Reza Sharifi
مدير ارشد تالار

نخست این که سبک بازی و فرورفتن او در نقش ها به گونه ای است که کمترین اثری از شخصیت خودش باقی نمی گذارد، بدین معنا که او چنان شخصیت های جدید و متفاوتی خلق می کند که در رفتار، حرکات، نگاه و سخن گفتن هیچ شباهتی با رابرت دنیروی واقعی ندارند. از این رو شخصیت های مختلف وی در فیلم ها تفاوت چشمگیری با هم داشته و اثری از تکرار در آن ها دیده نمی شود. آل کاپون در تسخیرناپذیران جز شباهت ظاهری هیچ گونه نقطه اشتراکی با سام در فیلم رانین ندارد. تماشاگری که چندان پیگیر فیلم های دنیرو نیست ممکن است به هیچ وجه متوجه نشود که نقش لویی گارا در جکی براون و ویتوکورلیونه در فیلم پدرخوانده2 را یک نفر بازی کرده است. تراویس بیکل عصبی و نچسب گاو خشمگین کجا و نیل مکسالی خونسرد و قابل اعتماد مخمصه کجا؟ دنیرو در چنان عمقی از نقش فرو می رود که دیگر خود او را نمی بینیم و این یکی از ویژگی های بی نظیر بازیگری است. ویژگی دیگر بازیگری وی، سبک مینی مالیستی اوست، در حالی که بسیاری از بازیگران با نمایش اغراق آمیز و همه جانبه ویژگی های یک شخصیت، به معرفی فرد می پردازند، دنیرو تا آن جا که می تواند شخصیت را کمتر نمایش می دهد زیرا بر این باور است که:
ما در زندگی واقعی تلاش نمی کنیم احساسات مان را نشان دهیم بلکه بیشتر در پی پنهان کردن آن هستیم. از این روست که در عرصه بازیگری نیز در نمایش احساس و اندیشه شخصیت ها از طریق حرکت، نگاه و سخن خست به خرج می دهد. بهترین نمونه برای این سبک از بازی دنیرو را می توان در فیلم مخمصه دید. اگر چه این سبک بازیگری وی در فیلم های پدرخوانده2، رفقای خوب، رانین و امتیاز آشکارتر است اما به سبب قابلیت مقایسه با سبک بازی متفاوت آل پاچینو در فیلم مخمصه بیشتر به چشم می آید. در فیلم مخمصه 2 اسطوره بزرگ بازیگری در مقابل هم قرار می گیرند: رابرت دنیرو و آل پاچینو. 2 بازیگر هم نسل و تحسین شده که پس از منتفی شدن حضور دنیرو در پدرخوانده3 سرانجام در فیلم مخمصه توانستند در کنار یکدیگر قرار گیرند. او در مخمصه در نقش یک خلافکار باهوش، بازی زیرپوستی درخشانی دارد و بدون هیچ گونه نمایشی از بروز احساسات تنها زرنگی، هوش، تنهایی و مسیولیت پذیری نیل را نشان می دهد. در مقابل پاچینو هم چون همیشه بازی خوبش را از طریق تحرک دایمی، واکنش های عصبی، حرکات غلو شده و حرکت کردن دایمی چشمانش نشان می دهد. سومین دلیل موفقیت دنیرو پشتکار، تلاش و نبوغ اوست.
وی برای ایفای بسیاری از نقش هایش چنان تلاش می کند که در توان کمتر بازیگری می توان آن را سراغ گرفت او برای بازی در گاو خشمگین جدای از افزایش وزن، چندین ماه هم تمرینات سخت ورزشی انجام داد تا بتواند به خوبی نقش یک بوکسور را ایفا کند. وی برای بازی در فیلم شکارچی گوزن ساخته مایکل چیمینو مدت ها با کارگران اوهایو زندگی کرد، با آن ها در رستوران نشست و به خانه هایشان رفت تا ویژگی های رفتاری و گفتاری شان را بیاموزد. حتی به خاطر نقش کوتاهی که در فیلم دار و دسته ای که نمی توانست شلیک کند با هزینه خود به ایتالیا رفت تا راجع به گروهی خاص تحقیق کند.پیش از آغاز فیلمبرداری کازینو کت و شلوار و جلیقه می پوشید، در استودیو با تفاخر راه می رفت و با خود می گفت: من مالک این جا هستم، حکایت وسواس های بیش از حد او هنگام ساخت فیلم، نیز زبان زد کارگردانان است. دنیرو به سبب سابقه تیاتری اش به شدت به تمرین و روخوانی فیلمنامه معتقد است و هنگام فیلمبرداری هم به هر نتیجه ای رضایت نمی دهد. نماهای او (به درخواست خودش) به برداشت های بسیار می انجامد تا سرانجام احساس کند که بهترین بازی ممکن را ارایه داده است. این تلاش و سختگیری در کنار استعداد فراوان وی، دنیرو را در فهرست بزرگ ترین بازیگران تاریخ سینما جای داده است. بسیاری از نقش های او فراتر از خود فیلم ها جاودان و در یادها ماندگار شده اند. بسیاری از جمله هایی که در فیلم ها می گوید در ذهن تماشاگران یادآور لذت تماشای قدرت بازیگری او شده است. دنیرو چند سالی است که در انتخاب نقش هایش تنوع بخشیده است.
او در سال 1999 نقش پل ویتی را در کمدی این را تحلیل کن بازی کرد که به نوعی هجو شخصیت های مافیایی بود که پیش تر آن ها را بازی کرده بود. سال بعد از آن هم نوبت به ایفای شخصیت کارتونی رهبر بی باک در فیلم راکی و بولوینکل رسید. به نظر می رسد که در سال های اخیر نقش های کمدی به تدریج نسبت بیشتری از شخصیت هایی که او ایفا می کند را به خود اختصاص داده است، هر چند که بازی خوب او در نقش های کمدی سبب بروز جنبه دیگری از استعداد فراوان او می باشد، اما در مقابل حضور و بازی در آثاری چون زمان نمایش به اعتبار دنیروی بزرگ لطمه می زند. او باید قدر موقعیت کنونی اش را بداند و مثل مارلون براندو آن را از دست ندهد. دنیرو هنوز هم می تواند بهترین باشد دنیرو شانس همکاری با فیلمسازان صاحب نام و بزرگی چون برایان دی پالما، فرانسیس فورد کاپولا، سرجیو لیونه، برناردو برتولوچی، مارتین اسکورسیزی و... را داشته است. بازی دنیرو دیده نمی شود که فهمیده می شود. از این رو روح سرکش و ناآرام وی -که در کالبدی به ظاهر آرام مخفی است- تماشاگر را مجذوب بازی درونی خویش می کند. شاید به همین دلیل او ترجیح می دهد کمتر وقتش را صرف سخن گفتن کرده و نگاه کردن و خاموشی را بر می گزیند.
او با نگاه جستجوگرش که نگاه واقعی یک بازیگر است پیرامونش را می کاود. دنیرو گفتن دیالوگ را به خوبی ریتم و ضرب آهنگ می شناسد به گونه ای که تماشاگر هیچ گاه -حتی- از مونولوگ های وی خسته نمی شود، گویی این مونولوگ ها به صورتی شعرگونه بیان شده و با حرکاتی حساب شده همراهند. بی شک رابرت دنیرو بازیگر خلاقی است که با شیوه خاص کشف و شهودش در بازیگری جاودان خواهد شد و نام خود را به عنوان اسطوره های بازیگری در تاریخ سینما به ثبت خواهد رساند. دنیرو تاکنون همواره یک احساس وصف ناپذیر را در جریان تماشای فیلم هایش به تماشاگر تزریق می کند، تا بدان حد که مخاطب هنگام تماشای فیلم تمامی لحظه ها با وی احساس همذات پنداری می نماید.
● فیلم شناسی:
ـ 3 اتاق در منهتن (ژان پیر ملویل - 1965)
ـ تبریکات (برایان دی پالما- 1968)
ـ آواز سام (جان.سی. برودریک-1969)
ـ جشن عروسی (برایان دی پالما، جان شید- 1969)
ـ سلام مادر (برایان دی پالما- 1970)
ـ مادر تمام عیار (راجر کورمن- 1970)
ـ جنیفر در ذهن من (نویل بلک- 1971)
ـ زاده برای پیروزی (ایوان بیسر- 1971)
ـ دار و دسته ای که نمی توانست شلیک کند (جیمز گلدستون- 1971)
ـ طبل را آهسته بزن (جان.دی. هانکوک- 1973)
ـ خیابان های پایین شهر (مارتین اسکورسیزی- 1973)
ـ پدرخوانده 2 (فرانسیس فورد کاپولا- 1974)
ـ راننده تاکسی (مارتین اسکورسیزی 1976)
ـ 1900 (برناردو برتولوچی- 1976)، آخرین تایکن (الیا کازان- 1976)
ـ نیویورک، نیویورک (مارتین اسکورسیزی- 1977)
ـ شکارچی گوزن (مایکل چیمینو- 1978)
ـ گاو خشمگین (مارتین اسکورسیزی- 1980)، اعترافات واقعی (اولوگراسبارد- 1981)
ـ سلطان کمدی (مارتین اسکورسیزی- 1983)
ـ روزی روزگاری در آمریکا (سرجیو لیونه- 1984)
ـ سقوط در گرداب عشق (اولوگراسبارد- 1984)
ـ برزیل (تری گیلیام- 1985)
ـ ماموریت (رولند جافی- 1986)
ـ قلب فرشته (آلن پارکر- 1987)
ـ تسخیرناپذیران (برایان دی پالما- 1987)
ـ گریز نیمه شب (مارتین برست- 1988)
ـ چاقوی ضامن دار (دیوید. هیو. جونز- 1989)
ـ ما فرشته نیستیم (نیل جردن- 1989)
ـ استنلی وآیریس (مارتین ریت- 1990)
ـ رفقای خوب (مارتین اسکورسیزی- 1990)
ـ بیداری ها (پنی مارشال- 1990)
ـ در مظان جرم (ایروین وینکر- 1991)
ـ بک درافت (ران هاوارد- 1991)
ـ تنگه وحشت (مارتین اسکورسیزی- 1991)
ـ شب و شهر (ایروین وینکو- 1992)
ـ سگ هار و گلوری (جان.مک. ناگتون- 1993)
ـ زندگی این پسران (مایکل کیتون جونز- 1993)
ـ داستان برانکسی (رابرت دنیرو- 1993)
ـ فرانکشتاین (کنت برانا- 1994)
ـ کازینو (مارتین اسکورسیزی- 1995)
ـ مخمصه (مایکل مان- 1996)
ـ هواخواه (تونی اسکات- 1996)
ـ خواب گردها (بری لوینسون- 1996)
ـ اتاق ماروین (جری زیک- 1996)
ـ قلمرو پلیس (جیمز مگنولد- 1997)
ـ جکی براون (کوینتین تارانتینو- 1997)
ـ سگ را بجنبان (بری لوینسون- 1997)
ـ آرزوهای بزرگ (آلفونسو کوریون- 1998)
ـ رانین (جان فرانکن هایمر- 1998)
ـ این را تحلیل کن (هارولد رامس- 1999)
ـ کامل (جول شوماخر- 1999)
ـ ماجراهای راکی و بولونیکل (دس مک آنو- 2000)
ـ مردان افتخار (جورج تیلمن جرارد- 2000)
ـ ملاقات والدین (جی روچ- 2000)
ـ پانزده دقیقه (جان هرتزفیلد- 2001)
ـ امتیاز (فرانک اوز- 2001)
ـ زمان نمایش (تام دی - 2002)
ـ شهر کنار دریا (مایکل کیتون جونز- 2002)
ـ موهبت الهی (نیک هالم- 2004)
ـ افسانه کوسه (بیپ برگران، ویکی جانسون- 2004)
ـ ملاقات فاکرز (جی،روچ- 2004)
ـ پل سن لوییس ری (مگ گوسکان- 2004)
ـ پنهان کن و بجوی (جان پولسون- 2005)
ـ چوپان خوب (رابرت دنیرو- 2006)
ـ یکشنبه شب دوست داشتنی (جاناتان گلازر- 2006)
ـ قتل عادلانه (جان آونت -2008 )