• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

افراد خودتخریب‌گر، نیازی به دشمن ندارند

sasan

Banned
موارد آزارطلبی در موقعیت‌های بالینی به‌طرز چشمگیری افزایش یافته است. اما آزارطلبی به‌عنوان یك اصطلاح، در موقعیت‌های گوناگون به‌كار رفته است و به هیچ‌وجه مترادف دقیق «خودتخریبی» و «نداشتن آزادی در پرورش نفس» كه ما به آنها اشاره می‌كنیم، نیست. در این خصوص می‌توان به اصطلاح‌های «آزارطلبی جنسی»، «آزارطلبی آرمانی»، «آزارطلبی اخلاقی»، «آزارطلبی اولیه» و غیره اشاره كرد كه همه، ابعاد معنایی مختلفی برای مفاهیم خاص خود دارند.
اما عنصر مشترك در تمام این مفاهیم این است كه «فرد به انجام كاری مبادرت می‌ورزد كه برای خودش زیان‌آور است.» او ظاهراً با این روش یكی از نیازهای شدید خود را ارضا می‌كند و حتی اگر نسبت به ماهیت این نیاز و ارضاء آن آگاه نباشد، شواهد كافی برای اثبات وجود آن ارائه می‌دهد. بینشی كه یكی از هنرمندان با استعداد اما خودتخریب‌گر به آن رسید سرانجام پس از نائل شدن به درجه‌ای از آزادی كه به او امكان درك وقایع زندگیش را می‌داد این بود: «تو به دنبال دردسر می‌گردی.» فرد دیگری متوجه شد كه در مورد راهنمایی دیگران می‌تواند واقعاً مؤثر واقع شود، در حالی‌كه در اداره زندگی خود به‌طرز خارق‌العاده‌ای ناتوان است. فرد سوم با پشتكار و كارایی درصدد یافتن یك شغل مطلوب برمی‌آمد، اما به محض استخدام، به دلیل درگیر شدن در یك سلسله بی‌احتیاطی‌های آشكار، باعث اخراج خود می‌شد.

فرد چهارم، مردی بود كه تا حدی پیش رفت كه به هنگام مستی از دودكش‌های بلند بالا رفته و روی لبه آنها می‌ایستاد و هر بار خود را در موقعیتی قرار می‌داد كه در آن، برداشتن یك گام حساب نشده ممكن بود به صدمه دیدن و یا حتی مرگ او منجر شود. این‌گونه افراد، اغلب به‌دلیل داشتن گرایش‌های خودتخریبی به‌شدت رنج می‌كشند. احساس حقارت و اندوه پنهان حاصل از محدودیت‌های شغلی و شكست‌های دیگر در زندگی، اغلب برای آنها مشكلات زیادی می‌آفریند. وقتی درصدد استفاده از قدرت خلاق خود برمی‌آیند، اغلب دچار افسردگی می‌شوند و این حالت را «خستگی» توصیف می‌كنند. عبارت مذهبی «خشت بدون كاه»، به‌خوبی بیانگر تصویر رقت‌انگیز شخصی است كه میل به دست یافتن به موفقیت دارد، اما در عین حال در لحظه‌ای كه باید از قدرت خلاق خود استفاده كند، افسرده می‌شود و توان لازم را از دست می‌دهد. نكته دیگر اینكه این‌گونه افراد، اغلب نیاز به رنج كشیدن دارند و هر فرصتی را برای رسیدن به مرحله بیچارگی مطلق، مغتنم می‌شمرند. با وجود اینكه ممكن است این موضوع پیچیده‌ ‌به‌نظر برسد (اما) درست در لحظه‌ای كه فرد خودتخریبگر احساس بیچارگی می‌كند و هنگامی كه احساس حقارت و اندوه حاصل از نوعی شكست را تجربه می‌كند، اگر به چشمانش نگاه كنید، متوجه می‌شوید كه حالت نگاه او اغلب منعكس‌كننده نوعی احساس پیروزی و ریشخند است. درست در لحظه‌ای كه به تلخی از ضربه‌های مهلك سرنوشت، بیچارگی محض و در نتیجه اختلال شخصیت شكایت می‌كند، احتمالاً لبخند تمسخرآمیزی بر لب دارد. بنابراین، الگوی رفتاری این‌گونه افراد اغلب به این صورت است: آنها در دل از آسیب رساندن به خود به وجد می‌آیند؛ ظاهراً تجربه‌هایی كه به مجازات آنها و یا خودتخریبی منجر می‌شود. آنها را ارضا می‌كند؛ در همین لحظات در عین حال، احساس «رنج بردن» را نیز تجربه می‌كنند.
ظاهراً این‌گونه افراد نمی‌توانند آزادانه به موفقیت دست یابند و هوش خلاق خود را در جهت بهبود بخشیدن به شرایط خود و بهتر ساختن زندگی خویش به‌كار گیرند. مرد جوان و با استعدادی كه به‌تدریج توانسته بود نیاز درونیش را به رنج كشیدن حس كند، با حالتی تأسف‌بار می‌گوید: «چرا من نمی‌توانم صرفاً از انجام یك كار مثبت برای خودم لذت ببرم؟»
فرد دیگری از یك زاویه متفاوت به این مسئله می‌نگرد و می‌گوید: «وقتی به گذشته نگاه می‌كنم، متوجه می‌شوم كه مراقب خود نبوده‌ام؛ مثلاً در شغل‌هایی كه داشته‌ام.» فرد سومی كه بارها فرصت‌های خوبی برای پیشرفت را از دست داده است، مسئله را به این صورت بیان می‌كند: «من در مقابل خود دیواری ساختم، دیواری كه مانع از حركت من به سوی مقصد مطلوبم بود.»
همه ما اغلب در طی زندگی خود با این حالت مواجه می‌شویم. تاریخچه حرفه‌ای این مرد جوان به‌وضوح حاكی از وجود گرایشی متمردانه در جهت عكس استفاده از قابلیت‌های خود و به سمت خودتخریبی است. او پی‌در‌پی شغل‌های «نامناسب» را برای خود برمی‌گزید و فقط به شغل‌هایی جلب می‌شد كه از آنها نفرت داشت، شغل‌هایی كه فقط در حد بسیار ناچیزی از استعدادهای او بهره می‌گرفت. همیشه درست پس از استخدام شدن، برای مدتی كوتاه، تمام انرژی خود را وقف این كار می‌كرد و سپس رفتاری بی‌تفاوت و توأم با مقاومت را در پیش می‌گرفت، رفتاری كه با علائمی مانند دیر حاضر شدن در محل كار و به تعویق انداختن انجام كارها همراه بود و سرانجام به اخراج او منتهی می‌شد. این الگو، بارها و بارها تكرار شده بود و با گذشت سال‌ها كاملاً روشن بود كه او ناچار است در سراسر زندگی خود در چنگال این باتلاق شخصیتی، اسیر باشد.
افراد خودتخریبگر، اغلب رفتاری بسیار خام و شخصیتی وابسته دارند. تصویری كه آنها از خود ارائه می‌دهند، حاكی از عدم توانایی آنها در قبول مسئولیت‌های مهم است. بدین ترتیب، ظاهر روان‌رنجورشان به آنها كمك می‌كند تا از درك مسائل واقعی بزرگ‌سالان و خلاقیت بارور دور بمانند. آنها با استفاده از ظاهر نابالغ و وابسته خود، كسانی را كه به آنها وابسته هستند، مأیوس می‌كنند.
یكی از بیماران كه مردی «انفعال‌پذیر پرخاشگر» بود به‌یاد می‌آورد: «وقتی از دست زنم عصبانی بودم، دست از كار می‌كشیدم تا موجبات رنجش او را فراهم كنم.» این روش همیشه مؤثر بوده است، اما زیان آن برای خودشكوفایی به هیچ‌وجه قابل چشم‌پوشی نیست.
این‌گونه افراد، از نوعی ساختار شخصیتی بهره‌مند هستند كه همیشه آنها را به خودتخریبی وا می‌دارد، اگرچه در ظاهر، مأیوسانه برای پرورش خودشكوفایی تلاش می‌كنند، ممكن است در نظر یك ناظر بی‌طرف، «خودخواه» هم جلوه كنند، چرا كه از متوسل شدن به هیچ وسیله‌ای برای حمایت از خود و حرفه‌های متزلزل خود كوتاهی نمی‌كنند. برای مثال، یك مدیر فروش، از تمام تاكتیك‌های موجود چه منصفانه و چه غیرمنصفانه ـ برای به دست آوردن یك ترفیع جزیی استفاده می‌كند و یا یك خانم جوان و زیبا برای جلب خواستگار از هیچ كوششی فروگذار نمی‌كند. اما ثمره ترفیع مدیر فروش در نظر او كه مرد فوق‌العاده باهوشی است، پشیزی ارزش ندارد؛ چون او در واقع ترجیح می‌دهد در حرفه كاملاً متفاوتی كار كند. در مورد آن خانم جوان، گرچه جلب تقاضای ازدواج برای او به‌آسانی آب خوردن است، اما مرد مورد نظر هرگز به‌نظر این خانم یك شریك زندگی مناسب نیست. هر دو مورد، حاكی از موفق بودن تاكتیك ولی عدم موفقیت استراتژی است. در طول یك عمر زندگی، مجموعه تمام این «موفقیت‌ها» چیزی جز یك شكست بزرگ نیست.
بسیاری از افراد خودتخریبگر به‌قدری با استعداد هستند كه به‌خوبی با زندگی كنار می‌آیند و حتی در ظاهر، موفق هم هستند؛ اما دستاوردهای آنها در مقایسه با قابلیت‌های‌شان كاملاً ناچیز است. روابطی كه این افراد در زندگی خود با دیگران برقرار می‌سازند، كلید مهم معضلات‌شان است. اگر مردی قبل از شنا كردن در یك رودخانه بزرگ یك سنگ به گردن خود آویزان كند، خودتخریبی را تضمین كرده است. اما «سنگ‌هایی» كه این‌گونه افراد قبل از انتخاب یك شریك كاری یا یك زوج برای زندگی به گردن خود می‌آویزند، موانعی هستند كه ظاهراً به چشم نمی‌آیند ولی در عمل كاملاً واقعیت دارند. یكی از این افراد كه درصدد ایجاد تغییری مهم در زندگیش بود، خاطرنشان كرد كه همیشه یكی از همكاران نزدیكش را برای اداره بخش مهمی از شركتش انتخاب می‌كرد و بعدها روشن می‌شد كه این فرد برای انجام هیچ كاری قابل اتكا نیست. نكته قابل توجه این است كه فرد مورد نظر ما كاملاً از بی‌كفایتی همكار خود اطلاع داشته و می‌توانسته است به آسانی از عهده اداره این بخش مهم از شركت خود برآید و انتخاب این همكار خاص برای انجام كارهای مهم، حاصل هیچ تصمیمی نبوده است، مگر نیاز به كسب اطمینان از اینكه این شركت خاص باید درست پس از پا گرفتن با شكست مواجه شود.
افراد خودتخریبگر، اغلب در مورد مسائل مهم زندگی خود تصمیم‌های بسیار بدی می‌گیرند. برای مثال، فرد خودتخریبگر ممكن است در مورد یك مأموریت خارج از كشور كه سال‌های زیادی از زندگیش را به خود اختصاص خواهد داد، به‌طور جدی فكر كند و سپس آن را بپذیرد و بعدها آشكار شود كه این سال‌ها برای رشد خودشكوفایی او بسیار حائز اهمیت بوده‌اند و منطق حكم می‌كرده است كه او در آن سالیان در كشور خودش بماند. جالب توجه است كه او قبل از اتخاذ تصمیمی كه به بیهوده سپری شدن چند سال از زندگیش منجر شده است، تمام اطلاعات لازم برای گرفتن یك تصمیم عاقلانه را داشته است. اما بنا به دلایلی ناشناخته تصمیم گرفته است گام غلطی بردارد. این‌گونه انتخاب‌ها بسیار نمونه هستند: موفقیت در حیطه‌های جزیی و شكست در حیطه‌های اصلی. نبوغی كه در پیمودن مسیر غیرخلاق دیده می‌شود واقعاً حیرت‌انگیز است. نبوغ دانشجویی كه به‌نظر می‌آید در نوشتن یك مقاله و تحویل به‌موقع آن از طریق‌ كانال‌های معمولی كاملاً بی‌استعداد است، به هنگام چاپلوسی از استادش برای گرفتن وقت اضافی یا كپی كردن كار دیگران، خود را نشان می‌دهد. این نبوغ واقعاً در خود مطالعه و اختصاص دادن یك كتاب جالب به خود است.
فرد خودتخریبگر، همیشه خود را در معرض حقارت و حمله قرار می‌دهد. اگرچه این فرد در بیشتر جنبه‌های زندگی خود كاملاً از امنیت برخوردار است، اما در بعضی از جنبه‌های خاص زندگیش با نقطه كوری مواجه می‌شود كه او را دائماً آسیب‌پذیر می‌سازد. او در موقعیت‌هایی كه تجربه گذشته نشان داده است، آسیب‌پذیری جز تمسخر و سوءاستفاده ثمری ندارد، ظاهری «بیچاره» و «رقت‌‌انگیز» به خود می‌گیرد و یا در موقعیت‌هایی كه مستلزم نشان دادن نبوغ و داشتن رفتاری توأم با سیاست هستند، مصرانه از خود تصویر مردی ساده‌لوح را ارائه می‌دهد. او معتقد است كه «بدشانسی» مزمن، مانع از موفقیت او می‌شود. این ظاهر عوام‌فریب، یكی از موانع اصلی درمان موفقیت‌آمیز است چون خودتخریبی فعالانه این افراد، صرفاً خود را به‌صورت یك گرایش شخصیتی، ثابت نشان می‌دهد.
خودتخریبگرها اغلب دیگران را به سوء استفاده از خود تحریك و به قول نیچه، چوبه دار خود را برپا می‌كنند. آنها ممكن است بدانند كه بعضی از رفتارها باعث تحریك دیگران به سوء استفاده از آنها می‌شود، با این حال بر این رفتار پافشاری می‌كنند و در نتیجه، همیشه از اینكه مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند، رنج می‌برند. یكی از این بیماران سال‌ها در شركتی كه هم از نظر مالی و هم از نظر رفتاری او را مورد سوء استفاده قرار داده بود، باقی ماند. وقتی از او پرسیدند چرا طی این سال‌ها در آنجا مانده است، بینش او فقط تا حد ابراز این نظر به او كمك كرد كه «از حركت كردن می‌ترسیدم.»
خودتخریبگرها معمولاً در به‌كارگیری منابع مالی خود بی‌احتیاط هستند. اگر چه می‌دانند كه در صورت اندوختن پس‌اندازی هر چند اندك، زندگی‌شان بسیار شیرین‌تر خواهد شد، به‌نحوی از كنار گذاشتن مقدار كافی از حقوق خود عاجزند و همیشه خود را در معرض تحقیر دوستانی قرار می‌دهند كه به او پول قرض می‌دهند. آنها همیشه مستعد كمال‌گرایی هستند و كمال‌گرایی آنها مستعد شكست است. یك نقاش، چند ماده رنگی را با هم تركیب می‌كند ولی كار مهم دیگری انجام نمی‌دهد، یك نویسنده پشت سر هم صفحات یك دست‌نوشته را پاره می‌كند و تا ابد «كارش را دوباره آغاز می‌كند.»
یك نوع حس تردید، به بهانه كمال‌گرایی، به‌تدریج و زیركانه تمام انرژی و اراده آنها را سست می‌كند. همیشه كارها را به تعویق می‌اندازند. دانشجو تحویل مقاله‌اش را تا پس از مهلت تعیین شده به تعویق می‌اندازد و خطر توبیخ را به جان می‌خرد. نویسنده حرفه‌ای، ناشر را مستأصل می‌كند و فرصت چاپ كتابش را از دست می‌دهد. فروشنده «قادر نیست» صبح زود از خواب بیدار شود و تا نزدیك ظهر می‌خوابد. این افراد معمولاً یك نوع نیاز به ضدیت با دیگران را از خود بروز می‌دهند، نیاز به انجام كارها به‌روش خودشان، تا حدی كه گاه این پافشاری كاملاً غیرمنطقی به‌نظر می‌رسد.
چرا این‌گونه رفتارهای منفی و خودتخریبگر وجود دارد؟ مقاطعه‌كار مثل ما شانه‌هایش را بالا می‌اندازد و می‌گوید: «نمی‌دانم، انگار همیشه كاری پیش می‌آمد و من هرگز فرصت تلفن كردن را پیدا نمی‌كردم.» دانشجو با به یادآوردن اینكه تمام فصل‌ها «به‌جز فصل تعیین شده) برایش مجذوب كننده بود و اینكه به‌نحوی هرگز نتوانست خود را به خواندن بخش مورد نظر وادار كند، لبخندی تلخ به لب می‌آورد. هیچ‌یك از این دو نفر نمی‌توانند دلیل قانع‌كننده‌ای برای ضدیت غیرمنطقی خود ارائه كنند.
خوش‌شانسی معمولاً برای افراد خودتخریب‌گر مشكلات زیادی ایجاد می‌كند. وقتی ناگهان یك فرصت مطلوب و مشعوف‌كننده به دست می‌آورند، غالباً به شدت دچار اضطراب و وحشت می‌شوند. یك حسابدار رده‌بالا كه درآمدش ناگهان در اثر یك سلسله وقایع پیش‌بینی نشده، به‌طرز چشم‌گیری افزایش می‌یابد و فرصت‌های ترقی زیادی را برایش به ارمغان می‌آورد، ناگهان به وحشت می‌افتد، در حالی‌كه شكست‌های پی‌در‌پی در زندگی هرگز تا این حد او را نگران نكرده است.
لذت‌های جنسی برای این افراد، فقط هنگامی ارضا كننده هستند كه با اندوه و رنج به‌طور همزمان یا پس از ارضا شدن ـ توأم باشند. خودتخریبگرها به هنگام انجام كارهای واقعاً سازنده، دچار تنش و اضطراب می‌شوند. وقتی اوقات خود را به انجام كارهای بی‌اهمیت می‌گذرانند، كار آنها نسبتاً خوب و ارضا كننده است، اما وقتی تصمیم به انجام كارهای مهمی می‌گیرند، شعله‌های اضطراب از درون آنها زبانه می‌كشد. یك نویسنده با استعداد می‌گوید: «نشستم تا روی داستانم كار كنم، وحشت سراسر وجودم را گرفت... مجسم می‌كردم كه اگر داستانم را ارائه كنم حرف‌هایی كه برای گفتن داشتم باعث نابودیم خواهد شد... با این‌حال، این احساس واقعاً احمقانه است... به خودم گفتم از چه می‌ترسی؟ تو در واقع در خانه خودت هستی و به كاری مشغولی كه می‌توانی كاملاً آزادانه آن را دنبال كنی. با این‌حال احساس می‌كردم دست به كار فوق‌العاده‌ بدی زده‌ام.»
این‌گونه افراد اغلب وقتی برای انجام كارهای خلاق برنامه‌ریزی می‌كنند، دچار احساس گناه می‌شوند. با وجود اینكه این مسئله كاملاً غیرمنطقی است، اما به نظر می‌رسد همان گام‌ها و مراحلی كه به نائل شدن به موفقیت منتهی می‌شوند، در نظر آنها با انجام كارهای «بد» و «شیطانی» یكسان است و اغلب تصور می‌كنند كه برای این كار مجازات خواهند شد. با این حال، این افراد اغلب بسیار رقابت‌طلب هستند. یكی از آنها پس از پی بردن به این نكته می‌گوید: «هر جا می‌روم متوجه می‌شوم كه با اطرافیانم رقابت می‌كنم و یا روی اعمالم سرپوش می‌گذارم.» دیگری گزارش می‌دهد: «من هرگز كاملاً خودم نیستم. تمایل شدیدی به جلو افتادن دارم... فكر می‌كنم توقع زیادی ندارم.»
فرهنگ ما، همان‌گونه كه از نحوه لباس پوشیدن و فكر كردن ما برمی‌آید، روی افراد فشار زیادی برای همگون شدن و نمونه‌سازی می‌گذارد. برای كسانی‌كه اصیلی یا «متفاوت» هستند، خطرهای واقعی وجود دارد. اما جوهر زندگی مستلزم آزادی برای متفاوت بودن است. تمام مردم معمولاً از هوش خود برای همرنگ شدن استفاده می‌كنند، اما فقط تا حدی كه برای آنها مورد نیاز است. اما برای خودتخریب‌گرها قضیه به این شكل نیست، چون آنها معمولاً بدون پایه و اساس منطقی با محیط به ضدیت برمی‌خیزند، وقتی واقعیت‌های دنیای خارج به آنها فشار می‌آورد، آنها غالباً بیش از حد انعطاف‌پذیر می‌شوند.
آنها اغلب در مقابل خواسته‌های دیگران تسلیم می‌شوند و به‌نوعی به پاسخ‌گویی نیازهای یك شریك، هر قدر هم این نیازها غیرمنطقی باشد، تمایل دارند. گاه خطرهایی كه برای زندگی خصوصی، استقلال و احترام به نفس آنها پیش می‌آید و اغلب به تسلیم شدن آنها منجر می‌شود به نظرشان بسیار غریب می‌نماید.
 
بالا