• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جای خالی قهرمان در ادبیات امروز ما

چاووش

متخصص بخش ادبیات
ادبیات کلاسیک ما مملو است از «قهرمان»؛ قهرمانانی که قرن‌هاست در حافظه ما ایرانی‌ها به جا مانده‌اند. «مجنون»، «لیلی»، «خسرو»، «شیرین»، «ویس» و «رامین» بخشی از همین قهرمانان هستند که در داستان‌های عاشقانه، تصویری جاودانه دارند. اما قهرمانان، فقط در این عرصه باقی نمی‌مانند؛ بزرگانی چون «رستم» نیز حضور دارند که وجه اسطوره‌ای آن‌ها باعث شده است قهرمانانی ابدی بشوند. گرچه رستم، پیش از سرودن شاهنامه نیز یکی از قهرمانان داستان‌های مردم بود اما بی‌تردید شاهنامه تاثیری بی‌چون و چرا در جاودانگی آن برجای گذارد. در حوزه عرفان نیز شخصیت‌هایی چون شمس را، که او نیز شخصی واقعی و نه افسانه‌ای بود، شاهدیم. نکته مهم در اینجا نیز تاثیر شعرهای یک شاعر یعنی مولوی است؛ شعرهای او بود که نقشی ابدی از شمس بر حافظه تاریخی ما زد. علاوه بر شخصیت‌هایی که قهرمان بودند، تیپ‌های قهرمان در ادبیات کلاسیک ما حضوری جدی داشتند. مثلا «پیر خرابات» گرچه فردی خاص و مشخص را در برنمی‌گیرد اما «تیپ قهرمانی» است که افراد زیادی می‌توانند در آن جایگاه قرار گیرند. از سوی دیگر وقتی به ادبیات مدرنمان نگاه می‌کنیم خبری از این قهرمانان اصلا نیست یا بسیار اندک به چشم می‌خورد. با وجود این‌همه رمان یا شعری که سروده شده است قهرمانی را همچون «مجنون»، «رستم»، «شمس» یا تیپی چون «پیر خرابات» را شاهد نیستیم. سخن آن نیست که ادبیات امروز ما مانند گذشته با عرضه ادبیات عاشقانه، عرفانی یا اسطوره‌ای قهرمانانی همسان با دنیای سنتی بسازد ادبیات ما می‌تواند شخصیت یا تیپی همسو با ذات دنیای مدرن داشته باشد و قهرمانش در شرایطی مدرن زیست کند. برای همین است که اگر قهرمانانی چون «گل‌محمد» در کلیدر نیز دیده می‌شوند (که واقعا هم در ادبیات معاصر و در ذهن جمعی ما یک قهرمان باقی مانده‌ است) بیشتر صبغه پیشامدرن و همان سنتی دارند. اگر «گل‌محمد» را نمونه کامل از قهرمانی سنتی ندانیم بی‌شک نمی‌توانیم او را قهرمانی مدرن نیز قلمداد کنیم. رفتارهای او در مبارزه و مواجه با دنیای اطرافش، حداکثر شخصیتی مابین سنت و مدرن را بازگو می‌کند نه مدرن را. صد البته این امر از بزرگی رمان کلیدر نمی‌کاهد اما بحث در اینجا در وادی دیگری انجام می‌شود که محورش ارزش ادبی یک اثر نیست بلکه وجود یا فقدان قهرمان است. علاوه بر این ادبیات امروز ما، چه در شعر و چه در داستان، «تیپ قهرمان» هم ندارد. یعنی شاهد جریان یا گروه یا طیفی در ادبیات امروزمان نیستیم که بتوانند قهرمان باشند. این‌که ادبیات امروز ما شاهد قهرمان نیست به عوامل مختلفی بستگی دارد. یکی از آن‌ها به ذات دنیای مدرن مربوط می‌شود که اصولا قهرمان‌پرور و اسطوره‌ساز نیست اما نباید فراموش کرد که گرچه ادبیات مدرن، قهرمان‌ و اسطوره‌هایی همسان با آنچه در ادبیات سنتی وجود داشت، خلق نمی‌کند اما در چارچوب الگوهای مدرن می‌توان شاهد قهرمانان بزرگ ادبی در ادبیات مدرن بود. در ادبیات مدرن، قهرمان لزوما شخصیتی با ارزش‌های مثبت نیست او حتی ممکن است یک ضد قهرمان باشد اما به هر حال در ذهن‌ها باقی می‌ماند و جایگاه قهرمان ادبی را به خود می‌گیرد. در واقع وقتی می‌گوییم قهرمان، مرادمان قهرمان ادبی است و نه قهرمان اخلاقی و انسانی. حتی این قهرمان می‌تواند فرد یا تیپی عقب‌مانده از زمان یا یک دیوانه باشد. هیچ‌کس در برجسته‌‌بودن دن‌کیشوت به عنوان یک قهرمان در ادبیات مدرن شک ندارد اما تردیدی هم نمی‌توان روا داشت که او هیچ سنخیتی با قهرمانان ادبیات کلاسیک ندارد. همین‌طور است شخصیتی به نام «هولدن» در رمان «ناطور دشت» یا
«هری پاتر» یا «سرهنگ آئورلیانو بوئندیا» در «صد سال تنهایی» یا «راسکلنیکف» در جنایت و مکافات یا... . که همگی قهرمانان ادبیات مدرن جهانی هستند و برای کسانی که کوچک‌ترین آشنایی با ادبیات داشته باشند نام این افراد در ذهنشان جاودانه است. البته یک نکته مهم وجود دارد و آن این‌که قهرمانان ادبیات مدرن، آن‌چنان‌که در ادبیات سنتی شاهدش هستیم، عمومیت پیدا نمی‌کنند و برای همه گروه‌های اجتماعی شناخته شده نیستند. رستم را همه، از هر دسته و گروهی می‌شناسند و همین‌طور است مجنون، لیلی، شیرین، فرهاد و کم‌وبیش شمس. اما دن‌کیشوت، قهرمانی است که بیشتر خوانندگان ادبیات، آن را می‌بینند. به عبارت دیگر از آنجا که بخش بزرگی از ادبیات امروز جنبه نخبه‌گرا پیدا کرده است طبیعتا قهرمانان آن نیز برای همین گروه شناخته شده هستند و نه همه افراد و گروه‌های اجتماعی. دلیل این امر که ادبیات ما از قهرمان بی‌بهره است نیز مشخص است؛ ادبیات ما هنوز مدرن نشده است و اگر هم آثار مدرنی را از نویسندگان شاهد هستیم قدرت ادبی چندانی نداشته‌اند که از درون آن‌ها قهرمان، بیرون بیاید. به عبارت دیگر بخشی از ادبیات ما مدرن نشده و روابط میان انسان با انسان و انسان با جامعه همچنان روال سنتی خود را طی می‌کند و بخش دیگر نیز با آن‌که انسان و فضایی مدرن خلق کرده است اما به دلیل ضعف درونی خود نتوانسته آثاری ارائه دهد که قهرمان بپرورد. اگر ما حافظ یا مولوی یا نظامی مدرن داشتیم بی‌شک قهرمانان مدرن نیز خلق می‌شدند اما متاسفانه ادبیات امروز ما فاقد چنین شخصیت‌های ادبی با هویتی مدرن و به دنبال آن آثاری مدرن است.



 
بالا