baroon
متخصص بخش ادبیات
:گل::گل:
دوش که غم پردهی ما میدرید
خار غم اندر دل ما میخلید
در بَرِ استاد خردپیشهام
طرح نمودم غم و اندیشهام
کاو به کف آیینهی تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت
پیر خردپیشه و نورانیام
بُرد ز دل زنگ پریشانیام
گفت که در زندگی آزاد باش!
هان! گذران است جهان، شاد باش!
رو به خودت نسبت هستی مده!
دل به چنین مستی و پستی مده!
زانچه نداری ز چه افسردهای؟
وز غم و اندوه، دل آزردهای؟!
گر ببرد ور بدهد دست دوست
ور بِبَرد ور بنهد، مُلک اوست
ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان میشود
وانچه دلت خواست نه آن میشود
*علّامه محمدحسین طباطبایی*
پرده دریدن : برملا کردن، افشاگری
خلیدن : فرو رفتن