• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

در پرتو شمع

baroon

متخصص بخش ادبیات


در پرتو شمع


مسکین به خانه رفت شب و دید مسکنش
تاریک و روشن است ز نور ضعیف شمع

شد شاد و شد گرم تماشا همینکه دید

بر گرد شمع یک دو سه پروانه اند جمع

از روی شوق همسر خود را به پیش خواند

گفتا: ببین چه منظره ی عاشقانه ایست

الحق که پرفشانی پروانه دیدنی است

زیرا ز جانفشانی عاشق نشانه ایست

یک لحظه پیش چو نظر انداختم به شمع

این شعر آبدار به یاد من اوفتاد

«اول بنا نبود که سوزند عاشقان

آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد»

یک شعر هست کآنچه به مغز آورم فشار

گوینده اش درست نیاید به خاطرم:

«پروانه نیستم که بسوزم به شعله ای

شمعم، تمام سوزم و دم بر نیاورم»

صائب ز بهر زاری و سوز و گداز شمع

یک شعر ساخته است که شیرین چو شکر است

«در وصل و هجر، سوختکان گریه می کنند

از بهر شمع، خلوت و محفل برابر است»

این شعر را که حافظ شیراز گفته است

بشنو که آمده است ز مضمون آن خوشم

«در عاشقی گریز نباشد ز سوز و ساز

استاده ام چو شمع، مترسان ز آتشم»

از این قبیل هرچه توانست شعر خواند

در وصف شمع و گریه بی اختیار شمع

آنگونه شوق داشت، که خود نیز گشته بود

پروانه وار شیفته و بی قرار شمع

گفتا زنش به خشم که: احمق دگر بس است

کشتی مرا تو با غزل عاشقانه ات

آنقدر پول برق ندادی که عاقبت

باعث شدی که قطع شود برق خانه ات





ابوالقاسم حالت - از کتاب « بچه ها برق آمده »




 
بالا