتیسم را، بویژه با نمایشنامه نویسی همچون فردریک فن شیلر، ازپیش اعلام میکند. درامهای بزرگ تاریخی وی، والنشتاین، دوشیزه ی اورلئان و گیوم تل درجایی بینابین تراژدی کلاسیک-به واسطه ی دقت شکل و قالب آن-و درام شکسپیر- به واسطه ی استحکام و هیجان آن – قرار دارد. در مورد مهمترین نویسنده ی آلمانی این زمان،یوهان ولفگانگ فن گوته باید گفت که در اثرش فاوست به سنتی قرون وسطایی بازمی گردد، اما نمایشنامه اش، به واسطه ی وسعت افکار فلسفی نوعی« اپرای بیان عقاید» است که تقریباً در هیچ گونه طبقه بندی قرار نمی
گیرد.

قرن نوزدهم : دوره ی رمانتیک

در سالهای 1820،درایتالیا مانزونی و در فرانسه استاندال (با اثر معروفش راسین و شکسپیر)قواعد تئاتر کلاسیک را مورد انتقاد قرار دادند و عقایدی را که منتقدانی چون لسینگ و شلگل در آن سوی رود رن بیان می کردند پذیرفتند.اما بویژه ویکتور هوگو با مقدمه ای که بر نمایشنامه اش کرمول نوشت، در سال 1827 اساس هنری درام رمانتیک را پایه گذاری کرد.این مقدمه در تاریخ تئوری تئاتر فرانسه بسیار اهمیت دارد.

پس از رمانتیسم

در قرن نوزدهم،تئاتر جریانهای مهمی را دنبال می کند که دگرگونیهای سیر ادبیات اروپا را مشخص می سازد.واقع گرایی (رئالیسم) . انتقاد اجتماعی که از ویژگیهای رمان در اواسط این قرن است بر روی صحنه جلوه گر می شود. این « تئاتر عقیدتی» بویژه توسط هنریک ایبسن نروزی در نمایشنامه های خانه ی عروسک و دشمن مردم به تصویر درآمده است . درپایان قرن،آنتون چخوف روسی که نویسنده بزرگ داستانهای کوتاه نیز بود،در نمایشنامه های مرغ دریایی (1896)، سه خواهر (1901 ) و باغ آلبالو (1904) به تحلیل داستانهای غم انگیز و خصوصی زندگی مردم ولایات پرداخت.
این تئاتر که از اندیشه های والا سرچشمه می گیرد با تئاتر سرگرم کننده که به صورتی گسترده به وجود می آید در کنار یکدیگر قرار گرفته اند . در فرانسه ، قرن نوزدهم شاهد پیدایش و رواج نوعی تئاتر به نام تئاتر بولوار است که عبارت است از کمدیهای مربوط به سبکی های اخلاقی، نویسندگانی چون لابیش و فیدو بی تحمل رنجی بسیار مردم را می خندانند، درحالی که ژرژکورتلین با در آمیختن شوخ طبعی و واقع گرایی، هجوی نیشدار از جامعه و سازمان اداری را به صحنه می آورد. در انگلستان ، اسکار وایلد، در نمایشنامه هایی چون « دراهمیت پابرجا بودن » شاهکارهایی از شوخ طبعی انگلیسی-اما بدون عمق بسیار- را ارائه می دهد .
پایان قرن،در فرانسه و بلزیک شاهد نوآوری دو جریان ادبی،یعنی نمادگرایی (سمبولیسم) و ادبیات پیشرو است . شاهکارتئاتر نمادگرا پلئاس و ملیزاند (1892)، اثر موریس مترلینگ است که دبوسی موسیقیدان براساس آن آهنگی می سازد. اما مترلینگ نمایشنامه های دیگری نیز عرضه می کند که غم انگیزتر و بدیعتر است، مانند نابینایان که برخی آن را منبع الهامی برای نمایشنامه ی در انتظار گودو (1953)، اثر ساموئل بکت یافته اند . و اما تئاتر پیشرو با نمایشنامه ی شاه اوبو (1896)اثر آلفرد ژاری تنها برانگیزندگی و تکان دهنده بودن و نه چیز دیگر را وارد تئاتر می کند. این نمایشنامه که در آغاز موضوعش « شوخی و دست انداختن» تلقی می شد گشاینده ی راه تئاتر قرن بیستم گردید و نیز به صورتی شگفت آور، از آن زمان،در پس شوخ طبعی عمداً ناهنجار و درشتناکش ویژگی های تجربه ی تاریخی قرن مارا دربرداشت : بسیاری از نظامهای خودکامه و دیکتاتورهای مضحک،نسخه بدلهای «پدر اوبو» به نظر می رسند.


قرن بیستم

قرن ما،برای تئاتر،به درستی دوره ای شگفت از نوآوری و بحران بود.آثار به وجود آمده در این قرن بسیار زیاد است. به دور از پیشداوری، سه جریان بزرگ را تشخیص می توان داد:تئاتر ادبی و شاعرانه ، تئاتر متعهد و تئاتر پوچی.


تئاتر ادبی و شاعرانه

این نوع نمایشنامه ها در میان آثار به وجود آمده در بین دو جنگ مقام اول را دارد.مشکل می توان در آنها وحدتی یافت. همه ی توانایی این تئاتر در متن نمایشنامه است.این نمایشنامه ها را،که اسلوبی فشرده وبسیار شاعرانه و بادقتی بی نهایت پرداخته شده،می توان تنها به خاطر خودمتن نیز خواند.این قدرت غنایی، یا خوشبینی بشردوستانه ی خاص بعد از جنگ (مربوط به بعد از جنگ جهانی اول) را در بردارد و یا نگرشی تیره و بدبینانه را در فرانسه نمایندگان بزرگ این تئاتر عبارتند از کلودل ، مونترلان،آنوی و و ژیرودو آنوی و ژیرودو میراث اساطیری تراژدیهای یونان را دوباره به کار می گیرند : آنوی آنتیگون (1944) را از نو می نویسد و ژیرودوالکتر (1937)را ژان کوکتو نیز سرگذشت اودیپ را در ماشین دوزخی (1934) تکرار می کند.
در خارج از فرانسه،نمایشنامه نویس امریکایی،یوجین اونیل تراژدی خانوادگی الکتر را با نمایشنامه ی الکترسوگوار می شود در فضایی معاصر قرار می دهد .
ژرژ برنارد شاو ایرلندی مضمون هایی ادبی همچون بشر و مافوق بشر (1905)،(که بر پایه افسانه دن ژوان نوشته شده)با موضوع های تاریخی (سنت ژان1923)را از نو می آفریند.فدریکو گارسیا لورکا تراژدی های با شکوه و بیرحمانه همچون عروسی خون (1993) را می نویسد که با نوعی سنت اسپانیایی تطبیق دارد .

تئاتر متعهد


تعهد خواه فلسفی باشدخواه سیاسی برکل زیباشناسی این نمایشنامه ها حاکم می شود.آرتور میلر آمریکایی در نمایشنامه ی جادوگران شهر سالم با اسلوبی نسبتاً متعادل تمثیلی از دوران مک کارتیسم را ترسیم می کند . درآلمان برتولد برشت آمیزه ای از نوسازی کاربرد عملی تئاتر و آموزش مارکسیستی را به وجود آورد . نمایشنامه هایش (ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی 1940 و ننه دلاور 1948 )پیامی در بر دارد که به روشنی از مبارزه ی طبقاتی و ماتریالیسم دیالکتیک الهام گرفته است ؛ اما با بسنده کردن به طرح پرسشها و مسائل تاریخی به جای ایراد شعارها و جملات از پیش ساخته خود را از خطر سنگینی اسلوب آموزشی به دور می دارد.
در فرانسه،ژان پل سارتر و آلبر کامو پرسشهای نگران کننده ی خودرا به روی صحنه می آوردند . سارتر که همیشه به ترکیبی میان وجود گرایی (اگزیستانسیالیسم) و قدرت نظامی (میلیتاریسم) چپ متمایل است در روسپی بزرگوار(1946)، نژادپرستی ایالات متحده و در گوشه نشینان آلتونا عذاب وجدان آلمان را پس از نازیسم مورد حمله قرار می دهد. وی همچنین در نمایشنامه ی در بسته با طرح مساله ارتباط با دیگران اندیشه های کاملاً فلسفی خود رابه صورتی مبالغه آمیز به نمایش می گذارد.کامو نیز در نمایشنامه های کالیگولا (1945 )و سوءتفاهم (1944) با طرح مساله پوچی سرنوشت بشری به همان شیوه عمل می کند و در نمایشنامه ی درستکاران (1949) نیز مساله مشروع بودن خشونت را در مبارزه ی سیاسی برای ایجاد جامعه ای بهتر مورد بررسی قرار می دهد.

تئاتر جدید : پوچی و بیرحمی
کامو موضوع مورد علاقه خود ، پوچی را مطرح ساخته بود، در حالی که همچنان ساختمان تئاتررا حفظ می کرد. پس از صدمه ی روانی شدید ناشی از جنگ جهانی دوم ، نمایشنامه نویسان جدیدی روش اساتیری در پیش گرفتند.این احساس پوچی زندگی نزد آنان چندان شدید بود که نه تنها در محتوا،که در شکل تئاتر نیز انعکاس می یافت؛و این امر تقطه ی مشترک میان نویسندگان بیشمار این نسلی است که نمایشنامه هایشان پس از جنگ، وبویژه در سالهای دهه ی پنجاه پدیدار می گردد.این آثار را ، به واسطه ی نوسازی ریشه ای در فن نمایشنامه نویسی ،« تئاتر پوچی» یا « تئاتر جدید» می خوانند.
این تئاتر جدید پدید های فرانسوی و در عین حال بین المللی بود : فرانسوی بود زیرا بسیاری از این نمایشنامه ها در پاریس به روی صحنه آمده بود؛بین المللی بود، زیرا مهمترین این نویسندگان خارجیانی بودند که در فرانسه اقامت داشتند و به زبان فرانسه می نوشتند : ساموئل بکت ایرلندی،اوژن یونسکو اهل رومانی و آرتور آداموف روسی ، و کمی پس از آن فرانچسکو آرابال اسپانیایی وهمچنین گروهی نویسنده ی فرانسوی نیز بودند که می توان از میان آنها ژان ژنه،ژان وتیه، ژان تاردیو،ومارگریت دوراس را نام برد.این تئاتر جدید را با «رمان جدید» که نظریه پرداز عمده ی آن الن رب گری یه بود می توان مقایسه کرد.برخی از این نمایشنامه نویسان به نوشتن داستان نیز پرداخته اند. از آن جمله اند:بکت،یونسکو(استاد داستانهای کوتاه) و مارگریت دوراس.این دو جریان ادبی ، هر یک به شیوه ی خود منعکس کننده ی بحرانی ژرف در عقل گرایی و انسان باوری بود که از زمان دکارت دو پایه ی تمدن غرب را تشکیل می دادند.
«تراژدی های زبان» توصیفی است که یونسکواز نمایشنامه هایی همچون آوازخوان طاس به دست می دهد . این نمایشنامه در سال 1950 تئاتر پیشرو را پایه گذاری می کند.این اصطلاح ، به معنی وسیعتر می تواند تعریفی برای همه ی تئاتر جدید باشد.در واقع سنت بر این است که زبان را امتیاز انسان ، که حیوان عاقل است، بدانیم.فرض بر این است که زبان وسیله ی انتقال اندیشه ی معقول و ایجاد ارتباط است.بنابراینف به وسیله ی زبان است که این نمایشنامه نویسان دید دلخراش،شوم،یا مسخره آمیز خویش را از سرنوشت بشر بیان می کنند.




بیرحمی

کابوس تاریخ معاصر این نویسندگان رابرآن می دارد که بعد بیرحمانه ای از بشریت را ببینند . در نمایشنامه ی درس یونسکو،استاد – همانند بیشتر شخصیتهای آثار ژنه ورطه هایی از بیرحمی را به نمایش می گذارد . در آثار نمایشنامه نویسی بلژیکی،میشل دوگلدرود این بیرحمی با مسخرگی درهم می آمیزد و شخصیت های آلت دستی همچون عروسک های خیمه شب بازی را به نمایش می گذارد.
برای این تئاتر پوچی سابقه هایی مربوط به پیش از جنگ جهانی دوم تشخیص می توان داد.مهمترین این پیشگامان لوئیچی پیراندللوی ایتالیایی است . وی نخستین کسی است که در نمایشنامه هایی مانند هرکس حقیقت خود را دارد (1916)،شش شخصیت در جستجوی نویسنده (1921) و امشب بدیهه گویی می کنیم (1930) به گونه ای قاطع،انسان را مانند «پوسته ای میان تهی» و زندانی تجربه ی بیان ناپذیر جهانی که در آن هیچ حقیقت عینی حاکم نیست نشان می دهد .
در خارج از فرانسه نیز تئاتر پوچی، بویژه در انگلستان ، در آثار هارولد پینتر (سرایدار 1960) و دیوید استوری (خانه 1970)پدیدار می گردد.می توان در اتریش از پیتر هانتکه در نمایشنامه های اسب سواری روی دریاچه کنستانس و اهانت به تماشاگران و در شرق اروپا از واکلاوهاول ، مبارزه سیاسی معروف که رئیس جمهور چک اسلواکی شد،نام برد.
از پایان دهه شصت، همان گونه که اوژن یونسکو به شوخی می گوید این تئاتر پیشرو به« پس رو» بدل گشته است.بدین گونه تئاتر پوچی، هرچند هنوز به ما نزدیک است،به تاریخ تعلق گرفته است. از آن تاریخ به بعد برخی از انقلابیون صحنه ی تئاتر در «براندازی» سنتهای این هنر باز هم پیشتر رفته اند. از آن جکله می توان از آرین منوشکین نام برد که با گروه تئاتر آفتاب می کوشد تا با تشویق هنرپیشگان به بدیهه گویی جمعی ، اولویت متن نمایشنامه را از میان بردارد.این نظر اجمالی که بر تئاتر غرب افکندیم ناچاراً از هم گسیخته و ناقص است . یادآوری می کنیم که هدف آن تنها این است که خطوط اصلی سنت زنده ای را نشان دهد که در طی بیست و پنج قرن به صورت درختی با شاخه هایی بسیار درآمده است که هرشاخه را میوه های بیشماری است.
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تاريخچه نمايش عروسكي در ايران





[TD="width: 83%, colspan: 3, align: right"]



در ايران به مانند ساير نقاط جهان با نمايش عروسكي احساس بيگانگي نخواهند كرد . چرا كه مردم ايران با اين هنر آشنايي كامل دارند . با نگاهي گذار به نقاط مختلف ايران ، رابطه مردم با هنر نمايش عروسكي بخوبي ديده مي شود . در ايران و اكثر مراسم و جشن ها بنوعي از عروسك استفاده مي شود . هر چند كه ورود فرهنگ هاي مختلف تاثيرات عمده اي بر مراسم و آئين هاي ايرانيان گذاشته است با اين وجود در بسياري از نقاط اين سرزمين مراسم و آيين هايي هر چند به صورت پراكنده با عروسك اجرا مي شود كه در نوع خود بي نظير و ديدني است .



از جمله اين مراسم مي توان به تكلم گرداني در عيد نوروز در نزد آذربايجانيها و مراسم تمناي باران با چمچمه و نيز كتراكيشه به بازي دختران گيلاني اشاره كرد .چمچمه گلين عروسكي است كه با قاشق چوبي ساخته مي شود و دختران آذربايجاني در تمناي بارا دست به اين مراسم مي زنند .

دختران ده اين عروسك را ساخته و بهمراه آن به خانه ها سرك مي كشند و براي تهيه آش نذري مواد جمع مي كنند و آنها را در مسجد جمع كرده و آش را پخته بين مردم تقسيم مي كنند . و بعد براي بارش باران دعا مي كنند . كتراكيشه ( كترا به معناي قاشق چوبي است ) هم بازي معمولي كودكان گيلاني است كه قاشق چوبي را با لباس پوشانده و مي رقصانن و شعر مي خوانند . اما نمايش عروسكي در ايران قدمتي طولاني دارد كه اين فدمت به قرن 5 ه.ق باز مي گردد.
[/TD]
[TD="width: 6%"]
[/TD]

[TR]
[TD="width: 11%"]
[/TD]
[TD="width: 83%, colspan: 3, align: right"] بهرام بيضايي در كتاب نمايش در ايران به اين امر اشاره دارد و اعتقاد دراد كه از دوره اسلامي اين نمايش ها ( نمايش عروسكي ) تا قرن چهار اطلاع مستقيمي در دست نيست و از قرن پنجم به بعد است كه در شعرهاي شاعران اشاره به اين نمايش ها و تعدادي از واژه هاي آنان ديده مي شود .

اسدي طوسي ( قرن 5 هجري ) در گرشاسبنامه هنگام وصف بي ثباتي طبيعت و ناپديدار بودن زندگي مي گويد « طبيعت در دست دو پرده ( ظاهرا شب و روز) آويخته است و از اين رو تصاوير با سايه هاي گوناگون به هيئت جانداران بيرون مي آيد »

بي يقين در پيش از اين هم نمايش عروسكي وجود داشته اما به لحاظ محدوديت ديني كمتر جرات خودنمايي داشت و با اين حال هر از گاهي به نحوي از انحاء در ميان مردم خودي نشان مي داد تا ياد و خاطره خود را زنده نگه دارد . در اشعار عمر خيام بارها به واژه عروسك و عروسك باز برمي خوريم . مثلا :

ما همه لعبت كانيم و فلك لعبت باز از روي حقيقتم نه از روي مجاز


و اين ها شواهدي است كه ما به طور حتم نشان مي دهد از قران ششم و هفتم هجري نمايش عروسكي در ايران رواج داشت و متعاليترين و به زبان ديگر جاافتاه ترين شكل نمايش عروسكي در ايران خيمه شب بازي است كه در عين سادگي و بي پيرايگي تاثيرگذار و جالب است و اغلب توسط نمايش گران دوره گرد به اجرا در مي آمده و عناصر تشكليل دهنده آن عبارت بود از :
h03.jpg

يك خيمه ، صندوق و چند عروسك نخي و كمانچه و تمبك و داستان اغلب اين نمايش در حول محور چند قهرمان پابت به نام هاي سياه ( مبارك ، ياقوت ، الماس و ... ) پهلوان كچل ، ورور جادر ، پهلوان پنبه ، عروس ، سلطان سليم و .... كه بر حسب موقعيتهاي كميكي كه قرار مي گيرند شكل مي گيرند . البته باز هم برحسب داستان ممكن است شخصيتهايي به آن افزده شود ، اما هر چه بود شخصيتهاي اين نمايش بيشتر اشخاص عام را در بر مي گرفت و قصه ها قصه هايي عاميانه و شناخته شده بودند . با اين حال نمايش عروسكي در ايران از محبوبيت فوق العاده اي برخوردار است و با وجود اينكه امروزه كمتر سراغي از آن در محافل هنري داريم ، ولي مشتاقانه در انتظار ظهور موفقيت آميز آن در صحنه هاي نمايش اين مرز و بوم هستيم .
[/TD]
[TD="width: 6%"]
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="width: 11%"]
[/TD]
[TD="width: 35%, align: right"]
h04.jpg
[/TD]
[TD="width: 7%, align: right"]
[/TD]
[TD="width: 41%, align: right"]
h05.jpg
[/TD]
[TD="width: 6%"]
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="width: 11%"]
[/TD]
[TD="width: 83%, colspan: 3, align: right"]


[/TD]
[/TR]


 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تاریخچه ی اُپرا

اُپرا آميزه‌ای از موسيقی و نمايش است تا حقيقت به تصوير كشيده شود. از اين رو برای خلق آثار اپرايی بايد در دو بخش موسيقی و نمايش عالم بود تا پديده‌ای درخور تحسين ايجاد كرد. بزرگان هنر در برتری هر يک از اين دو مؤلفه بر ديگری اختلاف نظر دارند؛ به عنوان مثال ريشارد واگنر موسيقی را در خدمت هدف والای نمايش می‌داند. با اين حال موسيقی دارای اعجازی است كه با آن، داستانی هرچند ساده به تجربهٔ احساسی عميق و دل‌انگيز بدل می‌شود. همچنين داستانها و نمايشنامه‌های موفق نيز با درآميختن با موسيقی، بقا و عمق بيشتری می‌يابند.


اپرا مجموعه‌ای است از هنرهای مختلف: موسيقی، ادبيات، فن بازيگری، طراحی صحنه، دكور و كارگردانی. اپرا از ارزنده‌ترين پديده‌های جهان موسيقی است. طی چندين قرن اپرا با تحولات فراوان همه گونه رويدادها و سبكهای موسيقی را تجربه كرد و به تكامل رسيد.


اُپِرا هنری است که بر روی یک سکو یا سن نمایشی که هماهنگ و سازگار با موسیقی ساخته شده انجام می‌گيرد. نمایش اجرایی در اپرا عناصر ویژهٔ تئاتر مانند زمینه‌پردازی و محیط نمایشی، جامه‌ها، چهره‌پردازی و بازیگری را در خود دارد. ولی در اپرا واژه‌هایی که بازگو می‌شود یعنی اپرانامه (libretto) سخن‌پردازی گفتاری نبوده بلکه به گونهٔ آوازی و سرودی است. خوانندگان اپرا را یک گروه از همنوایان همراهی می‌کنند. همنوایان می‌توانند یک گروه کوچک سازی باشند یا یک سازگان سمفونیک کامل.
البته امروزه این هنر به مانند گذشته نیست و گاه با سبکهای دیگر موسیقی آمیخته شده‌است یا اينكه به تنهایی و بدون نمایش اجرا می‌شود.


آوازهای اپرا شامل دو قسمت است:

  • آريا (Aria) كه قسمت اصلی اپراست و خواننده در آن با آرايشهای آوازی، قدرت و مهارتش را ابراز می‌دارد.
  • رسيتاتيف (Recitatif) كه نوعی از فن بيان و مكالمهٔ آوازی است و غالباً پيش از آريا قرار می‌گيرد. در اپرای ايتاليايی، رسيتاتيف رابط بين دو آرياست:
الف-رسيتاتيف ساده(Recitatif Secco)كه آواز بدون اركستر است و فقط با چند آكورد كوتاه همراهی می‌شود.
ب-رسيتاتيف آكامپانيه(Recitatif accampagne) كه خواننده به همراهی اركستر می‌خواند و بيشتر در اپراهای فرانسوی معمول است.
از جمله رهبران ارکستر اپرا می‌توان گوستاو مالر را نام برد.
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تئاتر و درام در یونان باستان

هنگامی که تمدن های خاور نزدیک و مصر شکوفا می شدند، دیگران در همسایگی آنان تازه قدم در راه تحول می نهادند. مهمترین این تمدن های نوپا، از نظر بررسی ما، «تمدن اژه ای» است که پیشاهنگ تمدن یونانی بود. «فرهنگ مینوسی» که از سال ۲۵۰۰ تا ۱۴۰۰ پیش از میلاد در جزیره ی کِرت شکفته بود، در اثر زمین لرزه یا آتش سوزی فاجعه آمیزی ویران شد، و اطلاع کمی از چگونگی آن در دست است. پس از آن، تمدن میسنی توسط مهاجمان شمالی نابود شد، و عصر تاریک از ۱۱۰۰ تا ۸۰۰ پیش از میلاد آغاز گردید. این تمدن باستانی اژه ای تأثیر مستقیم زیادی در تحول تئاتر نداشت، اما تئاتر غیر مستقیم آن فوقالعاده زیاد بود، زیرا خدایان، قهرمانان و تاریخ همین مردم بود که مواد اولیه ی ایلیاد و ادیسه ی هومر و اکثر درامهای یونانی را فراهم آورد. از این رو این تمدن ها به جهات مختلف زیربنای ادبیات غرب به شمار می آیند. تمدن یونان که اولین دوران بزرگ تئاتر را عرضه کرد، به تدریج از سده ی هشتم تا ششم پیش از میلاد شکل گرفت. واحدهای بزرگ سیاسی این تمدن «پولیس» نامیده می شدند. مهمترین این ایالت ـ شهرها آیتکا (آتن)، اسپارت، کورِنت، تِب، مگارو آرگوس بودند اگرچه آتن از سال ۵۰۰ پیش از میلاد مرکز هنری یونان بود، اما اسپارت قدرت اصلی و خط رابطی بود که اکثر ایالت ـ شهرها، از جمله آتن را به هم می پیوست. جنگ با ایران این قاعده را بر هم زد. مانند هر جامعه ی باستانی دیگر، مدارک مربوط به خاستگاه تئاتر و درام در یونان باستان نادر است. یونانیان نوشتن را چند صباحی پس از ۷۰۰ پیش از میلاد آموختند. در حقیقت آنها حروف الفبای فینیقیان را گرفتند و مناسب حال خود تغییر دادن. پس از آن دوره است که اسناد نوشتاری یونانی افزایش مییابد. اسناد مربوط به تئاتر در این دوران هنوز کم است. ارتباط بین تئاتر و ایالت ـ شهر از سال ۵۳۴ پیش از میلاد آغاز شد و آن زمانی بود که دولت آتن مسابقه ای برای انتخاب بهترین تراژدی اجرا شده در دیونوسیای شهر، که جشنواره ی مذهبی مهمی بود، گنجانید. کمدی آخرین شکل دراماتیک بود که از طرف حکومت یونان به رسمیت شناخته شد، ولی تا سال های ۴۸۷ـ۴۸۶ به دیونوسیای شهر راه نیافت. لذا سرگذشت آن، تا قبل از این تاریخ، تا حدودی بر حدس و گمان استوار است. ارسطو می گوید کمدی از نمایش بدیهه سازی های سرخوانِ آوازه های آئینی فالیک بیرون آمده است. اما از آنجا که تعداد زیادی آئین های فالیک وجود داشته، روشن نیست منظور ارسطو کدامیک بوده است. بعضی از مراسم ما قبل دراماتیک، توسط گروه رقص اجرا می شد، که گاه صورتک حیوان بر چهره می زدند یا سوار حیوانات می شدند و یا حیوانی را به عنوان نماینده ی حیوانات دیگر با خود میکشیدند. همچنین در آن دوره نمایش های همسرایان چاق، سایترها و مردانی بر فراز دیرک های بلند وجود داشت. مراسم اغلب شامل یک راهپیمایی به دنبال همسرایانی بود که می خواندند و می رقصیدند و نمادهای بزرگ و فالیک را بر روی علم هایی به اهتزاز در می آوردند. این مراسم موجب عکس العمل ها و مسخره گی هایی در میان شرکت کنندگان و تماشاگران می شد. در کمدی های اولیه همه ی این نمایش ها عناصر جنبی خود را نیز داشتند. کمدی گذشته از خاستگاه و تاریخ آغاز آن، در بین سال های ۴۸۷ـ۴۸۶ به حد کافی رشد یافته بود تا بتواند شایستگی های نمایش در دیونوسیای شهر را داشته باشد. نام تعداد کمی از کمدی نویسانِ نخستین ضبط شده است: کیونیدِس، که ظاهراً برنده ی اولین مسابقه بوده، ماگنِس که برنده ۱۱ مسابقه بوده است و کمدی هایی مثل پرنده ها، پشه انجیری و قورباغه ها از اوست. اِکفانتیدس که گفته می شود کمدی های ظریفتری از پیشینیان خود نوشته است. کراتینوس که بیست و یک نمایشنامه ی کمدی را به او نسبت داده اند و به عنوان اولین نویسنده ی واقعی و در خور توجه در زمینه ی کمدی شناخته می شود. کراتس که سایترهای شخصی را که قبلاً شاخص کمدی بود رها کرد و به مسائل عمومی ترین پرداخت. او پولیس و آرسیتوفان سر کرده ی همه ی کمدی نویسان که بذله گوئی ها و ابداعاتش در سایتر مورد قبول همه قرار گرفته است. تمدن یونان که اولین دوران بزرگ تئاتر را عرضه کرد، به تدریج از سده ی هشتم تا ششم پیش از میلاد شکل گرفت. واحدهای بزرگ سیاسی این تمدن «پولیس» نامیده می شدند. مهمترین این ایالت ـ شهرها یتکا (تن)، اسپارت، کورِنت، تِب، مگارو رگوس بودند اگرچه تن از سال ۵۰۰ پیش از میلاد مرکز هنری یونان بود، اما اسپارت قدرت اصلی و خط رابطی بود که اکثر ایالت ـ شهرها، از جمله تن را به هم می پیوست. جنگ با ایران این قاعده را بر هم زد. مانند هر جامعه ی باستانی دیگر، مدارک مربوط به خاستگاه تئاتر و درام در یونان باستان نادر است. یونانیان نوشتن را چند صباحی پس از ۷۰۰ پیش از میلاد موختند. در حقیقت نها حروف الفبای فینیقیان را گرفتند و مناسب حال خود تغییر دادن. پس از ن دوره است که اسناد نوشتاری یونانی افزایش مییابد. شرق و غرب در تلاقی هزار ساله بیزانس مرحله ی دیگری از تداوم تاریخ روم و اسکندر کبیر و تمدن کلاسیک یونان بود. تئاتر بیزانس سه گونه متمایز داشت: تئاتر سپند، تئاتر مذهبی و تئاتر کلاسیک یا ادیبانه. ارزیابی طبیعت و وسعت تئاتر بیزانس مشکل است، زیرا منابع موجود بسیار اندک است و مورخان بر سر تفسیر همین اندک نیز توافق ندارند. مسلم این است که نمایش های تئاتری در سراسر دوران بیزانس رواج داشته اند. گفته می شود که قسطنطنیه در اصل دو تئاتر از نوع رومن داشته و حداقل یکی از آنها تا اواخر دوران بیزانس برپا بوده است. قلمرو امپراتوری بیزانس شامل بخش اعظم مدیترانه ی شرقی بود که تئاترهای هلنی و یونای ـ رومی در آن ساخته شده بودند. نمایش های تئاتری و سرگرم کننده از طریق بیزانس به مدت هزار سال تداوم یافتند و هنگامی که اینگونه نمایش ها در روم از رونق افتاده بودند در بیزانس به حیات خود ادامه دادند. تأثیر بیزانس بر اروپای غربی بسیار متحمل است، زیرا روابط تجاری بین بیزانس و روم غربی هیچگاه به کلی قطع نشد. بدون شک در اوایل سده ی نهم، هنر بیزانس در معماری کلیساها و پدیده های دیگر هنری در غرب تأثیر فراوان داشته است. همچنین جنگ های صلیبی که در سده ی یازدهم آغاز شد برخورد شرق و غرب را افزایش داد. به رغم وجود شرایط مناسب، هنوز نمی توان تأثیر بیزانس بر تئاتر غرب را اثبات کرد اما می توان اذعان داشت که بیزانس سنت تئاتری را زنده نگه داشت و بخش هایی از هنر آن الهام بخش هنرمندان بعدی گردید. امپراتوری بیزانس سرانجام تسلیم نیروهای مسلمین شد. تحت تعلیمات حضرت محمد (ص) جهان اسلام به سرعت رو به گردش نهاد و در حوالی ۶۲۲ مقبولیت عام یافت. در قلمرو اسلام داستان گویی تقریباً در همه جا و درام های فولکور در برخی نقاط، متداول بود. در نقاط دیگر، به ویژه در هند، اندونزی، ترکیه و یونان تئاتر عروسک های سایه محبوبیت یافت. اما عروسک ها تا حد ممکن از واقع گرایی به دور بودند. این عروسک ها اشکالی دو بعدی بودند که از قطعات چرم بریده می شدند و با قطعه چوبی که به آن وصل می شد هدایت میگردیدند. بعدها، تنها سایه ی این عروسک ها که توسط فانوس یا مشعل بر روی پارچه ی سفیدی منعکس میگردید، نمایش داده می شد. در بعضی کشورها تئاتر سایه هنر پیشه ای گردید و به کلی از هنر بازیگری زنده جدا گشت. تئاتر سایه ظاهراً حدود سده ی چهاردهم میلادی در ترکیه عرضه شد. سپس از سقوط بیزانس، در مناطقی که عصر عظیم تئاترهای کلاسیک، هلنی و یونانی ـ رومی را دیده بود. در این مناطق نمایش های عروسکی بر گرد شخصیت «قراگوز» و ماجراهای مضحک او دور می زد. سرانجام این نمایش ها قراگوز نامیده شدند و این سنت تا زمان ما ادامه یافته است. مسلمانان در بسیاری از نقاط تئاتر را به عنوان هنری بی اهمیت قلمداد کردند. در هزاره ی اول مسیحی، یکی از توسعه یافته ترین و پرمحتواترین درام ها را باید در هند جستجو کرد. تمدن هند به قدمت تمدن مصر باستان و خاورمیانه است، اما دانش ما بر این تمدن با ورود قوم آریاییاز آسیای مرکزی در ۱۵۰۰ پیش از میلاد آغاز می شود. در واقع در سده های پس از آن است که ترکیب و سیمای زندگی و هنر مردم هند پدیدار می گردد. شاید مهمترین تأثیرات بر درام هند، از طریق هندوییسم و ادبیات سانسکویت صورت گرفته باشد. عصر طلایی درام در فرهنگ هندی حدود ۱۲۰ میلادی آغاز می شود و تا حدود ۵۰۰ میلادی ادامه می یابد. نقطه ی اوج عصر طلایی سده های چهارم و پنجم است که امپراتوری گوپتا در شمال هند مرکز هنر، طب و آموزش قرار می گیرد. در آنجا شهرهای زیبا، دانشگاه ها و تمدنی عظیم و پر شکوه بنیان نهاده می شود. نقطه ی اوج دیگری نیز در نیمه ی اول سده ی هفتم تحت فرمانروایی شاه هارشا به ظهور میرسد. خود هارشا یکی از نمایشنامه نویس های مهم محسوب می شود. در دوران حکومت هارشا تأثیر هند بر آسیای جنوب شرقی نیز گسترده شد و موجب توسعه ی درام در آن نقاط گردید. هندیان به واقع نگاری و ضبط تاریخ توجه چندانی نشان نمی دادند، از این رو محققان جدید تاریخ های بسیار متفاوتی را برای درام های موجود سانسکریت در نظر گرفتهاند. اما آنچه پیش از همه مورد توافق است قدیمیترین قطعاتی است که به حدود ۱۰۰۰ سال پیش تعلق دارند. حدود ۲۵ نمایشنامه ی سانکسریت به دست ما رسیده است که تاریخ بعضی از آنها حوالی سده ی نهم میلادی و در این میان بهترین آنها را به سده ی چهارم و پنجم میلادی نسبت می دهند. از میان درام نویسان سانسکریت می توان این نویسندگان را نام برد: شاه هارشا با نمایشنامه های سینه ریو مروارید، شاهزاده خانم گمشده و ناگاندا؛ بهاوا بوتی با نمایشنامه های داستان قهرمان بزرگ، آخرین قصه ی راما و ازدواج دزدیده شده؛ ویشا کاداتا با نمایشنامه ی انگشتری خاتم راکشاسا. در سال هایی که درام هند در حال شکوفایی بود، تئاتر چین تازه داشت شکل می گرفت، به ویژه در نواحی پکن که همچون مصر و خاورمیانه از گاهواره های تمدن به شمار می رود. مدارک ما درباره ی سال های پیش از ۱۵۰۰ پیش از میلاد، یعین زمان به قدرت رسیدن سلسله ی شانگ اندک است. در زندگی چینیان از همان آغاز، رقص، موسیقی و آئین های مختلف نقش مهمی داشته است و برخی از فرمانروایان چینی اینگونه فعالیت ها را برای هماهنگ کردن کشور خود لازم می شمردند و در سده ی هشتم پیش از میلاد معابدی وجود داشت که اجرا کنندگانی بدین منظور در اختیار داشتند. مورخان سعی کرده اند بین آئین های چینی و همسرایان دیتیرامب در یونان شباهت هایی بیابند. اولین دوره ی درخشان هنر و ادبیات چینی، با حکومت سلسله ی هان آغاز می شود. مجموعه سرگرمی های این دوره را «صد نمایش» می نامیدند. در سده ی سیزدهم نمایش های گوناگون سرگرم کننده جزئی از زندگی عادی مردم چین محسوب می شد. اما تا مدت ها بعد از تسلط مغول ها در ۱۲۷۹ بر چین، هیچ درام ادبی در چین به وجود نیامد. تحولات اصلی تئاتر چین بعدها رخ داد. احیای تئاتر در اروپای غربی از اوایل قرون وسطی آغاز شد. پس از سقوط امپراتوری روم، فعالیت های سازمان دارِ تئاتری در اروپای غربی متوقف شده بود، زیرا در سده ی ششم شرایط مشابهی با دوران ما قبل عظمت تئاتر روم بر صحنه حاکم شد، اما عناصر تئاتری حداقل در چهار شکل مختلف حفظ شدند: بقایای میم رومی، نقالی توتنی، جشنواره های عامیانه و آئین های شرک آمیز و مراسم مسیحی. تئاتر در اوایل قرون وسطی باید از دل این منابع زاده می شد.
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تاریخچه اُپرا در ایران

موسیقی در ایران از گذشته ایی غنی برخوردار است.
موسیقی های بسیاری با پیشینه ایی به بلندای تاریخ. اما آواز کلاسیک از آن دسته هنرهایی است که در ابتدای قرن گذشته به ایران وارد شد
و با تاریخی بیش از 120 سال واقعا تاریخ ساز شد. دلیل بوجود آمدن آواز کلاسیک خصوصا شاخه ی اپرا را می توان در زمان قاجار جستجو کرد.
زمانی که شاهان قاجاری برای گردش و خوش گذرانی به اروپا میرفتند.

همین حضور شاهان قجری در کشورهای مختلف اروپایی باعث رسوخ فرهنگی غربی یا به اصطلاح فرنگی به ایران شد و همین فرهنگ بستری مهم برای
بوجود آمدن فرهنگی نوین در زمینه موسیقی ایران شد.
بعد از قجرها، رضاخان در پی تجدد خواهی اش در ایران و سفرش به ترکیه در دیدار با مصطفی کمال آتا تورک پیشوای دوران پیشرفت ترکیه دریافت که ایران باید
از لحاظ فرهنگی و هنری، خصوصا موسیقی نیز پیشرفت کند. به دنبال همین اعتقادات و نگرش صفحات دیگری در زمینه ورود موسیقی نوین و علمی به ایران باز شد.

رضا خان به دنبال اقداماتش در جهت پیشرفت ایران در همه جوانب در پی احداث خانه ی اپرا هم بود که متاسفانه نتوانست به این مهم دست یابد.
این کار عملا تا دهه 40 شمسی با افتتاح تالار رودکی که با اقتباس از تالار اپرای وین ساخته شد، ناکام ماند.
اما قبل از افتتاح تالار رودکی در دهه 10 و 20 شمسی تلاشهایی در جهت بوجود آمدن اجراهای اپرایی به صورت مستمر در ایران توسط بزرگانی نظیر بانوان اپرای ایران منیره وکیلی،
فاخره صبا و اِولین باغچه بان صورت گرفت.این تلاشها تا زمان انقلاب سال 1357 شمسی در ایران همچنان ادامه داشت اما با شروع انقلاب و بعد از آن شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران
عملا آواز به دست فراموشی سپرده شد.

اما در سالهای اخیر تلاشهای بسیار خوبی برای این هنر زیبا و مردمی صورت گرفته است تا دوباره بتوان آنرا در ایرانمان زنده کنیم.
 
بالا