کودک و عينک
آرزو از همکاران خيلي خوب من است. علاوه بر اينکه در محيط کار همه او را دوست دارند، مادر خيلي خوبي هم هست و خوشبختانه همسر و خانواده خيلي خوبي دارد...
هر روز صبح که ميبينمش، شاد و پرانرژي است اما ديروز کاملا ناراحت به نظر ميرسيد. حوالي ظهر بود که کمي سرم خلوتتر شده بود، به اتاقش رفتم. خيلي تعجب کردم که آرزو داشت گريه ميکرد و براي دو نفر از همکاران ديگرم که به نظر دلدارياش ميدادند، صحبت ميکرد. خيلي نگران شدم و ماجرا را پرسيدم. ميدانيد داستان از چه قرار بود؟
دکتر پس از معاينه چشم آناهيتا دختر پنج ساله آرزو گفته بود که بايد عينک بزند! فقط همين! رو به آرزو کردم و گفتم «واقعا از تو بعيد است، چنان اشک ميريزي که گويا بيماري لاعلاجي اتفاق افتاده، خيلي از بچهها عينک زدن را دوست دارند و اگر من و تو آن را خستهکننده و تنفرآميز تصور نکنيم، ذهنيت آنها خراب نميشود.» آرزو پاسخ داد: «آخه آناهيتا دوست ندارد عينک بزند و ميگويد بچههاي مهدکوک مسخرهاش ميکنند. من هم ناراحتم که چرا فقط دختر من بايد نيازمند عينک باشد.»
براي آرزو توضيح دادم که من قبلا با يکي از کارشناسان سلامت در اين خصوص صحبت کردهام. اگر آرين روزي مثل آناهيتاي تو نيازمند عينک شود، ميدانم که اولين قدم براي تشويق او عادي جلوه دادن اين مساله است و بايد تصور مثبتي در او ايجاد کنم. مثلا عکس هنرپيشههاي تلويزيون يا شخصيتهاي معروفي که عينک ميزنند را به او نشان ميدهم و ميگويم آرين مثل هري پاتر شدي! حتي به طور غيرمستقيم او را براي مقابله با متلکهاي اجتنابناپذير يا مسخره کردن آماده ميکنم. مثلا پاسخ دفاعي ميتواند الگو از شخصيت معروفي باشد که عينک ميزده. مشارکت دادن بچه در انتخاب عينک (شيشه پلاستيکي که امنتر باشد) و حتي بند چرمي و رنگي جالب که در پشت گوش قرار ميگيرد موجب تشويق او ميشود. مطمئنم اگر آرين عينکي شود، اينگونه مانند تو عزاداري نخواهم کرد. بهتر است تو هم اشکهايت را پاک کني و اين توصيههاي علمي را به کار ببندي.
هفته نامه سلامت
آرزو از همکاران خيلي خوب من است. علاوه بر اينکه در محيط کار همه او را دوست دارند، مادر خيلي خوبي هم هست و خوشبختانه همسر و خانواده خيلي خوبي دارد...
هر روز صبح که ميبينمش، شاد و پرانرژي است اما ديروز کاملا ناراحت به نظر ميرسيد. حوالي ظهر بود که کمي سرم خلوتتر شده بود، به اتاقش رفتم. خيلي تعجب کردم که آرزو داشت گريه ميکرد و براي دو نفر از همکاران ديگرم که به نظر دلدارياش ميدادند، صحبت ميکرد. خيلي نگران شدم و ماجرا را پرسيدم. ميدانيد داستان از چه قرار بود؟
دکتر پس از معاينه چشم آناهيتا دختر پنج ساله آرزو گفته بود که بايد عينک بزند! فقط همين! رو به آرزو کردم و گفتم «واقعا از تو بعيد است، چنان اشک ميريزي که گويا بيماري لاعلاجي اتفاق افتاده، خيلي از بچهها عينک زدن را دوست دارند و اگر من و تو آن را خستهکننده و تنفرآميز تصور نکنيم، ذهنيت آنها خراب نميشود.» آرزو پاسخ داد: «آخه آناهيتا دوست ندارد عينک بزند و ميگويد بچههاي مهدکوک مسخرهاش ميکنند. من هم ناراحتم که چرا فقط دختر من بايد نيازمند عينک باشد.»
براي آرزو توضيح دادم که من قبلا با يکي از کارشناسان سلامت در اين خصوص صحبت کردهام. اگر آرين روزي مثل آناهيتاي تو نيازمند عينک شود، ميدانم که اولين قدم براي تشويق او عادي جلوه دادن اين مساله است و بايد تصور مثبتي در او ايجاد کنم. مثلا عکس هنرپيشههاي تلويزيون يا شخصيتهاي معروفي که عينک ميزنند را به او نشان ميدهم و ميگويم آرين مثل هري پاتر شدي! حتي به طور غيرمستقيم او را براي مقابله با متلکهاي اجتنابناپذير يا مسخره کردن آماده ميکنم. مثلا پاسخ دفاعي ميتواند الگو از شخصيت معروفي باشد که عينک ميزده. مشارکت دادن بچه در انتخاب عينک (شيشه پلاستيکي که امنتر باشد) و حتي بند چرمي و رنگي جالب که در پشت گوش قرار ميگيرد موجب تشويق او ميشود. مطمئنم اگر آرين عينکي شود، اينگونه مانند تو عزاداري نخواهم کرد. بهتر است تو هم اشکهايت را پاک کني و اين توصيههاي علمي را به کار ببندي.
هفته نامه سلامت