• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آرشیو ابیات برای مشاعره با ,, ه ,,

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
هر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بود
در هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنم


مولانا
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با ((ه))



.


هر چه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی

که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما

معین کرمانشاهی


:گل:
 

kamran

New member
پاسخ : مشاعره با ((ه))

هر از گاهی دریا هوس میکند به ساحلش سر بزند*


مهم نیست ساحل تحویلش بگیرد یا نه*



مهم اثبات وفاداریه دریاست*
 

Xaniar

متخصص بخش زوم
پاسخ : مشاعره با ((ه))

هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده‌ايم
هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده‌ايم
عمري گذشت تا به اميد اشارتي
چشمي بدان دو گوشه ابرو نهاده‌ايم
ما ملك عافيت نه به لشكر گرفته‌ايم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده‌ايم
تا سحر چشم يار چه بازي كند كه باز
بنياد بر كرشمه جادو نهاده‌ايم
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
پاسخ : مشاعره با ((ه))

هر كجا هستم ، باشم ،

آسمان مال من است .

پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است .

چه اهميت دارد

گاه اگر مي رويند

قارچ هاي غربت ؟
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
پاسخ : مشاعره با ((ه))

هنگامی که آوازه کوچت

بی محابا در دل شب می پیچد

سکوت

داغی است بر زبان سایه ها

باز هم یادت

شرری می شود بر قامت بارانهای اشک

اینجا میان غم آباد تنهایی

به امید احیای خاطره ای متروک

روزها گریبانگیر آفتابم

و شبها

دست به دامن مهتاب

نمی گویم فراموشم نکن هرگز

ولی گاهی به یاد آور

رفیقی را که میدانی نخواهی رفت از یادش...



 
آخرین ویرایش:

پانته آ

متخصص بخش
پاسخ : مشاعره با ((ه))

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چها می بینم
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با ((ه))

همیشه تا که بودم بنده بودم


ز ماهت دل بمهر آگنده بودم


شبم شب نیست بی موی سیاهت

نه روزم روز بی روی چو ماهت


همه کام دلت باشد مرادم

تو باری نیک دانی اعتقادم


نداند دید بر ماه تو دایه

که یک موی افکند بی مهر سایه


اگر بر گل فتد یک سایهٔ گل

چو گل درخون نشیند دایه گل


تویی جان من ای دُرّ شب افروز

که جانم بر تو میلرزد شب و روز


چناندارم دل از مهر تو پرتاب

که هر شب برجهم ده بار ازخواب


زمانی شمع بالینت فروزم

زمانی شمع آیینت فروزم


بسوزم عود و عنبر بر سر تو

کنم همواره بر تو چادر تو


چو خال سبز بر رویت کنم راست

شکنهای دو گیسویت کنم راست


کنم در کوزه جلّاب تو شیرین

نه از یکسوی از دو سوی بالین


مرا در حق تو شفقت چنینست

ترا ای مهربان با من چه کینست


اگرچه خستهٔ ایام گشتم

اسیر چرخ نافرجام گشتم


جهان تا پشت من همچون کمان کرد

جوانی را چو تیر از من روان کرد


رگم گشته کبود و روی چون کاه

زخویشم شرم آید گاه و بیگاه


جهان را مدتی بسیار دیدم

چه میجویم دگر انگار دیدم


چو حرصم شد دراز و عمر کوتاه

مرا پیری پیام آورد ناگاه


که بگذر زود چون بادی بدشتی

که سوی خاک داری باز گشتی


کنون وقت رحیل آمد بناکام

مرا با تو بهم نگذارد ایام


ز تو بربایدم ایام آخر

بود این عمر را انجام آخر


ز عمرم هیچ دورانی نماندست

مرا بر نانوانانی نماندست


چه من گر سایهام تو آفتابی


مرا بسیار جویی و نیابی


بگو تا از که میگردی بخون تر

کرامی بینی از خود سرنگون تر


اگرچه دردمند و ناتوانم

روا باشد که درمانی بدانم


نه هر چیزی همه کس داند ای ماه

مرا زین حال پوشیده کن آگاه


بحق آنکه تن را جفت جان ساخت

خرد را کارفرمای جهان ساخت


هزاران شمع از طاقی برافروخت

چراغ از جان مشتاقی برافروخت


چو عنصر بود بیگانه جدا کرد

بما بیگانگان را آشنا کرد
 

پانته آ

متخصص بخش
پاسخ : مشاعره با ((ه))

هم از نسیم تو روزی گشایشی یابد
چو غنچه هر که دل اندر پی هوای تو بست
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با ((ه))




هول محشر هر زمان بیدار می دارد مرا
حبّ دنیای دنی هر لحظه خوابم می کند
 

yalda1375

کاربر ويژه
پاسخ : مشاعره با ((ه))

هزار جهد بکردم که یار من باشی
مراد بخش دل بی قرار من باشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با ((ه))





هنری نیست به عالم صفت دل شکنی

گر به دست آوری از لطف دلی، آن هنرست
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ((ه))





هان مشو نومید چون واقف نئی از سرّ غیب

باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
 

khale suske

کاربر ويژه
پاسخ : ((ه))

هر چه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من
هر چه بری ببر مبر سنگ دلی به کار من
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ((ه))





هر که گفت از عشق تو مُردم، دروغ گفت

من راست گفتم، که برای تو زنده ام
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : ((ه))


هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی می‌کنند

چهره‌ی امروز در آیینه‌ی فردا خوش است


صائب تبریزی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : ((ه))

هیچ کاری بی تامل گرچه «صائب» خوب نیست

بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است


صائب تبریزی
 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
پاسخ : ((ه))

هرگزم مهر تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ((ه))





هوای عشق جانان در سر ماست
جمال گلشن جان منظر ماست

به ما بیداد اگر آرد ستمگر
جواب داد ما بر داور ماست
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ((ه))





هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود

جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را
 
بالا