baroon
متخصص بخش ادبیات
راننده کاميوني وارد رستوران شد.
دقايقی پس از اینکه شروع به غذا خوردن کرد، سه جوان موتورسيکلت سوار هم به رستوران آمدند و يک راست سراغ ميز راننده ی کاميون رفتند و بعد از چند دقيقه پچ پچ کردن، اولی سيگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد.
راننده به او چيزي نگفت .
دومی شيشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد؛
و بعد هم وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمين خورد؛ ولی باز هم ساکت ماند!
دقايقی بعد از خروج راننده از رستوران يکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت: چه آدم بي خاصيتی بود! نه غذا خوردن بلد بود، نه حرف زدن و نه دعوا!
رستورانچی جواب داد: از همه بدتر رانندگی بلد نبود، چون وقتی داشت دنده عقب می رفت، 3 موتور نازنين شما را خرد کرد و رفت!
:10::شاد: