[h=2]بعد از ساعتها مارتین در مستند فیلم ساختن برای زندگیتان: در مورد ساخت پس از ساعتها در سال ۲۰۰۴ شرح میدهد که پس از عدم موفقیت در ساخت این پروژه(آخرین وسوسه مسیح) دوباره حرفهاش در نقطه بحرانی قرار گرفت. مارتین با مشاهده دنیای تجاری دهه ۸۰ هالیوود، که هر روز بیشتر بر فیلمهای سبکدار و شخصیای که او و بقیه همتایاناش در دهه ۷۰ میساختند دور شده بود و در دنیایی که دیگر از این شکل کارها کسی لذت نمیبرد، تصمیم گرفت به نگاه کاملا جدیدی در کار بعدیاش نزدیک شود. او در پس از ساعتها در سال ۱۹۸۵ دوباره به همان زیبایی شناسی که رابطهاش را با آن قطع کرده بود برگشت، تقریبا همان سبک فیلمسازی زیرزمینی که تنها هدفش زنده ماندن بود. این فیلم که با بودجه بسیار ناچیزی در لوکیشنی در سوهو در حول و حوش منهتن فیلمبرداری شده بود یک کمدی سیاه درباره یک شب نحس برای یک ویراستار مهربان نیویورکی با بازی گریفین دان بود که بازیگران متفاوتی مثل تری گار و چیچ اند چانگ نقشهای کوتاهی در آن بازی کردند. این فیلم با وجودی که کمی با سبک اسکورسیزی متفاوت بود، با این حال با فیلمهای محبوب کم بودجه کالت دهه ۸۰ مثل یک چیز وحشی اثر جاناتان دمی و Repo Man اثر الکس کاکس متناسب بود. به طور کلی بعد از ساعتها هم از آن دست فیلمهای دست کم گرفته اسکورسیزی محسوب میشود که در بین پروژههای بزرگ ماندگارش نامی از این فیلم هم به طور طبیعی نباید باشد. اما نقدهای مثبت به این فیلم و البته در شرایط و هدفی هم که اسکورسیزی تصمیم به ساخت چنین فیلمی گرفت نیز همیشه بسیار قابل توجه میباشد. ضمنا افتخار بهترین کارگردانی جشنواره کن نیز پاداش فیلم بعد از ساعتها برای اسکورسیزی بود.
[h=2]رنگ پول در سال ۱۹۸۶ اسکورسیزی دنباله فیلم تحسین شده پل نیومن، بیلیارد باز، (۱۹۶۰) را با عنوان رنگ پول با بازی تام کروز که اولین شروع جدی و مهم سینمای این بازیگر میبود بازسازی کرد و در همین زمان روی موزیک ویدیوی مشهور مایکل جکسون با عنوان بد (۱۹۸۷) هم کار کرد. با وجود سبک ظاهری کاملا مشخص فیلم، رنگ پول اولین حمله اسکورسیزی به جریان اصلی سینمای تجاری بود. رنگ پول به ماندگاری شاهکار بیلیاردباز نمیرسید اما دنباله هوشمندانهای محسوب میشود که امروزه حال و هوای کلاسیک هم پیدا کردهاست. پل نیومن هم عاقبت توانست اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به کارگردانی اسکورسیزی در این فیلم به دست بیاورد. اما برای اسکورسیزی بیش از همه مهم این بود که با موفقیت نصفه و نیمه فیلم، دوباره به ساخت پروژهای که سالها انتظارش را میکشید برگردد: آخرین وسوسه مسیح.
[h=2]آخرین وسوسه مسیح پس از یک کار نصفه و نیمه در سینمای تجاری هالیوود در اواسط دهه هشتاد اسکورسیزی، در سال ۱۹۸۸، به همان فیلمسازی شخصیاش با یک فیلمنامه پل شرایدری بازگشت. ابتدا قرار بود که دنیرو در نقش مسیح ظاهر بشود، اما مارتی بعد از اظهار نگرانیهای دنیرو به خاطر بازی در این نقش، ویلم دافو را جایگزین او کرد و هاروی کایتل هم در نقش یکی از حواریون، نقش آفرینی کرد. مارتین در آخرین وسوسه مسیح به جای ارائه یک تصویر قدسی از حضرت مسیح به او چهرهای مادی داده بود. فیلم حتی پیش از اکران اعتراضهای زیادی برانگیخت، و همین اعتراضهای جهانی در برابر موضوعی که به زعم آنها کفرآمیز بود این فیلم کم بودجه را به یک حساسیت رسانهای با جنجال بسیاری در جهان تبدیل کرد که کارگردان را از سوی پاپ تحریم و حتی تکفیر کرده بود. بیشتر اعتراضات به صحنههای پایانی و جایی که مسیح در رویایش با مریم مجدلینه ازدواج میکند مربوط بود. علیرغم اینها فیلم برای اسکورسیزی برای بار دوم یک نامزدی برای بهترین کارگردان در آکادمی اسکار به همراه آورد(اولین و تنها فیلمی در مورد مسیح که کارگردان آن به نامزدی اسکار میرسد) که باعث شد بیش از پیش نام مارتی بر سر زبانها بیاید، اما در نهایت این اسکار به بری لوینسون برای مرد بارانی تعلق گرفت. در سال ۱۹۸۹ او یکی از اپیزودهای قصههای نیویورکی را کارگردانی کرد که دیگر اپیزودهای آن را فرانسیس فورد کاپولا و وودی آلن ساخته بودند. راجر ایبرت ایپیزود اسکورسیزی را بهتر از دو قسمت دیگر توصیف کرد.
[h=2]رفقای خوب بعد از یک دهه پرمشقت، نوبت به حماسه گانگستری رفقای خوب (۱۹۹۰) رسید که یک فیلم زندگی نامهای شاهکار دیگر والبته یک بازگشت به فرم شخصی اسکورسیزی به حساب میآمد و همچنین بهترین فیلم او از پس از گاو خشمگین. مارتین با وجود دنیرو و جو پشی، نمایشی شجاعانه از تکنیک سینماییاش را ارائه کرد و شهرت و اعتبارش نیز دوچندان شد. در این فیلم رابرت دنیرو بار دیگر پس از گاو خشمگین در کنار جو پشی قرار گرفت و به همراه ری لیوتا بازیگران اصلی این فیلم ماندگار را تشکیل دادند. این فیلم هنوز هم به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای کارگردانی اسکورسیزی به شمار میآید. فیلم پیشرفتی در لحن کارهای کارگردان بود و بخشی از تکامل تکنیکی دوران حرفهای اش به شمار میآمد. بسیاری از منتقدان از رفقای خوب به عنوان یک نمونه مثال زدنی و اوج هنر تکنیکی سینمایی مارتین نام میبرند. راجر ایبرت منتقد معروف هم از رفقای خوب به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما نام برد. و مجله توتال فیلم هم رفقای خوب را برترین فیلم تاریخ سینما در تمام دوران معرفی کرد. رفقای خوب سبک و روایت و البته پرداخت متفاوتی نسبت به دیگر فیلمهای مهم مافیایی نظیر پدرخوانده داشت و مثلا از خرده پاها میگفت نه کله گندهها. همین مورد از دیگر عوامل موفقیت این فیلم بود که به ورطه تکرار نیفتاد و موجی از فیلمهای تحت تاثیر خودش را در سالیان بعد به تاثیر و یا گاها تقلید از رفقای خوب به راه انداخت. این فیلم شش نامزدی اسکار از جمله بهترین فیلم و کارگردانی را به دست آورد. جو پشی در یکی از به یاد ماندنی ترین نقشهای مکمل و گنگستری سینما توانست که اسکار را به خانه ببرد و اسکورسیزی هم برای سومین بار به کاندیدای اسکار کارگردانی و اولین بار اسکار فیلمنامه رسید. اما او باز هم به اسکار نرسید و این بار به کارگردان تازهکار فیلم رقص با گرگها، کوین کاستنر، باخت. با این حال اسکورسیزی در همان سال یک رکورد منحصر به فرد را با کسب سه جایز در یک شب در مراسم معتبر انگلیسیها یعنی جایزه بافتا توانست که به نام خودش خلق بکند. او با رفقای خوب توانست که عنوان بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه سال را همگی را از آن خودش کند! اسکورسیزی در سال ۱۹۹۰ در نقش کوتاه ونسان ونگوک در فیلم رویاهای کارگردان افسانهای سینمای ژاپن آکیرا کوروساوا هم بازی کرد.
[h=2]تنگه وحشت فیلم بعدی اسکورسیزی تنگه وحشت بازسازی فیلم مشهوری به همین نام در سال ۱۹۶۲ در ژانر دلهره آور جنایی میبود و هفتمین همکاری کارگردان با رابرت دنیرو به حساب میآمد که هیچ وقت نمیتوان بازی زیبای او را در نقش «مکس کدی»در این فیلم از خاطر پاک کرد. این فیلم بازگشت دوباره کارگردان به جریان اصلی سینما و یک تریلر سبک دار که بسیار تحت تاثیر آلفرد هیچکاک و شب شکارچی (۱۹۵۵) چارلز لاتون بود به شمار میرفت. تنگه وحشت با وجود نظرات در مجوع مثبت منتقدین، بیشترین نظرات انتقادی متفاوت را نسبت به دیگر فیلمهای کارگردان تا آن زمان دریافت کرد و به خاطر وجود صحنههایی که خشونت مازوخیستی را به نمایش میگذاشت تقبیح شد. با این وجود موضوع بیپرده فیلم این فرصت را به مارتین میداد که حقهها و افکتهای تصویری بسیار متفاوتی را تجربه کند و به لحاظ کارگردانی نیز در سکانسهای پایانی توانایی خودش را به عنوان چیره دست ترین کارگردان زمان به رخ بکشاند. فیلم نامزد دو جایزه اسکار برای رابرت دنیرو و جولیت لوئیس شد و نزدیک ۸۰ میلیون دلار فقط در آمریکا فروش کرد و توانست که طرفداران بسیاری را جذب خودش بکند. اکران این فیلم که یک سال بعد از شاهکار رفقای خوب، به لحاظ هنری قدم رو به جلویی برای کارگردان محسوب نمیشد تا ۱۳ سال بعد که هوانورد به نمایش درآمد به عنوان موفقترین فیلم اواز لحاظ تجاری باقی ماند. اسکورسیزی در همین سالها کارگردانی فیلم فهرست شیندلر را که اسپیلبرگ به او پیشنهاد داد را نپذیرفت.
[h=2]عصر معصومیت اسکورسیزی علاوه بر فیلمهای گانگستری در ژانرهای دیگری نیز فیلم ساختهاست که در نوع خود بسیار زیبا بودهاند از جمله فیلم عصر معصومیت که فیلمی تماما درام وعاشقانهاست و از کارگردانی چون اسکورسیزی که تخصص اصلی او ساختن فیلمهای جنایی است، شاهکاری به حساب میآید. فیلم داستان روان و زیبایی دارد ودر سال ۱۹۹۳ ساخته شدهاست و از بارز ترین نکات فیلم میتوان به طراحی صحنه فوق العاده باشکوه و موسیقی بی بدیل آن اشاره نمود که در جای جای فیلم خودنمایی میکند. البته عصر معصومیت در گیشه فیلم موفقی محسوب نمیشود، اما از لحاظ ظاهری یک تغییر سبک برای فیلمساز بود. فیلم یک اقتباس باشکوه و خوش سر و شکل از رمان ادیت وارتون از جامعه اواخر قرن ۱۹ نیویورک بود اما وجود مایههای فلسفی و توجه به جزییات و تزیینات تصویری به وضوح دست و پای مارتین را بسته بود. عصر معصومیت با توجه به سینمای متفاوتی که دوستداران کارگردان او را با سینمای دیگری میشناسند، با وجود برخوردای از نقدهای گسترده مثبت منتقدان، خیلی فیلم محبوبی در بین علاقه مندان خود کارگردان محسوب نمیشود. این فیلم اولین همکاری اسکورسیزی با دانیل دی-لوئیس میبود که با حضور میشل فایفر و وینونا رایدر مثلث عشقی فیلم را تشکیل داده بودند. فیلم در ۵رشته هم به کاندیدای اسکار رسید که یکی از آنها نامزدی ناموفق اسکورسیزی در فیلمنامه اقتباسی میبود که بعد از رفقای خوب برای دومین بار بود که کارگردان برای فیلمنامه هم به کاندیدای این جایزه میرسد. عصر معصومیت توسط اسکورسیزی به پدرش که قبل از اتمام فیلم از دنیا رفت تقدیم شد.
[h=2]کازینو کازینو (۱۹۹۵) یک فیلم خشن و پر خرج بود که درست همانند عصر معصومیت درباره مردی بود که زندگی کاملا مرتباش با اتفاقات پیشبینی ناپذیری ویران میشود. این حقیقت که فیلم یک فیلم خشن گنگستری بود طرفداران کارگردان که با فیلم متفاوت قبلیاش جا خورده بودند را بیشتر راضی کرد. کازینو هم نظرات تقریبا متفاوتی را برانگیخت که بیشتر انتقادات متوجه شباهت سبکی این فیلم با رفقای خوب بود. فیلم را شاید با فاصله بتوان خشنترین(یکی دیگر از دلایل انتقادات) و از هم گسیختهترین فیلم اسکورسیزی به حساب آورد که صحنههای ابتدایی آن تقریبا مستند به نظر میرسیدند. ایرادات انتقادی هم با وجود این حقیقت که فیلم (با مدت زمانی نزدیک به ۳ ساعت) یک دستاورد تکنیکی فوق العاده بود کمی جلوهاش را از دست میدهد. به هر حال این فیلم شلوغ و پر رفت و آمد هم به خودی خود یک اثر گنگستری نسبتا قوی محسوب میشود که نشان داد که اگرچه اسکورسیزی در همان ژانر همیشگی اش فیلم میسازد ولی هرگز بیننده را خسته نمیکند. و با اینکه جایزه و نامزدی برای کارگردان در اسکار به همراه نداشت ولی یکبار دیگر بازیگری از فیلم اسکورسیزی را به سطوح بالا رساند که چون فیلم یک شارون استون بسیار غیر منتظره حیرت اور هم دارد که به کاندیدای اسکار هم رسید! اسکورسیزی در مستند فوق العاده ۴ ساعته یک سفر شخصی با مارتین اسکورسیزی به درون سینمای آمریکا در سال ۱۹۹۵ از دوران سینمای صامت تا سال ۱۹۶۹ که کارگردانی را شروع کرده سفر میکند اما همانطور که پس از آن میگوید معتقد است که «نظرم را در مورد خودم و همقطارانم صائب نمیدانم.»
[h=2]کاندون اسکورسیزی در فیلم بعدی اش کاندون (۱۹۹۷) طرفدارانش را بیشتر از عصر معصومیت شگفتزده کرد و سالهای اولیه چهاردهمین دالای لاما، اشغال تبت توسط چین کمونیستی و تبعید دالای لاما به هند را به تصویر کشید. به غیر از تفاوت موضوعی، اسکورسیزی در کاندون به یک شکل روایی و ظاهری تازهای رسید. ابزار دراماتیک سنتی جایش را به یک حس مدیتیشن گونه داد که توسط تصاویر رنگارنگ به استادی و وضوح روایت شده بود. فیلم در کوتاه مدت با جذابیت شهودیای که در بیننده بر میانگیزاند بر شهرت کارگردان افزود. اما در دراز مدت مشخص شد که کاندون در بسیاری از بررسیهای کارنامه هنری کارگردان بیشتر به این دلیل که یک تغییر روش موضوعی/سبکی است کنار گذاشته میشود. (باید توجه داشت که این دومین رویکرد او به رهبران مذهبی پس از آخرین وسوسه مسیح بود) اسکورسیزی با ساخت کوندون از سوی روسای دولت چین هم رسما تحریم میشود!
[h=2]احیای مردگان فیلم بعدی احیای مردگان (۱۹۹۹) بازگشت دوباره کارگردان به زمینههای آشنای قبلیاش بود. او و نویسندهاش پل شریدر یک طنز کاملا سیاه بر مبنای کار قبلیاشان، راننده تاکسی، ساختند. مانند همکاریهای قبلی اسکورسیزی/شریدر –شاید هم بیشتر- نماهای پایانی رستگاری پایانی فیلم بوضوح یادآور کارهای روبر برسون بود. احیای مردگان با وجود غالبا نقدهای مثبتی که گرفت اما به هیچ وجه به مانند بعضی از دیگر فیلمهای کارگردان مورد ستایش و تحسین جهانی قرار نگرفت. پل شرایدر یکی از دلایل عدم موفقیت احیای مردگان در اندازه راننده تاکسی را حضور نیکلاس کیج در فیلم دانست!
[h=2]دار و دستههای نیویورکی در سال ۱۹۹۹ اسکورسیزی مستندی درباره سینمای ایتالیا تهیه کرد با نام گشت و گذار من در ایتالیا. این مستند روی پروژه بعدی او دار و دسته نیویورکی که از کارگردانان بزرگ سینمای ایتالیا مثل لوکینو ویسکونتی تاثیر گرفته بود و به شکل کامل در استودیوی مشهور شهر رم، چینه چیتا فیلمبرداری شد تاثیر کاملا مشخصی داشت. بعد از چند سال تقریبا بی خبری که از اسکورسیزی حرکت مهمی در سینما دیده نمیشد، دار و دسته نیویورکی در سال ۲۰۰۲ و با بودجهای بالغ بر ۱۰۰ میلیون دلار که احتمالا بزرگترین و وابستهترین فیلم او به جریان اصلی سینمای هالیوود تا به امروز است به نمایش در آمد. این فیلم هم مثل عصر معصومیت درباره نیویورک قرن نوزدهم است و بر بخش متفاوت زندگی اجتماعی آن دوره تمرکز میکند (و مانند آن فیلم دانیل دی-لوئیس در آن بازی میکند) در میانه فیلمبرداری شایعات زیادی مبنی بر اختلاف کارگردان با رییس استودیوی میراماکس، هاروی واینستاین، هم وجود داشت. اما با این که تمامی آنها تکذیب شد با این وجود با توجه به نشانیهایی که در فیلم وجود دارد میتوان این فیلم را عامیترین فیلم اسکورسیزی دانست: لحن روایی فیلم چیزی است که همواره کارگردان از آن اجتناب کردهاست از جمله شخصیتهایی که فقط برای نمایشدادن در فیلم حضور دارند یا بازگشت به گذشتههای تشریحیای که در این فیلم به وفور دیده میشوند. موسیقی اصلی فیلم هم که توسط همکار قدیمی او المر برنستاین ساخته شده بود در آخرین مراحل با آهنگساز عامتری مثل هاوارد شور تعویض شد و هنرمندان راک جریان اصلی مثل U2 و پیتر گابریل در آن کار کردند. با این وجود موضوعات اصلی فیلم مطابق علایق تثبیت شده کارگردان بود: نیویورک، خشونت به عنوان یک ویژگی بومی، تفاوتهای فرهنگی ناشی از تفاوتهای نژادی. فیلم برای پخش در زمستان سال ۲۰۰۱ برنامه ریزی شده بود (برای شرکت در مراسم اسکار) اما مراحل نهایی آمادهسازی فیلم تا اوایل سال ۲۰۰۲ به طول انجامید و استودیو اکران فیلم را برای نزدیک به یک سال به تعویق انداخت تا آن را در فصل اسکاری در اواخر ۲۰۰۲ به نمایش در بیاورد. در فوریه ۲۰۰۳ دار و دسته نیویورکی نامزد ده جایزه اسکار شد از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری برای دانیل دی-لوئیس. این چهارمین باری بود که اسکورسیزی نامزد اسکار بهترین کارگردانی میشد اما این بار هم آن را این دفعه به رومن پولانسکی باخت و فیلم هم به شکل عجیبی در تمامی رشتهها دست خالی به خانه بازگشت!(صحبتهای زیادی از کارگردان تا پسر چارلی چاپلین در موردناحقی نسبت به این فیلم به دلایلی مختلف مثلا اجتماعی و البته سیاسی انجام شد) با این حال این فیلم بلآخره منتقدان سطح اول در گلدن گلوب را قانع کرد تا به اسکورسیزی برای اولین بار جایزه بدهند. لئوناردو دیکاپریو برای اولین بار با اسکورسیزی در این فیلم همکاری اش را شروع کرد اما به قدری دانیل دی-لوئیس قدرتمندانه و ماندگار نقش بیل قصاب را به تصویر کشید که هیچ کس متوجه درخشش بازیگر دیگری در این فیلم نبود و حتی به حصور دیکاپریو در فیلمی از اسکورسیزی خرده گرفته میشد!
[h=2]هوانورد سال ۲۰۰۳ فیلم بلوز به سرپرستی اسکورسیزی که یک مستند پرخرج درباره تاریخ موسیقی بلوز از ریشههای آفریقایی آن تا خلیج میسی سی پی و بعد از آن بود به نمایش در آمد. ۷ فیلمساز از جمله ویم وندرس،کلینت ایستوود، مایک فیگیس و خود اسکورسیزی هر کدام یک فیلم نود دقیقهای ساختند که بخش ساخته او «حس بازگشت به وطن» نام داشت. اما فیلم بعدی اسکورسیزی هوانورد(۲۰۰۴) یک فیلم پرخرج و غول آسای باز هم زندگینامهای این بار درباره کارگردان، تهیه کننده و مولتی میلیونر نامعقول افسانهای و پیش گام صنعت هوانوردی هاوارد هیوز بود. این فیلم هم مثل دار و دسته نیویورکی و شاید از آن بیشتر مثل نیویورک نیویورک، کوشش دیگری فیلمساز برای پیوند حساسیتهای شخصی اش با دوران طلایی هالیوود بود. فیلم که قرار بود ابتدا به کارگردانی مایکل مان سخته بشود با موفقیت هنری و تجاری همه جانبهای مواجه شد و همچنین توسط آکادمی اسکار هم تحویل گرفته شد تا اسکورسیزی لقب کارگردان تمام نشدنی را دریافت بکند و دیکاپریو یار نوین کارگردان و کیت بلانشت بازیگر نقش کاترین هپبورن بسیار تمجید شدند. هوانورد در مراسم گلدن گلاب نامزد شش جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر درام برای نقش آفرینی تحسین بر انگیز لئوناردو دی کاپریو شد و سه جایزه شامل بهترین فیلم، کارگردانی و بازیگر درام را هم برد. در ژانویه سال ۲۰۰۵ هوانورد با نامزدی در ۱۱ رشته بیشترین فیلمی بود که نامزد میشد. فیلم در اکثر رشتههای اصلی نامزد دریافت جایزه شد از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی (برای پنجمین بار) و بهترین بازیگر مرد لئوناردو دی کاپریو بهترین بازیگر نقش مکمل زن (کیت بلانشت) و بازیگر نقش مکمل مرد (آلن آلدا). اما فیلم تنها ۵ اسکار گرفت: بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین طراحی صحنه، بهترین طراحی لباس، تدوین و فیلمبرداری. اسکورسیزی این بار هم جایزه را به کلینت ایستوود و دختر میلیون دلاری اش واگذار کرد تا با این همه تاثیرگذاری بر سینما وفعالیت وساخت فیلمهای شاهکار و در خور احترام، هنوز هم محبوب داروران آکادمی اسکار نبوده باشد وبا وجود نامزد شدن بسیاری از فیلمهایش در اسکار هیچ وقت خودش این جایزه را کسب نکرده باشد! با این حال هوانورد به اولین فیلمی از کارگردان تبدیل شد که در آمریکا بالای ۱۰۰ میلیون فروش کرد و البته رکورد تنگه وحشت او را نیز به عنوان پرفروش ترین فیلم کارنامه اش شکست. اسکورسیزی در سال ۲۰۰۵ مستند تحسین شده راهی به خانه نیست(باب دیلن) را به بیرون عرضه کرد.
[h=2]رفتگان اما در سال ۲۰۰۶ جهان دیگر حتی قادر به دادن لقبی هم به اسکورسیزی نبود. او با فیلم Departedرفتگان غوغایی دیگر به پا کرد. این فیلم بسیار سنگین و خشن با درجه R کاری کارستان کرده و فقط در آمریکا ۱۳۰ میلیون دلار فروش کرد. هنگامی که گلدن گلوب برای بار دوم به اسکورسیزی جایزه داد، آکادمی هم جرات یافت تا سرانجام نخستین اسکار را به پیرمرد تند و خشن هالیوود بدهد. این فیلم با هنرمندی لئوناردو دی کاپریو، جک نیکلسون، مت دیمون و مارک والبرگ و الک بالدوین جوایز اصلی اسکار را نیز درو کرد. اسکورسیزی تصمیم به بازسازی فیلمی از سینمای هنگ کنگ گرفت و یک تریلر پلیسی گنگستری در بوستون را برای تماشاگران خلق کرد که اسمش را گذاشته بود رفتگان. رفتگان فراتر از انتظار اسکورسیزی عمل کرد و توانست یکی از موفترین فیلمهای اسکورسیزی به شمار برود که علاوه بر موفقیتهای هنری و نظر بسیار مثبت منتقدین به همراه حضور موفق در جشنوارهها و فصل جوایز در جدول گیشه نیز فروش خیلی خوبی در آمریکا و دنیا به دست بیاورد و پرفروشترین فیلم کارنامه اسکورسیزی نیز بشود. رفتگان جدا از دومین گلدن گلوبی که برای کارگردانی اسکورسیزی به همراه داشت، سرانجام پس از سالها ناحقیها و بدشانسیهای فراوان طلسم را شکست و برای اسکورسیزی اسکار بهترین کارگردانی سال ۲۰۰۶ را نیز به ارمغان آورد. علاوه بر اسکار بهترین کارگردانی، رفتگان توانست اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین تدوین و همچنین بالاخره بهترین فیلم سال را نیز به خانه ببرد. دراین فیلم لئوناردو دیکاپریو همچون دو کار قبلی اسکورسیزی در کنار مت دیمون و جک نیکلسون به ایفای نقش پرداخت و توانستند که با درخششی فوق العاده در کنار هم همگی به عنوان یکی از بهترین تیمهای بازیگری دهه حضوری به یاد ماندنی داشته باشند. سال ۲۰۰۸ یک فیلم مستند به نام «درخشش یک نور» در باره گروه راک رولینگ استونز توسط اسکورسیزی ساخته شد که یکی از کنسرتهای این گروه را به تصویر میکشید. نوری بتابان عنوان فیلم افتتاحیه پنجاه و هشتمین دوره جشنواره برلین برگزیده شد.
[h=2]جزیره شاتر فیلم بعدی اسکورسیزی تحت عنوان جزیره شاتر فوریه ۲۰۱۰ اکران شد. باز هم همچون تمام فیلمهای دهه ۲۰۰۰ او برای چهارمین بار با بازی لئوناردو دیکاپریو که او را رابرت دنیروی جدید اسکورسیزی مینامند به پرده سینماها آمد. فیلم ابتدا قرار بود که اکتبر ۲۰۰۹ و برای اسکار آن سال به پرده برود اما بنا به دلایلی(مادی) پارامونت اکرانش را به اوایل ۲۰۱۰ یعنی فصل بهار عقب انداخت و عملا شانس فیلم را هم برای حضور در اسکار با علم به توجه آکادمی به فیلمهای اکران شده در فصل آخر سال یا نزدیک اسکار، کامل سوزاند! این فیلم نیز مانند فیلم قبلی اسکورسیزی فروش بالایی در گیشه داشت و نظرات انتقادی گوناگونی به دست آورد و عدهای فیلم را از مهمترین شاهکارهای کارنامه اسکورسیزی قلمداد کردند و عدهای نیز فیلم را تا حدودوی کوبیدند!
[h=2]هوگو در سال ۲۰۱۱ اسکورسیزی باردیگر با اکران فیلم جدیدش شگفتی ساز شد.هوگو که در ژانر خانوادگی ساخته شده، اولین فیلمیست که اسکورسیزی با فناوری 3D ساختهاست. این فیلم نیز همچون اکثر فیلمهای مارتی نقدهای مثبتی دریافت کرد و نامزد اسکار بهترین فیلم و اسکار بهترین کارگردانی و برنده گلدن گلوب بهترین کارگردانی شد. فیلم همچنین با نامزدی در یازده بخش اسکار پیشتاز بود که برنده پنج اسکار گشت.هوگو اولین فیلمی بود که توسط شخص اسکورسیزی تهیه میشد که برای آن نامزد اسکار بهترین فیلم گشت. هوگو در جایزه بافتا نیز نامزد ۹ جایزه از جمله بهترین کارگردانی شد که تنها دو جایزه را دریافت کرد. این فیلم جوایز زیادی از جشنوارههای معتبر سینمایی نسیب کارگردانش کرد.
تیم همکاری مارتین اسکورسیزی با رابرت دنیرو به عنوان بهترین نمونه زوج کارگردان بازیگری سینما شناخته شده هست و همچنین همکاری اسکورسیزی با دیکاپریو نیر به عنوان یکی از بهترین و شورانگیزترین زوجهای سینمایی معاصر شکل گرفته هست. همیشه فیلهای اسکورسیزی پیامی برای انسانیت داشتهاست که غرور، خودپرستی، جنایت وکینه سرانجامی جز نابودی ندارد. اسکورسیزی همیشه میماند و از او فیلمهایی بر جا میماند که الگوی همه فیلم سازان میشود.و به قول«وودی آلن»:از هر دو کارگردان یکی یا از اسکورسیزی تقلید میکند یا از او الهام گرفتهاست.