• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

از جلوي چشم‌هايم دور شو!

sasan

Banned
چرا زنان هميشه زود قهر مي‌كنند و خانه شوهر را ترك مي‌كنند، با وجودي كه خوب مي‌دانند، مرد هرگز به دنبال‌شان نمي‌آيد.
هميشه از مسائل خيلي جزئي شروع مي‌شود. با يك پيش درآمد مختصر، با يك كلمه حرف مرد كه از روي ناداني و جهالت مي زند و از نظر تو خيلي بي‌معنا و مفهوم است. تو ناگهان سرش فرياد مي‌كشي و يا اينكه عكس‌العمل هاي اين چنيني از خودت نشان مي‌دهي: سكوت طولاني، حالت خشم و عصبانيت، آشفته حالي، لرزش دست‌ها و پرخاشگري.
شوهرت به تو اخطار مي‌دهد، چرا حرف نمي‌زني و باز يك حكم اشتباه: «من ديگر نمي‌توان اين وضع را تحمل كنم.»
تو همواره بيشتر و بيشتر در لاك خود فرو مي‌روي، مثل يك حلزون در درون پوسته خودش. او گيج و آشفته با حالت خشم و عصبانيت همانطور كه به رختخواب پناه مي‌برد، مي‌گويد: «ديگه كارت تمام است.» تو به آشپزخانه پناه مي‌بري و ديگر نمي داني به كجا بايد بگريزي. پيش خود مي‌گويي: «راه عقلاني اين است كه از جلو چشمهايش دور شوم، هر چه دورتر بهتر.» احساس مي‌كني چقدر تنها بودن و تنها زيستن باشكوه است و بايد هر طور كه شده او را ترك كني. از جا برمي‌خيزي و به طرف او مي‌روي و خيلي قاطع مي‌گويي كه مي‌خواهي بروي. او پس از شنيدن اين حرف ناباورانه، در رختخواب به طرف تو مي‌چرخد و مي‌گويد: «چرا؟» و تو هيچ چيز نمي‌گويي. اعتراض آميز و با حالت قهر چمدانت را مي‌بندي و مي‌روي. ساعت سه نيمه شب است و باران به شدت مي‌بارد. قطار بعدي‌اي كه به سمت خانه پدري‌ات مي‌رود، شش صبح است. همانطور كه در ايستگاه منتظر مي‌نشيني، آرام آرام به مغزت خطور مي‌كند، اين راهي كه در پيش گرفته‌اي، اصلاً هم عقلاني نيست، اما حالا ديگر خيلي دير است و برگشتي در كار نيست، با وجودي كه شايد هم آسان‌ترين كار باشد. پيش خود مي‌گويي لااقل او مي‌توانست از جايش بلند شود. چند كلامي سخن بگويد. مي‌توانست واضح و آشكار بگويد كه دوستم دارد، مي‌توانست مانع از رفتن من شود و بگويد پيش من بمان. آن وقت همه چيز آسان مي‌شد. اين نمايش به همان زودي كه آغاز شده بود، پايان مي‌يافت.
پيش خود مي‌گويي اگر احساساتش را به زبان مي‌آورد، هر چند هم كه قهر كرده بودم، باز تركش نمي‌كردم، حداقل يك واكنش از خودش نشان مي‌داد، حتي اگر غلط هم بود.
خب حالا با عصبانيت و قهر به آشپزخانه رفتي، چرا چنين كاري كردي؟ آيا براي اولين بار بود در طول زندگي‌ات؟ مسلماً نه! چرا مستقيماً به او نمي‌گويي: «دوستم بدار! عشقت را به من نشان بده و به زبان آور كه دوستم داري، من مي‌ترسم از اينكه بگذاري بروم.»
ترك گفتن خانه شوهري، اغلب در ابتدا از روي عشق زياد است و همچنين از موضع قدرت، اما تبعات آن زياد است. در چنين مواقعي ميزان سروتونين شوهر تا 40 درصد كاهش مي‌يابد، اما سطح تحريك پذيري او همزمان افزايش پيدا مي‌كند. و قدرت دركي و احساسي او شديداً دچار آسيب مي‌گردد. ترك كردن در واقع نمادي از اعتراف عاجزانه‌اي به اين است كه عشق را با تمام وجود طلب مي‌كني و يا شايد هم ترس داري از اين كه عشق و محبت بيشتري را مي‌خواهي. ترك كردن با قدرت نمايي شروع مي‌شود، در بعضي افراد بيشتر و در برخي كمتر. در يك نفر شدت و مدت و شور و اشتياقش بيشتر است و در شخص ديگر كمتر. گاهي اوقات مسئله برسر سكس است يا غيرت و يا برسر مسايلي در گذشته و يا آينده. به هر جهت، ترك گفتن طريقي بچه‌گانه است. اين را خود تو خوب مي‌داني. فقط تنها كساني كه جلوي رفتن تو را با آن چمدان باربي در دست مي‌گيرند، پدر و مادرت هستند و بس. هر چند كه تو قبلاً روي يك ورق كاغذ كتباً تنفر خود را از آنها اعلام كرده باشي: «مي‌روم، چون شماها را مزخرف مي‌پندارم.»

 
بالا