من از آن دسته آدمها هستم که باور دارم داشتنِ قوانین نه چندان خوب هم بهتر از بیقانونی است و با فرهنگستان زبان فارسی در مورد “لزوم و ضرورتِ یک شیوه ی نگارشِ واحد” برای رهایی از ناهمانگیهای کنونی ِدستور ِ خطِ فارسی کاملاً موافق هستم.
البته کسانی را هم که از این سازمان ناامید شدهاند میشود فهمید، چرا که بعد از ۸سال و ۲۱۱جلسه کار روی دستور ِ خطِ فارسی چیزی که نمیخواهی بشنوی این است که ” فرهنگستان در پی آن بود که تا سرحد امکان خط فارسی را قانونمند و قاعدهپذیر سازد تا از آشفتگی و هرج و مرج جلوگیری شود؛ اما از توجه به طبیعتِ خط به طور کلّی به ویژه طبیعتِ خطِ فارسی و نیز ذوق و سلیقه و پسندِ اهل فن غفلت نکرد و هرجا اِعمال قانون را موجب پدید آمدن فهرست بالابلندی از استثناها دید، از تصویب و تجویز آن خودداری کرد و، با رعایتِ انعطاف، میدان را برایِ ذوق و سلیقه بازگذاشت.”
“ذوق وسلیقه” که دامنهی نامحدودی دارد و حال بگرد و بیاب “اهل ِ فن” را! اینجاست که فکر میکنی شاید بهتر بود به جای ادیبان و دانشوران ِ زبان که خوگرفتگان ِ این زبانند، خط آموزان و معلمان ِ زبان فارسی عضو ِ شورا بودند تا میدانستند چرا مهم است یک دستور ِخط ثابت داشت و کار را نمیشود به پسند و ذوق وسلیقه واگذاشت. من در حقیقت معنی “ذوق و سلیقه” را در خط نمیفهمم. خط یک ابزار است برای نوشتن ِ آنچه باید خوانده شود؛ یک چیزی مثل قلم یا صفحه کلیدِ کامپیوتر. حال ممکن است قلم ِ عاج ِ پرنقش و نگار پدربزرگ کار هنری باشد ولی چه فایده اگر هر دو کلمه که بنویسی جوهرش خشک شود و به سختی بنویسد؛ یا تصور کنید از صفحه کلیدی استفاده میکنید که هر بار جای کلید “پ” اش سلیقهای عوض میشود. من در مورد خط هیچ ذوق و سلیقهای ندارم ولی نیاز دارم بدانم که چگونه بنویسم. دوست دارم هر دو خط یکبار به درستی املای نوشتهام شک نکنم و دوست دارم مجبور نباشم به تنهایی تصمیم بگیرم. ذوق و سلیقه را میشود گذاشت برای هنر خوشنویسی و میشود ساعتها جلوی یک کار ِ خطاطی نشست و رازگشایی کرد. من همهی تاریخ ادبیات و زبان فارسی را برایِ تدوین ِ یک دستور ِ خط ِ قانونمند نیاز ندارم، اما معتقد به خوابنما شدن و تغییر دادن از سر ِ دل هم نیستم. به دنبال نگاهی پرسشگر و کاربردی به خط هستم. دوست دارم با اطمینان بنویسم و با اطمینان آموزش بدهم. از این رو با هرکسی که در جهت قانونمند کردن ِ دستور ِ خط کار میکند، همکاری میکنم. اگر وظیفه فرهنگستان به عنوان یک نهاد این است که این خط را سامان دهد و اگر دستور ِ خطی را معرفی کرده است که در کتابهای مدرسه به کار میرود، از همانجا شروع میکنم، تا بهتر شود. از جمله واژگانی که در نگارش ِ آن اختلاف نظر وجود دارد شکل ِ کوتاه ِ صورتهای صرفیِ زمان حال فعل ِ “بودن” است. با توجه به اهمیت ِ این فعل در زبان ِ فارسی و بسامدِ کاربردِ آن میتوان به آسانی حساب کرد که برخوردِ سلیقهای با آن چقدر میتواند مشکل ساز باشد. پرسش این است: “سپاسگزارم” یا “سپاسگزار اَم” ؟ “من در این دانشگاه یک دانشجویم.” یا “من در این دانشگاه یک دانشجو اَم.”؟ طبق ِ آنچه در دستور ِ خطِ فرهنگستان آمده است، شکل ِکوتاه ِ صورتهای صرفیِ ِ زمان حال فعل ِ “بودن” (ام، ای، است، ایم، اید، اند)، به صورتهای زیر نوشته میشود:
[TD] صامت میانجى[/TD]
[TD] مثال[/TD]
[TR]
[TD] صامت منفصل «و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو» به کار رفته است صامت متصّل[/TD]
[TD] ـــــ ـــــ ـــــ[/TD]
[TD] خشنودم خشنودى خشنود است خشنودیم خشنودید خشنودند رهروم رهروی رهرو است رهرویم رهروید رهروند پاکم پاکى پاک است پاکیم پاکید پاکاند[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD] «آ» «و» با صدایى نظیر آنچه در «دانشجو» به کار رفته است[/TD]
[TD] «ى» «ى»[/TD]
[TD] دانایم دانایى داناست داناییم دانایید دانایند دانشجویم دانشجوی دانشجوست* دانشجوییم دانشجویید دانشجویند[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD] «و» با صدایى نظیر آنچه در «تو» به کار رفته است[/TD]
[TD] همزه[/TD]
[TD] توام تویى/توئى توست* توایم (شما کارمند)مترواید تواند خستهام خستهای خسته است خستهایم خستهاید خستهاند[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD] «اَیْ» «ای»[/TD]
[TD] همزه همزه[/TD]
[TD] تیزپىام تیزپىاى تیز پى است تیزپىایم تیزپىاید تیزپىاند کارىام کارىاى کارىاست کارىایم کارىاید کارىاند[/TD]
[/TR]
درحالی که گروه دیگری از اندیشمندان و اهل فن از جمله داریوش آشوری[۱] و ایرج کابلی[۲] معتقد به جدا نویسی صورتهای کوتاه این فعل هستند و پیشنهاد میکنند که “ام، ای،است، ایم، اید، اند” جدا از کلمهی پیشین ِ خود نوشته شود. مانند: خشنود ام – رهرو ای – پاک ایم – تو است – خسته ایم – تیزپی اید – کاری اند برای آسانی مقایسه این دو، دستورخط پیشنهادی ِ فرهنگستان را دستور خط (۱) و دستور خط دیگر را (۲) مینامیم. برای بررسی این مساله با قواعد خود فرهنگستان آغاز میکنیم. از جمله قاعدههایی که زیر بنای کار ِ فرهنگستان در تدوین ِ این دستور ِ خط بوده است، میتوان به مواردِ زیر اشاره کرد: «فراگیر بودن قاعده: کوششش مىشود که قواعد املا به گونهاى تدوین شود که استثنا در آن راه نیابد مگر آنکه استثنا خود قانونمند باشد و یا استثناها فهرست محدود تشکیل دهد. سهولت خواندن و نوشتن: قاعده باید به گونهاى تنظیم شود که پیروی از آن کارِ نوشتن و خواندن را آسانتر سازد، یعنی تا آنجا که ممکن است، رعایت قواعد وابسته به معنا و قرینه نباشد. سهولت آموزش قواعد: قواعد باید به صورتى تنظیم شود که آموختن و به کار بردن آنها تا حدّ امکان برای عامّه با سوادان آسان باشد.»
طبق دستور خط (۱)، چگونگی ِنوشتن این فعل بعد از یک کلمه، کاملاً وابسته به آخرین حرفِ کلمه پیشین و مصوت بودن یا صامت بودن ِ آن است. بعد از صامتها این افعال بصورتِ پسوند به صامت میچسبند، اما بعد از واکهها از آنجا که دو واکه نمیتوانند کنار ِ هم قرار گیرند، لازم است که یک صامت به صورتِ میانجی وارد شود. مشکل در اینجا است که این صامتِ میانجی با توجه به واکهای که پیش از آن قرار میگیرد متفاوت خواهد بود. به مثالهای بالا توجه کنید: واکهی آخر”رهرو” مانند صامت عمل میکند ولی بعد از “تو” باید از “الف” به عنوان صامتِ میانجی استفاده شود؛ این درحالی است که بعد از واکهی بلندِ ” او” نظیر ِ آنچه در “دانشجو” داریم صامتِ میانجی “ی” خواهد بود. از آنجا که راهی برای نشان دادن ِ واکهها در فارسی وجود ندارد عملاً هیچ راهی برای زبان آموز وجود ندارد که بداند در مواجهه با این سه “و” چه باید بکند. از زبان آموزان که بگذریم، به نظر شما “نو” یا “تکرو” در کدام دسته قرار دارد در دسته “رهرو” یا “تو” ؟ همچنین بعد از واکه ی “ای” و”آ” صامتِ میانجی “ی” است، ولی بعد از واکه “اِ” و”اِی” صامتِ میانجی “ا” است؛ و باز تکرار می کنم کدام زبان آموز است که بداند حرف “ی” کجا واکه بلند” ای” است کجا “اِی”. در حالی که در دستور خط (۲) این قاعده فراگیر است و وابسته به صامت یا واکه بودن و یا تلفظِ حرف پیشین خود نیست. از نظر ِ آواشناسی در زبان ِ فارسی در بسیاری واژه ها وقتی دو واکه کنار هم مینشینند یک صامتِ میانجی در میانِ آنها قرارمی گیرد، مانند صرفِ افعالی که ریشه ی آنها به یک واکه ختم می شود( مثل میآیم). این فرایند که به آن افزایش(Insertionمی گویند یکی از فرایندهای آوایی رایج در زبان است که به نظر میرسد فرهنگستان در دستور خط (۱) در مورد صیغه های کوتاه شده زمان ِ حال ِ فعل بودن و نیز ضمایر متصل ، آن را مد نظر داشته است. ولی آنچه از نظر افتاده است و بسیار اهمیت دارد این است که برخلاف آنچه در اضافه کردن ضمایر متصل با آن مواجه هستیم ، سروکار ما با فعل است که یکی از ارکان اصلی جمله است. مقایسه این دو و این که چرا نمی توان هر دو را در یک گروه طبقه بندی کرد در حوصله این جستار نیست و مبحثی جداگانه می طلبد،ولی به مثال های زیر که با دستور خط (۱) نوشته شده توجه کنید: عمویم = عموی من= عَموم ( در گفتار) عمویم = عمو هستم = عمو ام ( در گفتار) دانشجویم = دانشجوی من = دانشجوم ( درگفتار) دانشجویم = دانشجو هستم = دانشجو ام ( درگفتار) در اینجا باید اضافه کنم که شم زبانی من به عنوان یک فارسی زبان “دانشجویم” و “عمویم” را به عنوان یک جمله با فعل حال “بودن” نمی پذیرد. آنچه گفته می شود “دانشجو ام ” و “عمو ام” است. با من موافق نیستید؟! جمله های زیر را با صدای بلند بخوانید: من در این دانشگاه دانشجویم. من در این دانشگاه دانشجو ام. به نظر می رسد که در اینجا اضافه شدن صامت “ی” فرایندِ واجی ِ(افزایش) طبیعی ِ زبان نبوده بلکه در دستور ِ خط به آن تحمیل شده است. از طرف دیگر، یکی از اشکال هایی که در نگاه اول به دستور ِ خط (۲) گرفته می شود تفاوت تلفظ ــــَ م و اَم است. تصور میشود که تلفظ “زنم” و “زن ام” متفاوت است و آنچه خوانده می شود به تلفظ “زنم” نزدیکتر میباشد. باید توجه داشت که از نظر آواشناسی یکی دیگر از فرایند های واجی ِ زبان که بر اثر همنشینی و ترکیب دو هجا اتفاق میافتد “تغییر در برش هجایی” است. به این معنی که در بسیاری موارد هجاهایی که به یک صامت ختم می شوند چنانچه پیش از هجاهایی قرار بگیرند که با واکه آغاز می شوند، صامتِ پایانی خود را به هجای بعدی می دهند. در زبان فارسی هیچ واژه ای با واکه آغاز نمی شود و در کلماتی مثل ابر، است، احترام … پیش از واکه یک همزه ( صامت انسدادی چاکنایی) وجود دارد. با این حال “در هجاهایی که با همزه آغاز می شوند تحت یک شرط تغییر در برش هجایی روی می دهد وآن شرط این است که هجایی که با همزه شروع می شود در اصل فارسی باشد و از زبانهای دیگر از جمله عربی قرض گرفته نشده باشد”. ( حقشناس ۱۶۱)[۳] مانند: سرافراز که سرَفراز تلفظ می شود. دقیقاَ آنچه در همنشینی یک هجایی که به صامت ختم می شود با هجا های ” ام / ای/ است/ ایم / اید / اند، اتفاق می افتد. فرایندهای هجایی در گفتار برای سهولت تلفظ اتفاق می افتند ولی این به این معنی نیست که آنها را همآنگونه که هستند ننویسیم.
بنابر این هر فارسی زبانی “من ام” را “مَ –نَم” تلفظ می کند، هم آن گونه که “در ایران”، “دَ-ری ـ ران” یا “من این” “مَ-نین” تلفظ می شود و هم آن طور که هر انگلیسی زبانیNot at all را no-ta- tal تلفظ می کند. البته باید گفته شود که فارسی زبانان “من زن هستم.” را حتا وقتی به صورت “من زنم .” می نویسند در برابر ِ”زنم” به معنای “زن من ” متفاوت تلفظ میکنند چرا که در صورت اول یا تکیه روی اَ یا کشش آوایی هست، در حالیکه در دومی تکیه روی “ن” است، و این خود می تواند نشانگر این باشد که نگارش این دو متفاوت است. مساله ای که بیش از هرچیز باید مورد توجه بگیرد این است که فعل، یک واژه مستقل و یکی از ارکان ِ جمله و چه بسا مهمترین رکن است، چرا که بدون فعل جمله ای وجود ندارد. بنابراین پنهان کردن ِ آن در ترکیبِ یک کلمه ی دیگر مغایر با شخصیتِ مستقلِ این واژه است و به خصوص می تواند در زبان آموزی ایجادِ اشکال کند.علاوه بر آن، در زبان ِ فارسی در بسیاری جمله ها فاعل جمله می افتد و فعلِ جمله وظیفه معلوم کردن ِ فاعل را هم بر عهده دارد. بطور مثال، تجربه من نشان داده است که برای زبان آموزان، درکِ جمله بودن ِ جمله هایی مانند “منتظرم” یا ” امیدوارم” بسیاردشواراست. حتا برای ما فارسی زبانان تفاوتِ جمله ی”متشکرم” و عبارتِ “خیلی ممنون” زیاد روشن نیست. داریوش آشوری در کتاب “باز اندیشی زبان فارسی” به این موضوع اشاره کرده است که چسباندن زمان ِحال ِفعل “بودن” به کلمه ی آخر نابجاست، چرا که فعل تمامگر ِ جمله است و مربوط به همه ی جمله است و گاه می تواند فعل مشترکِ بین دوجمله باشد که به قرینه حذف شده است.( ص ۱۷۹) به عنوان مثال: تودیوانه ای که این کار را کردی یا عاقل؟ با دستور خط “۲″استقلال فعل حفظ شده، احتمال ِکمتری برای اشتباه گرفتن ِاین فعل، به خصوص صیغه ی اول شخص و دوم شخص ِآن، با تکواژهای مشابه مانند “انواع ی” و “م” دارد. به مثال زیر توجه کنیم. زنم = زن هستم / زنم = زن من/ زنم= فعل سوم شخص فعل زدن زنی = زن هستی / زنی= یک زن / زنی = زنانگی / زنی= فعل دوم شخص فعل زدن درست است که ما به عنوان کسانی که اهل زبان هستیم معمولاً می توانیم با توجه به متن معنی آنها را دریابیم ولی درمواردِ بسیاری ما نیز ( همانند زبان آموزان)در درست خواندن این کلمات دچار اشکال می شویم. (همان طور که گفته شد تلفظ همه این موارد مشابه از نظر جای تکیه تفاوت دارد ولی در صورتِ فعل بودن معمولاً کشش ِ واکه را هم داریم که به گونه ای آن را از بقیه متفاوت می کند.) ***** به طور خلاصه، می توان نتیجه گرفت نوشتن صیغه های زمان حال فعل “بودن” به صورت ام – ای – است- ایم – اید – اند بعد از همه کلمات، نه تنها قاعده ای فراگیرتر است و آموزش ِ آن و خواندن ِ آن آسان تر میباشد، بلکه با طبیعتِ زبان ِ گفتاری نیزسنخیت بیشتری دارد .همچنین از نظر نحوی فعل به عنوان ِ یک رکن ِاصلی ِ جمله استقلال خود را حفظ می کند. **** پس بنویسیم: خوب ام – راحت ای – دانا است – دانشجو ایم- خرسند اید – رهرو اند.
البته کسانی را هم که از این سازمان ناامید شدهاند میشود فهمید، چرا که بعد از ۸سال و ۲۱۱جلسه کار روی دستور ِ خطِ فارسی چیزی که نمیخواهی بشنوی این است که ” فرهنگستان در پی آن بود که تا سرحد امکان خط فارسی را قانونمند و قاعدهپذیر سازد تا از آشفتگی و هرج و مرج جلوگیری شود؛ اما از توجه به طبیعتِ خط به طور کلّی به ویژه طبیعتِ خطِ فارسی و نیز ذوق و سلیقه و پسندِ اهل فن غفلت نکرد و هرجا اِعمال قانون را موجب پدید آمدن فهرست بالابلندی از استثناها دید، از تصویب و تجویز آن خودداری کرد و، با رعایتِ انعطاف، میدان را برایِ ذوق و سلیقه بازگذاشت.”
“ذوق وسلیقه” که دامنهی نامحدودی دارد و حال بگرد و بیاب “اهل ِ فن” را! اینجاست که فکر میکنی شاید بهتر بود به جای ادیبان و دانشوران ِ زبان که خوگرفتگان ِ این زبانند، خط آموزان و معلمان ِ زبان فارسی عضو ِ شورا بودند تا میدانستند چرا مهم است یک دستور ِخط ثابت داشت و کار را نمیشود به پسند و ذوق وسلیقه واگذاشت. من در حقیقت معنی “ذوق و سلیقه” را در خط نمیفهمم. خط یک ابزار است برای نوشتن ِ آنچه باید خوانده شود؛ یک چیزی مثل قلم یا صفحه کلیدِ کامپیوتر. حال ممکن است قلم ِ عاج ِ پرنقش و نگار پدربزرگ کار هنری باشد ولی چه فایده اگر هر دو کلمه که بنویسی جوهرش خشک شود و به سختی بنویسد؛ یا تصور کنید از صفحه کلیدی استفاده میکنید که هر بار جای کلید “پ” اش سلیقهای عوض میشود. من در مورد خط هیچ ذوق و سلیقهای ندارم ولی نیاز دارم بدانم که چگونه بنویسم. دوست دارم هر دو خط یکبار به درستی املای نوشتهام شک نکنم و دوست دارم مجبور نباشم به تنهایی تصمیم بگیرم. ذوق و سلیقه را میشود گذاشت برای هنر خوشنویسی و میشود ساعتها جلوی یک کار ِ خطاطی نشست و رازگشایی کرد. من همهی تاریخ ادبیات و زبان فارسی را برایِ تدوین ِ یک دستور ِ خط ِ قانونمند نیاز ندارم، اما معتقد به خوابنما شدن و تغییر دادن از سر ِ دل هم نیستم. به دنبال نگاهی پرسشگر و کاربردی به خط هستم. دوست دارم با اطمینان بنویسم و با اطمینان آموزش بدهم. از این رو با هرکسی که در جهت قانونمند کردن ِ دستور ِ خط کار میکند، همکاری میکنم. اگر وظیفه فرهنگستان به عنوان یک نهاد این است که این خط را سامان دهد و اگر دستور ِ خطی را معرفی کرده است که در کتابهای مدرسه به کار میرود، از همانجا شروع میکنم، تا بهتر شود. از جمله واژگانی که در نگارش ِ آن اختلاف نظر وجود دارد شکل ِ کوتاه ِ صورتهای صرفیِ زمان حال فعل ِ “بودن” است. با توجه به اهمیت ِ این فعل در زبان ِ فارسی و بسامدِ کاربردِ آن میتوان به آسانی حساب کرد که برخوردِ سلیقهای با آن چقدر میتواند مشکل ساز باشد. پرسش این است: “سپاسگزارم” یا “سپاسگزار اَم” ؟ “من در این دانشگاه یک دانشجویم.” یا “من در این دانشگاه یک دانشجو اَم.”؟ طبق ِ آنچه در دستور ِ خطِ فرهنگستان آمده است، شکل ِکوتاه ِ صورتهای صرفیِ ِ زمان حال فعل ِ “بودن” (ام، ای، است، ایم، اید، اند)، به صورتهای زیر نوشته میشود:
کلمات مختوم به |
[TD] صامت میانجى[/TD]
[TD] مثال[/TD]
[TR]
[TD] صامت منفصل «و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو» به کار رفته است صامت متصّل[/TD]
[TD] ـــــ ـــــ ـــــ[/TD]
[TD] خشنودم خشنودى خشنود است خشنودیم خشنودید خشنودند رهروم رهروی رهرو است رهرویم رهروید رهروند پاکم پاکى پاک است پاکیم پاکید پاکاند[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD] «آ» «و» با صدایى نظیر آنچه در «دانشجو» به کار رفته است[/TD]
[TD] «ى» «ى»[/TD]
[TD] دانایم دانایى داناست داناییم دانایید دانایند دانشجویم دانشجوی دانشجوست* دانشجوییم دانشجویید دانشجویند[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD] «و» با صدایى نظیر آنچه در «تو» به کار رفته است[/TD]
[TD] همزه[/TD]
[TD] توام تویى/توئى توست* توایم (شما کارمند)مترواید تواند خستهام خستهای خسته است خستهایم خستهاید خستهاند[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD] «اَیْ» «ای»[/TD]
[TD] همزه همزه[/TD]
[TD] تیزپىام تیزپىاى تیز پى است تیزپىایم تیزپىاید تیزپىاند کارىام کارىاى کارىاست کارىایم کارىاید کارىاند[/TD]
[/TR]
درحالی که گروه دیگری از اندیشمندان و اهل فن از جمله داریوش آشوری[۱] و ایرج کابلی[۲] معتقد به جدا نویسی صورتهای کوتاه این فعل هستند و پیشنهاد میکنند که “ام، ای،است، ایم، اید، اند” جدا از کلمهی پیشین ِ خود نوشته شود. مانند: خشنود ام – رهرو ای – پاک ایم – تو است – خسته ایم – تیزپی اید – کاری اند برای آسانی مقایسه این دو، دستورخط پیشنهادی ِ فرهنگستان را دستور خط (۱) و دستور خط دیگر را (۲) مینامیم. برای بررسی این مساله با قواعد خود فرهنگستان آغاز میکنیم. از جمله قاعدههایی که زیر بنای کار ِ فرهنگستان در تدوین ِ این دستور ِ خط بوده است، میتوان به مواردِ زیر اشاره کرد: «فراگیر بودن قاعده: کوششش مىشود که قواعد املا به گونهاى تدوین شود که استثنا در آن راه نیابد مگر آنکه استثنا خود قانونمند باشد و یا استثناها فهرست محدود تشکیل دهد. سهولت خواندن و نوشتن: قاعده باید به گونهاى تنظیم شود که پیروی از آن کارِ نوشتن و خواندن را آسانتر سازد، یعنی تا آنجا که ممکن است، رعایت قواعد وابسته به معنا و قرینه نباشد. سهولت آموزش قواعد: قواعد باید به صورتى تنظیم شود که آموختن و به کار بردن آنها تا حدّ امکان برای عامّه با سوادان آسان باشد.»
طبق دستور خط (۱)، چگونگی ِنوشتن این فعل بعد از یک کلمه، کاملاً وابسته به آخرین حرفِ کلمه پیشین و مصوت بودن یا صامت بودن ِ آن است. بعد از صامتها این افعال بصورتِ پسوند به صامت میچسبند، اما بعد از واکهها از آنجا که دو واکه نمیتوانند کنار ِ هم قرار گیرند، لازم است که یک صامت به صورتِ میانجی وارد شود. مشکل در اینجا است که این صامتِ میانجی با توجه به واکهای که پیش از آن قرار میگیرد متفاوت خواهد بود. به مثالهای بالا توجه کنید: واکهی آخر”رهرو” مانند صامت عمل میکند ولی بعد از “تو” باید از “الف” به عنوان صامتِ میانجی استفاده شود؛ این درحالی است که بعد از واکهی بلندِ ” او” نظیر ِ آنچه در “دانشجو” داریم صامتِ میانجی “ی” خواهد بود. از آنجا که راهی برای نشان دادن ِ واکهها در فارسی وجود ندارد عملاً هیچ راهی برای زبان آموز وجود ندارد که بداند در مواجهه با این سه “و” چه باید بکند. از زبان آموزان که بگذریم، به نظر شما “نو” یا “تکرو” در کدام دسته قرار دارد در دسته “رهرو” یا “تو” ؟ همچنین بعد از واکه ی “ای” و”آ” صامتِ میانجی “ی” است، ولی بعد از واکه “اِ” و”اِی” صامتِ میانجی “ا” است؛ و باز تکرار می کنم کدام زبان آموز است که بداند حرف “ی” کجا واکه بلند” ای” است کجا “اِی”. در حالی که در دستور خط (۲) این قاعده فراگیر است و وابسته به صامت یا واکه بودن و یا تلفظِ حرف پیشین خود نیست. از نظر ِ آواشناسی در زبان ِ فارسی در بسیاری واژه ها وقتی دو واکه کنار هم مینشینند یک صامتِ میانجی در میانِ آنها قرارمی گیرد، مانند صرفِ افعالی که ریشه ی آنها به یک واکه ختم می شود( مثل میآیم). این فرایند که به آن افزایش(Insertionمی گویند یکی از فرایندهای آوایی رایج در زبان است که به نظر میرسد فرهنگستان در دستور خط (۱) در مورد صیغه های کوتاه شده زمان ِ حال ِ فعل بودن و نیز ضمایر متصل ، آن را مد نظر داشته است. ولی آنچه از نظر افتاده است و بسیار اهمیت دارد این است که برخلاف آنچه در اضافه کردن ضمایر متصل با آن مواجه هستیم ، سروکار ما با فعل است که یکی از ارکان اصلی جمله است. مقایسه این دو و این که چرا نمی توان هر دو را در یک گروه طبقه بندی کرد در حوصله این جستار نیست و مبحثی جداگانه می طلبد،ولی به مثال های زیر که با دستور خط (۱) نوشته شده توجه کنید: عمویم = عموی من= عَموم ( در گفتار) عمویم = عمو هستم = عمو ام ( در گفتار) دانشجویم = دانشجوی من = دانشجوم ( درگفتار) دانشجویم = دانشجو هستم = دانشجو ام ( درگفتار) در اینجا باید اضافه کنم که شم زبانی من به عنوان یک فارسی زبان “دانشجویم” و “عمویم” را به عنوان یک جمله با فعل حال “بودن” نمی پذیرد. آنچه گفته می شود “دانشجو ام ” و “عمو ام” است. با من موافق نیستید؟! جمله های زیر را با صدای بلند بخوانید: من در این دانشگاه دانشجویم. من در این دانشگاه دانشجو ام. به نظر می رسد که در اینجا اضافه شدن صامت “ی” فرایندِ واجی ِ(افزایش) طبیعی ِ زبان نبوده بلکه در دستور ِ خط به آن تحمیل شده است. از طرف دیگر، یکی از اشکال هایی که در نگاه اول به دستور ِ خط (۲) گرفته می شود تفاوت تلفظ ــــَ م و اَم است. تصور میشود که تلفظ “زنم” و “زن ام” متفاوت است و آنچه خوانده می شود به تلفظ “زنم” نزدیکتر میباشد. باید توجه داشت که از نظر آواشناسی یکی دیگر از فرایند های واجی ِ زبان که بر اثر همنشینی و ترکیب دو هجا اتفاق میافتد “تغییر در برش هجایی” است. به این معنی که در بسیاری موارد هجاهایی که به یک صامت ختم می شوند چنانچه پیش از هجاهایی قرار بگیرند که با واکه آغاز می شوند، صامتِ پایانی خود را به هجای بعدی می دهند. در زبان فارسی هیچ واژه ای با واکه آغاز نمی شود و در کلماتی مثل ابر، است، احترام … پیش از واکه یک همزه ( صامت انسدادی چاکنایی) وجود دارد. با این حال “در هجاهایی که با همزه آغاز می شوند تحت یک شرط تغییر در برش هجایی روی می دهد وآن شرط این است که هجایی که با همزه شروع می شود در اصل فارسی باشد و از زبانهای دیگر از جمله عربی قرض گرفته نشده باشد”. ( حقشناس ۱۶۱)[۳] مانند: سرافراز که سرَفراز تلفظ می شود. دقیقاَ آنچه در همنشینی یک هجایی که به صامت ختم می شود با هجا های ” ام / ای/ است/ ایم / اید / اند، اتفاق می افتد. فرایندهای هجایی در گفتار برای سهولت تلفظ اتفاق می افتند ولی این به این معنی نیست که آنها را همآنگونه که هستند ننویسیم.
بنابر این هر فارسی زبانی “من ام” را “مَ –نَم” تلفظ می کند، هم آن گونه که “در ایران”، “دَ-ری ـ ران” یا “من این” “مَ-نین” تلفظ می شود و هم آن طور که هر انگلیسی زبانیNot at all را no-ta- tal تلفظ می کند. البته باید گفته شود که فارسی زبانان “من زن هستم.” را حتا وقتی به صورت “من زنم .” می نویسند در برابر ِ”زنم” به معنای “زن من ” متفاوت تلفظ میکنند چرا که در صورت اول یا تکیه روی اَ یا کشش آوایی هست، در حالیکه در دومی تکیه روی “ن” است، و این خود می تواند نشانگر این باشد که نگارش این دو متفاوت است. مساله ای که بیش از هرچیز باید مورد توجه بگیرد این است که فعل، یک واژه مستقل و یکی از ارکان ِ جمله و چه بسا مهمترین رکن است، چرا که بدون فعل جمله ای وجود ندارد. بنابراین پنهان کردن ِ آن در ترکیبِ یک کلمه ی دیگر مغایر با شخصیتِ مستقلِ این واژه است و به خصوص می تواند در زبان آموزی ایجادِ اشکال کند.علاوه بر آن، در زبان ِ فارسی در بسیاری جمله ها فاعل جمله می افتد و فعلِ جمله وظیفه معلوم کردن ِ فاعل را هم بر عهده دارد. بطور مثال، تجربه من نشان داده است که برای زبان آموزان، درکِ جمله بودن ِ جمله هایی مانند “منتظرم” یا ” امیدوارم” بسیاردشواراست. حتا برای ما فارسی زبانان تفاوتِ جمله ی”متشکرم” و عبارتِ “خیلی ممنون” زیاد روشن نیست. داریوش آشوری در کتاب “باز اندیشی زبان فارسی” به این موضوع اشاره کرده است که چسباندن زمان ِحال ِفعل “بودن” به کلمه ی آخر نابجاست، چرا که فعل تمامگر ِ جمله است و مربوط به همه ی جمله است و گاه می تواند فعل مشترکِ بین دوجمله باشد که به قرینه حذف شده است.( ص ۱۷۹) به عنوان مثال: تودیوانه ای که این کار را کردی یا عاقل؟ با دستور خط “۲″استقلال فعل حفظ شده، احتمال ِکمتری برای اشتباه گرفتن ِاین فعل، به خصوص صیغه ی اول شخص و دوم شخص ِآن، با تکواژهای مشابه مانند “انواع ی” و “م” دارد. به مثال زیر توجه کنیم. زنم = زن هستم / زنم = زن من/ زنم= فعل سوم شخص فعل زدن زنی = زن هستی / زنی= یک زن / زنی = زنانگی / زنی= فعل دوم شخص فعل زدن درست است که ما به عنوان کسانی که اهل زبان هستیم معمولاً می توانیم با توجه به متن معنی آنها را دریابیم ولی درمواردِ بسیاری ما نیز ( همانند زبان آموزان)در درست خواندن این کلمات دچار اشکال می شویم. (همان طور که گفته شد تلفظ همه این موارد مشابه از نظر جای تکیه تفاوت دارد ولی در صورتِ فعل بودن معمولاً کشش ِ واکه را هم داریم که به گونه ای آن را از بقیه متفاوت می کند.) ***** به طور خلاصه، می توان نتیجه گرفت نوشتن صیغه های زمان حال فعل “بودن” به صورت ام – ای – است- ایم – اید – اند بعد از همه کلمات، نه تنها قاعده ای فراگیرتر است و آموزش ِ آن و خواندن ِ آن آسان تر میباشد، بلکه با طبیعتِ زبان ِ گفتاری نیزسنخیت بیشتری دارد .همچنین از نظر نحوی فعل به عنوان ِ یک رکن ِاصلی ِ جمله استقلال خود را حفظ می کند. **** پس بنویسیم: خوب ام – راحت ای – دانا است – دانشجو ایم- خرسند اید – رهرو اند.