• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

امروزت رو چطوري سپري كردي ؟

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
امروز كه من از صبح بدشانسي آوردم... تا الانش داره به بدي ميگذره...:گریه:
 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
راستش امروز نسبت به روزای دیگه زود بیدار شدم یعنی 10:30 :نیش:

به خاطر همینه زودی گشنم شد یعنی ساعت 11 :نیش:

ساعت 12 دیگه داشتم میمردم
ساعت 1 مردم :نیش:
ساعت 3 زنده شدم اومدم اینجا :نیش:
یه ذره سربه سر اون و این گذاشتم خصوصا ................ یه ذره زنده تر شدم
تا 7 سر یه کار فوتوشاپ و اینجا بودم
افطار و دوباره اینجا :نیش: اما اینجا الان سوت وکوره همش دارم دنباله مگسا میکنم

این بود روز ما
این ماه رمضون بگذره من یه ذره به کارام میرسم کلی برنامه خواب و غذا و همه چیم ریخته بهم ای داد :هنگ:

خوب خودتان قضاوت کنید
خوب بود
بد بود
:هنگ:
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات
امروز با استرس از خواب بیدار شدم با استرس تا ساعت 3 توی خونه چرخیدم ... با استرس یکی از عزیزانم رو بردیم دکتر با استرس از ساعت 3 تا 9 و نیم شب توی مطب دکتر بودیم توی این ساعت ها که توی مطب بودیم با استرس شاهد این بودم که یکی از عزیزترین کسانم نوار مغز میداد ... با استرس جواب نوار مغز رو دادم دست دکتر و دکتر بهمون گفت نگران نباشید چیزی نیست ... چیزی نبود و من این همه توی یک روز روحم لگد مال شد ... همین

ساعت 10 شب رفتیم خونه خواهرم و افطار کردیم ... الان تازه کارهام کم شده ...

به نظرتون امروز روز خوبی بوده برای من یا روز بدی ؟!
 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
الهیییییییییییییییییییی مریمی واقعا ناراحت شدم
ان شااله حال عزیزت زودی زودی خوب بشه عزیزم و چیز مهمی که شکر خدا نبود

به امید روزهای خوش وشاد برا تو عزیز
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
.

امروز از وقتی که بیدار شدم روز آرومی بود ... تا یک ساعت و نیم پیش هم آروم بود ...

باز هم نمیدونم امروزم خوب بوده یا نه ...

شاید من مشکل پسند شدم چون احساس میکنم یه مدته روزهام همه ...
 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
ها امروز خسته بودم کلی کار داشتم
فردا ناهار میخوریم بالاخره :نیش: واییییییییییی ناهار جون دلم برات تنگ شده :giggle:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
شبها برنامه کارم را می نویسم و بر اساس برنامه کارامو انجام میدم . امروز بیشتر کار بانک داشتم ظهر که برگشتم خسته بودم. با دیدن نمره آلکسا کمی خستگیم کم شد.
 

shika hime

متخصص بخش جانوران
امروزم عالی بود....خیلی خیلی عالی....مخصوصا حالا که دارم پست میزنم^^
 
آخرین ویرایش:

rahnama

پدر ایران انجمن
بخاطر انگشتم مدتیه در منزل بیتوته کرده ام. امروز یکساعتی با بلفی بازی کردم. سایت و خوردن وعده غذاهای سه گانه و ایران انجمن .با اسرار داود مکانیکی تا الان که ساعت 2 و نیم شب. بهر حال خوب بود.
فردا که باید عزیمت کنم برای کار و کسب معاش.دیگه مرخصی و تنبلی بسه.اگه تونستم از کار فرار کنم. ورود به انجمن.
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات
.

امروز یه روز خیلی طولانی بود از صبح همش به انجمن سر میزدم به این امید که باز شده باشه ...

دقایق برام مثل ساعت ها سپری میشدن ... ولی یه خوبی که داشت کلی مطلب جدید از اینترنت پیدا کردم و خوندم طریقه معرفی وبلاگ و سایت به موتورهای جستجوگر رو یاد گرفتم ، تبادل لینک با وبلاگ ها رو هم یه امتحانی کردم ، یکم با نحوه عوض کردن ویندوز آشنا شدم ، یه مقاله مفصل هم درمورد هک و امنیت خوندم که خیلی برام جالب بود ... در کل سعی کردم تا این بسته بودن یک روزه انجمن خیلی دپرسم نکنه ...

امروز چون امید داشتم که انجمن تا شب باز خواهد شد ... روز بدی نبود



 

rahnama

پدر ایران انجمن
امروز سر کار رفتم از 8 صبح الی 6 بعداظهر . بیشتر سر پا بودم و پاهام خسته شده بودند . کمی درد پا حس میکنم ولی جالب اینکه صبحانه و نهار با کارگزان و زاننده ها روی چمن نزدیک محل کار صرف شد و من چرتی زدم.روی چمن .برگشتم سایت باز شده بود خستگی از تنم رفت.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
.

امروز از صبح روز خیلی آرومی بود ...

خیلی وقت بود که یه روز آروم نداشتم ، اصلا یادم نمیاد توی این مدت یه روز مثل امروز گذرونده باشم ...

الان احساس آرامش میکنم ... و از خدا جون هم ممنونم به خاطر همه چیز ...

پس اگر یکم واقع بین باشم امروز روز خیلی خوبی بوده برام ...

امیدوارم روزهای زندگیتون رو بخوبی سپری کنید ...:گل:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
امروز داود تنها پسرم سرم کلاه گذاشت. اس ام اسی فرستادبه این مضمون : بابا خیلی خیلی دوستت دارم.
من جواب دادم . عاشقتم.
برگشت منو ماچ کرد و گفت بابا ماشینها عوض .
گفتم پدر سوخته اون اس....
خندید دوباره ماچم کرد و گفت نه به خدا
گفتم عوض .
سویجش را داد و سویچ من را برداشت و گفت شام مهمان من...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
.

امروز با صدای تلفن از خواب بیدار شدم ... خلاصه این چنین آغاز شد ... مهمونی :نیش:

جاتون خالی امروز ناهار مهمون دستپخت مامان جانمان بودیم ... واقعا همیشه برام سوال بوده و هست که چطوری اینهمه غذاهای مامانم خوشمزه میشه ... وقتایی که غذاهای خوشمزه اش رو میخورم احساس میکنم خوشبخت ترین فرد روی زمین هستم ...

امروز هم یکی از بهترین روزهای زندگیمو سپری کردم ... روزی آروم و پر از جنب و جوش .


نکته :امروز اونها خونه ما مهمون بودن و غذا پختن و ما خوردیم ... فردا ما میریم مهمونی خونه اونا و باز مامان جان زحمت میکشه و غذا درست میکنه و ما میخوریم :giggle:

از همینجا برای فردام مرخصی میگیرم ...:بدجنس:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
امروز دخترم که دانشجوی سال آخر عمران است برای گذراندن کار آموزی شرکت من را معرفی کرده بود برای اولین بار آمد. ترانشه ها و بکو و کاتر و لوله های آب و.. را دید عکس گرفت مطلب نوشت و من دورادور از کارهایش لذت می بردم . نهار شد . نهار ما و کارگران را آوردند. همه روی چمن نشسته و نهار را خوردیم 6 بعدازظهر به منزل برگشتیم. گفت خسته ام و رفت خوابید. خانمم با لبخند گفت اگر جای تو باشد چکار میکند.هردو خندیدیم.خنده عشق.:گل:
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
امروز ... امروز اصلا خوابم نبرد که بخوام از خواب بیدار بشم تا یه روز رو شروع کنم ... امروز یکی از بدترین روزای امسالمو سپری کردم یه روز پر از ناراحتی الان انگار بار یه دنیا رو روی شونه هام گذاشتن خیلی خیلی خسته هستم ...

گاهی اوقات فکر میکنم که چرا ...!؟
 

shika hime

متخصص بخش جانوران
امروز جولیا بانو وقتی بیدار شد حال نداشت بلند شه زل زد به دیوار همین باعث شد موهاشو شونه نکرده بره مدرسه !تازه 5 دقیقه هم دیر رسید :ناراحت:در بسته بود انقدر در زد با ابجیش درو که وا کردن اسمشو نوشتن بعد راش دادن :ناراحت: سر کلاس جولیا بانو هی عطسه و سرفه میکرد !خوب شد مامان بهش گفته بود دستمال ببره!صداشم گرفته بود چون دوست نداره وقتی صداش میگیره حرف بزنه سعی کرد اصلا حرف نزنه!! :ناراحت:خوب شد کسی ازش سوال نپرسید :ناراحت:هییی کاش مدرسه هم حرفاتو تایپ میکردی !!!:ناراحت:تازه بغل دستی بدشم مجبورش کرد سر میز بشینه دیگه بدتر!!!:ناراحت:معلم ورزش سر کار گذاشت جولیا بانو رو ..معلم بد!!! نیومده بود هر چند جولیا بانو ورزش دوست نداره ولی نباید سر کارشون میذاشت:ناراحت:کلاس انقدر شلوغ بود سر درد گرفت جولیا بانو!:ناراحت:
نتیجه گیری: در کل جولیا بانو هر وقت یذره سرما میخوره روزاش بد میگذره چه برسه به الان که شدید سرما خورده!کاش دکترا امپول نمیدادن هییییییییییی!:ناراحت:
 

احساسّ

کاربر ويژه
امروز اندواهناكم هستم .. تا مدرسة رفتم ومن خسته بودم .. خوابيدم در كلاس ,, أستادم بمن گفت : خانوم غدير بايست نزديك ديوار ,, من گفتم استاد من خسته , او گفت : ولي انجا مدرسة زود برو يا خاهم گرفتت تا مدير ,, من گفتم باشى , من ايستادم 50 دقيقه تقريبا وباى من شكسته , ونشستم , استاد گفت غدير بايست .. من حرف نزدم ,,او گفت :جانم تو مريض ؟ چراه صورت تو قرمز وزرد ها غدير , من گفتم : نمي توانم حرف ميزنم , او گفت : تو دروغ ميگي ؟ من عصباني شدم زيرا سر وهمه چيز گرم بود ومن خيلي خسته بودم , من گفتم دلتت سفت , وتا بيرون كلاس رفتم , استاد گفت بيا غدير , ولي من رفتم , او گفت تا دانشجويان من فكر ميكردم كه غدير دروغ ميگه براى ميخواه ميخوابد , او گفت تا دوستم برو بگو تا غدير استاد ميگه ببخشيد ,بعدا من برگشتم , واستاد گفت: ببخشيد غدير بسيار , من گفتم: اشكال ندارم ,او گفت: بخواب , من خوابيدم ههههه, وروز من برگشتم تا خانه ,من خوب شدم والآن من خوبم .. :نیش:

 

rahnama

پدر ایران انجمن
از سر کار برگشتم . خانمم گفت : شام . قورمه سبزی که دوست داری.
گفتم نه مرسی
فرمودند چیزی بیرون خوردی؟
عرض کردم نه.
فرمودند مریضی؟
عرض کردم نه .
کشتی با این نه نهت.
نیمساعت گذشت 2 عدد سوسیس کوکتل را با چاقو قارچ قارچ کردم و گذاشتم تو ماکروفر بعد از دو دقیقه سوسیسها باد کرد یک نصفه نان برداشتم و دورش را چیدم . سوسیس ها را لای نان گذاشته و گوجه ای که از قبل قارچ شده بود گذاشتم لای نان و یواشکی اومدم پای کامپیوتر ..
برگشتم خانمم و بچه ها ایستاده نگاهم میکردند . الکی لبخندی زدم .
دیگه برات شام درست نمیکنم.
خانم داشتم درس آشپزی عملی برای عزیزان انجمن می نوشتم.
خوب بگو عزیزان انجمن از این به بعد برایت شام بفرستند.
چشم میگم ولی نمی فرستند.
این مشکل خودته..........
حالا اگه خواستید برایم شام بفرستید پیام خصوصی بدید تا آدرس بدم خدمتتان.
ممنونم
 
آخرین ویرایش:
بالا