• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ریشه‏ی نام شهرها --- الف

baroon

متخصص بخش ادبیات


ریشه‏ی نام شهرها --- الف


attachment.php




ریشه نام آستانه اَشرَفیـه



این شهر در گذشته کوچان نامیده می‌شد. کوچان یعنی جایگاه کوچ ها. کوچ از ساکنان قدیمی گیلان به شمار می‌روند و در بسیاری از متون باستانی نامشان با بلوچ ها آمده است . بلوچ ها در سده های دوم و سوم هجری از گیلان کوچیده و به جنوب شرقی ایران رفتند و کوچ ها به منطقه جلگه‌ای و دو سوی سپیدرود آمدند و گروهی در کوچسفهان امروز و گروهی دیگر در آستانه امروز یا کوچان پیشین ساکن شدند و نام خود را بر این دو ناحیه نهادند . و پس از تدفین پیکر سید جلال‌الدین اشرف که نوشته اند پسر امام موسی کاظم بوده در این شهر ، نام آن به آستانه اشرفیه تبدیل شد.




 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها



اِسفَراین



شکل های گوناگون اسفراین در گذر تاریخ « اسفراین ، اسفرایین ، سبراین ، اسپرآیین ، اسبراین ، سپهرآیین ، و زابراین » بوده است .
در باره ریشه یابی نام اسفراین ، هم سخنی و هم اندیشی نیست .
برخی گویند که این شهر را اسفندیار بنا نهاده است . به دلیل نسبت دادن به سازنده اش آن را اسفراین نامیده اند. این نظر براساس اساطیر است.
امّا ابوالقاسم بیهقی می گوید : اصل این اسم اسپرایین بوده مرکب از اسپر که به معنی سپر است و آیین که رسم و عادت است. گویا در گذشته اهالی آن پیوسته با سپر گردش می کرده اند . بنابراین چنین نامیده شد.
ریشه نام اسفراین ، سپهرآیین است . پیوند دو واژه سپهر به معنی آسمان و آیین به معنی رسم و روش یعنی روش آسمانی و یا آیین آسمانی که در طول زمان به اسفراین تبدیل شده است.




 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها




ریشه نام اَمْـلَـش



شاید این واژه در اصل آبلَش بوده است . «آب» + « لش» به معنی سنگین و بی حرکت است و این جایگاه با توجه به مانداب ها و تالاب هایی که در گوشه و کنار آن هست بدین نام خوانده شده است .
برخی بر این گمان هستند که واژه املش ریشه تركی دارد و از آبلش و صولش به معنی آبگیر گرفته شده است، و به مرور زمان به املش تبدیل شده است. امّا این سخن نمی تواند درست باشد . زیرا که مردم این شهر گیلک هستند نه ترک .



 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها



ریشه نام اَبَرکوه - َابَرقو




از آنجا كه این شهر در آغاز در پای كوه ساخته شده ، آن را « برِكوه» نامیدند (كنار كوه) همانند پیشکوه و پشتکوه كه در گویش مردم به « ابركوه » تبدیل شد «ابرقو» شکل عربی این نام است که پس از اسلام جغرافی دانان مسلمان آن را معرّب کردند . در سال 1350 این شهر به صورت رسمی «ابركوه» نامیده شد . نام آن در منابع قدیم و جدید به صورت « ابرقو » ، « ابركویه » ، «ابرقویه» ، «برقوه» و « دركوه » آمده است. « اَبَـر» در فرهنگ لغت به معنی « بالا ، روی و بر سر » است . نام ابرکوه به خاطر واقع شدن این سرزمین در بر یا پای کوه است.
در کتاب « داستان اصحاب رس » نوشته استاد حبیب الله فضائلی، تلاش بر آن است که ساکنان کهن ابرکوه را قوم «رس» معرّفی نماید که در قرآن و در چند قسمت به همراه قوم عاد به آنها اشاره شده است. در این کتاب به داستانی اشاره می شود که در آن (ابرکوه) و یازده روستای پیرامون درختان صنوبر تنومندی بوده و مردم بنا بر رسوم آیینی آنها را می پرستیدند این روستاهای دوازده گانه به نامهای ماههای شمسی بوده اند. گفته شده این درخت را یافث بن نوح یکی از سه فرزند نوح کاشته و در این گفتار ابرکوه را «آبان » از آن روستاهای دوازده گانه می داند.
در کتاب « شناخت ابرکوه و قِدمت آن» نوشته علی مدرّس زاده آمده که سه فرزند نوح(یافث- سام- حام) پس از طوفان نوح مأمور آبادی جهان شدند ، «یافث» به سرزمینهای شرقی و ترکستان رفت ، «سام» به سرزمینهای بین شرق و جنوب که شام ، عراق عرب و عجم و فارس رهنمون شد و«حام» رهسپار سرزمینهای جنوبی و آفریقا شد. مسیر داد و ستد و بازرگانی بعدی توسط قوم یافث که به شرق می رفت ایجاد شد ولی نسل و نژاد کسانی که در منازل میان راه ماندند از سام بود.از مهم ترین این منزلگاه ها یکی « مِـیَم » بود که هم اکنون یکی از روستاهای اطراف ابرکوه است . شایان ذکر است که حضور ابرکوه را در دو مکان و دو زمان می دانند: یکی ابرکوهی که کوچک و بی شهرت بوده و دیگری ابرکوهی که در جایگاه کنونی است و در سفر نامه ها و کتب گوناگون از آن یاد شده است.
گفتار نخست در ریشه یابی نام ابرکوه منطقی تر است .



 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها


آلاشْت در سواد کوه مازندران



آلاشت یکی از شهرهای شهرستان سوادکوه در استان مازندران و زادگاه رضاشاه پهلوی می‌باشد . نام آلاشت در زبان محلی به معنی آشیانه عقاب است . اصلِ آن « دال آشتیان » بوده که به « آلاشت » تبدیل شده است . ریشه نامگذاری آن نیز به دلیل وجود عقابهای فراوان در کوه‌های بلند این منطقه است .
دالاهو درغرب کشور (دال+آهو) و اَلَموت (دال+آموت) نیز مانند آلاشت (دال یا ال + شت ) به همین گونه هستند .
دالاهو یعنی کوه دارای آهو و عقاب
الموت نیز یعنی (عقاب به من آموخت ) . این جمله از زبان حسن صبّاح است که با الهام از عقابی که بر این دژ فرود آمد ؛ این مکان را یافت و پی برد که جای خوبی برای پایتخت اوست .



 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها


ریشه نام آهوان / سمنان


آهوان نام روستایی است در چهل کیلومتری سمنان به سمت امیر آباد صاحب تحفة‏الرضویه می‏نویسد: چون حضرت امام رضا علیه‏السلام به نزدیک دامغان که در حال حاضر به آهوان مشهور است رسید آهویی چند به خدمت آن حضرت رسیدند و عرض کردند یا بنَ رسولِ اللّه‏ مخالفان قصد کشتن شما را دارند خوب است معاودت فرمائید. آن حضرت فرمود: از اجل نتوان گریخت و برای آنها دعای خیر فرمود و بدین جهت آن محل را آهوان می‏گویند .
برخی نیز گویند امام رضا (ع) هنگام سفر از مدینه به مرو در این جایگاه درنگ می‏کند و می بیند که شکارچی ای آهوی ماده ‏ای را در بند انداخته و خیال کشتن آن را دارد.
حضرت از دیدن پستانهای پرشیر آهو در می ‏یابد که آهوی شکار شده دارای بچه ‏هایی می‏باشد که در اثر گرفتار شدن مادرشان آنها بی ‏شیر مانده‏ اند. بنابراین از شکارچی درخواست می‏کند که آن آهو را در راه خدا آزاد کند. بدین ترتیب آهو به ضمانت حضرت رضا آزاد می‏گردد و آن جایگاه «آهوان» نامیده می‏شود.
سخن نخست افسانه وار و عوامانه است و نمی تواند راست باشد . اما نظر دوم تا اندازه ای منطقی تر به نظر می رسد .


 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها


آبادان




نام قدیم: عَبّادان یا اوپاتان

استعمال نام عبادان چگونه و از کجا مصطلح شد ؟
عده ای عباد را فرمانروایی می دانند که حاکم این منطقه بودو گروهی می اندیشند که عباد فردی بوده است پرهیزگار و بسیار عبادت کننده که ظاهرا” در سده دوم یا سوم هجری می زیسته است و هم او بوده که عبادان را بنا می نهد.

یاقوت حموی در معجم البلدان آورده است که:«برخی را عقیده بر آن است که عبادان توسط مردی مقدس به نام عباد در قرن ۸ و یا ۹ میلادی بنا شده است و مردم بصره و پیرامون آن که بنا به گفتهء احمد ابن مطهر مقدسی همگی عجم هستند پسوند نسبت «ان» را به آین نام افزوده و به این ترتیب نام شخص را به نام جای بدل کرده اند».

عده ای دیگر معتقدند که چون این جزیره محل ریاضت افراد عابد و عرفایی مشهور بوده و مردمی که در آن بوده اند،مردمی بوده اند پارسا و ریاضت کش،نام این جزیره به عَبّادان یعنی محل زندگی مردم عابد مشهور گشته است،ابن بطوطه این مکان را این چنین توصیف می کند:«….جزیره ایست که در آن دیرها،مساجد و معابد بسیار است و همیشه در آنجا گروهی به عبادت و نیایش مشغولند».گروهی دیگر نیز نام عبادان را بر گرفته از نام عشیرهء بنوعباد که قبیله ای بوده است در سرزمین حجاز قدیم دانسته و معتقدند که عشیرهء آلبوعبادی که امروزه در حاشیه شرقی رودخانهء بهمنشیر سکنی دارند نیز در واقع بقایای همان گروهند.


اما گروهی دیگر نیز که نام امروزی آبادان را برگرفته از نام اسلامی عبادان می دانند این شهر را منسوب می کنند به فردی به نام عبادبن حصین حبطی که مردی بوده از عشیرهء بنی حبط که شاخه ای بوده است از قبیلهء بزرگ بنی تمیم.او به واسطهء خدمتی که به حمران ابن ابان والی بصره و توابع آن نموده بود این جزیره را به عنوان هدیه دریافت می نماید و مردم با افزودن «ان» به آخر اسم او این جزیره را به عباد نسبت میدهند.احمدبن یحیی بلاذری(متوفا در سال ۲۷۹ ه.ق)این موضوع را به طور مفصل در کتاب فتوح البلدان شرح داده اما در رد این نظرمی توان دلائلی بازگو کرد،از جمله اینکه:۱-نام آبادان در نوشتهء بلاذری،مقرون به سابقهء قبل از انتساب آن به عبادبن حصین حبطی است،یعنی اینکه خود راوی نیز در متن اصلی کتاب خویش،به نام عبادان پیش از اهدای آن به ابن حصین اشاره دارد.۲-در احادیثی که از زبان پیامبر گرامی اسلام و سایر ائمه اطهار بازگو گردیده است بارها از این منطقه با عنوان عبادان نام برده شده است،حال آنکه زمان زندگی عبادبن حصین حداقل نیم قرن پس از این روایات است،که این موضوع نیز به خودی خود سندی است بر ابطال نظریهء انتساب این منطقه به فرزند حصین از طایفهء بنی حبط.
البته یاد آور میشویم که یاقوت حموی که خود این جزیره را بازدید نموده است از آن به عنوان «میان رودان»یاد کرده است.


وجه تسمیه دیگری نیز که برای این جزیره وجود دارد که به ویژه مورد توجه واژه شناسان قرار داشته و نسبت به دیگر اسامی دارای اهمیت بیشتری است،واژهء اپاتان است.دکتر بهمن فره وشی در کتاب ارزشمند خویش،ایرانویچ مینویسد:واژهء عبادان که در کتب و متون اسلامی وارد شده مانند بسیاری کلمات مشابه دیگر،صرفا” صورت عربی داشته و نامی کاملا” ایرانی است و در واقع از واژهء کاملا” پارسی اپاتان گرفته شده است که به دلیل محدودیتهای زبان عربی توسط اعراب بدینگونه تلفظ و تلقی گردیده است.
Opatan واژه ایست متشکل از سه جزء «او» به معنای آب،«پات»از ریشهء پاییدن و «ان» که پسوند نسبت است و در مجموع به معنای جاییست که از آب دریا محافظت و پاسبانی میگردد.این تعبیر گفتار بسیاری از ادباء و سفرنامه نویسان را از جمله استخری،ابن حوقل،ناصر خسرو قبادیانی و……را پشتیبان دارد.ابن حوقل در این باره چنین آورده است:«اما عبادان قلعهء کوچک آبادی بر کنارهء دریا و محل گرد آمدن آب دجله است و آن رباطی است که جنگجویان و دیگر دزدان دریایی در آن می باشند و در آنجا پیوسته مرزدارانی مراقبت می کنند».
ناصر خسرو قبادیانی سیاح و ادیب شیعی مذهب نیز چنین آورده است:«در این جزیره مردمانی بر سر عمودهایی چوبین و نیز برخی بر سر بام خانه ها آتش روشن می دارند تا از نزدیک شدن کشتی ها را از نزدیک شدن به آبهای خطرناک باز دارند».حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در کتاب بزرگ خویش،شاهنامه،در باب فریدون و ضحاک صراحتا” به وجود پاسبانان در کنار رودخانهء اروند اشاره میدارد.
همین موضوع را دکتر مرتضی اسعدی در کتاب دائره المعارف تشیع چنین می نگارد:«….لفظ آبادان صورت تغییر شکل یافتهء «اوپاتان» به معنای مرزبانان دریایی است و لفظ «اوپا» یعنی کسی که در روستاها در کنار نهرهای آب نگهیانی می کند،تا آب هرز نرود،هنوز در خوزستان و بنادر جنوبی کشور بکار میرود»
همانگونه که می بینید نام عبادان،در واقع همان معرب نام پارسی اوپاتان است که به مرور زمان به شکل عبادان در آمده است،البته آبادان در ازمنهء مختلف،اسامی دیگری نیز داشته است که ما در این بخش پایانی به طور مختصر و گذرا به آنها اشاره میکنیم:


در دورهء هخامنشی این جزیره به نامهای«مسنه» و «خاراکس»خوانده می شد.
در زمان اشکانیان این منطقه به نامهای «آنتیوخ»،«آلکساندر تیگریما»،و نیز اسامی اسکندریه،انتاکیه،هارک،خاراکس اسپاسینو و….. نامیده شده است.
در زمان اردشیر اول ساسانی این جزیره به نام «وهشت آباد»((بهشت آباد)) و «بهمن اردشیر» ((بهمنشیر))نامیده شد.
در روزگاران اواخر دورهء صفویه و خصوصا” در زمان پادشاهان اولیه سلسله قاجار در متون رسمی و بین المللی ما نام این جزیره را «جزیره الخضر»می یابیم که شاید اشاره ای باشد به وجود قدمگاه و مقام مبارک حضرت خضر نبی(ع) در این جزیره و شاید هم برگرفته از صفت سر سبزی برای این منطقه بوده است.


 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها



وجه تسمیه ابوظبی چیست ؟




وجه تسمیه این منطقه به ابو ظبی آن است که در گذشته در این منطقه آهو زندگی می کرده و آهو به زبان عربی می شود ( ظَبی) البته غَزال هم معنی آهو دارد .

این منطقه چون آب شیرین داشته محلّ مناسبی برای آهوان بوده و در سال 1761 قبیله بنی یاس پس از یافتن آب شیرین در اینجا رحل اقامت می افکنند و آنجا را ابوظبی می نامند . گاهی واژه ی ابو به معنی پدر نیست . مhلنند همین کلمه که معنی دارای آهو می باشد.




 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها



آمُـل



آمل از نام قوم آمارد گرفته شده
آمل از نام آمله
آمل یعنی تو را هرگز مرگ مبادا



در باره نامگذاری آمل نظریه های مختلفی وجود دارد که سه مورد از مهمترین آنها را بررسی می کنیم:

الف) از سرزمین دیلم دو برادر اشتاد و یزدان بطرف خاور راهیشده و در کنار رودخانه هرهز روستایی برای خود ساختند و در آنجا زندگی می کردند که اولی را اشتاد رستاق و دومی را یزدان رستاق نامیدند. پس از مدتی اشتاد صاحب دختری شد که در زیبایی نظیر نداشت . وقتی که به سن نوجوانی رسید ،شبی به خواب پادشاه بلخ . فیروز شاه آمد که تبرستان نیز از قلمرو پادشاهی او بود و در خواب فیروز شاه عاشق آن دختر شد. روز بعد فرمان داد به تمام فرمانداران نامه بنویسند که اگر دختری را به نشانه های داده شده یافتند ،به دربار بلخ بفرستند و پاداش خوبی بگیرند. مدتها گذشت و از دختر اثری نشد ، ناچار پادشاه شخصی بنام مهر فیروز یکی از جوانان توانا را برای یافتن آن دختر راهی کرد . مهر فیروز بسیار تلاش نمود ، ولی اثری از دختر نیافت . پس از رنج بسیار در کنار رودخانه ای در اهلم به دختری برخور کرد که دارای همان نشانه ها بود.با دختر به خانه اش رفت و از پدر دختر خواستگاری کرد که آنها با موافقت برادر بزرگتر یزدان به این امر رضایت دادند .مهر فیروز به وسیله حاکم شهر طوسان ، ده کوسان ، به پادشاه بلخ پیدا شدن دختر را خبرداد. پادشاه هدایا و جواهرات زیادی برای سفر دختر فرستاد و دختر رابا احترام بسیار به بلخ بردند . پادشاه پس از دیدن دختر ، متوجه شد که او بسیار زیباست و همتا ندارد . پس از گفتگوی بسیاراز دختر پرسید :چشمان زنان سرزمین شما خوبتر و دهان آنان خوشبوتر و اندام نرم تر است ، دلیل چیست ؟دختر پاسخ داد:آنچه شاهنشاه جهان پرسیدند که چشمان شما چرا سیاه است ؟ علت آن است که هر روز صبح که برمی خیزیم چشمان ما به سبزه ها می افتد و نرمی بدن از آن است که در زمستان پارچه ابریشم و در تابستان کتان می پوشیم و خوشی بوی دهان از آن است که علفی هست به نام مادر جوینه ( ترخون و ریحون ) که خورش غذای ماست. پادشاه گفت:ای دختر شاد باش و خواسته خویش را بیان کن .
دختر گفت در سرزمین ما رودی است که هرهز (رودخانه هرازفعلی ) نام دارد . خوب است به دستور پادشاه کنار آن رود شهری ساخته شود که آن را به نام من بگذارند.
شاه دستور داد معماران رفتند و در آنجا شهری بنا کردند . نام اصلی جایی که خواستند شهر بسازند پای دشت بود ، ولی چون ارسال آب رودخانه به آنجا به علت بلندی ناممکن بود ، به دستور دختر جای دیگر را برای این کار اختیار کردند و شهر را در محلی که مانه یا آشیانه سرا می گفتند ساختند و برای دختر چندین کاخ ساختند و دور تا دور آن را خندق حفر کردند تا در برابر دشمن آسیب پذیر نباشد و این شهر را به نام دختر که اسمش آمُــله بود نامیدند . با گذشت زمان آمله ، آمل گردید .

ب) آمل از نام قوم آمارد گرفته شده است . آمارد به آمُــرد و آمُــل تغییر شکل داده است.

ج) ابن اسفندیار یکی از تاریخ نگاران می نویسدکه آمل در واژه تبری به معنی آموش می باشد . ابن اسفندیار در تاریخ خود نوشته که معنی آمل ، آموش است و در تبری آموش به معنی مرگ مبادا بود . چون آمل در منطقه ای حاصلخیز و جنگلی و خوش آب و هوا و پر از گلهای رنگارنگ ساخته شد آن را آمل یعنی ( ترا هرگز مرگ مباد ) نامیدند ، از این جهت اسم با مسمایی گردید زیرا بر اثر حوادث طبیعی چند مرتبه ویران گردید و دوباره به سرعت ساخته شد.



 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ریشه شناسی نام ها و واژه ها


وجه تسمیه اَلیگودرز/ لرستان


آل گودرز: خاندان گودرز

1.jpg
شاید واژه الیگودرز، ترکیبی از واژه (آل) به معنی خاندان و گودرز باشد.
مردم بومی الیگودرز خود را به گودرز پهلوان شاهنامه فردوسی نسبت می‌دهند که با گذشت زمان، ترکیب (آل گودرز) کم کم به الیگودرز تبدیل شده است.وجود طایفه بزرگ گودرزی در این شهر ، در تأیید این نظریه است.
گروهی دیگر نیز وجه تسمیه آن را از واژه آلیورز (آل ورز)ورز= گندم سرخ دانسته‌اند.
همچنین این نام را آمیزه‌ای از دو واژه اَل به معنای عقاب و گودرز دانسته‌اند. واژه ی آل در آلاشت مازندران ، دالاهوی غرب کشور و الموت (آل+آموت : دال آموخت، عقاب به من یاد داد. ) وجود دارد.



 
بالا