• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

زخم زبان

sasan

Banned
شوهر با ناچيز جلوه دادن مطلب، به انحاء گوناگون درصدد است عمل يا گفته‎ي زن را بي‎ارزش كند. اگر اين عمل ظاهري صادقانه داشته باشد، تشخيص آن مشكل است. اگر همسر خيلي خوش باور باشد، ممكن است با ذهني پذيرا به اظهارنظرهاي شوهرش گوش دهد و سرانجام اين احساس سردرگمي به او دست دهد كه چرا شوهرش، كار و علايق او را درك نكرده است.
بي‎ارزش كردن مي‎تواند بسيار نامحسوس باشد؛ به طوري كه زن را با احساس يأس و سرخوردگي تنها بگذارد، بي‎آنكه كاملاً مطمئن باشد چرا. در زير نمونه‎اي را كه بين الن و ارني اتفاق افتاده است، مي‎خوانيد: چندين هفته وقت صرف كردم ورقه‎ها و پرونده‎هاي قديمي خانوادگي را كه در طول 20 سال زندگي من و ارني روي هم تلنبار شده بود، زيرورو كنم. پس از بالا و پايين كردن‎هاي بسيار، همه را دسته‎بندي كردم و در پرونده‎هايي با رمزبندي رنگي در زير عناوين تجارت، پزشكي، بيمه، شخصي و غيره جا دادم. نتيجه سه تا كشو پر از فايل در يك قفسه‎ي پرونده‎ي نو بود. كار طولاني و طاقت‎فرسايي بود.

گهگاه ارني را در جريان پيشرفت كارها قرار مي‎دادم. بالاخره پس از چند هفته كار مداوم، از اين كه آن را به آخر رساندم، خوشحال شدم. گفتم: «ارني، من پرونده‎ها را تمام كردم. واقعاً چه كار وحشتناكي بود.» كشوها را بيرون كشيدم و به او نشان دادم چه كار كرده بودم. او گفت:‌ «واي. واقعاً كه تحت تأثير قرار گرفتم.» به ياد نداشتم تا به حال اينطوري از من قدرداني كند. با لبخندي حاكي از رضايت گفتم: «راستي؟» او با صداي عجيبي جواب داد: «ماندم چه طور آن اسامي را روي آن همه برچسب‎هاي كوچولو موچولو جا دادي.» گفتم: «آه، ارني، خوب من آن‎ها را تايپ كردم. اما قسمت مشكل كار اين نبود.» خيلي جدي به من نگاه كرد و گفت: «اما من فكر مي‎كنم بود.»
غصّه‎ام گرفت و كلي مأيوس شدم. مانده بودم چرا آن قدر برايم مشكل بود با او حرف بزنم. چرا نتوانستم به او حالي كنم چه كار مهمي انجام داده بودم. مي‎دانستم كه او قبلاً اسامي را روي برچسب‎ها تايپ كرده بود. اصلاً نمي‎توانستم سر دربياورم چرا فكر مي‎كرد اين كار از هفته‎ها مرتب كردن و دسته‎بندي كردن پرونده‎ها سخت تر بود؛ به خصوص كه بسياري از اسامي به اختصار هم نوشته شده بودند. حس كردم نمي‎توانستم به او بفهمانم واقعاً چه احساسي داشتم.
اين گونه آزار كلامي همسر را آماده‎ي دريافت زجر بيشتري كرد. اين انتظار كه شوهرش از كاري كه انجام داده خوشحال مي‎شود و آن را مورد تأييد قرار مي‎دهد، باعث شد زن نسبت به بي‎اهميت بودن آن، آسيب پذيري زيادي پيدا كند. ابتدا شوهر آزارگر گفت كه بسيار تحت تأثير قرار گرفته است و بعد روي پيش پا افتاده‎ترين بخش كار نظر داد تا مجبور نشود زير بار قدرداني از آن همه تلاش و ثمره‎ي كار برود.
«لي» حكايت خود را از بي‎اهميت جلوه دادن كارش اين طور شرح داد:
يك روز موفق شدم در تابلوي نقاشي‎ام آن تركيبي را كه دلم مي‎خواست، دربياورم. آن روز عصر با هيجان به ليوك گفتم كه بالاخره نقاشي را آن طور كه مي‎خواستم، از كار درآوردم. او با صدايي كاملاً طعنه‎آميز گفت: «خب، چه قدر خوبه آدم روزها هم كاري انجام بدهد.» حسابي وا رفتم. هيچ وقت نتوانستم به او حالي كنم كارم چه قدر برايم اهميت دارد و آن را صرفاً براي گذراندن ساعت روز انجام نمي‎دهم.
بي‎ارزش كردن، مايه‎ي سردرگمي زن است، زيرا اگر آن را واقعاً تشخيص ندهد، باورش مي‎شود كه به نحوي قادر نبوده است به شوهرش توضيح دهد بعضي چيزها چه قدر برايش اهميت دارند. شوهر آزارگر با سبك كردن ارزش كار همسرش، ممكن است خود را يك پله بالاتر احساس كند، اما همسرش در مارپيچ عاطفي بي‎سروتهي سرگردان مي‎ماند.

پاسخ به «بي‎ارزش كردن»
بي‎ارزش كردن، رفتاري آزاردهنده است كه كارها، كوشش‎ها، علاقه‎ها و مسائل مورد توجه شما را سبك مي‎شمارد. در واقع رفتاري است بسيار مخفي و زيرزيركي كه اغلب هم با معصوميتي ساختگي همراه مي‎باشد. فرد آزارگر مرزهاي شما را ناديده انگاشته، با گفتن اين جمله كه «آن چه براي تو مهم است، يك ذره اهميت ندارد» يا «چيزي كه براي تو باارزش است، پشيزي ارزش ندارد» روحتان را مورد تهاجم قرار مي‎دهد. او درصدد رقيق جلوه دادن مفهوم و ارزش در زندگي شماست.
وقتي با بي‎ارزش كردن احساسات و ارزش‎هاي خود مواجه شديد، با كمك يكي از اين عبارات به آن پاسخ دهيد:
ـ وقتي اين حرف‎ها را از تو مي‎شنوم، هيچ احساس دلگرمي نمي‎كنم.
ـ ترجيح مي‎دادم چنين حرف‎هايي را از تو نمي‎شنيدم.
ـ هر چه مي‎خواستم بشنوم، شنيدم.
 
بالا