الهه خورشید
متخصص بخش خانه و خانواده
بخش اول
موفقیت را اینطور هم می شود معنا کرد، بالاترین خواسته ی یک شخص نسبت به زندگیش، به زبان ساده تر من در قوه ی تخیلم آرزو می کنم صاحب چند کارخانه شوم وقتی در عمل به آرزویم رسیدم
من در پیش وجدانم انسان موفقی هستم ،اما یک شخص آرزو دارد از یک بانک دزدی کند و در یک شب صاحب میلیون ها پول شود و پس از دزدی پیش وجدانش خوشحال خواهد بود
چون موفق شده ! اما چالشی که ایجاد می شود رفتار او با اخلاقیات جامعه در تناقص است، پس این معنا برای موفقیت معنایی کامل نیست، دنبال معنایی باید برویم که کمترین نقص را داشته باشد .
می خواهیم صندوقی را باز کنیم که نامش موفقیت است و دو کارت در داخلش قرار دارد نام اولی خوشبختی و دیگری خوشبخت کردن .
بهتر از معنای اول موفقیت است چون از دو دید مختلف می شود به موضوع نگاه کرد ، خوشبختی ، از کلمه ی خوش و بختی تشکیل شده اینطورمی شود معنا کرد زندگی شاد و لذت بخش روحی ارام، قلبی که با شوق می تپد و بختی که سرشار از انرژی و انگیزه است.
خوشبخت کردن، یعنی این توانایی را دارا بود که در سرنوشت و زندگی دیگران بتوان حضور داشت ، و توانایی اینکه در موفقیت آنها نقشی ایفا کنند که با روح یک انسان دزد در تضاد است
به راستی نقطه ی اوج خوشبختی یا خوشبخت کردن کجاست ، ما همیشه به دنبال این موضوع بودیم چه کسی می تواند فریاد بزند من یک انسان موفق هستم چون هم خوشبختم و خوشبخت میکنم ،شاید با واژه ها آشنا نبودیم ولی اکثرمان در ناخودآگاه ذهنمان خواستارش بودیم به موفقیت برسیم و انسان خوشبختی باشیم.
بعضی ها هم مانند مرحوم نوشیروانی ها و .. در خوشبختی دیگران چه نقش هایی ایفا کردند، لازم به ذکر است زنده یاد نوشیروانی در شهر بابل از استان مازندران یکی از خیرین و بزرگمردانی بودند که چه در ارتقاء شهر
و چه در کمک به دانشجویان و افراد تنگدست نقش بسزایی داشتند، یادش گرامی هنوز هم که سال ها از فوت این مرد بزرگ می گذرد در دیوار مغازه های شهر چهره ی این مرد از خود گذشته نقش بسته همیشه در ذهنم این سوال بود چرا زنده یاد نوشیروانی به غیر از کار های خیریه ای که برای فقرا می کرد هزاران هزاران متر از زمین هایش را وقف کرد در این شهر که در آنجا اماکن تفریحی فرهنگی آموزشی پدید بیاید ایا نمی توانست این ثروت را در اختیار نسل های بعدش پسران و نوه ها ...غیره قرار دهد ؟ چرا می توانست ولی روح ان مرد آنقدر بزرگ بود که به موفقیت رساندن جامعه و مردمانش برایش ارجحیت داشت ، اینطور می اندیشید که فرزندانم راه درست را پیدا خواهند کرد و امروزه شاهدش هستیم که چه فرزند هایی از خود به یادگار گذشته که انها همچون پدر راه او را ادامه می دهند .. این روح بزرگ ستودنیست .
در راه موفقیت قرار داریم، دو کارت در دستمان است که باید استفاده لازم را ببریم اما بیشتر از کارت دوم بدانیم ما در محیط پیرامون جامعه و مردم های دیگر زندگی می کنیم زندگی که در طول روز شاید بار ها با افراد مختلف هم صحبت شویم و روبه رو اما جامعه چطور شخصی را می پذیرد با عنوان انسان موفق، او را تحسین می کند و رفتار و کردار او را به دیگران توصیه بهترین جواب یک جمله بیش نیست " وقتی قصه و غم در زندگی انسان نقشی ندارد " که باعث می شود او از بیماری های روحی در امان باشد ، انسانی که غم ندارد به آینده همیشه امیدوار است آینده را با چشم باز می بیند و در ذهنش تجسم می کندبه عمل می اورد ، بلند پروازی هایش برای موفقیت دیگران خواهد بود دوباره نگاهی می کنیم به کارتمان همچنان این جمله چشمانمان را نوازش می دهد " خوشبختی دیگران " یک انسان موفق برای تکمیل کردن موفقیتش می خواهد شادی را به زندگی آنان بیاورد ،می خواهد آنان را هم با این طعم شیرین آشنا کند فکر نکنید فقط بخشنده بودن به مسائل مالی خلاصه می شود، حتی با بیان چند جمله برای شخصی که این جملات بتواند در زندگی و سرنوشت او مفید باشد و راه و هدفش را پیدا کند باز هم از کارت دومپیروی کردیم .
بعضی ها هم موفقیت خود را چنان تکمیل کردند با ایجاد اشتغال در زندگی شخصی انها سهیم شدند، در مورد چگونه موفق شویم چگونه ثروتمند شویم زیاد خواندیم و شنیدیم اما کمتر در مورد روح و روان و رفتار یک انسان موفق بحث و گفتگو شد همیشه دنبال راه حل ها بودیم تا بدون مقدمه چینی
در عمل انها را اجرا کنیم و وقتی می دیدیم آن شعار ها ان اموزش های تئوری تبدیل شده بودند به شعار هایدست نیافتنی آرمانی ، چون با موضوع ریشه ای برخورد نمی کردیم به جای این که اول از خودمان از شیوه زندگی و فکرمان آغاز کنیم سریعا روش ها را می خواستیم اجرا کنیم تا هر چه زود تر به نتیجه برسیم . در سطر های بعدی خواهید خواند پیشنهاد هایی که خواهم داد تحقیق و جستجوی خواننده برای بدست آوردن معنای حقیقی ان موضوع است ، می توانستم ساعت ها برای شما بنویسم و بگم چه ها شد !
اما وقتی که یک فرد خودش جوابی را بدست بیاورد بیشتر در ذهنش اثر خواهد کرد تا این که لقمه ای اماده تحویلش داده شود.
================================================== ========================
از کودکی با اشتیاق گذر می کنیم به نوجوانی می رسیم ، در نوجوانی سرشار از انرژی و نشاط که با فاصله از دنیای کودکی ، با غروری وصف نا پذیر خود را اماده حضور در دوران جوانی می کنیم تا نسل جوان جامعه را تشکیل دهیم فصل جدید زندگی ، فصلی که که بعضی دوران عاشقی می خوانند و بعضی ها فصل بدست اوردن تجربه و پخته شدن ، اندکی که گذشت چشمانمان را باز می کنیم خال های سفیدی که بر موها نقش بسته دیگر قابل شمارش نیست . از جوانی گذر کردیم وارد فصل میانسالی شده ایم ، این قطار عمر با سرعت هر چه تمام تر به سرعتش ادامه خواهد داد تا به مقصدش برسد.
در میانسالی اوقات با افسوس لحظه های استفاده نشده می گذرد مانند کتابی که به صفحات میانی آن رجوع شد به جای این که فصل به فصل عبور کنیم .. این روح روان این جسم و تن سرشار بوده از فکر شاداب و انرژی ، آن قدر بالا بوده که با کمی پشتکار و کوشش هر تفکری که از ذهن گذر می نمود توانایش بود که آن را به واقعیت بدل کرد . ولی در بیراهه های زندگی جاده ی اصلی جاده ی موفقیت را گم کردند ، امروزه دیگر نه آن حال و انگیزه جوانی را دارند و نه تجربه ی مفیدی که در این سنین از ان بهره مند شوند ، یک آرزو بیش ندارند و ان آرزو بازگشت به دوران جوانیست، آن لحظات ناب اما چه فایده قطار عمر با سرعت هر چه تمام تر به سمت مقصدش که مرگ نام دارد حرکت می کند. و وظیفه ما انسانها اینست که باید در این قطار زندگی کنیم لذت ببریم تا آن روزی که قطار به مقصد رسد.
هر صبح که از خواب شبانگاه بر می خیزیم و مژه هایمان را از هم جدا می کنیم تابش نور خورشید زندگی برای ما قابل مشاهده و قابل لمس می شود ، پیام آور اینست که یک روز از عمرمان کم شده ، وقتی که نور زندگی به ا فق های دور دست کوچ می کند و سیاهی شب تمام آسمان را می بلعد به آرامی خود را آماده می کنیم که خستگی روز را با خوابی آسوده از تن بدر کنیم ولی یک بیننده در وجودمان همچنان بیدار است که از تمامی فکر های ما با خبر ، درونمان را می شناسد از تمام رفتارمان یک فیلم برای روز مبادا گرفته است درست حدس زده اید نام او( وجدان) است در موردش سخن گفته بودم او حقیقت همیشه بیدار روح و روان ماست وقتی می پرسد چه اندوخته ای برای صندوقچه ی تصمیمات و استدلال های این روح و روان بدست آوردی چه چیزی به آن اضافه کردی ؟ و چقدر از آن برای تسلی دلهای غم زده ، برای شادی و موفقیت دیگران و برای آموزش آنها استفاده کردی ، و می گوید اگر کارت خوشبختی دیگران را نمی خواهی حداقل کارت خوشبختی خویش را بپذیر ، چه کتابی مطالعه و چه درسی از امروزت گرفتی ، یادت باشد فرصت اندک است همین دیروز بود که کودک خردساله ای بودی و شاید فردایی نباشد
================================================== ==========================
این جمله را باید پرستش کرد که می گوید
آیا زندگی را دوست دارید ؟ پس وقت را تلف نکنید چون زندگی از وقت تشکیل شده است .
به واقع همینطور است، کسانی در زمره ی افراد موفق قرار گرفتند که از تمامی اوقاتشان به نحو احسن استفاده کردند . عده ای دیگر هیچ وقت پیشرفت نکردند گله و ناله می کنند از افراد ثروتمند جامعه ! از اختلافات طبقاتی ، با اینگونه افراد زیاد برخورد داشته ام و همیشه آن سوال تکراری ام را برای انها بیان کردم شما چه تلاشی در زندگی کردید ؟ ایا در زندگی در زمره ی افراد حقوق گیرنده و کارمند فقط بودی که همیشه در یک سطح مانده ای و یا در زمره ی افراد کار افرین بودی که همیشه در حال پیشرفت ؟ در زندگیت ایا عشق حضور چشمگیر داشت ؟ که همیشه به تو انگیزه های تازه بدهد ، حتی در این دورانی که هستی از تو حمایت کند بجای بکار بردن واژه هایی
ازاین دسته که تو وضع مالی خوبی نداری قصد جدایی دارم این چه زندگیست برایم رقم زدی و ... یا پاسخی نمی شنوم و یا دوباره روز از نو گله و زاری !
باید قبول کنیم انسانهای عجولی هستیم ، البته منظور با شما نیست که در حال خواندن این نوشته هستید منظور دیگر افراد جامعه است که دوست دارند در یک شب صاحب ثروتی کلان و همسری جذاب و صاحب بهترین ها شوند همه در یک شب .
پیش خود درباره این دزدی هایی که می شود چه فکری می کنید یعنی به دلیل نداشتن شغل مناسب به این ناهنجاری روی آوردند ؟ خیر هدف اکثر آنها بدست اوردن ثروتی کلان در یک شب است ، یا افرادی که در قاچاق مواد مخدر و .. هستند انها اینطور فکر می کنند با یک چشم بر هم زدن پولدار خواهند شد و نکته جالب اینجاست که با همان چشم برهم زدن ثروت و دارایی که از این راه کسب نمودن از دست خواند داد ، یادی از این جمله کنیم که باد اورده را باد می برد این جمله به راستی واقعیت دارد اگر به حرف های من شک دارید کافیست سری به دادگاه های شهرتان بزنید و پرونده های مختلف را ببینید ، اشخاصی خواهید دید از این دسته که ارثیه کلانی به آنها تعلق گرفت ولی دو برابر آن مبلغ بدهکار شدند به مردم ! ایا این افراد نمی توانستند به ثروت حقیقی دست یابند و زندگی ارام و زیبایی تجربه کنند ؟ خیر چون فرهنگ ثروت را نداشتند نه کسی به انها شیوه اندوختن ثروت را نه اموخته بود و نه می دانستند .
حال می خواهیم رجوع کنیم به صندوق فرهنگ ، بنگریم که داخلش چه کارتیست گویا فقط یک کارت در ان هست بر خلاف صندوق موفقیت دو کارت درش بود
اما روی این کارت جمله ی جالب و پر معنایی نوشته شده " مرا بیاموز و بعد تجربه کن "
مرا بیاموز و بعد تجربه کن ، جمله ای بود که روی کارت صندوق فرهنگ نوشته بود. قبل از انجام هر رفتاری فرهــــــــــــــــــــنگ آن را بیاموز و بعد آن را در زندگی خود مورد استفاده قرار دهید ، ثروتمندان خود ساخته و واقعی معنای این جمله را به خوبی می دانند و از زیر شاخه هایش که نوع دید به زندگی و واکنش های مختلف نسبت به شرایط است به خوبی استفاده می کنند. به طور مثال بیل گیتس نمی اید پولش را در راه مواد مخدر و تجارت فساد ارزشش را برای خویش بالا ببرد چون در ان صورت پول و سرمایه اش بوی تعفن خواهد گرفت ولی می اید در خرید سهام و بهبود پویایی اقتصاد شریک می شود تاپولش را به درستی به پول تبدیل کند ، هم در پیش وجدانش پیروز موفق باشد و هم این که جامعه هم او را تحسین کنند و همیشه از او نامی نیک باقی ماند .
بعضی از افراد هستند پول اولیه خود را فقط خرج می کنند به جای تبدیلش به پول ، این رفتار های گوناگون زیر مجموعه فرهنگ قرار دارند کسی که فرهنگی رادرست بیاموزد این را هم خواهد آموخت چه واکنشی به موقع ارائه دهد ،
مطمئن هستم شما هم می توانید باعث افتخار جامعه ایرانی و ایرانی ها باشید به شرط آنکه تلاش کنید فرهنگ هر رفتار را بیاموزید ، یا اگر هم می دانید امیدوارم به دیگران بیاموزید. ایرانی های مقیم انگلیس جزء پولدار ترین طیف مردم انجا هستند
اگر اغراق نباشد منبع این موضوع هم مطالبی که از خود کشور انگلیس و مردمانش بیان می شود انها با فرهنگ پول و بدست اوردنش در ان کشور غریب اشنا هستند ، می دانند که چگونه استفاده درست کنند ، فرقی بین شما و فردی که در ان کشور صاحب چند میلیون دلار است و یا بعضی در داخل کشور ثروت بالایی دارند فرقی نیست انها راه و روشی را خلق کردند و از ان در حال بدست اوردن پول هستند همانطور که شخصی اهل ایتالیا یکی از بزرگ ترین کمپانی های کفش را امروزه دارد
او چطور توانست به ثروت بالایی برسد ؟ داستانش جالب است روزی در حال ورزش متوجه می شود کفی کفش اذیتش می کند و باعث تعریق بیشتر پا می شود خلاقیتی به خرج داد که او را صاحب میلیون ها یورو کرد پس از اندکی استراحت کفی کفشش را طوری کرد که عرق از کف پا بیرون رود و دیگر نفوذ نکند در روی کفی و این شخص امروزه صاحب میلیون ها یورو است و کمپانی خود را دارد .
اقای ساعتچی معنای خلاقیت را اینطور معنا کرد
خلاقیت یعنی تشخیص . تمیز و بصیرت . دریافت . درک و انتخاب بنابراین شما اگر قلم مویی در دست میمون بگذارید و رنگ را نیز کنارش قرار دهید شاید طرح های بدیع و جدیدی ترسیم کند اما نمی توان ان نشانه یا نمونه ی خلاقیت دانست خلاقیت یعنی ترکیب مجدد عقاید. اندیشه ها. افکار.نظرات و انگاره هایی که قبلا برای فرد بررسی و شناخته شده اما با شیوه ای جدید و متفاوت از قبل . )
به همین راحتیست باید خلاقیت را بدست اورد ، و استفاده درست ازش کرد تا واژه موفقیت معنای کاملی به خود گیرد. اما چطور با فرهنگ این ثروت مندان بیشتر اشنا شویم چطور ما هم این فرهنگ را کامل بیاموزیم ، با تحقیق در مورد زندگی شخصی انها ، کتابهایی که از زندگی نامه ی خود به چاپ رساندن ، از همنشینی با چنین افرادی اگر امکانش را دارید و دیگری خواستن این رفتار است ، برای ثروت مند شدن هیچ وقت توقع نداشته باشید در یک روز به شما اموزش داده شود و کلید ان صندوق بزرگ را به شما بدهند بلکه این شما هستید که کلیدش را باید پیدا کنید اگر شخصی بخواهد می تواند .
اما شواهدی وجود دارد که به ما می گوید از کدام جاده عبور کنیم زودتر به دشت موفقیت و فتح قله ها برسیم ، این جمله را در دیوار اتاق یک دوستی بود و می گفت هر روز صبح با دیدن این جمله انرژی تازه ای می گیرم و به شرکتم می روم " برای اینکه ثروت مند باشید باید هر روز در زندگیتان خلاقیت تازه ای خلق کنید "
او امروزه صاحب چندین شرکت است ، او فرهنگ ثروت را خوب می داند که کسی که ایده های تازه داشته باشد و نگرشش با دیگر افراد جامعه فرق داشته باشد روزی به او گفتم میدانستی چرا فقرا روز به روز فقیر تر می شوند و پولدار ها روز به روز پولدار، برایش واژه فقر را معنا کردم تا ثروت ر ا بهتر از قبل بشناسد و مواظب باشد روزی از جاده ی اصلی خارج نشود .
فقر مالی
فقر روحی و عاشقی
فقر مالی : یک شخص از نظر مالی توانایی این را ندارد زندگی روزمره خودش را بگذراند و حتی به نان شبش هم محتاج اما ذهن این شخص را بشکافیم درونش چه تفکراتی در حال عبور است ؟
لعنت به این زندگی لعنت به این جامعه هر جا رفتم دنبال کار همه میگن مدرک نداری تازه سرمایه هم ندارم خودم کاری شروع کنم امثال ما همیشه بد بختن میدونی ؟
تکه ای از واژه های در حال گذر در ذهن یک فقیر مالی بود او ایمان اورده که فقیر است عصبانی نشوید نمی خواهم دوباره از دید مثبت خوش بینی حرف بزنم چون تا کسی در وادی عمل نیاورد و از شعار خارج نشود ارزشی ندارد این شخص قبول کرده فقیر بماند و این باعث می شود ذهن قبول کند تو یک انسان فقیر خواهی بود
و راهکار و پیامی برایش به وجود نیاورد روزی کاری خلق کند ایده ای مطرح کند .. تنها پیشنهادی که به او می شود داد در یک حرفه تخصصی بدست بیاورد و ان تخصص را با خلاقیتی تازه ایجاد کند سرمایه ای هم که ندارد به او بگوییم ایده جدیدی مطرح کند پیشنهاد نسبتا قابل تاملی است که به او می شود داد خیلی از انسان ها در یک محیطی رشد می کنند واژه فرهنگ در انجا غریب است و علم و تحصیل به درستی برایشان مطرح نمی شود علم هم فقط در کتاب زیست شناسی و فیزیک نیست درسته هر کدام تاثیر و ارزش خودش را دارد ولی بهانه ای برای موفق بودن بدست امثال این شخص داده نمی شود باید علم موفقیت ارائه شود تا بداند با چه عینکی به زندگی نگاه کند
فقر روحی روانی : زندگی دیگه خیلی خسته کننده شده ، انگیزه ای برای زندگی ندارم خسته شدم از این تنهایی ها نمیدونم این زندگی اخرش چی میشه والا مردن بهتره نا نفس کشیدن وضع مالیم خوبه ولی نمیدونم چطور بگم حوصله هیچ چیزیو ندارم یه فکرایی تو سرم هست دلم میخواد همین الان عملی می شد وای چی می شد اه ....
این هم چندین واژه از ذهن یک شخصی که دچار فقر روحی و عشقی است ، اولین چیزی که باعث شد چنین فکر هایی در ذهنش عبور کند وقت ازاد زیاد اوست ، انقدر وقت ازاد دارد که فکر های مختلف به ذهنش خطور می کند . در وهله اول کسی که اوقات تنهایی بیکاری زیا د داشته باشد ذهن او امادگی این را دارد که سریعا مسموم شود ، وقتی به کاری مشغول هستیم دیگر فکر های مضر و فکر هایی که به روح و روانمان اسیب می زند از ما دور می شود مانند کتاب خواندن فیلم دیدن هم صحبتی با اشخاص دیگر ... ، این شخص دو راه بیشتر ندارد یا با جامعه دوست باشد که باعث پیشرفتش شود یا این که طرد بماند و بعد از ان از زندگی طرد خواهد شد ..
حضور مفید در جامعه و اشتغال مناسب او را از این افکار دور می کند اما در مورد فقر عاشقی بسیار می توان سخن گفت هر انسانی در وجودش خلاء هایی دارد که نیاز است پر شود اما اگر این خلاء ها بر روح و روان شخصی تسلط یابد دیگر استدلال منطقی از او دور می شود از استدلال احساسی جای خودش را می گیرید
کسی که بنالد از درد خلاء عشق باعث می شود با دیدی اشتباه به سوی شخص مورد نظر زندگیش برود اشکال کار در این است که او در ذهنش به یک عشق نیاز دارد و اولین شخصی که در زندگی او قرار می گیرد با همان دید نگاه می کند چه او باشد چه نباشد زیرا این خلاء باید با یک فرد پر شود زیاد اهمیت ندارد چه کسی باشد
و پس از اندکی با پر شدن خلاء احساسی تبدیل می شود به اشباع احساسی تمام معنای اشباع احساسی در این جمله است عرق تند تب سرد هم به همراه دارد ! تنها پیشنهادی که می شود به او کرد این است بتواند بر خلاء های خودش مسلط باشد تا روزی با شیوه صحیح و درست با شخص زندگیش اشنا شود .
در شیوه درست احتمال دارد پنج نفر با او برخورد کنند و با استدلالش به این نتیجه برسد ان چهار نفر مناسب من نیستند و من هم نمی توانم برایشان مناسب باشم ولی یک شخصی از این بین می تواند در زندگی من نقش بسزایی داشته باشد اما همان انسان اولی ، نفر اول این پنج نفر را انتخاب می کرد و شما را به خیر و ما را به سلامت !
به او متذکر شدم که تازه این این یک نمای کلی از فقر بود اگر به ریز مسائل برویم ساعت ها می شود سخن گفت .
موفقیت را اینطور هم می شود معنا کرد، بالاترین خواسته ی یک شخص نسبت به زندگیش، به زبان ساده تر من در قوه ی تخیلم آرزو می کنم صاحب چند کارخانه شوم وقتی در عمل به آرزویم رسیدم
من در پیش وجدانم انسان موفقی هستم ،اما یک شخص آرزو دارد از یک بانک دزدی کند و در یک شب صاحب میلیون ها پول شود و پس از دزدی پیش وجدانش خوشحال خواهد بود

چون موفق شده ! اما چالشی که ایجاد می شود رفتار او با اخلاقیات جامعه در تناقص است، پس این معنا برای موفقیت معنایی کامل نیست، دنبال معنایی باید برویم که کمترین نقص را داشته باشد .
می خواهیم صندوقی را باز کنیم که نامش موفقیت است و دو کارت در داخلش قرار دارد نام اولی خوشبختی و دیگری خوشبخت کردن .
بهتر از معنای اول موفقیت است چون از دو دید مختلف می شود به موضوع نگاه کرد ، خوشبختی ، از کلمه ی خوش و بختی تشکیل شده اینطورمی شود معنا کرد زندگی شاد و لذت بخش روحی ارام، قلبی که با شوق می تپد و بختی که سرشار از انرژی و انگیزه است.
خوشبخت کردن، یعنی این توانایی را دارا بود که در سرنوشت و زندگی دیگران بتوان حضور داشت ، و توانایی اینکه در موفقیت آنها نقشی ایفا کنند که با روح یک انسان دزد در تضاد است
به راستی نقطه ی اوج خوشبختی یا خوشبخت کردن کجاست ، ما همیشه به دنبال این موضوع بودیم چه کسی می تواند فریاد بزند من یک انسان موفق هستم چون هم خوشبختم و خوشبخت میکنم ،شاید با واژه ها آشنا نبودیم ولی اکثرمان در ناخودآگاه ذهنمان خواستارش بودیم به موفقیت برسیم و انسان خوشبختی باشیم.
بعضی ها هم مانند مرحوم نوشیروانی ها و .. در خوشبختی دیگران چه نقش هایی ایفا کردند، لازم به ذکر است زنده یاد نوشیروانی در شهر بابل از استان مازندران یکی از خیرین و بزرگمردانی بودند که چه در ارتقاء شهر
و چه در کمک به دانشجویان و افراد تنگدست نقش بسزایی داشتند، یادش گرامی هنوز هم که سال ها از فوت این مرد بزرگ می گذرد در دیوار مغازه های شهر چهره ی این مرد از خود گذشته نقش بسته همیشه در ذهنم این سوال بود چرا زنده یاد نوشیروانی به غیر از کار های خیریه ای که برای فقرا می کرد هزاران هزاران متر از زمین هایش را وقف کرد در این شهر که در آنجا اماکن تفریحی فرهنگی آموزشی پدید بیاید ایا نمی توانست این ثروت را در اختیار نسل های بعدش پسران و نوه ها ...غیره قرار دهد ؟ چرا می توانست ولی روح ان مرد آنقدر بزرگ بود که به موفقیت رساندن جامعه و مردمانش برایش ارجحیت داشت ، اینطور می اندیشید که فرزندانم راه درست را پیدا خواهند کرد و امروزه شاهدش هستیم که چه فرزند هایی از خود به یادگار گذشته که انها همچون پدر راه او را ادامه می دهند .. این روح بزرگ ستودنیست .
در راه موفقیت قرار داریم، دو کارت در دستمان است که باید استفاده لازم را ببریم اما بیشتر از کارت دوم بدانیم ما در محیط پیرامون جامعه و مردم های دیگر زندگی می کنیم زندگی که در طول روز شاید بار ها با افراد مختلف هم صحبت شویم و روبه رو اما جامعه چطور شخصی را می پذیرد با عنوان انسان موفق، او را تحسین می کند و رفتار و کردار او را به دیگران توصیه بهترین جواب یک جمله بیش نیست " وقتی قصه و غم در زندگی انسان نقشی ندارد " که باعث می شود او از بیماری های روحی در امان باشد ، انسانی که غم ندارد به آینده همیشه امیدوار است آینده را با چشم باز می بیند و در ذهنش تجسم می کندبه عمل می اورد ، بلند پروازی هایش برای موفقیت دیگران خواهد بود دوباره نگاهی می کنیم به کارتمان همچنان این جمله چشمانمان را نوازش می دهد " خوشبختی دیگران " یک انسان موفق برای تکمیل کردن موفقیتش می خواهد شادی را به زندگی آنان بیاورد ،می خواهد آنان را هم با این طعم شیرین آشنا کند فکر نکنید فقط بخشنده بودن به مسائل مالی خلاصه می شود، حتی با بیان چند جمله برای شخصی که این جملات بتواند در زندگی و سرنوشت او مفید باشد و راه و هدفش را پیدا کند باز هم از کارت دومپیروی کردیم .
بعضی ها هم موفقیت خود را چنان تکمیل کردند با ایجاد اشتغال در زندگی شخصی انها سهیم شدند، در مورد چگونه موفق شویم چگونه ثروتمند شویم زیاد خواندیم و شنیدیم اما کمتر در مورد روح و روان و رفتار یک انسان موفق بحث و گفتگو شد همیشه دنبال راه حل ها بودیم تا بدون مقدمه چینی
در عمل انها را اجرا کنیم و وقتی می دیدیم آن شعار ها ان اموزش های تئوری تبدیل شده بودند به شعار هایدست نیافتنی آرمانی ، چون با موضوع ریشه ای برخورد نمی کردیم به جای این که اول از خودمان از شیوه زندگی و فکرمان آغاز کنیم سریعا روش ها را می خواستیم اجرا کنیم تا هر چه زود تر به نتیجه برسیم . در سطر های بعدی خواهید خواند پیشنهاد هایی که خواهم داد تحقیق و جستجوی خواننده برای بدست آوردن معنای حقیقی ان موضوع است ، می توانستم ساعت ها برای شما بنویسم و بگم چه ها شد !
اما وقتی که یک فرد خودش جوابی را بدست بیاورد بیشتر در ذهنش اثر خواهد کرد تا این که لقمه ای اماده تحویلش داده شود.
================================================== ========================
از کودکی با اشتیاق گذر می کنیم به نوجوانی می رسیم ، در نوجوانی سرشار از انرژی و نشاط که با فاصله از دنیای کودکی ، با غروری وصف نا پذیر خود را اماده حضور در دوران جوانی می کنیم تا نسل جوان جامعه را تشکیل دهیم فصل جدید زندگی ، فصلی که که بعضی دوران عاشقی می خوانند و بعضی ها فصل بدست اوردن تجربه و پخته شدن ، اندکی که گذشت چشمانمان را باز می کنیم خال های سفیدی که بر موها نقش بسته دیگر قابل شمارش نیست . از جوانی گذر کردیم وارد فصل میانسالی شده ایم ، این قطار عمر با سرعت هر چه تمام تر به سرعتش ادامه خواهد داد تا به مقصدش برسد.
در میانسالی اوقات با افسوس لحظه های استفاده نشده می گذرد مانند کتابی که به صفحات میانی آن رجوع شد به جای این که فصل به فصل عبور کنیم .. این روح روان این جسم و تن سرشار بوده از فکر شاداب و انرژی ، آن قدر بالا بوده که با کمی پشتکار و کوشش هر تفکری که از ذهن گذر می نمود توانایش بود که آن را به واقعیت بدل کرد . ولی در بیراهه های زندگی جاده ی اصلی جاده ی موفقیت را گم کردند ، امروزه دیگر نه آن حال و انگیزه جوانی را دارند و نه تجربه ی مفیدی که در این سنین از ان بهره مند شوند ، یک آرزو بیش ندارند و ان آرزو بازگشت به دوران جوانیست، آن لحظات ناب اما چه فایده قطار عمر با سرعت هر چه تمام تر به سمت مقصدش که مرگ نام دارد حرکت می کند. و وظیفه ما انسانها اینست که باید در این قطار زندگی کنیم لذت ببریم تا آن روزی که قطار به مقصد رسد.
هر صبح که از خواب شبانگاه بر می خیزیم و مژه هایمان را از هم جدا می کنیم تابش نور خورشید زندگی برای ما قابل مشاهده و قابل لمس می شود ، پیام آور اینست که یک روز از عمرمان کم شده ، وقتی که نور زندگی به ا فق های دور دست کوچ می کند و سیاهی شب تمام آسمان را می بلعد به آرامی خود را آماده می کنیم که خستگی روز را با خوابی آسوده از تن بدر کنیم ولی یک بیننده در وجودمان همچنان بیدار است که از تمامی فکر های ما با خبر ، درونمان را می شناسد از تمام رفتارمان یک فیلم برای روز مبادا گرفته است درست حدس زده اید نام او( وجدان) است در موردش سخن گفته بودم او حقیقت همیشه بیدار روح و روان ماست وقتی می پرسد چه اندوخته ای برای صندوقچه ی تصمیمات و استدلال های این روح و روان بدست آوردی چه چیزی به آن اضافه کردی ؟ و چقدر از آن برای تسلی دلهای غم زده ، برای شادی و موفقیت دیگران و برای آموزش آنها استفاده کردی ، و می گوید اگر کارت خوشبختی دیگران را نمی خواهی حداقل کارت خوشبختی خویش را بپذیر ، چه کتابی مطالعه و چه درسی از امروزت گرفتی ، یادت باشد فرصت اندک است همین دیروز بود که کودک خردساله ای بودی و شاید فردایی نباشد
================================================== ==========================
این جمله را باید پرستش کرد که می گوید
آیا زندگی را دوست دارید ؟ پس وقت را تلف نکنید چون زندگی از وقت تشکیل شده است .
به واقع همینطور است، کسانی در زمره ی افراد موفق قرار گرفتند که از تمامی اوقاتشان به نحو احسن استفاده کردند . عده ای دیگر هیچ وقت پیشرفت نکردند گله و ناله می کنند از افراد ثروتمند جامعه ! از اختلافات طبقاتی ، با اینگونه افراد زیاد برخورد داشته ام و همیشه آن سوال تکراری ام را برای انها بیان کردم شما چه تلاشی در زندگی کردید ؟ ایا در زندگی در زمره ی افراد حقوق گیرنده و کارمند فقط بودی که همیشه در یک سطح مانده ای و یا در زمره ی افراد کار افرین بودی که همیشه در حال پیشرفت ؟ در زندگیت ایا عشق حضور چشمگیر داشت ؟ که همیشه به تو انگیزه های تازه بدهد ، حتی در این دورانی که هستی از تو حمایت کند بجای بکار بردن واژه هایی
ازاین دسته که تو وضع مالی خوبی نداری قصد جدایی دارم این چه زندگیست برایم رقم زدی و ... یا پاسخی نمی شنوم و یا دوباره روز از نو گله و زاری !
باید قبول کنیم انسانهای عجولی هستیم ، البته منظور با شما نیست که در حال خواندن این نوشته هستید منظور دیگر افراد جامعه است که دوست دارند در یک شب صاحب ثروتی کلان و همسری جذاب و صاحب بهترین ها شوند همه در یک شب .
پیش خود درباره این دزدی هایی که می شود چه فکری می کنید یعنی به دلیل نداشتن شغل مناسب به این ناهنجاری روی آوردند ؟ خیر هدف اکثر آنها بدست اوردن ثروتی کلان در یک شب است ، یا افرادی که در قاچاق مواد مخدر و .. هستند انها اینطور فکر می کنند با یک چشم بر هم زدن پولدار خواهند شد و نکته جالب اینجاست که با همان چشم برهم زدن ثروت و دارایی که از این راه کسب نمودن از دست خواند داد ، یادی از این جمله کنیم که باد اورده را باد می برد این جمله به راستی واقعیت دارد اگر به حرف های من شک دارید کافیست سری به دادگاه های شهرتان بزنید و پرونده های مختلف را ببینید ، اشخاصی خواهید دید از این دسته که ارثیه کلانی به آنها تعلق گرفت ولی دو برابر آن مبلغ بدهکار شدند به مردم ! ایا این افراد نمی توانستند به ثروت حقیقی دست یابند و زندگی ارام و زیبایی تجربه کنند ؟ خیر چون فرهنگ ثروت را نداشتند نه کسی به انها شیوه اندوختن ثروت را نه اموخته بود و نه می دانستند .
حال می خواهیم رجوع کنیم به صندوق فرهنگ ، بنگریم که داخلش چه کارتیست گویا فقط یک کارت در ان هست بر خلاف صندوق موفقیت دو کارت درش بود
اما روی این کارت جمله ی جالب و پر معنایی نوشته شده " مرا بیاموز و بعد تجربه کن "
مرا بیاموز و بعد تجربه کن ، جمله ای بود که روی کارت صندوق فرهنگ نوشته بود. قبل از انجام هر رفتاری فرهــــــــــــــــــــنگ آن را بیاموز و بعد آن را در زندگی خود مورد استفاده قرار دهید ، ثروتمندان خود ساخته و واقعی معنای این جمله را به خوبی می دانند و از زیر شاخه هایش که نوع دید به زندگی و واکنش های مختلف نسبت به شرایط است به خوبی استفاده می کنند. به طور مثال بیل گیتس نمی اید پولش را در راه مواد مخدر و تجارت فساد ارزشش را برای خویش بالا ببرد چون در ان صورت پول و سرمایه اش بوی تعفن خواهد گرفت ولی می اید در خرید سهام و بهبود پویایی اقتصاد شریک می شود تاپولش را به درستی به پول تبدیل کند ، هم در پیش وجدانش پیروز موفق باشد و هم این که جامعه هم او را تحسین کنند و همیشه از او نامی نیک باقی ماند .
بعضی از افراد هستند پول اولیه خود را فقط خرج می کنند به جای تبدیلش به پول ، این رفتار های گوناگون زیر مجموعه فرهنگ قرار دارند کسی که فرهنگی رادرست بیاموزد این را هم خواهد آموخت چه واکنشی به موقع ارائه دهد ،
مطمئن هستم شما هم می توانید باعث افتخار جامعه ایرانی و ایرانی ها باشید به شرط آنکه تلاش کنید فرهنگ هر رفتار را بیاموزید ، یا اگر هم می دانید امیدوارم به دیگران بیاموزید. ایرانی های مقیم انگلیس جزء پولدار ترین طیف مردم انجا هستند
اگر اغراق نباشد منبع این موضوع هم مطالبی که از خود کشور انگلیس و مردمانش بیان می شود انها با فرهنگ پول و بدست اوردنش در ان کشور غریب اشنا هستند ، می دانند که چگونه استفاده درست کنند ، فرقی بین شما و فردی که در ان کشور صاحب چند میلیون دلار است و یا بعضی در داخل کشور ثروت بالایی دارند فرقی نیست انها راه و روشی را خلق کردند و از ان در حال بدست اوردن پول هستند همانطور که شخصی اهل ایتالیا یکی از بزرگ ترین کمپانی های کفش را امروزه دارد
او چطور توانست به ثروت بالایی برسد ؟ داستانش جالب است روزی در حال ورزش متوجه می شود کفی کفش اذیتش می کند و باعث تعریق بیشتر پا می شود خلاقیتی به خرج داد که او را صاحب میلیون ها یورو کرد پس از اندکی استراحت کفی کفشش را طوری کرد که عرق از کف پا بیرون رود و دیگر نفوذ نکند در روی کفی و این شخص امروزه صاحب میلیون ها یورو است و کمپانی خود را دارد .
اقای ساعتچی معنای خلاقیت را اینطور معنا کرد
به همین راحتیست باید خلاقیت را بدست اورد ، و استفاده درست ازش کرد تا واژه موفقیت معنای کاملی به خود گیرد. اما چطور با فرهنگ این ثروت مندان بیشتر اشنا شویم چطور ما هم این فرهنگ را کامل بیاموزیم ، با تحقیق در مورد زندگی شخصی انها ، کتابهایی که از زندگی نامه ی خود به چاپ رساندن ، از همنشینی با چنین افرادی اگر امکانش را دارید و دیگری خواستن این رفتار است ، برای ثروت مند شدن هیچ وقت توقع نداشته باشید در یک روز به شما اموزش داده شود و کلید ان صندوق بزرگ را به شما بدهند بلکه این شما هستید که کلیدش را باید پیدا کنید اگر شخصی بخواهد می تواند .
اما شواهدی وجود دارد که به ما می گوید از کدام جاده عبور کنیم زودتر به دشت موفقیت و فتح قله ها برسیم ، این جمله را در دیوار اتاق یک دوستی بود و می گفت هر روز صبح با دیدن این جمله انرژی تازه ای می گیرم و به شرکتم می روم " برای اینکه ثروت مند باشید باید هر روز در زندگیتان خلاقیت تازه ای خلق کنید "
او امروزه صاحب چندین شرکت است ، او فرهنگ ثروت را خوب می داند که کسی که ایده های تازه داشته باشد و نگرشش با دیگر افراد جامعه فرق داشته باشد روزی به او گفتم میدانستی چرا فقرا روز به روز فقیر تر می شوند و پولدار ها روز به روز پولدار، برایش واژه فقر را معنا کردم تا ثروت ر ا بهتر از قبل بشناسد و مواظب باشد روزی از جاده ی اصلی خارج نشود .
فقر مالی
فقر روحی و عاشقی
فقر مالی : یک شخص از نظر مالی توانایی این را ندارد زندگی روزمره خودش را بگذراند و حتی به نان شبش هم محتاج اما ذهن این شخص را بشکافیم درونش چه تفکراتی در حال عبور است ؟
لعنت به این زندگی لعنت به این جامعه هر جا رفتم دنبال کار همه میگن مدرک نداری تازه سرمایه هم ندارم خودم کاری شروع کنم امثال ما همیشه بد بختن میدونی ؟
تکه ای از واژه های در حال گذر در ذهن یک فقیر مالی بود او ایمان اورده که فقیر است عصبانی نشوید نمی خواهم دوباره از دید مثبت خوش بینی حرف بزنم چون تا کسی در وادی عمل نیاورد و از شعار خارج نشود ارزشی ندارد این شخص قبول کرده فقیر بماند و این باعث می شود ذهن قبول کند تو یک انسان فقیر خواهی بود
و راهکار و پیامی برایش به وجود نیاورد روزی کاری خلق کند ایده ای مطرح کند .. تنها پیشنهادی که به او می شود داد در یک حرفه تخصصی بدست بیاورد و ان تخصص را با خلاقیتی تازه ایجاد کند سرمایه ای هم که ندارد به او بگوییم ایده جدیدی مطرح کند پیشنهاد نسبتا قابل تاملی است که به او می شود داد خیلی از انسان ها در یک محیطی رشد می کنند واژه فرهنگ در انجا غریب است و علم و تحصیل به درستی برایشان مطرح نمی شود علم هم فقط در کتاب زیست شناسی و فیزیک نیست درسته هر کدام تاثیر و ارزش خودش را دارد ولی بهانه ای برای موفق بودن بدست امثال این شخص داده نمی شود باید علم موفقیت ارائه شود تا بداند با چه عینکی به زندگی نگاه کند
فقر روحی روانی : زندگی دیگه خیلی خسته کننده شده ، انگیزه ای برای زندگی ندارم خسته شدم از این تنهایی ها نمیدونم این زندگی اخرش چی میشه والا مردن بهتره نا نفس کشیدن وضع مالیم خوبه ولی نمیدونم چطور بگم حوصله هیچ چیزیو ندارم یه فکرایی تو سرم هست دلم میخواد همین الان عملی می شد وای چی می شد اه ....
این هم چندین واژه از ذهن یک شخصی که دچار فقر روحی و عشقی است ، اولین چیزی که باعث شد چنین فکر هایی در ذهنش عبور کند وقت ازاد زیاد اوست ، انقدر وقت ازاد دارد که فکر های مختلف به ذهنش خطور می کند . در وهله اول کسی که اوقات تنهایی بیکاری زیا د داشته باشد ذهن او امادگی این را دارد که سریعا مسموم شود ، وقتی به کاری مشغول هستیم دیگر فکر های مضر و فکر هایی که به روح و روانمان اسیب می زند از ما دور می شود مانند کتاب خواندن فیلم دیدن هم صحبتی با اشخاص دیگر ... ، این شخص دو راه بیشتر ندارد یا با جامعه دوست باشد که باعث پیشرفتش شود یا این که طرد بماند و بعد از ان از زندگی طرد خواهد شد ..
حضور مفید در جامعه و اشتغال مناسب او را از این افکار دور می کند اما در مورد فقر عاشقی بسیار می توان سخن گفت هر انسانی در وجودش خلاء هایی دارد که نیاز است پر شود اما اگر این خلاء ها بر روح و روان شخصی تسلط یابد دیگر استدلال منطقی از او دور می شود از استدلال احساسی جای خودش را می گیرید
کسی که بنالد از درد خلاء عشق باعث می شود با دیدی اشتباه به سوی شخص مورد نظر زندگیش برود اشکال کار در این است که او در ذهنش به یک عشق نیاز دارد و اولین شخصی که در زندگی او قرار می گیرد با همان دید نگاه می کند چه او باشد چه نباشد زیرا این خلاء باید با یک فرد پر شود زیاد اهمیت ندارد چه کسی باشد
و پس از اندکی با پر شدن خلاء احساسی تبدیل می شود به اشباع احساسی تمام معنای اشباع احساسی در این جمله است عرق تند تب سرد هم به همراه دارد ! تنها پیشنهادی که می شود به او کرد این است بتواند بر خلاء های خودش مسلط باشد تا روزی با شیوه صحیح و درست با شخص زندگیش اشنا شود .
در شیوه درست احتمال دارد پنج نفر با او برخورد کنند و با استدلالش به این نتیجه برسد ان چهار نفر مناسب من نیستند و من هم نمی توانم برایشان مناسب باشم ولی یک شخصی از این بین می تواند در زندگی من نقش بسزایی داشته باشد اما همان انسان اولی ، نفر اول این پنج نفر را انتخاب می کرد و شما را به خیر و ما را به سلامت !
به او متذکر شدم که تازه این این یک نمای کلی از فقر بود اگر به ریز مسائل برویم ساعت ها می شود سخن گفت .