سلام دوستان عزیز:گل::گل::گل:
خب مهلت ارسال نوشته های زیبای شما عزیزان تمام شد و نوبت به رای گیری رسید.
از شما دعوت می کنم تمام نوشته ها رو بخونید و بعد به یکی از اونها که فکر می کنید از همه بهتره رای بدید.
مهلت رای دادن تا یکشنبه 9 تیر ماه هستش.:احترام:
شماره 1
شماره 2
شماره 3
شماره 4
شماره 5
شماره 6
شماره 7
شماره 8
خب مهلت ارسال نوشته های زیبای شما عزیزان تمام شد و نوبت به رای گیری رسید.
از شما دعوت می کنم تمام نوشته ها رو بخونید و بعد به یکی از اونها که فکر می کنید از همه بهتره رای بدید.
مهلت رای دادن تا یکشنبه 9 تیر ماه هستش.:احترام:
شماره 1
دو دنیا هست:
دنیای آمدنت...
و دنیای نیامدنت...
و ما دنیای نیامدنت را به امید ظهور آمدنت چراغانی می کنیم...
غافل از اینکه تو نوری..!!
الا ای نور!
بیا و با آمدنت دنیای نیامدنت را خط بزن..!!
شماره 2
محله ای دارم با کوچه هایی درهم به نام دل
چه افرادی که از آن عبور نمیکنند
چه کس ها که در آن ساکن نیستند
اما نمیدانم آن را چقدر آماده کرده ام تا سکونت تو درآن ادامه داشته باشد
میترسم از آن روزی که این محله از وجود تو خالی شود و درهم بریزد
ولی بازهم به امید تو ، برای تو، آن را نورانی کرده ام
نورانی کرده ام که بدانی هنوز در انتظارت هستم
گرچه پنهانی ولی در دلم هستی و میدانم که خواهی آمد
شماره 3
آقای من
میخواهم برای تو بنویسم
امسال هم گذشت
سالگرد تولدت را جشن میگیریم
کوچه و خیابان را آذین بندی میکنیم
مخلصانه در مراسم جشنت غلامی میکنیم
ای کاش ببینی دستان نیازمند مارا
ای کاش بشنوی صدای خسته مان را
ای کاش ببینی که محتاج بودنت هستیم
ای کاش بودی و برای ما یتیمان پدری میکردی
ما که جز تو یاوری نداریم
مگر نمیدانی ما تنهاترین تنهایان تاریخ هستیم
مگر نمیبینی چطور از بی پدری رنج میکشیم
دلم برایتان تنگ شده
آقای من میشود بیایی؟
میخواهم این بار التماستان کنم
التماس میکنم بیا
من به جز شما کسی را ندارم
صاحب همه ی زندگیم بیا
صاحب لحظه لحظه بودنم بیا
به امید شما زنده ام و نفس میکشم
صدایم را میشنوی مولایم؟
بیا و مرا از تنهایی برهان
که جز با شما آرامش نمیگیرد این دل آشفته ام
بی صبرانه حضورت را تمنا میکنم و میخواهم که بیایی و به زندگیم رنگ شادی ببخشی
کاش صدایم را بشنوی
بی نهایت دوستت دارم سرورم
عجل لولیک الفرج
شماره 4
میلاد تو بهانه ایست تا دوباره کوچه هایمان رنگ نور بگیرن!
برای حضورت خورشید را ب ما هدیه میدهی؟!!
شماره 5
ای مهدی کجایی که ببینی چطور این مردم چشم انتظارت هستند و به شوق حضورت هر سال سرتاسر خیابان ها و کوچه ها را نورانی می کنند و با شور و شوق بسیار این روز عید را جشن می گیرند تا بیایی و با آمدنت جهان را نورانی کنی و حق ستمدیده را از ستمگر بگیری .... شاید این جمعه بیایی ، شاید ...
شماره 6
دیشب کسی به یاد دل خسته ات نبود...
بغضی برای تو ،گره ای بسته ات نبود
دیشب کسی برای تو،اورا صدا نکرد
حتی کسی برای ظهورت دعا نکرد
بغضی"ترک"نخورد حتی به پای تو
دیشب زتن نرفت جانی فدای تو
دیشب تمام شهر در آغوش خواب بود...
دیشب همه نگاه ها برسراب بود
شماره 7
به نام خدا
ریسه ها هم چنان روشن بودن ومنتظر ،وکوچه زیر پرنورترین چراغ بشریت خواب ...
سعی کردم آرووم راه برم تا صدای کفشم تو کوچه پخش نشه و خدایی نکرده رقاصای سینه چاک آقا بیدارنشن ...
- سلام خاله!
به طرف صدا برگشتم بلای کوچه رو بین دوتا درخت دیدم یه نگاه به ساعتم کردم 11 بود
رفتم به سمتش روی پاهام نشستم تا هم قدش بشم دستاش رو گرفتم و یک بوسه به گونش زدم
- بلا اینجا چی کار می کنی؟می دونی ساعت چنده؟خواب نداری بچه؟
- منتظرم بیاد
- ها؟
- آقا دیگه ...
به پشت درخت اشاره کرد و ادامه داد
- بیاد شمع تولدش رو فوت کنه
یه نگاه به پشت درخت کردم یه شمع روی یه تکه کیک !
- ای جانم کیک می دونی چقد گشنمه؟
همین جوری که به سمت کیک می رفتم تا برش دارم گفتم: بیا بریم بخواب فردا مهدت دیر می شه ها
- نه خاله دست نزن دیر اومدی کیک تموم شد این ماله آقاس
- خیلی خب ببین من خستم تو هرکاری دوست داری بکن فقط تو خیابون نرو
تلو تلو کنان به سمت در خونه می رفتم که گفت:
یعنی شما منتظر نمی مونی؟
شنیدم چی گفت ولی برای اینکه بتونم بیشتر فکر کنم گفتم :چی؟
گفت: همه کلی آقا رو صدا زدن اما حالا که داره میاد رفتن خوابیدن
- مگه می دونی کی میاد؟
- آقا جون گفت وقتی از ته دل صداش بکنی میاد،منم از ته دل صداش کردم
اصلا مغزم کار نمی کرد انگار اختیاری از خودم نداشتم رفتم لبه ی جوب نشستم و دستام رو زدم زیر چونم
لبخندی زد و کیک رو با احتیاط برداشت با دستش مراقب شمع بود تا خاموش نشه اومد کنارم ایستاد
- بشین خب
- نه آقا داره میاد
هیچی دیگه نشستم منتظر، تا چشمام میومد بسته شه می گفت خاله نخواب الان آقا میاد
حدود دو دقیقه به 12 بود با خودم گفتم یک لحظه چشمام رو می بندم و سریع باز می کنم!!!
- خاله! خاله! پاشو با توام پاشو
از جا پریدم ، ترسیده بودم، تو حالت منگی بوی خوشی به مشامم رسید دنبال منشا بو بودم که کیک رو گرفت جلوم وگفت:
- آقا گفت اینو بدم به تو....
:گل:
شماره 8
تمامی دعاهایم را که نگاه میکنم به طریقی با آمدن و بودن تو مستجاب خواهند شد.
آخرین ویرایش: