• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

دراز گوش بیدار / طنز

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت


شکر خوردم، شکر خوردم، شکرها!
که زن داری شدم بین پسرها

عجب از ازدواج ! این آتش پول
ندانستم که دختر می شود غول!

از آن اول که من خیری ندیدم
و تا آخر نتابیدم ، بریدم

الا یا عشق ِ من حالت بُوَد خوش؟
چرا کردی تو این مصرع تراوش؟

مگر حافظ نشستی پای منقل!
کجا آسان نمود از روز اول؟

غلط کردم ! غلط کردم ! غلط ها!
که درگیرم به مشکل این وسط ها

سحر تا شام، با کاری گلاویز
که بر خانم طلا گردن بیاویز!

و درگیرت کند با باجناغی
که دارد او ، بخر ویلا و باغی

به دستت می دهد یک کاغذ پُر
بخر این را و هر دم می زند غُر

از آن خوابِ خوش ِ صبحت بدَرآ
که نانوایی نبندد باز در را

رَوَم من در صفِ نانوایی ِ مان
بخوابد او! بسوزم من به هر آن

نه من جرأت ندارم که بگویم
برو تو نان بخر خوابی بجویم

به یادِ خانه ی مادر فتادم
غلط کردم که از دستش بدادم

شکر خوردم، شکر خوردم، شکر را
که زن داری بدر آرد پدر را!






مالک یوسفی

 
بالا