گذری بر ویژگی های شعر فریدون مشیری که در عین سادگی،پر صلابت است
مشیری بعد از انتشار «تشنه طوفان» اولین دفتر شعرش که در 28 سالگیاش چاپ شد، گفت: اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی و حافظ و فردوسی را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث میکردیم و بر آن تکیه میکردیم.
مشیری به عرفان و موسیقی ایرانی علاقه داشت و این دو مشخصه در آثارش نمود بیرونی داشته است.«تشنه طوفان»، «گناه دریا»، «نایافته»، «ابر»، «ابر و کوچه»، «بهار را باور کن»، «پرواز با خورشید»، «از خاموشی»، «برگزیده شعرها»، «گزینه اشعار»، «مروارید مهر»، «آه باران»، «سه دفتر»، «از دیار آشتی»، «با پنج سخنسرا»، «لحظهها و احساس»، «آواز آن پرنده غمگین»، «تا صبح تابناک اهورایی»، «نوایی هماهنگ باران» و «از دریچه ماه» عنوان مجموعه شعرهایی هستند که از سال 34 تا 84 از مشیری به چاپ رسیدهاند.
شعر فریدون مشیری از زبان شاگردش
محمدعلی بهمنی که از شاگردان مشیری بوده ، شعرهای مشیری را مهربان و انسانی دانست و گفت: زبان نرم و شیرین، ساده و در عین حال پرظرفیت برای رسیدن به کشفهای درون شعری از مشخصههای شعر فریدون مشیری است.
این شاعر عنوان کرد: ما شاعرانی داریم که شاید خیلی از تاریخ حضور آنان نگذشته است، ولی جزو میراث ما هستند. این شاعران کسانی هستند که گویی هر کس برای ورود به گستره شعر باید آنها را بشناسد و مشیری یکی از اینگونه شاعران است و میبینیم حتا کسانی که چندان الفتی با شعر ندارند، شعر او را دوست دارند.
او افزود: شعر مشیری انگار دست انسان را میگیرد و او را به دنیای شعر دعوت میکند.بهمنی همچنین اظهار کرد: ممکن است بعد از مدتی اینگونه شعر جزو موزه شعر ذهن آدم شود، ولی اینگونه شعرها مثل کلاس آغازین درس است که اگر معلم خوب باشد، شاگرد هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد. شعر مشیری اینگونه است و برای کسی که میخواهد به دنیای شاعری وارد شود، به نوعی نردبان بالا رفتن است. او کسی است که دست آدم را میگیرد.
این شاعر دربارهی معروف شدن و زمزمه شعر «کوچه» مشیری توسط مردم نیز گفت: به طور کلی شعرهای مشیری حافظهپسند، نرم، آرام و زودهضم هستند؛ به همین دلیل است که هنوز که هنوز است، شعر «کوچه» او الگوی یک شعر قشنگ، تغزلی و یک شعر لیریک ماندگار است. همچنین مشیری تنها شاعری بود که شعرش از دیرباز با موسیقی پیوند داشت و در آلبومهای موسیقی زیادی از شعرهای او استفاده شده است و هنوز هم شعرهای او خواهان زیادی دارند. این طبیعی است که شعری که ظرفیت ملودیپذیری، حفظ شدن، حک شدن و زمزمه شدن را داشته باشد، ماندگار است. اینگونه شعرها برای آموزش شعر هم خوب است و خود من با توجه به اینکه الفبای شعر را از ایشان آموختم، همیشه به کسانی که میخواهند شاعری را آغاز کنند، شعر مشیری را پیشنهاد میدهم.
بهمنی همچنین گفت: مرحوم مشیری کسی بود که اولینبار تشخیص داد من میتوانم شعر بگویم و شاید اگر ایشان نبود و این اشاره را به من نمیکرد، من این علاقه به شعر و آشنایی را در خودم پیدا نمیکردم.
آمده بود که بماند و ماند
در ادامه این مطلب، یادداشتی به قلم ایوب بهرام به بهانه سالروز تولد فریدون مشیری میآید:
بعضیها میآیند که آمده باشند، بعضیها میآیند که بمانند. بعضیها میگویند که چیزی گفته باشند اما بعضیها می گویند که ماندگار شوند؛ گفتنی که شاید دست خود آنها نیست عین چشمه که میجوشد عین مهتاب که میتراود.
مشیری از آن دست شاعرانی است که آمده بود که بماند و ماند و شاید مانند چشمه جوشید و گفت و گفت و گفت و ماندگار شد مانند مهتاب.
شعر مشیری شروع که میشود مانند قطره شروع میشود اما در پایان خواننده با دریایی مواجه میشود که از غرق شدن در آن نه که نمیهراسد که لذت میبرد. از غوطه خوردن و گم شدن در کوچه کوچههای ناب شعر او.
«کوچه» را که میخوانی احساس میکنی توهم از این «کوچه» گذر کرده نه احساس میکنی همراه که نه شانه به شانه مشیری راه رفتهایی هرچند او میگوید بی تو از آن کوچه گذشته ولی تو از ابتدا تا انتها با او بودهایی. تو و من و هر کسی این شعر میخواند «همه تن چشم میشود» و به دنبال گمشده مشیری میگردد، اشک میریزد، آه میکشد از «سنگ زدن» هیچ کس هم نمیترسد عین همان آهوی دشتی که خود او میگوید. فریدون نه به ابر میاندیشد نه به بادونه به این ابی آرام بلند. او در شعر، عرفانی دیگر خلق کرده و به او میاندیشد.
تغزل مشیری چیزی شبیه تغزل سعدی است. او آسمانی است که به زمین هم نظردارد. او غزل را روی زمین دوست دارد و زمینی، دوست میدارد و میسراید. البته با تغزلی نو و نیمایی نه کهن وکلاسیک. شاید برای همین است که شعرهایش به دل مینشیند و ورد زبان هرکسی میشود. شاید چون برای من زمینی میسرود و لاغیر.
از تغزل مشیری دل میکنم، شعر آدمیت را که میخوانم اینجا هم غزل را نوع دیگر و سوزناک تر سروده است. از مرگ آدمیت میگوید. از افول انسانیت در این وادی وانفسا. او به دنبال آدم شدن وآدم ماندن است. بسیار گسترده و وسیع نگاه میکند. دگم اندیش و یکجانگر نیست.برای هرکسی دل میسوزاند برای حضرت قابیل، حضرت یوسف و چینیهایی که زیر شلاق خون جان دادند ؛برای همه. حتی برای پژمردن یک گل، یک کودک بیمار یک قناری درقفس و...
حرف مشیری حرف افول انسانیت است. او با عرفانی جهانی به دنبال پاکی بود...
فرآوری: احمد رنجبر
بخش ادبیات تبیان
منابع: ایسنا/مهر
فریدون مشیری شاعر معاصر ایرانی در سیام شهریور سال 1305 در تهران متولد و در سال 79 درگذشت.
او سرودن شعر را از سالهای جوانی آغاز کرد و اولین دفتر شعرش را با مقدمهای از محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) به چاپ رساند.
او سرودن شعر را از سالهای جوانی آغاز کرد و اولین دفتر شعرش را با مقدمهای از محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) به چاپ رساند.

مشیری به عرفان و موسیقی ایرانی علاقه داشت و این دو مشخصه در آثارش نمود بیرونی داشته است.«تشنه طوفان»، «گناه دریا»، «نایافته»، «ابر»، «ابر و کوچه»، «بهار را باور کن»، «پرواز با خورشید»، «از خاموشی»، «برگزیده شعرها»، «گزینه اشعار»، «مروارید مهر»، «آه باران»، «سه دفتر»، «از دیار آشتی»، «با پنج سخنسرا»، «لحظهها و احساس»، «آواز آن پرنده غمگین»، «تا صبح تابناک اهورایی»، «نوایی هماهنگ باران» و «از دریچه ماه» عنوان مجموعه شعرهایی هستند که از سال 34 تا 84 از مشیری به چاپ رسیدهاند.
شعر فریدون مشیری از زبان شاگردش
محمدعلی بهمنی که از شاگردان مشیری بوده ، شعرهای مشیری را مهربان و انسانی دانست و گفت: زبان نرم و شیرین، ساده و در عین حال پرظرفیت برای رسیدن به کشفهای درون شعری از مشخصههای شعر فریدون مشیری است.
این شاعر عنوان کرد: ما شاعرانی داریم که شاید خیلی از تاریخ حضور آنان نگذشته است، ولی جزو میراث ما هستند. این شاعران کسانی هستند که گویی هر کس برای ورود به گستره شعر باید آنها را بشناسد و مشیری یکی از اینگونه شاعران است و میبینیم حتا کسانی که چندان الفتی با شعر ندارند، شعر او را دوست دارند.
او افزود: شعر مشیری انگار دست انسان را میگیرد و او را به دنیای شعر دعوت میکند.بهمنی همچنین اظهار کرد: ممکن است بعد از مدتی اینگونه شعر جزو موزه شعر ذهن آدم شود، ولی اینگونه شعرها مثل کلاس آغازین درس است که اگر معلم خوب باشد، شاگرد هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد. شعر مشیری اینگونه است و برای کسی که میخواهد به دنیای شاعری وارد شود، به نوعی نردبان بالا رفتن است. او کسی است که دست آدم را میگیرد.
بهمنی همچنین گفت: مرحوم مشیری کسی بود که اولینبار تشخیص داد من میتوانم شعر بگویم و شاید اگر ایشان نبود و این اشاره را به من نمیکرد، من این علاقه به شعر و آشنایی را در خودم پیدا نمیکردم.
آمده بود که بماند و ماند
در ادامه این مطلب، یادداشتی به قلم ایوب بهرام به بهانه سالروز تولد فریدون مشیری میآید:
بعضیها میآیند که آمده باشند، بعضیها میآیند که بمانند. بعضیها میگویند که چیزی گفته باشند اما بعضیها می گویند که ماندگار شوند؛ گفتنی که شاید دست خود آنها نیست عین چشمه که میجوشد عین مهتاب که میتراود.
مشیری از آن دست شاعرانی است که آمده بود که بماند و ماند و شاید مانند چشمه جوشید و گفت و گفت و گفت و ماندگار شد مانند مهتاب.
شعر مشیری شروع که میشود مانند قطره شروع میشود اما در پایان خواننده با دریایی مواجه میشود که از غرق شدن در آن نه که نمیهراسد که لذت میبرد. از غوطه خوردن و گم شدن در کوچه کوچههای ناب شعر او.
«کوچه» را که میخوانی احساس میکنی توهم از این «کوچه» گذر کرده نه احساس میکنی همراه که نه شانه به شانه مشیری راه رفتهایی هرچند او میگوید بی تو از آن کوچه گذشته ولی تو از ابتدا تا انتها با او بودهایی. تو و من و هر کسی این شعر میخواند «همه تن چشم میشود» و به دنبال گمشده مشیری میگردد، اشک میریزد، آه میکشد از «سنگ زدن» هیچ کس هم نمیترسد عین همان آهوی دشتی که خود او میگوید. فریدون نه به ابر میاندیشد نه به بادونه به این ابی آرام بلند. او در شعر، عرفانی دیگر خلق کرده و به او میاندیشد.
از تغزل مشیری دل میکنم، شعر آدمیت را که میخوانم اینجا هم غزل را نوع دیگر و سوزناک تر سروده است. از مرگ آدمیت میگوید. از افول انسانیت در این وادی وانفسا. او به دنبال آدم شدن وآدم ماندن است. بسیار گسترده و وسیع نگاه میکند. دگم اندیش و یکجانگر نیست.برای هرکسی دل میسوزاند برای حضرت قابیل، حضرت یوسف و چینیهایی که زیر شلاق خون جان دادند ؛برای همه. حتی برای پژمردن یک گل، یک کودک بیمار یک قناری درقفس و...
حرف مشیری حرف افول انسانیت است. او با عرفانی جهانی به دنبال پاکی بود...
فرآوری: احمد رنجبر
بخش ادبیات تبیان
منابع: ایسنا/مهر