• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ای مادر عزیز که جانم فدای تـــو

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ای مادر عزیز که جانم فدای تـــو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان
همپایه ی محبت و مهر و وفای تو

مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست
این سینه خانه ی تو و این دل سرای تو

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا
سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو

خشنودی تو مایه ی خشنودی من است
زیرا بود رضای خدا در رضای تو

گر بود اختیار جهانی به دست من
می ریختم تمام جهان را به پای تو

ابوالقاسم حالت
304025_251539444897313_107814965936429_720990_1387216450_n.jpg
 

ღتربچهღ

کاربر ويژه
اینم شعر ایرج میرزا که تو کتاب پیش دانشگاهی بود.

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌

كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌

هركجا بیندم‌ از دور كند
چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند
بر دل‌ نازك‌ من‌ تیری‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ یكدل‌ و یكرنگ‌ ترا
تا نسازی‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌
باید این‌ ساعت‌ بی‌ خوف‌ و درنگ‌

روی‌ و سینه‌ تنگش‌ بدری‌
دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌
تا برد زاینه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بی‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بی‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادری‌ از یاد ببرد
خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌
سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمین‌
و اندكی‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از كف‌ آن‌ بی‌ فرهنگ‌

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

دید كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌
 

Negin

کاربر ويژه
ای مادر عزیز که جانم فدای تـــو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان
همپایه ی محبت و مهر و وفای تو

مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست
این سینه خانه ی تو و این دل سرای تو

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا
سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو

خشنودی تو مایه ی خشنودی من است
زیرا بود رضای خدا در رضای تو

گر بود اختیار جهانی به دست من
می ریختم تمام جهان را به پای تو


ابوالقاسم حالت

مشاهده پیوست 2318




ما اینو تو کتاب امسالمون داریم:خجالت2::سوت::ناراحت:
 

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
اینم شعر ایرج میرزا که تو کتاب پیش دانشگاهی بود.

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌

كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌

هركجا بیندم‌ از دور كند
چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند
بر دل‌ نازك‌ من‌ تیری‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ یكدل‌ و یكرنگ‌ ترا
تا نسازی‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌
باید این‌ ساعت‌ بی‌ خوف‌ و درنگ‌

روی‌ و سینه‌ تنگش‌ بدری‌
دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌
تا برد زاینه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بی‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بی‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادری‌ از یاد ببرد
خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌
سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمین‌
و اندكی‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از كف‌ آن‌ بی‌ فرهنگ‌

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

دید كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌



من هر دفعه اینو می خوندم بغض می کردم:گریه::ناراحت:
 

Sib Market

کاربر ويژه
مادر...

افسوس كه ديگر در كنارم نيستي...
افسوس كه ديگر نمي توانم بر دستانت بوسه بزنم...
افسوس ، افسوس ، صد افسوس...

تنها آرزويم اينست كه بار ديگر دست نوازش بر سرم بكشي و در اين
دنياي تاريك ، خورشيدم باشي...
 
بالا