Maryam
متخصص بخش ادبیات
گریختی
- تو از من گریختی
چنان بهار از واژه ی کویر
و آن قناری به مژده ی بهار
- نیامد
و این شکوه ندامت
- در آینه بجز طرح یک دریغ ندید
فلق :
- شکوفه ی اندوهگین چشمهایم شد
و باد ولگرد
- از وسعت کویر
جنون ملتهب صخره های تنها را
به ارمغان آورد
و راه
- این راه خسته کولی
به مرکب کدامین ستاره نشست ؟
که این چنین افق
- آبستن است ؟
که نطفه ی اندوه بارور می شود در من ؟
***
کدام ستاره می میرد ؟
کدام بهار ؟
کدام پرستو ؟
که این کویر پذیرای هیچ رویش نیست ؟
***
تو رفتی
تو رفتی
تو رفتی
و من هرگز
ستاره ای را
در آسمان ندیدم
ستاره ها مردند
ستاره ها مردند
و ریشه ی خشک آن شوق بارور در من
- پوسید
***
کدام پاییز ؟
کدام زمستان ؟
کدام بهار ؟
مرا از این سکون یأس
تهی تواند کرد ؟