در خرابات طریقت ما بهم منزل شویم کاین چنین رستست در عهد ازل تقدیر ما
از آن بدیر مغانم عزیز میدارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم که پریشانی این سلسله را آفرینست
تا گنج غمت بر دل دیوانه مقیمست همواره مرا کوی خرابات مقامست
نه این زمان دل حافظ در آتش هوسست که داغدار ازل همچو لاله خودروست
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمش
خرم دل آنکه همچو حافظ جامی ز می الست گیرد
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش بهمه عالم زد
سر زمستی بر ندارد تا به صبح روز حشر هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست