• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

رنگ ها در اصطلاحات انگليسي !

وضعیت
موضوع بسته شده است.

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
در این پست به رنگ‌ها و اصطلاحاتی که از رنگ‌ها ساخته شده‌اند می‌پردازم. اصطلاحاتی که در زبان فارسی هم وجود دارند، مثل سیاه کردن (کلک زدن و کلاه گذاشتن سر کسی) ، زرد شدن (شدت ترسیدن)،…
Black

Black as coal: شدیداً تاریک یا پلید و شیطانی
[Her heart is black as coal.]

قلب سیاهی دارد.
Black as the night: شدیداً تاریک
[My bedroom is always Black as the night.]

اتاق خوابم همیشه تاریکه.
Black out: بی‌هوش کردن، از هوش بردن
[High elevation tends to make me black out.]

بلندی حالمو بد می‌کنه.
Black out: خاموشی مطلق (بر اثر قطع برق)
[The electricity went off and caused a black out.]

برق رفت و همه جا خاموش شد.
(to) Black list someone: کسی را در لیست سیاه گذاشتن
[He can't find work because he was black listed.]

نمی‌تونه کار پیدا کنه چون اسمش رفته تو لیست سیاه.

*معادل [black ball someone] هم به همین معناست. سابقه لیست سیاه به دوره مک کارتی برمی‌گردد. در آن زمان هر کس تصور می‌شد کمونیست است نامش را در لیست سیاه می‌نوشتند و سپس او را می‌کشتد.

(to) Give someone a black eye: کبود کردن چشم کسی
[I made a comment his friend and he gave me a black eye!]

در مورد دوستش یه چیزی گفتم اونم محکم کوبید پای چشمم.
Black and white: پلیس، ماشین پلیس
[A black and white pulled up to the curb.]

یه اتومبیل پلیس کنار جاده توقف کرد.

*سابقاً در بعضی از جاها ماشین‌های پلیس سیاه و سفید بوده است به همین دلیل گاهی اوقات از این اصطلاح برای خود پلیس هم استفاده می‌کنند.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
Blue
What in blue blazes? : از سر تعجب و ناراحتی
[What in the blue blazes is going here?]

وای خدای من، این جا چه خبره؟
Blue: افسرده، غمگین
[I'm feeling sort of blue.]

امروز حال خوشی ندارم، پکرم.
Out of the blue: یکهو از جایی خارج شدن
[The other driver appears out of the blue.]

آن یکی ماشین معلوم نیست از کجا پیداش شد.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
Gray

Gray area: موضوع گنگ و مبهم
[I'm having trouble answering you because that's a gray area.]

برای جواب دادن به سوال شما مشکل دارم چون سوالتان گنگ و مبهم است.
Gray matter: مغز،مخ،هوش
[I don't know why he makes such stupid mistake; I guess he just doesn't have much gray matter.]

نمی‌دونم او چرا همچین اشتباه احمقانه‌ای کرد، فکر می‌کنم اصلاً مخ نداره.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
Green

Green: تازه‌کار
[I wouldn't hire him if I were you, He's really green.]

اگه جای شما بودم استخدامش نمی‌کردم، واقعاً تازه‌کاره.
(to look) Green around the gills: مریض و ناخوش به نظر رسیدن
[What's wrong with you? You look green around the gills.]

چته؟ ناخوش به نظر میای.
*این عبارت برای ماهی‌ها استفاده می‌شد و gill به آبشش ماهی می‌گویند و وقتی دور آبشش ماهی سبز باشد معلوم می‌شود ماهی مریض است و قابل خوردن نیست... اما حالا دیگه در مورد آدما هم استفاده می‌شود.
Green with envy: به شدت حسادت کردن
[When I told her the news, she was absolutely green with envy.]

وقتی خبر را بهش گفتم کاملا معلوم بود از حسادت داره می‌ترکه.
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
Pink
In the pink: سرحال بودن
[You look you're in the pink today.]

امروز خیلی سرحال و قبراق به نظر می‌رسی.
Pinky: انگشت کوچک
[He always wears a ring on his pinky.]

همیشه تو انگشت کوچیکش یه حلقه داره.
Tickled pink: هیجان زده
[When H heard about your new job, I was tickled pink.]

وقتی خبر کار تازه‌ات را شنیدم خیلی هیجان زده شدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
Purple


Purple passion: آرزو داشتن، به شدت علاقمندبودن
[I have purple passion to become an actor.]

آرزو دارم بازیگر بشم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
Red


Beet red: خیلی قرمز، شدیداً سرخ
[She turned beet red from embarrassment.]

از تعجب رنگ لبو شد.( این اصطلاح را خود ما ایرانی‌ها هم می‌گوییم.)
Catch someone red-handed: سربزنگاه مچ کسی را گرفتن
[I know he's guilty. I caught him red-handed.]

می‌دانم گناهکاره. خودم سر بزنگاه مچشو گرفتم.
(To) paint the town red: مهمانی رفتن
[We are going to paint the town red tonight.]

امشب داریم می‌ریم مهمونی.
Red:کمونیست
[I think he's a Red.]

فکر کنم اون یه کمونیسته.
Red hot: فوق العاده
[The team is red hot.]

اون تیم معرکه‌اس.
Red neck: متعصب، مرتجع
[His father is a real redneck.]

پدرش واقعاً آدم متعصبیه.
(To) see red: عصبانی شدن
[When I saw her with someone else, I saw red!]

وقتی او را با یکی دیگه دیدم خونم به جوش آمد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
White


White-lie: دروغ مصلحتی
[I didn't want to go to work today, so I told my boss a white lie.]

امروز نمی‌خواستم برم سرکار، این بود که به رئیسم یه دروغ مصلحتی گفتم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
Yellow
Yellow: ترسو
[You're not going to confront her? What are you, yellow?]

نمی‌خوای باهاش روبرو بشی؟ چی هستی؟ یه بزدل؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا