• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اشعار مورد علاقه بچه های ایران انجمن

neda_omid

متخصص بخش گردشگری
هرکسی از بچه ها اگه به یه بیتی یا شعری از شاعرای عزیز کشورمون علاقه و ارادت خاصی داره میتونه اینجا قرار بده تا بچه ها ی دیگه هم ازش استفاده کنن
 

neda_omid

متخصص بخش گردشگری
در خرابات طریقت ما بهم منزل شویم کاین چنین رستست در عهد ازل تقدیر ما
از آن بدیر مغانم عزیز میدارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم که پریشانی این سلسله را آفرینست
تا گنج غمت بر دل دیوانه مقیمست همواره مرا کوی خرابات مقامست
نه این زمان دل حافظ در آتش هوسست که داغدار ازل همچو لاله خودروست
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمش
خرم دل آنکه همچو حافظ جامی ز می الست گیرد
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش بهمه عالم زد
سر زمستی بر ندارد تا به صبح روز حشر هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
دوستان شرح پریشانی من گوش كنید

شعری که من خیلی دوستش دارم:


شرح پریشانی

دوستان شرح پريشاني من گوش كنيد
داستان غم پنهاني من گوش كنيد
قصه بي سر و ساماني من گوش كنيد
گفت و گوي من و حيراني من گوش كنيد
شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا كي؟
سوختم سوختم اين راز نهفتن تا كي؟

روزگاري من و او ساكن كويي بوديم
ساكن كوي بت عربده جويي بوديم
عقل و دين باخته ديوانه رويي بوديم
بسته سلسله سلسله مويي بوديم
كس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود
يك گرفتار از اين جمله كه هستند نبود

نرگس غمزه زنش اينهمه بيمار نداشت
سنبل پر شكنش هيچ گرفتار نداشت
اينهمه مشتري و گرمي بازار نداشت
يوسفي بود ولي هيچ خريدار نداشت
اول آنكس كه خريدار شدش من بودم
باعث گرمي بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبي و رعنايي او
داد رسوايي من شهرت زيبايي او
بسكه دادم همه جا شرح دلارايي او
شهر پر گشت ز غوغاي تماشايي او
اين زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
كي سر برگ من بي سروسامان دارد

چاره اينست و ندارم به از اين راي دگر
كه دهم جاي دگر دل به دل آراي دگر
چشم خود فرش كنم زير كف پاي دگر
بر كف پاي دگر بوسه زنم جاي دگر
بعد از اين راي من اينست و همين خواهد بود
من بر اين هستم و البته چنين خواهد بود

پيش او يار نو و يار كهن هردو يكي ست
حرمت مدعي و حرمت من هردو يكي سي
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو يكي ست
نغمه بلبل و غوغاي زغن هر دو يكي ست
اين ندانسته كه قدر همه يكسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنين است پي كار دگر باشم به
چند روزي پي دلدار دگر باشم به
عندليب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلي كو كه شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آن كه بر جانم از او دم به دم آزاري هست
ميتوان يافت كه بر دل ز منش ياري هست
از من و بندگي من اگر اشعاري هست
بفروشد كه به هر گوشه خريداري هست
به وفاداري من نيست در اين شهر كسي
بنده اي همچو مرا هست خريدار بسي

مدتي در ره عشق تو دويديم بس است
راه صد باديه درد بريديم بس است
قدم از راه طلب باز كشيديم بس است
اول و آخر اين مرحله ديديم بس است
بعد از اين ما و سر كوي دل آراي دگر
با غزالي به غزلخواني و غوغاي دگر

تو مپندار كه مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بيرون نرود
وين محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است اين برود چون نرود
چند كس از تو و ياران تو آزرده شود
دوزخ از سردي اين طايفه افسرده شود

اي پسر چند به كام دگرانت بينم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بينم
مايه عيش مدام دگرانت بينم
ساقي مجلس عام دگرانت بينم
تو چه داني كه شدي يار چه بي باكي چند
چه هوسها كه ندارند هوسناكي چند

يار اين طايفه خانه برانداز مباش
از تو حيف است به اين طايفه دمساز مباش
ميشوي شهره به اين فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حريفان دغل باز مباش
به كه مشغول به اين شغل نسازي خود را
اين نه كاري ست مبادا كه ببازي خود را

در كمين تو بسي عيب شماران هستند
سينه پر درد ز تو كينه گذاران هستند
داغ بر سينه ز تو سينه فكاران هستند
غرض اينست كه در قصد تو ياران هستند
باش مردانه كه ناگاه قفايي نخوري
واقف كشتي خود باش كه پايي نخوري

گرچه از خاطر وحشي هوس روي تو رفت
وز دلش آرزوي قامت دلجوي تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از كوي تو رفت
با دل پر گله از ناخوشي خوي تو رفت
حاش لله كه وفاي تو فراموش كند
سخن مصلحت آميز كسان گوش كند

(وحشی بافقی)
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : دیوان اشعار بچه های ایران انجمن

خانه ات سرد است؟
خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم.
ستاره کوچکی در کلمه ای بگذار و به آسمانم روانه کن.
بسیار تاریکم..

منوچهر آتشی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : دیوان اشعار بچه های ایران انجمن

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعه ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچه ی بشکفته ی این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

بیچاره «بهایی» که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه


شیخ بهایی
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : دیوان اشعار بچه های ایران انجمن

سلام

اول اینکه گستاخی حقیر را به خاطر این بی ادبی بر من حقیر ببخشید چون که وقتی موضوع تاپیک رو دیدم بسیار شادمان شدم که پس بلاخره دوستانی که دستی به قلم دارند خودی نشان دادند تا از داشته هایشان یاد بگیرم آنچه که نمیدانم

البته اینکه دوستان ارجمندم بیشتر از من حقیر میدانند شکی نیست و داشته های من کمترین در مقابل آنها پشیزی هم نمی ارزد
ولی (معمولا دیوان اشعار)به مجموعه ای اتلاق میشود که ازقلم خود آن شخص تراوش کند و به خاطر اینکه در مفهوم واژه ابهامی پیش نیاید پیشنهاد میکنم در صورت صلاح دید دوست گرامیم این نام به نامی دیگر تغییر یابد
بازهم از اینکه در این مورد بی ادبی کردم بنده را عفو نمایید
واما شعری که تا بحال مرا شیفته خود کرده و شدیدا به خود مشغول نموده غزلی بسیار زیبا البته از نظر حقیر. شعر استاد گرانقدرم (شهریار)است با عنوان

حراج عشق...


چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم





چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو

به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم





خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر

من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم





فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را

زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم





فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو

سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم





صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم





ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم


حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم





تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی

من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم





حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری

در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم





ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها

که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

تاپیک از نام "دیوان اشعار بچه های ایران انجمن" به نام "اشعار مورد علاقه بچه های ایران انجمن" تغییر کرد.



می‌خواهمَت چنان‌که شب خسته خواب را
می‌جویمَت چنان‌که لب تشنه آب را

محو توام چنان‌که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آن‌چنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره، خواب را

بایسته‌ای چنان‌که تپیدن برای دل
یا آن‌چنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی می‌آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را؟

قیصر امین پور
 
بالا