• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

** زندگی نامه هنرمندان **

eliza

متخصص بخش
استاد جلال تاج اصفهانی

استاد جلال تاج اصفهانی در سال ۱۲۸۲ در اصفهان متولد شد. پدرش شیخ اسماعیل معروف به تاج الواعظین بود که تا حدی با دستگاههای موسیقی ایران آشنایی داشت. تاج در ده سالگی نزد استادانی چون سید عبدالرحیم اصفهانی، حبیب شاطرچی، میرزا حسین ساعت ساز، خضوعی، میرزا حسین عندلیب، نایب اسدالله نی زن اصفهانی به کسب معلومات پرداخت. وی به اشعار سعدی علاقه زیادی داشت و منتخباتی از اشعار سعدی و دیگر شاعران را حفظ بود و در هنگام اجرای آواز به مناسبت زمان و محیط از آن اشعار استفاده می‌‌کرد. پس از گشایش رادیو از اولین خوانندگان رادیو بود.
بعد از دایر شدن رادیو اصفهان تاج ضمن خوانندگی سرپرست نوازنندگان رادیو اصفهان گردید وی در رادیو اصفهان به اجرای برنامه‌هایی با تار اکبرخان نوروزی و برنامه آموزش گوشه‌های دستگاههای موسیقی ایرانی پرداخت.
تاج از نظر تنوع تحریر و واضح خواندن شعر و شناختن و اجرای گوشههای ردیف موسیقی ایران و به ویژه مناسب خوانی و اجرای ضربیهای مناسب در هر گوشه از دستگاه موسیقی ممتاز بود. تاج دارای قدرت صدا و تداوم كافی نفس برای پشتیبانی تمهیدات آوازی مانند پریودها و فیگورهای ترتیبی آواز بود و هم در آواز و هم در اجرای تصنیف و تلفیق هجاهای شعر با نغمه های موسیقی مهارت داشت. آثار او از نمونه های ممتاز آواز ایرانی به شمار می آید.

ببینید روایت علیرضا افتخاری را از مناسب خوانی استاد تاج.
مناسب خوانی استاد تاج (تصویری)
از شاگردان مستقیم زنده یاد تاج به عنوان نمونه چند نام را ذكر میكنم:
آقای مرتضی شریف (قاضی دادگستری ) كه شیوه تاج را خیلی خوب میخواند.آقای علی اصغر شاه زیدی كه شاگرد نخبه و برگزیده و نیز مونس و همدم دائمی زنده یاد تاج بود. آقای علیرضا افتخاری خواننده خوش صدا كه از سنين نوجواني به شاگردی تاج مفتخر بوده است.آقای تقی سعیدی و ناصر یزدخواستی نیز از شاگردان مورد توجه تاج بوده اند.

tajeftekhari.jpg

از راست: یزدخواستی - استاد تاج - علیرضا افتخاری (عکس از وبلاگ سارا شعر)
وی در ۱۳ آذر ماه ۱۳۶۰ بدرود حیات گفت و مزارش در تخته فولاد اصفهان است. اما تا سال ۱۳۷۵ به دلیل آنکه حکومت جمهوری اسلامی ایران موسیقی را غنا می‌‌دانست اجازه ساختن مقبره برای استاد به خانواده او داده نشد.(منبع: سایت ویکی پدیا)

[FONT='Tahoma','sans-serif']چو مي به زنده دلان جوهر روان مي داد[/font][FONT='Tahoma','sans-serif'] كجاست تاج كه لعلش به مرده جان مي داد[/font]
taj-sang.jpg

در سالروز درگذشت پهلوان آواز ایران ، استاد تاج اصفهانی :
۱- تصنیف بسیار زیبای " به اصفهان رو" در بیات اصفهان و با کلام زیبای ملک الشعرای بهار با اجرای زیبای استاد تاج و نیز اجرای تصویری کوتاهی از همین تصنیف توسط علیرضا افتخاری.

به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی
به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
ببر از وفا کنار جلفا به گل چهرگان سلام ما را
شهر پر شکوه قصر چلستون کن گذر به چارباغش
گر شد از کفت یار بی وفا کن کنار پل سراغش
بنشین در کریاس یاد شاه عباس بستان از دلبر می
بستان پی در پی می از دست وی تا کی تا بتوانی
ساعتی در جهان خرم بودن بی غم بودن بی غم بودن
با بتی دلستان همدم بودن محرم بودن با هم بودن
ای بت اصفهان زان شراب جلفا ساغری در ده ما را
ما غریبیم ای مه بر غریبان رحمی کن خدا را

(ملک الشعرای بهار)
 

eliza

متخصص بخش
ايرج بسطامي (1336 – 1382)

ايرج بسطامي در سال 1336 در شهرستان بم متولدشد.
وي از پنج سالگي به خواندن آواز علاقه داشت و هر يك از اعضاي خانواده از جد پدري گرفته تا پدر بزرگ و پدردر زمينه خواندن آوازو زدن سازهاي مختلف تجربه داشتند و ايرج نيز در كنار آنها با اصول موسيقي آشنا شد. سپس به فراگيري دستگاه هاي موسيقي نزد پدر خود پرداخت.
وي از سنين نوجواني تحت تعليم عموي خود يدالله بسطامي قرار گرفت كه با سرپرستي وي گروهي با همكاري برادران بسطامي تشكيل شد كه در راديو و تلويزيون آن زمان و اردوهاي رامسر اجراي برنامه داشتند.
بعد از فوت يدالله بسطامي، ايرج براي فراگيري آواز و رديف هاي آوازي نزد استاد شجريان آمد و به رغم مشكلات راه و مسافت زياد، هفته اي يك بار به عشق فراگيري آواز از بم به تهران مي آمد.
بسطامي همزمان با وقوع انقلاب اتاقي در پامنار اجاره كرد تا بتواند بهتر از آموزه هاي استاد شجريان بهره ببرد.
پس از آموختن آواز نزد
محمد رضا شجريان، وي نزد پرويز مشكاتيان، آهنگساز و نوازنده نامي سنتور رفت تا تلفيق شعر و موسيقي را با نزدش بياموزد. صداي اوج ايرج بسطامي تقريبا همتايي در ميان آوازخوانان مرد پيدا نكرد.
آلبوم موسم گل، ‌حاصل همكاري وي با محمدرضا درويشي كه برخي از تصانيف فمر الملوك وزيري را باز خواني كرد اوج صداي بسطامي را به نمايش گذاشت.
ايرج بسطامي نخستين آلبوم هاي خود را با پرويز مشكاتيان انتشار داد وي با پرويز مشكاتيان ابتدا كنسرت افشاري مركب را در تالار وحدت برگزار كرد و سپس آلبوم هاي افشاري مركب (1369) مژده بهار(1370)،افق مهر(1371)، وطن من(1373 )، را با همكاري و آهنگسازي مشكاتيان عرضه عمومي كرد.
بوي نوروز كه حاصل همكاري گروه دستان و آهگسازي محمد علي كياني نژاد است از ديگر كارهاي به ياد ماندني موسيقي ايراني است كه بسطامي هم آواز آن را خواند.
پس از اين دوره بسطامي به همكاري با كيوان ساكت( آلبوم فسانه) وكوروش متين(سكوت) و حسين پيرنيا( تحرير خيال) پرداخت. آهنگ گلپونه هاي وحشي كه بعد از مرگ بسطامي در بم، آوازه اي ملي يافت حاصل صداي بسطامي روي آهنگي از پيرنيا بود.
بسطامي 5 دي 1381 در زلزله بم زير آوار ماند و به ديار باقي شتافت.
پس از مرگ بسطامي برخي از كارهاي گذشته و كنسرتهاي وي با اهالي موسيقي ونيز بي كاروان كولي( كيوان ساكت) انتشار عمومي يافت كه الله مزار با همنوازي سه تار بهداد بابايي از جمله اين آثار بود

__________________
 

eliza

متخصص بخش
حسین خواجه امیری ( ايرج)

به سال 1313 در شهر كاشان متولد شد ، بيش از شش سال از سنش نمي گذشت كه شروع به زمزمه اشعار روز و عاميانه مردم كه رايج آن زمان بود مي كند .
پدر بزرگ وي كه از صدايي بسيار خوش برخوردار بوده ، يكي از خوانندگان به نام ناصرالدين شاه قاجار بود و هر وقت كه شاه قاجار اراده مي كرده بايد وي براي او بخواند ولي به طوري كه از شواهد و آثار بر مي آيد ، غير از دربار ، او خيلي مواقع براي مردم عادي نيز مي خواند و در محا�?ل شركت مي كرده و مي خوانده ، پدر حسين خواجه اميري كه از صدايي خوب برخوردار و از پدرش به ارث برده بود حسين را تحت تعليم خود قرار مي دهد و بسياري از شب ها كه ستاره هاي منطقه كويري كاشان مانند خوشه هايي از زمرد در آسمان خودنمايي مي كردند و محيطي شاعرانه به وجود مي آوردند ، وي را به صحراي اطرا�? شهر مي برد و او را تشويق به خواندن با صدايي هر چه بلند مي كرد . مدت ها حسين تحت تعليم پدر اين كار را ادامه داد و پس از چندي به تهران مي آيد و به كلاس روان شاد استاد ابوالحسن خان راه يا�?ت ، مدت شش ماه متوالي از محضر استاد صبا كسب �?يض كرد ، سپس در سال 1327 توسط ابراهيم خان منصوري براي شركت در برنامه هاي راديويي به راديو دعوت شد . حسين مدت ها با اين اركستر همكاري مي كند و خودش ارتشي بود ، شب هاي جمعه به مدت نيم ساعت در برنامه ارتش شركت مي كند و پس از مدتي در اركستر آقاي عبدالله جهان پناه شركت و با اركستر او همكاري كرد .
در سال 1336 بنا به دعوت مرحوم داود پيرنيا به برنامه گلها راه مي يابد و در اولين همكاري خود با گلها، آوازي در مايه " سه گاه " همراه با ويولون استاد علي تجويدي مي خواند و چندي بعد يكي از آهنگ هاي آقاي مهندس همايون خرم را با همكاري جليل شهناز و جهانگير ملك به نام گلهاي 510 در مايه مخال�? "سه گاه " اجرا مي كند و از اين به بعد همكاريش با اين برنامه ادامه مي يابد . ايرج ، علاوه بر خواندن ، به نواختن ضرب نيز علاقه وا�?ر دارد وضرب به خوبي مي نوازد . وي معتقد است كه جامعه ايران ، آواز و آهنگ هاي اصيل ايراني را مي خواند و همين آثار و آهنگ ها است كه نمودار �?رهنگ صوتي و ملي كشور بوده و توسط گذشتگان ما به طور سينه به سينه ح�?ظ و نسل به نسل به ما منتقل شده و اين ميراث گرانقدر برايمان مانده و بايد در ح�?ظ و اشاعه آن سعي و كوشش وا�?ر داشته باشيم و به موسيقي ملي و سنتي سرزمين خود خيلي بيش از اين ها ارج گذاريم .
حسين خواجه اميري چون ا�?سر ارتش بود لذا مشكلاتي براي اجراي برنامه هاي هنري خود از جمله نام حقيقي خود پيش روي داشت ، بدين سبب نام مستعار ( ايرج ) را براي خود برگزيد . ايرج كه از صدايي خوش و رسا و مطلوب برخوردار است در زمان خود به آواز ايران خدمات شايان توجهي نمود به طوري كه در دور ا�?تاده ترين قراء مملكت هم علاقمندان �?راوان پيدا كرد ، ولي ا�?سوس كه اين هنرمند خوش صدا ، اشتباه بزرگي را در زندگي هنري خود مرتكب شد و آن اين كه يكي از كارگردانان ابن الوقت سينماي آن زمان كه ضربات �?راوان و سنگيني به صنعت �?يلم سازي كشور زده بود ، وي را اغوا كرد و در بسياري از �?يلم هاي ساخته او ، آهنگ هاي " آن چناني!" خواند كه اي كاش نمي خواند و به شهرت و مقام والا و اصيل هنري خود خدشه وارد نمي كرد . به هر حال صاحب نظران در موسيقي ايران ، مت�?ق القولند كه وي يكي از بهترينهاي آواز ايران بوده كه هيچوقت خاطره او در آواز و موسيقي سنتي ايران �?راموش نخواهد به قول معرو�? اگر در و گوهر در لجن زار هم بي�?تد ، اصليت خود را از دست نخواهد داد و حسين خواجه اميري ( ايرج ) هم حكم همين در و گوهر را دارد .

__________________
 

eliza

متخصص بخش
آزاده مقصودی نوازنده ویولن ایرانی‌تبار آلمانی است.\

آزاده در سال ۱۹۸۹ در
لوبک به دنیا آمد. مادر او خانم شهره کتابی خیلی زود به استعداد دخترش پی برده و به تشویق او پرداخت. او از شش سالگی شروع به ویولن زدن کرد.
آزاده مقصودی در دوازده سالگی در امتحان ورودی دانشکده موسیقی لوبک قبول شد. او اکنون زیر نظر خانم ماریا اگلهف تعلیم می‌بیند. آزاده پنج سال پشت سرهم در مسابقات موسیقی نوازان جوان Jugend musiziert شرکت کرد و دوبار برنده جایزه اول مسابقات سرتاسری
آلمان شد.
آزاده تا بحال در چند کشور اروپائی و آسیائی کنسرت برگزار کرده است. او همراه با
نایجل کندی نیز کنسرت‌هائی برگزار کرده است.
آشنائی او با نایجل در
هامبورگ اتفاق افتاد. او که برای شنیدن کنسرت نایجل به هامبورگ رفته بود، بین دو اجرا به پشت صحنه رفت و با ویولنی که همراه داشت برای نایجل قطعه‌ای را اجرا کرد. نایجل به‌قدری نوازندگی او را پسندید که از او دعوت کرد که در کنسرت بعدی در شهر لوبک باهم کنسرتوی باخ برای دو ویولن را اجرا کنند.

__________________
 

eliza

متخصص بخش
زندگی نامه میکل آنژ هنرمند ایتالیایی
میکل‌آنژ بوناروتی، (میکل آنجلو دی‌لودوویکو بوناروتی سیمونی)، نقاش، پیکرتراش، معمار و شاعر ایتالیایی. زادروز وی ۶ مارس ۱۴۷۵ در توسکانا است. میکل‌آنژ یکی از هنرمندان نابغه تاریخ و معروفترین چهره رنسانس ایتالیا است. وی در تاریخ ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ در رم درگذشت.

1. زندگی نامه
میکل‌آنژ دومین پسر از خانواده «لئوناردو دی‌بوناروتی سیمونی» و «فرانچسکا دی‌نری» است. پس از تولد میکل‌آنژ خانواده بوناروتی به‌فلورانس مهاجرت نمود. مادر میکل‌آنژ، پس از به‌دنیا آوردن سه پسر دیگر، چشم از جهان فروبست. او از دوران کودکی، برخلاف میل پدرش، علاقمند به‌ هنر و تحصیل در این رشته بود و سرانجام در پی نزاعی سخت با پدرش به‌ هدف والای خود رسید. در سن سیزده‌سالگی به‌ عنوان دستیار حقوق‌بگیر، در کارگاه «دومنیکو ژیرلاندایو»، استخدام شد. وی نزد استادش به ‌کارآموزی پرداخت و پایه و اساس نقاشی روی دیوار مرطوب را یاد گرفت و مانند بسیاری از هنرمندان هم‌دوره خود در فلورانس، در کلیسای کوچک «برانکاچی» به‌تحصیل هنر پرداخت. گرچه در ابتدا به نقاشی روی آورد اما غریزه طبیعی وی مشتاق هنر پیکرتراشی بود، از این‌ رو پیش از اتمام دوره نقاشی، به عنوان استاد به ‌مدرسه مجسمه‌سازی که به‌وسیلهٔ لورنتزوی مدیچی در باغ‌های مدیچی تأسیس شده بود، منتقل شد. هنوز سه‌سال از عضویت وی در مؤسسه و مدرسه مدیچی سپری نشده بود که لورنتزو چشم از جهان فروبست و پسرش پیِروی مدیچی که فاقد استعداد و کیفیت هنری پدرش بود، جانشین او شد. دراین هنگام شهر فلورانس دستخوش ناآرامی و قیام گروه‌های مختلف گردید و جان بسیاری از هنرمندان نیز مورد تهدید و تعدی قرار گرفت. میکل‌آنژ با تیزهوشی غریزی خود قبل از شروع آتش جنگ به‌اتفاق دوتن از همراهانش به‌شهر بولونیا کوچ نمود. میکل‌آنژ بیست ساله در بولونیا مورد استقبال دوستانه یکی از اعضاء خانواده «آلدوراندی» قرار گرفت و بلافاصله قرارداد ساختن دو تندیس از پیکر مقدسین و مجسمه یک فرشته برای مقبره «دومنیکوس مقدس» در کلیسای «سنت پترونیوس» را با وی منعقد نمودند. پس از یک‌سال اقامت در بولونیا، از جانب هیئتی در فلورانس برای احداث سالن اجتماعات شهرداری، به‌آن شهر دعوت شد.

2. بازگشت به فلورانس
میکل‌آنژ زمانی به ‌فلورانس بازگشت که کشیشی از فرقه دومنیکن‌ها به‌نام «ساوونارولا» با برقراری «تئوکراسی» و «حکومت مذهبی»، قدرت را در دست گرفته و مسیر سیاسی و اجتماعی جامعه را دستخوش تغییرات نموده و قوانین سخت مذهبی را به‌مردم تحمیل کرده بود. این تحولات در افکار میکل‌آنژ جوان، دانته و دیگر افلاطونیان تأثیر عمیق برجای نهاد. میکل‌آنژ پس از آغاز به کار در فلورانس، مورد توجه هنردوستان قرار گرفت و به‌سفارش یک فروشنده آثار هنری، تابلوئی بدلی از روی نسخه اصلی «کوپیدوس» ترسیم نمود و طبق خواسته کارفرما، رنگآمیزی آن را به‌شیوه آثار عتیقه انجام داد و بدون دریافت اضافه‌دستمزد شاهکاری نو از اثری قدیمی خلق نمود. این تابلو به ‌عنوان یک اثر اصیل و عتیق به‌اسقف «رافائل ریاریو»، اسقف «کلیسای جورجیوی مقدس» در رم فروخته شد. پس از مدتی اسقف ریاریو متوجه این کلاه‌برداری شده و فروشنده را مجبور به‌ بازپرداخت مبلغ دریافتی نمود. اسقف ریاریو که شیفته کار هنرمندانه نقاش جوان شده بود وی را مورد تفقد قرار داد و به‌رم دعوت نمود.

3. اولین اقامت در رم
میکل‌آنژ دعوت اسقف را پذیرفت و در سال ۱۴۹۶ برای اولین بار به‌رم رفت. این اقامت تا سال ۱۵۰۱ به‌طول انجامید. در همان ماه‌های اول، امید هنرمند نابغه به‌اسقف هنردوست، تبدیل به‌یأس شد، حتی مورد حمایت «پیرو دی‌مدیچی» که به‌عنوان تبعیدی در رم زندگی می‌کرد، قرار نگرفت. تا این که بر اثر آشنایی با نجیب‌زادهٔ رومی به‌نام «ژاکوپو گالی» و حمایت او، با اسقف فرانسوی «ژان دو ویلار» آشنا شد و از هر دو نفر سفارش ساخت تندیس‌های کوپیدوس، «باخوس» و «پی‌یتا» را دریافت نمود.

4. بازگشت دوباره به‌فلورانس
اولین اقامت میکل‌آنژ در رم به ‌مدت پنج‌سال به‌ درازا انجامید. در این زمان فلورانس صحنهٔ ناآرامی‌ها و مبارزات سیاسی بود. ورود سربازان فرانسوی به‌خاک ایتالیا از یک طرف و «حکومت مذهبی» اسقف ساوونارولا و سقوط نهایی آن از سویی دیگر، همچنین جنگ‌های خارج از منطقه و پایداری نیروهای مقاومت مردمی، محیط نامساعدی را برای هنر و هنرمندان به وجود آورده بود. در این رهگذر پدر میکل‌آنژ «لودوویکو بوناروتی» که در گیرودار ناآرامی‌ها شغل اداری خود را از دست داده بود به ‌منظور کسب حمایت فرزندش وی را مجبور به ‌بازگشت به ‌فلورانس نمود. سال‌های اقامت میکل‌آنژ در فلورانس، سال‌های کار مداوم، تؤام با رنج وسختی و تأمین معاش پدر و برادران خودخواهش بود.

5. تندیس داوود
اجرای کار پر اهمیت «مجسمه داوود» که بیشتر به ‌یک معجزه در قانون تعادل شبیه ‌است، فکر میکل‌آنژ را به‌ خود معطوف داشت. این مجسمه از سنگ ‌مرمر بزرگی ساخته شده که چهل‌سال پیش از میکل‌آنژ، پیکرتراش دیگری به‌نام «آگوستینو دانتونیو» بدون کسب موفقیت، برای ساخت آن اقدام کرده بود. این تخته‌سنگ، همچنان دست نخورده در گوشه‌ای قرار داشت. میکل‌آنژ موفق شد تندیس داوود را بدون در نظر گرفتن سرگذشت تاریخی و سنت نهفته در آن خلق نماید. نتیجه کار میکل‌آنژ تحسین و تعجب همگان را برانگیخت. اجرای این کار هنری پوشیده از چشم همگان و در محیطی دربسته انجام گرفت و پس از پرده‌برداری، عظمت کار این هنرمند نابغه آشکار شد. بهترین هنرمندان فلورانس مأموریت یافتند تا بهترین محل را برای استقرار این مجسمه انتخاب کنند. سرانجام به اتفاق آراء، ایوان کاخ «سینوریا» را برای این کار انتخاب نمودند. مجسمه داوود در سال ۱۸۸۲ به‌یکی از سالن‌های «آکادمی هنر» منتقل شد.

6. اقامت دوباره در رم(۱۵۰۵ - ۱۵۰۶)
میکل‌آنژ به‌مجرد ورود به‌رم سفارش بزرگی از جانب پاپ ژولیوس دریافت نمود. ژولیوس دوم در نظر داشت مقبره‌ای باشکوه در زمان حیاتش بنا کند تا پس از مرگ نیز جلال و جبروت وی را نمایان سازد. از این رو میکل‌آنژ این استاد مسلم در معماری، نقاشی و پیکرتراشی، شایسته‌ترین هنرمندی بود که طرح مقبره پاپ را به‌نحو احسن می‌توانست به ‌مرحله اجرا درآورد. میکل‌آنژ پس از تهیه نقشه‌های ساختمانی، به مدت یکسال در معادن سنگ‌مرمر «کارارا» به‌ انتخاب و نظارت بر برش و حمل‌ونقل سنگ‌های مورد نیاز مشغول بود. پس از بازگشت به ‌رم و ورود سنگ‌های مرمر، کار ساختمانی باشتاب و علاقمندی آغاز شد و ژولیوس با پیگیری و نظارت بر امور، مشوق هنرمندی میکل‌آنژ و پیشرفت کارها می‌شد. پس از مدتی اخلاق و رفتار پاپ تغییر یافت و در غیاب میکل‌آنژ به ‌استخدام معمار و هنرمند دیگری به ‌نام «برامانته» که رابطه خوبی با میکل‌آنژ نداشت، دست زد.

7. باز گشت به‌فلورانس برای سومین بار
پاپ ژولیوس دوم در حال طرح نقشه جنگ و تسخیر ایالات بیشتری بود. در همین ارتباط از هزینه‌های سنگین معماری و خرید سنگ مرمر کاملأ منصرف شده و در پی مجازات کسانی که چنین هزینه سنگینی را بدو تحمیل کرده بودند برآمد. از جمله میکل‌آنژ را، نه‌چندان مؤدبانه، اخراج کرد. میکل‌آنژ که خطر را حس کرده بود به‌طور ناگهانی رم را ترک کرد و قبل از این‌که مأموران پاپ به‌او دست یابند، در آوریل ۱۵۰۶ به‌فلورانس وارد شد. میکل‌آنژ پس از برخورداری از حمایت همشهریان و احساس امنیت، از پذیرش هرگونه سفارشی از رم سر باز زد و تمام مدت تابستان را در فلورانس به‌سر برد. فعالیت هنری وی در این مدت احتمالأ محدود به‌تکمیل تابلو «صحنه جنگ» می‌باشد.

8. مجسمه پاپ ژولیوس دوم در بولونیا
پس از فرار میکل‌آنژ از رم، پاپ ژولیوس لشکرکشی علیه بولونیا را پیروزمندانه به پایان رسانید و میکل‌آنژ را با تضمین بیشتری دعوت به‌کار نمود. هنرمند فلورانسی و ژولیوس گرچه هردو دارای طبعی سرکش بودند اما گرایش و جاذبه‌ای دوجانبه آن‌دو را به‌هم نزدیک می‌نمود. پاپ از میکل‌آنژ خواست تا مجسمه او را به‌حالتی که نمایش دهنده پیروزی قدرتمندانه وی باشد، از برنز ساخته و در مدخل «کلیسای پترونیوس مقدس» در بولونیا نصب کند. میکل‌آنژ بدون داشتن تجربه در کارهای برنزی، به‌ اتکای هنرمندان و استادان دیگر، این کار را پذیرفت اما هیچ‌کس نتوانست وی را در این کار سترگ یاری دهد. این بار هم هنرمند نابغه از نبوغ ذاتی خود یاری جست و مجسمه‌ای بی‌نظیر از برنز خلق نمود که پاپ را در حالت نشسته، خرقه‌ای بر دوش، با عصای فرمانروایی و کلید شهر در دست، همچون سرداران بزرگ دست دیگر خود را بلند کرده و درحالت فرمان دادن نشان می‌داد. سه سال پس از انقلاب این مجسمه به ‌وسیله مردم بولونیا که از استبداد مذهبی ژولیوس به‌ جان آمده بودند، نابود شد. مردم بولونیا متحدأ علیه نظام قدرت‌طلب ژولیوس به ‌پا خاستند، نمایندگان و طرفداران وی را فراری دادند، مجسمه برنزی وی را در کوچه و بازار کشانده و سرانجام قطعات آن را در کوره ذوب نمودند.

9. سومین اقامت در رم
این دفعه میکل‌آنژ به‌اراده خود به‌رم رفت و به‌کارفرمای خود پیوست. او مایل نبود کار ساختمانی مقبره پاپ را به‌انجام رساند بلکه در نظر داشت تزئین «کلیسای سیکستینی» را که در سفر دومش به‌رم او را از اجرای آن خلع‌ید کرده بودند ادامه دهد. پیش از این، رقبای وی کفایت او را در هنر نقاشی تحت سؤال قرارداده و او را شایسته اجرای چنین طرح سترگی نمی‌دانستند. میکل‌آنژ خود نیز از تسلط نسبی خویش به‌این هنر آگاهی داشت، با این وجود کار هنرمندانه خود را با دغدغه‌ای مبارزه‌جویانه آغاز کرد. اجرای تزئین سقف کلیسا چهارسال و نیم به‌درازا کشید. این شاهکار هنری، به‌عنوان یکی از باشکوه‌ترین آثار میکل‌آنژ شناخته شده‌است. او از همان ابتدا طرح مورد نظر پاپ را تغییر داد و به جای دوازده حواریون مسیح، صدها منظره از خلقت آدم، سفر پیدایش، پیامبران پیش از مسیح و طوفان نوح و دیگر روایات انجیلی به ‌تصویر کشید.

__________________
 

eliza

متخصص بخش

سعيد جعفرزاده هماي ، متولد 1358 در احمد سرگوراب شفت (درحومه فومن) بدنيا آمد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در آنجا سپری نمود.

او ديپلم خود را از هنرستادن كمال الملك رشت ( مرکز استان گيلان) با موفقيت كسب نمود . به سبب وجود علاقه وافر ، او در رشته شعر ، آواز وآهنگ دانشگاه آزاد تهران قبول شد و با ساز تخصصي سه تار وپيانو تحصيلات خود را در دانشگاه بپايان رساند .

در زمينه هنر آواز ، افتخار شاگردي اساتيدي همچون فريدون پوررضا ، سيد كمال الدين عباسي ، هنگامه اخوان ، كريم صالح عظيمي را دارد و همچنين در باب زمينه شعر و ادبيات فارسي از محضر استايدي همچون استاد دكتر عليقلي محمودي بختياري ، استاد حبيب نبوي ، استاد محمود طياري و استاد دادبه ، بهره مند گرديد .

در اندك زماني ، هماي گيلاني توانست فعاليت هاي حرفه اي خود را در زمينه شعر، موسيقي و آواز بسط دهد ، و با موفقيت کنسرت هايي را اجرا نمايد . از جمله اجرای كنسرت های موسيقي اصيل در :
دانشگاه مديريت تهران ،
دانشگاه هنر تهران ،
دانشگاه فردوس خراسان ،
دانشگاه صنعتي شريف تهران ،
تالار وحدت ،
در جشنواره فجر
فضاي باز كاخ نياوران
تور کنسرت های امریکا،
کنسرت گیلان ، فضای باز حوزه ی هنری
 

eliza

متخصص بخش
P-HAA-1054.jpg

شهرام ناظری

شهرام ناظری خواننده و استاد موسیقی ایرانی درسال ۱۳۲۸ در كرمانشاه ودر خانواده اي اهل موسيقي متولد شد.

وي از زمان كودكي مانند اكثر خوانندگان كه صداي خوش در خانواده شان موروثي بوده صداي خوش را از پدر و مادر خود به ارث بردو پدرش كه صداي لطيفی داشت و از سبك قدما و خوانندگان آن ديار به خصوص شادروان شيخ داوودي خواننده بزرگ بهره گرفته بود، فرزندش را تحت تعليم قرارداد. ناگفته نماند كه قطب اين خانواده مرحوم استاد حاجي خان ناظري بوده كه اكثر موسيقي دانان كرمانشاه را با نت و موسيقي اصيل ايران تعليم داده وخود ازشاگردان درويش خان و كلنل وزيري بوده است.

پدر شهرام ناظري ضمن آشنايي با گوشه‌ها و رديف هاي آواز ايراني با سه تار هم آشنايي داشت و مادر وی هم صوتی خوش و با آواز آشنایی داشته و شهرام در چنين محيطي پرورش یافته است.
اين محيط مناسب هنري موجب شد تا وي در سن ۹ سالگي اولين برنامه هنري خود را در راديو كرمانشاه همراه با تار مرحوم درويشي؛ از نوازندگان معروف كرمانشاه اجرا نمايد.

وي سپس در سن ۱۱ سالگي در راديو تلويزيون ايران چند برنامه در آواز ايراني اجرا نمود و براي پر بارتر كردن درك موسيقي خود ارتباط بيشتري با پسر عمويش علي ناظري و درويش نعمت علي خان خراباتي كه تاثير بزرگ و مهمي بر آشنايي او با موسيقي محلي و كردي و درك آن داشته‌اند برقرار كرد.

وي همواره در پي بهره بردن از مكاتب و استادان مختلف بوده است. در سال ۱۳۴۵ براي بهره گيري از محضر اساتيدي چون شادروان عبداله خان دوامي، نورعلي خان برومند، عبدالعلي وزيري، محمود كريمي و. .. مقيم تهران می‌شود و ضمن بهره گيري از محضر اين اساتيد سه تار را نیز نزد استادان احمد عبادي، محمود تاج بخش، جلال ذوالفنون و محمود هاشمي فرا گرفت.

شهرام ناظري به مدت يكسال در تبريز با نوازندگان و موسيقيدانان آن ديار مانند بيگجه خاني محمود فرنام قيطانچيان كه از شاگردان اقبال آذر بودند درزمينه موسيقي ايراني كار کرد.

درسال ۱۳۵۴ بنابه پيشنهاد نورعلي برومند به استخدام راديوتلويزيون درآمد و اولين برنامة خود را با گروه شيدا به سرپرستي محمد رضا لطفي با مثنوي مولانا و ترانه اي از شيخ بهايي، و پس از آن با گروه عارف به سرپرستي حسين عليزاده و پرويز مشكاتيان همكاريش را ادامه داده است.

آثار وی که هم اکنون در فروشگاه آهنگسرا موجود می باشند:

"آتشی در نیستان" به آهنگسازی جلال ذوالفنون، "سوته دلان" و "نسیم صبحگاهی" به آهنگسازی کامبیز روشن روان، "کیش مهر" به آهنگسازی جلیل عندلیبی، "لولیان" به آهنگسازی حمید متبسم، "لیلی و مجنون" به آهنگسازی فرامرز پایور، "آواز اساطیر" به آهنگسازی علیرضا فیض بشی پور، "شور انگیز" به آهنگسازی حسین علیزاده، "سفر به دیگر سو" با تنظیم گروه دستان.
 

eliza

متخصص بخش
استاد محمود فرشچیان ، برترین مینیاتوریست جهان


محمود فرشچیان به سال 1308 شمسی در اصفهان ، پایتخت هنر ایران ، دیده به جهان گشود . پدرش ، حاج غلامرضا فرشچیان ، از تجار فرش بود و در کار هنر قالی بافی دست داشت .
این زمینه مساعد برای پرورش ذوق و شوق او در راه آشنایی با هنر موثر افتاد . از سالهای پیش از مدرسه از روی نقشه های قالی طرح میزد ، تا به تدریج دستش در کار نقش پردازی روان گردید . فرشچیان در طی تحصیلات مقدماتی در محضر استاد میرزاآقا امامی اصفهانی هنرمند چیره دست و پرآوازه دیار اصفهان ، به آموختن نقاشی دلبستگی تمام پیدا کرد و دل در گرو نقشهای زیبا بست . او از کار هنر احساس رضایت و شادمانی داشت . از کلاس هفتم دبیرستان فرشچیان قدم به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان گذاشت و چهار سال در آن جایگاه عاشقی ، زیر نظر استاد عیسی بهادری ، استاد نابغه و توانمند نقاشی قالی ، مینیاتور ، نقاشی رنگ و روغن ، به فراگیری اصول و مبانی طراحی نقوش سنتی (نقشه قالی ، تذهیب ، مینیاتور) پرداخت

حافظ-محمود فرشچیان ۱۳۷۴

بدون شک نقش استاد عیسی بهادری در پرورش و خلاقیتهای محمود فرشچیان نقشی فوق العاده ارزشمند بود .استاد در بیان احساس و تجسم شعرگونه عواطف ، به شیوه ای کاملا جدید موفق به هماهنگی و همگامی میان مضمون و محتوا و شکل و فرم نقاشی هایش گردید و این مشخصه اصلی کار او در نقاشی شد . فرشچیان در جوانی بسیار پرتلاش و خستگی ناپذیر به کار و طراحی نقوش مختلف میپرداخت . او در مطالعه آثار تاریخی شهر اصفهان (چهل ستون ، عالی قاپو ، مسجد شیخ لطف الله و ... طرحهای اسلیمی و ختایی کاشیکاری های بی نظیر آن آثار سر از پا نمیشناخت و چون محققی موشکافانه این نقش ها را مطالعه میکرد . فرشچیان حتی در دوره سربازی نیز دست از قلم و رنگ برنداشات و آثاری دیدنی آفرید که مورد تشویق مقامات قرار گرفت .

سال 1329 بعد از 6 سال فعالیت و کسب هنر در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان ، فرشجیان به کسب دیپلم عالی نائل آمد . آثار سالهای شاگردی استاد هنوز در مرکز هنرستان ، موجود است . بدون تردید استاد محمود فرشچیان یکی از پدیده های هنر نگارگری (مینیاتور) در عصر حاضر است و او در طراحی و شناخت و بکارگیری رنگها فوق العاده قدرتمند و قوی است . این قدرت قلم و صلابت و استواری خطوط قلم گیری است که از او هنرمندی پرآوازه و مشهور ساخته است . از نظر محتوا و مضمون ، آثار استاد عمدتا با الهام از ادبیات عرفانی و باورهای مذهبی ساخته و پرداخته شده اند . سخن آخر اینکه امروز استاد فرشچیان از پس نزدیک به پنجاه سال کسب هنر و مهارت در کار نقاشی و خلق نقشهای دلنشین و جشم نواز ، هنرمندی است که به جرآت میتوان او را صاحب سبک جدید در نقاشی ایرانی (مینیاتور) دانست.
 

ثنا

کاربر ويژه
استاد محمد رضا شجریان

استاد محمد رضا شجریان در اول مهر 1319 شمسی برابر با 21 سپتامبر 1940 در شهر مقدس مشهد در خاندانی که هنر از هر دو سو موروثی بود،(خاندان پدر صوت دلنشین و خاندان مادری خوشنویسی و موسیقی) دیده به جهان گشود.
هنگامی که محمد رضا شجریان به دنیا آمد والدین او هرگز تصور نمی کردند که چه هدیه بزرگی به دنیای هنر و موسیقی تقدیم می کنند.
محمد رضا اولین فرزند خانواده شان بود.
مهدی شجریان پدر محمد رضا ، دارای صدای خوشی بود و مایل بود که محمد رضا را تحت تعلیم خود درآورد.
شجریان در کاستی به نام خاطرات پدر به عشق عمیقی که نسبت به پدرش داشته و در مورد صدای پدر وکودکی اش چنین می گوید:
پدرم متولد مشهد است. پدربزرگم حاج آقا سید علی اکبر طبسی یکی از مالکان مشهور طبس بود او صدای فوق العاده خوبی داشت ولی جز در محافل خصوصی و در نزد دوستان صمیمی جای دیگری نمی خواند. وقتی پدرم فقط 12 سال داشت پدر بزرگم فوت کرد و پدرم بهترین معلم آواز خود را از دست داد.
دوستان پدرم را به حاج آقا سید محمد عرب برای تلاوت قرآن معرفی کردند و
پس از سالها تمرین و ممارست وی بهترین معلم قرآن مشهد شد.
من به خوبی به خاطر دارم که وقتی 3 یا 4 ساله بودم صبح های جمعه جلسات تلاوت قرآن در منزل ما برگذار می شد.
مادرم به محمد شاطر خدمتگزارمان می سپرد که مرا نزد پدرم ببرد من از آنها خیلی خجالت میکشیدم و مرتبا پشت پدرم قایم می شدم در یکی از آن روزها من برای اولین بار آقا سید محمد عرب را دیدم او مرد پیری بود که یک عمامه سبز پوشیده بود. پس از آن جلسه پدرم مرتبا مرا با خود به جلسات قران می برد.
از وقتی 6 ساله بودم تا هنگامی که 19 سالم شد پدرم مرتبا مرا به جلسات تلاوت قرآن می برد وقتی به سن تکلیف رسیدم پدرم مرا صبح بیدار میکرد و میگفت با صدای بلند قرآن بخوانم در این تلاشها پدرم علت اصلی موفقیت من بود.
پدرم عاشق مذهب بود او به شاگردانش به خوبی قران درس می داد و معلم ماهری بود و تا سن 82 سالگی به تدریس ادامه داد.
در سال 1326 استاد شجریان وارد مدرسه 15 بهمن شد و در همان زمان شروع به تلاوت قران نزد پدر کرد به طوری که از 10 سالگی در مراسم و اجتماعات سیاسی آن زمان قران تلاوت می کرد.
اولین زمزمه های آوازی ایشان در دوره دبیرستان به کمک دائی شان و آقای جوان(معلم دانشسرا)آغاز شد.
ایشان در این باره می گویند:
اولین زمزمه ها و آواز من با همراهی دایی ام که فقط دو سال از من بزرگتر بود و تار میزد آغاز شد.
بعد در مشهد به پیرمردی برخوردم به نام آقای جوان که در واقع معلم موسیقی دانشسرا بود.
من در دانشسرای مشهد درس می خواندم و ایشان خیلی به من علاقه داشت تار خیلی خوب می زد و شاگرد علی اکبر خوان شهنازی بود ویولن هم می زد.
با ایشان هم کار می کردم و آواز می خواندم.
استاد در سال 1349 با خانم فرخنده گل افشان که ایشان نیز معلم دبستان بودند آشنا شدند و در شهر قوچان پای سفره عقد نشستند.
یک سال بعد در 29 مرداد 1341 در مشهد چشن عروسی بر پا شد و استاد زندگی مشترک خود را با خانم گل افشان آغاز کردند و 2 سال بعد به عنوان معلم مدرسه به شاه آباد منتقل شدند اما هم چنان موسیقی و آواز را رها نکرده و آموزش سنتور را برای اولین بار در مشهد نزد جلال اخباری آغاز کرد و ادامه داد تا نزد فرامرز پایور در تهران رفت.
استاد در سال 1345 به تهران مهاجرت کرد و پس از ورود ایشان به تهران براساس دعوت قبلی به نزد داوود پیرنیا مدیر برنامه گلها به اداره رادیو مهاجرت کرد و مرحوم پیرنیا پس از تست ایشان شیفته صدای وی شد به این ترتیب اولین برنامه استاد شب جمعه 15 آذر ماه با عنوان برگ سبز شماره 216 با همراهی استاد ورزنده از رادیو پخش شد و این همکاری تا استعفای استاد در سال 1355 ادامه داشت و 300 برنامه ضبط شد.
در تمام مدت همکاری استاد با رادیو و تلویزیون وی با نام مستعار سیاوش بیدکانی شناخته شده بود و این به علت مخالفت پدرش با موسیقی و آواز خواندن استاد بود به گفته خود استاد پدرش به شدت مذهبی بود و اصلا دوست نداشت که پسرش آواز کاز کند.
استاد در مورد آن دوران می گویند:
(وقتی به تهران آمدم و همزمان با کار در برنامه گلهای رادیو به کلاس درس اسماعیل مهرتاش در جامعه باربد رفتم و با ایشان ردیف های طاهرزاده را کار می کردیم پنج ماه از سال کلاسها در فضایآزاد برپا می شد بقیه ماه در یک کلاس کوچک و خفه جمع می شدیم.
در آن زمان همه مرا به عنوان خواننده گلها می شناختند و وقتی میخواستم از قسمت تئاتر به کلاس بروم همه مرا نگاه می کردند.
کلاسهای مهرتاش همیشه پر از شاگرد بود.
روزی به ایشان گفتم: چرا شما چند تا از بهترین شاگردانتان را انتخاب نمی کنید که فقط روی آنها کار کنید و هر شاگردی می آید شما به او اجازه میدهید که از کلاس استفاده کند او گفت اگر آنها خواننده خوبی نشوند شنونده خوبی خواهند شد.
همه ما استاد را دوست داشتیم ولی به سختی در این فضای شلوغ چیزی یاد می گرفتیم.
علاوه بر کلاس مهرتاش من در برنامه گلها با عبادی نیز کار می کردم.
با پا در میانی آقای نقیب که در آن زمان مسئول رادیو بود استاد عبادی به من درس دادند.
ایشان به من می گفت: که هنرمندنما ها فضای رادیو را خراب کرده اند و به من یاد داد چطور بخوانم و هر وقت خارج می خواندم و یا به خودی خود به اوج می رفتم به من تذکر می داد ما شب و روز کار می کردیم.
تاثیر گذارترین فرد در زندگی من استاد دادبه بود او مرا دگرگون کرد و حتی در شخصیت هنری من اثر شگرفی داشت.
من هشت سال با ایشان در شیوه دشتستانی کار کردم.
ولی آنچه که برای من ارزش دارد فکر و اندیشه این مرد بزرگ بود و شاید مهمترین بخش زندگی هنری من آشنایی با ایشان است و ایشان خیلی بیشتر از پدرم در من اثر گذاشت.
در سال 1356 در اعتراض به موسیقی رادیو را ترک کردم و گفتم نمی خواهم صدایم از رادیو پخش شود.
از آن سال به بعد موسیقی و صدای من مردمی تر شد چون در آن زمان مردم از رژیم دل خوشی نداشتند در نتیجه از رادیو و تلویزیون هم ناراضی بودند.
هنر دیگر شجریان در زمینه خطاطی است در این باره می گوید:
من خطاطی را از برادران میرخانی فرا گرفتم اما در امتحان شرکت نکردم زیرا نمی خواستم خطاطی را تا دوره عالی ادامه دهم هدف من این بود که خطم زیبا شود.
خطاطی هم مانند موسیقی زمان زیادی برای یادگیری احتیاج دارد و سخت ترین قسمت خطاطی خط نستعلیق است.
میرخانی نوازنده چیره دست کمانچه نیز بود اما او وارد حیطه موسیقی نشد.
در طی 40 سال فعالییت هنری استاد ایشان در بسیاری از کشورهای آسیایی و اروپایی و آمریکایی کنسرت داده اند.
ایشان در دانشگاههای بروکلی، کلمبیا ،هاروارد ، فیلیپین، شیکاگو شش کنفرانس در مورد موسیقی ایرانی برگذار کرده اند.
در 20 سپتامبر 1995 در یونسکو توسط فدریکو مایور دبیر کل یونسکو مدال پیکاسو که به شکل چشم پیکاسو بود(چون دنیا را به شکل متفاوتی می نگریست) به ایشان اهدا شد.
همچنین در روز 8 فوریه 2001 در ورزشگاه استیل لوس آنجلس جایزه گرمی برای کاست (بی تو به سر نمی شود) به استاد تعلق گرفت.
محمد رضا شجریان پنج فرزند دارد با نام های فرزانه، افسانه، مژگان و همایون از همسر اول و رایان از کتایون خوانساری همسر دوم ایشان .
مژگان شجریان نامی است که در اکثر کاستهای استاد به چشم میخورد ایشان دارای مدرک MS گرافیک هستند و به همراه همسرشان محمد علی رفیعی که مهندس است به کارهای طراحی کامپیوتری کاستهای استاد می پردازند.
همایون شجریان هم از سن 15 سالگی همراه پدر به کار خوانندگی مشغول است.
شجریان عاشق گل و طبیعت است و همه گلها را به خوبی میشناسد و با کشاورزی کاملا آشنایی دارد.
ایشان باغی در هشتگرد حوالی کرج دارد که آخر هفته ها در آنچه به گلکاری می پردازند.
و از بین خوانندگان قدیمی او کارهای قمرالملوک وزیری، بنان، ظلی، تاج اصفهانی و پاورتی است.
 

ثنا

کاربر ويژه
کمال‌المُلک

9831Kamalolmolk2.jpg

محمد غفاری معروف به کمال‌المُلک نقاش ایرانی (حدود ۱۲۲۷ تا ۱۳۱۹ ش) یکی از مشهورترین و پرنفوذترین شخصیت‌های تاریخ هنر معاصر ایران به شمار می‌‌آید.
با کار او جریان دویست‌سالهٔ تلفیق سنت‌های ایرانی و اروپایی به پایان می‌رسد و سنت طبیعت‌گرایی اروپایی در قالب نوعی هنر آکادمیک تثبیت می‌شود.

زندگی و کار
کمال الملک یا محمد غفاری در تهران زاده شد ولی سال‌های کودکی خود را در کاشان گذراند. در نوجوانی به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون زیر نظر علی اکبر خان مزین الدوله آغاز به هنرآموزی کرد. ناصر الدین شاه به هنگام بازدید از این مدرسه کار او را پسندید و وی را به دربار فراخواند. دیری نگذشت که شاه به او لقب «نقاش باشی و پیشخدمت حضور همایونی» داد. (۱۲۶۱ ش) فعالیت مستمر او در مقام نقاش دربار و معلم شاه بسیار مقبول افتاد و از این رو لقب «کمال الملک» گرفت. پرده معروف به تالار آینه از جمله مهم‌ترین آثاری بود که در این سال‌ها به وجود آورد. پس از کشته شدن ناصر الدین شاه کمال الملک برای مطالعه به اروپا رفت. (۱۲۷۶ ش) مدتی بیش از سه سال را در فلورانس، رم و پاریس گذرانید؛ و در موزه‌ها به رونگاری از آثار استادانی چون رامبراند و تیسین پرداخت. در پاریس با فانتن لاتور آشنا شد. سفر اروپا تأثیری مثبت در اسلوب کار و حتی طرز دید او گذاشت. او به دستور مظفر الدین شاه به ایران بازگشت (۱۲۷۹ ش) و کار در دربار را ادامه داد، ولی عملاً نتوانست با خواست‌های شاه جدید کنار بیاید. به عراق رفت و چند سالی را در آنجا گذرانید. (۱۲۸۰ تا ۱۲۸۳ش) پرده‌های زرگر بغدادی (۱۲۸۰ ش) و میدان کربلا (۱۲۸۱ ش) را به هنگام اقامتش در عراق نقاشی کرد. او اگرچه به مشروطه خواهان متمایل بود (پرده علیقلی خان بختیاری (سردار اسعد) گواه آن است) در جنبش مشروطه مشارکت مستقیم نداشت. در سال‌های بعد مدیریت مدرسه صنایع مستظرفه را بر عهده گرفت. در این مدرسه با کوشش فراوان به پرورش شاگردان همت گماشت که زبده‌ترین شان خود استادانی در مکتب او شدند. سرانجام به دلیل اختلافاتی که با وزیران معارف بر سر استقلال مدرسه پیدا کرد، از کار تدریس و شغل دولتی دست کشید (۱۳۰۶ ش) و به ملک شخصی خود در حسین آباد نیشابور کوچید. (۱۳۰۷ ش) در آنجا بر اثر حادثه‌ای از یک چشم نابینا شد؛ اما تا سال‌های آخر زندگانی به نقاشی ادامه داد. کمال الملک از همان آغاز فعالیت هنری اش تمایلی قوی و آشکار به روش و اسلوب طبیعت گرایی اروپایی داشت. با ظهور کمال الملک وظیفه‌ای جدید برای نقاش دربار معین شد. او می‌‌بایست رویداد ها، اشخاص، ساختمان ها، باغ‌ها و غیره را همچون عکاسی دقیق ثبت کند تا به عادی‌ترین مظاهر زندگی و محیط درباری سندیت تاریخی بخشد. بی سبب نیست که کمال الملک در این دوره اغلب پرده هایش را با افزودن شرحی درباره موضوع رقم می‌‌زد. (مثلاً: طبیعت بیجان با گلدان و پرنده شکار شده، ۱۲۷۳خ) با این زمینه فکری و هنری کمال الملک به اروپا رفت. هدف او شاید فقط ارتقای سطح دانش فنی اش بود. ولی در موزه‌ها آثار استادان رنسانس و باروک را دید و شیفته آنها شد. منطقاً او به لحاظ فرهنگی، ذهنی و سابقه هنری آمادگی رویارویی و احتمالاً بهره گیری از جنبش‌های دریافتگری (امپرسیونیسم) و پسا-دریافتگری را نداشت. اما زیبایی‌شناسی کلاسیسیسم رنسانس و سبک و اسلوب بغرنج هنرمندانی چون رامبراند را نیز به درستی درک نکرد (چنان که مثلاً در هیچ یک از نقاشی‌های کمال الملک و شاگردانش نشانی از آشنایی با اسلوب لعاب رنگ کاری به چشم نمی‌خورد.) با این حال آکادمی گرایی در او قوت گرفت؛ و هنگامی که به ایران بازگشت بیش از پیش به هنر دانشگاهی سده نوزدهم وابسته شده بود. حتی بعداً در بازنمایی موفقیت آمیز برخی موضوع‌های اجتماعی نیز از این وابستگی رهایی نیافت. او اساساً چهره نگار و منظره نگار بود؛ و در تک چهره‌هایی چون «سید نصرالله تقوی» قابلیت و مهارت خود را به حد کمال نمایان ساخت. کمال الملک با کوشش‌های خود در مقام نقاش و معلم پاسخی متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانه اش به ضرورت تحول هنری جامعه داد. بازتاب این کوشش‌ها در ذهن مردم خصوصیات اخلاقی، نحوه زندگی و واقعه کور شدنش از او یک مرد افسانه‌ای ساخت. از جمله دیگر آثارش: دورنمای صفی آباد (۱۲۵۳ ش)؛ عمله طرب؛ حوضخانه صاحبقرانیه (۱۲۶۱ ش)؛ منظره آبشار دوقلو (۱۲۶۳ ش)؛ مرد مصری (۱۲۷۵ ش)؛ فالگیر یهودی؛ دهکده مغانک (۱۲۹۳ ش)؛ تک چهره خود هنرمند (۱۲۹۶ ش)؛ تک‌چهره صنیع الدوله؛ نیمرخ هنرمند (۱۳۰۰ ش)؛ منظره کوه شمیران (۱۳۰۱ ش). سرانجام محمد غفاری (کمال الملک) در ۲۷ مرداد سال ۱۳۱۹ درگذشت. نسخه اصل تعدادی از تابلوهای مشهور کمال الملک در کاخ گلستان در معرض نمایش قرار دارد

فهرست آثار
آثار کمال‌الملک از سال 1290خ تا زمانی که چشمش آسیب دید:
1- مرد برهنه 2- دورنمای دماوند 3- دورنمای دیگری از دماوند 4- آخوند رمال 5- تصویر نیم‌تنه ناصرالدین‌شاه 6- تصویر مشهدی ناصر 7- زن پای چراغ 8- خانه سنگی 9- خانه دهاتی 10- دورنمای دیگری از باغ مهران 11- کپیه از تابلوی مزین‌الدوله (تابلو میوه) 12- سن ماتیو 13- کپیه تیسین 14- رمال بغدادی 15- تصویر عضدالملک 16- دورنمای مغانک 17- پیرمرد (ناتمام) 18- مصری 19- تصویر دیگر مصری 20- فانتن لاتور 21- کبک بی‌جان 22- تصویر نیم‌تنه اتابک 23- صورت جوانی کمال الملک 24- رمال 25- تصویر کمال‌الملک در حال تبسم 26- زرگر 27- صورت کمال‌الملک با کلاه 28- بن‌زور 29- پرتیه 30- صورت دیگری از کمال‌الملک با شنل 31- تصویر زن(مداد) 32- زری یراقی‌های جهود 33- صورت دیگری از جوانی کمال‌الملک 34- زنجیری 35- تصویر زن (که با همکاری گوردیجانی کشیده شده) 36- تصویر مرحوم ذکاء الملک 37- تصویر رامبراند 38- تصویر دیگری از کمال‌الملک 39- دورنمای چراغ‌برها 40- بازار مرغ فروش‌ها 41- صورت سردار اسعد 42- قالیچه صورت رامبراند 43- قالیچه صورت کمال الملک 44- قالیچه دورنمای منظره‌ای از شمیران 45- تصویر مرحوم حاج نصرالله تقوی 46- قالیچه دورنمای یاخچی‌آباد 47- کپیه رافائل 48- کپیه تابلوی دیگری از تیسین 49- کپیه ونوس 50- تصویر مظفرالدین شاه 51- تصویر احمد شاه 52- تصویر کمال‌الملک (آبرنگ) 53- تصویر مولانا (آبرنگ) 54- عرب خوابیده (آبرنگ) 55- حوض صاحبقرانیه 56- تکیه دولت 57- دورنمای پس قلعه 58- دورنمای زانوس 59- تالار آیینه 60- دورنمای لار 61- صورت ناصرالملک 62- تصویر پسر ناصرالملک 63- تصویر مشیرالدوله 64- تصویر وثوق‌الدوله 65- تصویر ضیع‌الدوله 66- پرنده الوان (آبرنگ) 67- دورنمای شهر از پشت‌بام صاحبقرانیه 68- دورنمای کوه شمیران از پشت‌بام مدرسه (ناتمام) 69- قالیچه منظره خیابان شمیران 70- زن 71- کپیه باسمه فرنگی (به دستور احمدشاه) 72- کپیه باسمه‌ای دیگر (به دستور احمدشاه) 73- نوازنده‌ها 74- تصویر ایستاده یکی از پیشخدمت‌های دربار 75- نیم‌تنه یکی از درباریان (آبرنگ) 76- بازار کربلا 77- منظره آبشار دوقلو 78- منظره حوض و فواره قصر گلستان 79- تصویر میرزاعلی‌اصغر خان اتابک (نیم تنه) 80- تصویر میرزا علی‌اصغرخان (تمام قد) 81- تصویر آقاعلی‌معین‌الحضور (آبرنگ)

روزشمار زندگی کمال‌الملک
* 1226: تولد کمال الملک در تهران
* 1226: سفر به کاشان در شش ماهگی
* 1234: سفر به تهران برای تحصیل
* 1235: ورود به مدرسه دارالفنون
* 1242: ورود به دربار به دستور ناصرالدین شاه
* 1255: گرفتن لقب نقاش‌باشی
* 1258: گرفتن لقب نقاش‌باشی خاصه
* 1262: ازدواج با زهرا خانم
* 1263: به دنیا آمدن دخترش نصرت
* 1267: متهم شدن به دزدی، هنگام کشیدن تابلوی تالار آیینه
* 1269: گرفتن لقب کمال‌الملک از ناصرالدین شاه
* 1272: آغاز به آموختن زبان فرانسه
* 1273: سفر به اروپا و اقامت در ایتالیا
* 1274: ورود به پاریس 1276: دیدار با مظفرالدین شاه در فرانسه
* 1277: چاپ زندگی‌نامه کمال‌الملک در روزنامه شرافت، شماره شصت
* 1277: بازگشت به ایران و گرفتن نشان درجه اول و حمایل سبز مخصوص دربار
* 1278: سفر به عراق، هم‌زمان با سفر مظفرالدین شاه به خارج
* 1280: بازگشت به ایران و تمارض مصلحتی به سکته
* 1285: مرگ مظفرالدین شاه و خوب شدن سکته استاد!
* 1287: پیشنهاد تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه به دولت
* 1296: درگذشت پسرش حسینعلی خان
* 1297: درگذشت همسرش
* 1298: درگذشت مادرش حدود
* 1300: نابینا شدن یک چشمش
* 1302 تا 1306: درگیری کمال‌الملک با وزرای معارف دولت وقت
* 1306: استعفا و آغاز بازنشستگی و اقامت در حسین‌آباد نیشابور
* 1319: درگذشت کمال‌ال
 

ثنا

کاربر ويژه
نابقه موسیقی

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]همواره تقوی را به كودكان خود توصیه كنید تنها تقوی عامل خوشبختی است نه پول. (بتهون)
beethoven190.jpg


لودویگ وان بتهوون (متولد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ – فوت ۲۶ مارس ۱۸۲۷) یکی از موسیقیدانان برجسته آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از بزرگ‌ترین و تأثیر گذارترین شخصیتهای موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دوره رومانتیک بود. بتهوون به عنوان بزرگ‌ترین موسیقیدان تاریخ همیشه مورد ستایش قرار گرفته. آوازه او موسیقیدانان، آهنگسازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده. در میان آثار شناخته شده وی می‌توان از سنفونی نهم، سنفونی پنجم، سنفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، مهتاب و هامرکلاویر، اپرای فیدلیو و میسا سولمنیس نام برد.

بتهوون در شهر بنآلمان متولد شد. پدرش یوهان وان بتهوون اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت.
اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یوهان یکی از موسیقیدانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی می‌کرد بتهوون را به‌زور کتک، به عنوان کودکی اعجوبه همانند موتزارت به نمایش بگذارد. هر چند استعداد بتهوون بزودی بر همه آشکار شد. بعد از آن بتهوون تحت آموزش کریستین گوت‌لوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالی شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد) قرار گرفت. بتهوون در سن ۱۷ سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت مسئولیت دو برادر کوچک‌ترش را بر عهده داشت.
بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش ژوزف هایدن قرار گرفت. ولی هایدن پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشت‌برگر معرفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیره‌دست پیانو و نیز کم‌کم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.
بتهوون بالاخره شیوه زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او می‌کردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگذاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عده‌ای از اشراف که به توانایی او پی برده بودند و به او می‌دادند، تأمین می‌کرد.
زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دوره «آغازی»، «میانی» و «پایانی» تقسیم می‌شود:


دوره آغازی

در دوره آغازی (که تقریباً از سال ۱۸۰۲ آغاز می‌شود) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتزارت بود، در حالی که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دید وسیع‌تری در کارهایش را کشف می‌کرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی: سنفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب).


دوره میانی

دوران میانی کمی بعد از بحران روحی بتهوون به علت کری آغاز شد. آثار بسیار برجسته‌ای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود. آثار دوره میانی: شش سنفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتو پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵) و تنها کنسرتوی ویولن، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای بتهوون «فیدلیو».


دوره پایانی

دوره پایانی فعالیتهای بتهوون در سال ۱۸۱۶ آغاز شد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و بسیار بیانگر سیمای شخصی بتهوون توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختار شکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیِز مینور دارای ۷ موومان است، همچنین بتهوون در آخرین موومان سنفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرده). آثار برجسته این دوره: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتت‌های زهی (۱۲ - ۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰ - ۳۲). بتهوون در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده بود.
با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنری بتهوون، همچنین موفقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر موسیقیدان و نویسنده انگلیسی اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند: «برترین ذهن در کل بشریت».


شخصیت

بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم نزاع و به تلخی برخورد می‌کرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش کثیف و به هم ریخته بود. در آپارتمانهای بسیار به هم ریخته زندگی می‌کرد. بسیار تغییر مکان می‌داد. طی ۳۵ سال زندگی در وین حدود چهل بار مکان زندگی‌اش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بی‌دقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش گاسپار بر سر حضانت برادر زاده‌اش کارل با بیوه گاسپار مدت ۵ سال نزاع قانونی تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد. ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک کر، مرد بی زن و غیر عادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل اقدام به خودکشی کرد (البته خودکشی کارل منجر به مرگ نشد) و بتهوون که سلامتی‌اش حالا کمتر شده بود زیر بار آن خرد شد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان به اندازه اشراف قابل احترام‌اند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل می‌کنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های وین در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف زادگان وینی از مقابل آنها در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است کناری بروند و به اشراف زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام بر می‌دارد وگردنش را خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز می‌کنند و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آنها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا می‌برد. در انتهای دیگر کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبور اشراف زاده‌ها به وی بپیوندد.»
وِجهه او به قدری عظیم بود که وقتی در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه نفر از نجبا ترتیبات خاصی برای نگهداشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، آرشیدوک رودلف برادر امپراتور و شاگرد بتهوون داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرار بی‌سابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.


موسیقی

بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصی اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را می‌توان در اکثر شاهکارهای بتهوون که بعد از یک دشواری سخت در زندگی‌اش پدید آمدند یافت. بتهوون در سال ۱۸۰۲ در هایلیگنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیت نامه‌ای خطاب به دو برادرش نوشته که به وصیتنامه هایلیگنشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام اروئیکا را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است تصنیف کرد. طی مبارزه چند ساله‌اش برای قیمومیت کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت و وینی‌ها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون شایعات را شنید و گفت: «کمی صبر کنید، بزودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگ‌ترین آثارش: میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجی خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیج اتفاقی نمی‌تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانع جدی‌ای برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند، و بسیاری آن‌ها را مملو از معانی مرموز و ناشناخته می‌دانند.بتهوون را بزرگترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو میدانند.


مرگ

بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، مخصوصاً بعد از سن ۲۰ سالگی، زمانی که درد شکم شروع به آزار دادنش کرد. اما علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که ناکامی در یک سری روابطه عشقی از جمله آن‌ها بود. در سال ۱۸۲۶ سلامت وی به شدت وخیم شده بود، تا اینکه یک سال بعد در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور می‌شد مرگش به دلیل مرض کبد بوده‌است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای بتهوون که پس از مرگش باقی مانده، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی بوده (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب از ماهیهای رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب که برای شیرین کردن شراب استفاده می‌شود بوده. بعید است ناشنوایی بتهوون به خاطر مسمومیت از سرب بوده باشد، برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که اختلال در پادتنسیستم دفاعی بدن و دچار شدن به بیماری لوپوس منتشر، عامل آن بوده‌است.
 

ثنا

کاربر ويژه
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]وصیت نامه بتهون
...برای برادرانم کارل و
بتهوون:
شما که در ذهن و زبانتان من یک لجباز و شرور و مردم گریزمرا درست نمی شناسید. شما نمی دانید که قلب من
از کودکی سرشارز احساسات لطیف و نیتهای پاک بوده و همیشه آرزویم این بوده است که کارهای بزرگ انجام دهم
اما حالا وقتی به خودم فکر میکنم می بینم که شش سال است به یک موجود بی پناه و مایوس تبدیل شده ام که بدست پزشکان احمق روز به روز حالش وخیم تر شده و هرسال به امید بهبود از این جماعت فریب خورده است. ولی بالاخره
مجبور شدم مجبورم که این درد بی درمان را مثل یک حقیقت تلخ باور کنم. دردی که درمانش یا بسیار بعید است و یا اساسا
هیچ درمانی ندارد. مثل من از آغاز زندگی سر زنده و پر حرارت بودم و حضور در میان جمع را دوست داشتم چه زود مجبور به گوشه نشینی شدم و روزگارم را به ناچار در تنهایی گذراندم و هر بار که خواستم همه چیز را
فراموش کنم این درد مزمن مانع شد نه / نمی توانستم مدام از این و آن خواهش کنم که بلندتر صحبت کنند یا حتی فریادکشند تا من هم بشنوم. آخر چطور می توانستم این نقص را درست در همان حسی بپذیرم که باید در وجود من
قوی تر و کامل تر از هر کس دیگری باشد؟ حسی که روزگاری من آن را در نهایت کمال تجربه کرده بودم. کمالی که مطمئنم کمتر کسی در حرفه من نظیر آن را تجربه کرده است ویا اگر تجربهکرده باشد به مانند من از آن لذت برده باشد.
نه من نمی توانم / این درد برای من یک درد مضاعف است که فقط مایه سوء تفاهم بلکه امکان هر سرگرمی و
تفریحی با دوستانم را هم از من سلب می کند .تماسهایم رامحدود میکند و جلوی تبادل افکارم با آنها می گیرد. حضور من در اجتماع دقیقا محدود می شود به همان نیازهای اجتناب ناپذیری که هر انسانی برای حضور در جمع دارد. من محکومم/
محکومم به اینکه مثل یک تبعیدی زندگی کنم. وقتی به مردم نزدیک میشوم انگار هراسی تمام وجودم را در بر می گیرد.
هراس از اینکه شاید با این وضعیت مایه دردسر باشم. اگر چه به توصیه دوست خوبم ( دکتر اسمیت ) با زندگی در این منطقه اوضاع بد جسمی وروحیم را تا حدودی سامان داده ام اما گهگاه به خاطر تمایلی که به حضور در جمع دارم ناچارم برخلاف دستورات او رفتار کنم وچه تحقیرآمیز است وقتی که کسی در کنار من صدای فلوتی را که در دوردستها نواخته میشود به راحتی میشنود و من هیچ نمی شنوم و یا کسی در کنا ر من صدای آواز چوپانی را می شنود که در دوردستها می خواند و گوش من هیچ صدایی را نمی شنود.


اینها هماناتفاقاتی است که مرا به دلسردی کشانده و اگر هنر نبود واگر دست باز دارنده هنر نبودشاید زندگیم را هم به دست خود پایان می دادم. اما مردن محال است/ تا وقتی که هنر ازمن تقاضای تولد داردو من توان به دنیا آوردنش را دارم فکر مردن هم برایم عذاب آوراست و من تنها به همین دلیل است که این زندگی فلاکت بار را این زندگی واقعا فلاکتبار را تحمل می کنم.آدمی که به یک تغییر ناگهانی از بهترین وضعیت به بدترین وضعیتدچار میشود ناچار است صبور باشد و من صبوری کردم.و ای کاش عزم من برای صبوری راسخباشد. شایداوضاع بهتر شود و شاید هم نه / اما من آماده ام اگرچه آسان نیست واگر همبرای هر کسی آسان باشد برای یک هنرمند به هیچ وجه آسان نیست.
اگر شما به چشمحقیقت در من نظری کنید معنای عشق را در می یابید و خواهید دانست که من همیشه آرزوکردم خوب زندگی کنم. روزی که شما این نامه را می خوانید در می یابد که مرا درستنشناختید و خواهید دانست که چگونه این مرد بد اقبال هرچه در توان داشت به کار گرفتتا در میان مردم و در میان هنرمندان پذیرفته شود.
شما برادران من کارل و .../ پساز دکتر اسمیت ( البته اگر تا آن موقع زنده بود ) که بیماریم را مفصلا شرح دهدومطالب و مدارک لازم را به تاریخچه بیماریم اضافه کند تا شاید جهان پس از مرگم بامن آشتی کند. من شما را وارث همه داراییم می دانم ( البته اگر بشود اسمش را گذاشتدارایی ) آن را به عدالت بین خود تقسیم کنید و بدانید هر بدی که شما در حق من کردیدمدتهاست که از یاد برده و بخشیده ام.
برادرم کارل/ از تو بخاطر صمیمیتی که ازدیرباز به من ابراز داشته ای واقعا سپاسگزارم و آرزو می کنم که زندگی شما دو نفربهتر و آزادانه تر از م باشد. بچه هایتان را شرافتمند و پاکدامن تربیت کنید که آنچهشادی آفرین و سعادت بخش است همین است ( نه ثروت و مکنت ) و من این را تجربه کردهام. پاکدامنی همان موهبتی است که در این سیه روزی از من حمایت کرد و اگر من در اینسیه روزی خود کشی نکرده ام تنها به دو دلیل است: هنر و پاکدامنی.
من از همهدوستانم و به ویژه پرنس لیشنوفسکی و دکتر اسمیت سپاسگزارم و دوست دارم که سازهایلیشنوفسکی را یکی از شما دو نفر نگه دارد و البته مراقب باشید که این موضوع باعثمرافعه و اختلاف بین شما نشود.
هر وقت که صلاح دیدید می توانید آنها را بفروشیدو چقدر برای من خوشایند و دوست داشتنی است که پس از مرگم بتوانم برای شما سودمندباشم. من با میل و رغبت تمام به سمت مرگ می روم اما اگر مرگ زودتر از آنی به سراغمبیاید که تمام ظرفیتهای هنری ام اشباع شده باشد چقدر زود آمده و آنگاه من علیرغماین وضعیت فلاکت بار آرزو خواهم کرد که ای کاش دیر تر بمیرم. ولی آیا حقیقتا مرگمرا از این اوضاع مشقت بار نجات نمی دهد؟ آری پس ای مرگ / هر زمان که اراده کردیبیا که من شجاعانه آماده دیدار توام.
من با شما وداع می کنم و از شما می خواهمکه پس از مرگم مرا از یاد نبرید که من در تمام زندگی به فکر شاد کردن شما بودم
 

eliza

متخصص بخش
بیوگرافی احسان خواجه امیری از زبان خودش احسان خواجه امیری متولد ۷ آبان ۱۳۶۳ فارغ التحصیل مهندسی کامپیوتر از دانشگاه آزاد و فرزند آخر خانواده احسان خواجه امیری در یک خانواده هنرمند به دنیا آمده است . پدر او ایرج از سر آمدان موسیقی سنتی و آواز است که بر شکوفایی و پرورش او تاثیر بسزایی داشته است. احسان شیفته و عاشق موسیقی است. کار حرفه ای خود را با آهنگسازی برای مجموعه ای مستند که موسیقی بی کلام بود شروع کرد.
ghab-shishei-too+.jpg


بیوگرافی احسان خواجه امیری از زبان خودش :

خانواده هنرمند
در یک خانواده کاملا هنرمند به دنیا اومدم، پدرم «ایرج» یکی از خوانندگان بنام و محبوب ایران است، مادرم هم از صدای خوبی بهره‌مند است اما هیچ‌وقت قسمت نشده که بخواند، خواهر بزرگترم هم موسیقیدان است

علاقه به خوانندگی

طبیعی بود که با داشتن چنین خانواده هنرمندی به خوانندگی علاقه‌مند شوم. خواندن در خون من است مطمئنا در هیچ کاری نمی‌‌توانستم به اندازه خوانندگی موفق شوم

شروع کار موسیقی

از شش سالگی با نوازندگی ویولن کارم رو آغاز کردم اما ورودم به دنیای موسیقی در سن سیزده سالگی بود، آواز رو هم نزد پدرم آموزش دیدم

من و بابام

در هفده سالگی اولین آلبوم را روانه بازار کردم. در آن آلبوم به همراه پدرم آواز خواندم البته هشتاد درصد آن آلبوم کار خودم بود

موسیقی سنتی

مدتی موسیقی سنتی یا همون ملی و ایرونی رو کار کردم. این سبک موسیقی را خیلی هم دوست دارم و پیشرفت خوبی هم در آن داشتم. پس از گذشت مدتی به این نتیجه رسیدم که در این کار نمی‌‌توانم آن‌چنان که باید اثرگذار باشم چرا که پرونده این سبک موسیقی را پدرم و آقای شجریان بسته‌اند و هیچ جایی برای من نگذاشته‌اند. من اگر تمام عمرم تلاش کنم، تازه می‌‌توانم به پدرم برسم و نمی‌‌توانم از آن بالاتر بروم

پدرم

من عاشق صدای پدرم هستم. هیچ‌وقت صدایش از ذهنم پاک نمی‌‌شود. او پهلوان آواز ایران است. اصلا کسانی که در آن دهه در موسیقی ایران زحمت می‌‌کشیدند، بی‌‌نظیر و تکرارنشدنی بودند

هرچی آرزوی خوبه

فکر می‌‌کنم پس از خواندن این ترانه بود که مردم به طور کامل با چهره ونام من آشنا شدند. این قطعه از ترانه و آهنگ تاثیرگذاری بهره‌مند بود و شاید به این خاطر است که به دل اغلب مردم نشست

مدیونم

برای رسیدن به جایگاه فعلی‌ام خیلی‌ها برایم زحمت کشیدند. در وهله اول پدر و مادرم بودند و بعد دکتر یداللهی و آقای جعفری. من هیچ وقت لطف این افراد را فراموش نمی‌‌کنم و خودم را مدیون آنها می‌‌دانم
لذتبخش‌ترین لحظه زندگی
به نظر من برای خواننده هیچ‌چیز لذتبخش‌تر از آن نیست که مردم از صدا و کارش خوششان بیاید و هیچ‌چیزی نمی‌‌تواند جای این احساس را بگیرد که یک روز یک میلیاردر به من بگوید با کارت خیلی گریه کردم اما بعدش هم کلی لذت بردم… این زمان‌ها، می‌‌تواند لحظه‌های خوبی برای انسان و یک خواننده باشد
مردم
اوایل وقتی مرا تو خیابون می‌‌دیدند، تعجب می‌‌کردند… بهم می‌‌گفتند باورمون نمی‌‌شد این صدا متعلق به پسر کم‌سن‌وسالی مثل تو باشد
ترانه
به نظر من ترانه در موفقیت یک اثر نقش اصلی رو بازی می‌‌کند. من خودم روی این قضیه خیلی حساس هستم و حاضر نیستم هر ترانه‌ای رو بخونم. فکر می‌‌کنم ترانه‌ای موفقه که بتواند لحظه‌ای شنونده رو به فکر واداره… شخصا عاشق ترانه‌های دکتر یداللهی هستم. با قلمشان انس گرفتم حتی اگر ترانه‌ای که می‌‌خوانم متعلق به ایشان نباشد اما نظرشان را می‌‌پرسم

خواهرم

خواهرم یک موسیقیدان تمام‌عیار است و دیکشنری متحرک موسیقی است. او به لحاظ تئوری موسیقی در رده بالایی است تا به حال کارهای زیادی را تنظیم کرده است مثل آلبوم امید حجت… ولی خب من و اون نمی‌‌تونیم با هم به طور مشترک کار کنیم. اصلا آدم با نزدیکانش نمی‌‌تونه کار حرفه‌ای انجام بدهد. مثلا من و خواهرم تا می‌‌خواهیم با هم کار کنیم، دعوامون می‌‌شه! البته بیشتر تقصیر خودم هست چون در کل آدم بی‌‌قراری هستم، نمی‌تونم بشینم تنها گوش بدهم. ۹۵ درصد داشته‌هایی رو هم که به دست آوردم، تجربی بوده است. این عادت تو زندگی شخصی‌ام هم هست. مثلا اگه یه نشانی رو بخواهم بگردم، از کسی نمی‌‌پرسم. خودم می‌‌روم و پیدا می‌‌کنم. حتی اگر ساعت‌ها وقتم رو بگیره

موفقیت یک اثر
موسیقی مثل حلقه‌های زنجیره، اگه حلقه‌ها درست به هم وصل نشود، از هم گسسته می‌‌شود. برای این‌که یک آلبوم خوب از کار درآید، تمام مراحل موسیقی از ضبط استودیو گرفته تا ناظر ضبط و نوازنده باید خوب باشند تا اثر به چشم بیاید.
__________________
 

t92

متخصص بخش
استاد کیوان ساکت

کیوان ساکت (متولد۱۳۴۰). نوازندهٔ ایرانی تار و سه‌تار و آهنگساز است. از دلایل شهرت او تکنیک بالای نوازندگی و همچنین نو آوری و سبک بسیار جدید وی است.



بیوگرافی

کیوان ساکت در سال ۱۳۴۰ در خانواده‌ای فرهنگی در شهرستان مشهد چشم به جهان گشود. وی از همان کودکی با تشویق مادر و پدر خویش به موسیقی و نقاشی پرداخت، در نقاشی شاگرد اساتیدی همچون استاد صادق لپد، در طراحی استاد پیراسته، در رنگ و روغن و استر دوّ لّو در آبرنگ. اولین درسهای موسیقی را از دایی خویش منوچهر زمانیان در کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان که در آن زمان از سوی صداو سیمای وقت به مدیریت مرتضی دشب در مشهد تاسیس شده بود، فرا گرفت. پس از مدت کوتاهی معلم وی منوچهریان به دلیل ادامه تحصیل از مشهد رفت و مدتی کلاس بدون معلم بود تا اینکه همشهری و دوست دایی وی آقای حمید متبسم که در آن زمان در دانشسرای هنر تهران موسیقی تحصیل می‌کرد در یک تابستان برای بازدید خانواده به مشهد آمد و همزمان در کارگاه موسیقی به تدریس مشغول شد و حدود ۲ تابستان پیاپی تا پیش از انقلاب معلم آنجا بود. با پیروزی انقلاب متبسم به مشهد نقل مکان کرد و دوستی وی با ساکت عمیق و صمیمی شد ولی پس از چند مدت وی دوباره به تهران و سپس به خارج از کشور مهاجرت کرد. از آن زمان پس ساکت تمارین تار را پی گرفت و دراین میان چند ملاقات با اساتید آن زمان نظیر محمد رضا لطفی و حسین علیزاده و هوشنگ ظریف داشت . در سال ۱۳۷۵ گروه وزیری را تاسیس کرد و از آن زمان تا کنون آثار زیادی را با این گروه اجرا کرده‌است. در سال ۱۳۶۹ به دعوت هنرمند گرامی پرویز مشکاتیان به عنوان مسئول به گروه عارف دعوت شد و حاصل این همکاری آثاری است نظیر افشاری مرکب، افق مهر، وطن من با صدای ایرج بسطامی، مقام صبر با صدای علیرضا افتخاری. از دیگر فعالیتهای کیوان ساکت می توان به کنسرتهای متعدد در داخل و خارج از ایران اشاره کرد.
آثار

آلبوم‌ها و اجراها


  • جامه دران تکنوازی تار و تنبک در اصفهان شور و چهار گاه
  • سبکبال اجرای ۱۸ چهار مضراب نوشته شده در کتاب سبکبال
  • ای وطن بازسازی و اجرای برخی آثار استاد علینقی وزیری
  • آشنایی با آواز دشتی اجرای برخی درسهای دفتردوم شیوه نوین آموختن تارو سه تار
  • فسانه اجرای ابو عطا دراست پنجگاه با ارکستر وزیری با صدای ایرج بسطامی
  • دیدارشرق وغرب(مرغ سحر) اجرای مرغ سحر بارکتر تنظیم ساکت با صدای فاضل جمشیدی و نیز اجرای ۸ آهنگ معروف جهان از ساخته‌های مشاهیر غرب با تارو همراهی پیانوی مازیار حیدری
  • قاصدک تکنوازی سه تار به همراهی دکلمه شعر توسط ژاله صادقیان از آثار شاعران معاصر
  • شرق اندوه اجرای تار و ارکستر زهی در دو بخش نخست : ایرانی و سپس: موسیقی دورانهای مختلف غرب با همکاری امید نیک بین – نوید مصطفی پور و بهنام ابوالقاسم.
  • بی کاروان کولی اجرای آثاری از ساخته‌های ساکت با ارکستر وزیری باصدای ایرج بسطامی در مایهُ شوشتری و شور.
  • شبی با خورشید
  • یادگار خون سرو
  • زندگی
  • نغمه‌های مهر (در ایران منتشر نشده)
  • همچنین آهنگسازی و ساخت و اجرای ده برنامه به سبک گلهای جاویدان به نام نغمه‌های جاویدان به سفارش واحدموسیقی صدا و سیما با دکلمهٔ ژاله صادقیان وتکنوازی ساکت وحسن ناهید (نی) و محمود محمدی (کلارنیت)و سینا جهان آبادی (کمانچه) و بااجرای ارکستر وزیری و صدابردای آقای صابر و خانم بخشایش و صدای سالار عقیلی – رضا رضایی – محسن روح افزا – امیر تفتی و فاضل جمشیدی . همچنین ساخت وبیش از صد برنامه ۱۵ دقیقه‌ای به نام قول و غزل همراه اجرا با سه تار خود در راه شناخت و تجزیه و تحلیل ردیف موسیقی ایرانی به دو روایت یکی آنچه خود در کتابهای خویش نگاه داشته دوم روایت میرزا عبدالله.
کتاب‌ها

ساکت تا کنون بیش از ده جلد کتاب برای تار و سه تار تالیف کرده که برخی عبارتند از :

  1. شیوه نوین آموختن تار و سه تار در ۵جلد
  2. سبکبال ۱۸ چهار مضراب برای تار و سه تار
  3. ده تمرین ۱۰ اتود برای تار و سه تار
  4. با موج تا کرانه ، نت تعدادی از آهنگ‌های آلبوم‌های شرق اندوه و شبی با خوزشید
  5. حرکت دائمی ۲۰ اتود مفید برای تار و سه تار که برخی از آنها بسیار سنگین و مشکل می باشند
  6. چرخ نیلوفری ۲۰ تمرین مفید برای تار و سه تار
  7. هشت آهنگ معروف جهان . نت آهنگ‌های کلاسیکی که در آلبوم دیدار شرق و غرب وجود دارند .
اغلب این کتاب‌ها بارها و بارها تجدید چاپ شده‌است.


منبع:ویکی پدیا
 

t92

متخصص بخش
حسین علیزاده (زادهٔ شهریور ۱۳۳۰) آهنگ‌ساز، ردیف‌دان، پژوهش‌گر و نوازنده تار و سه‌تار ایران است. وی سازنده موسیقی فیلم‌هایی چون دلشدگان، گبه و زمانی برای مستی اسب‌ها و آواز گنجشک ها است.
زندگی‌نامه

علیزاده پس از تحصیل در هنرستان موسیقی به دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت و هم‌زمان در مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی ایران به یادگیری و اجرای کنسرت پرداخت. او نزد هوشنگ ظریف، حبیب‌الله صالحی، محمود کریمی، علی اکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی برومند، سعید هرمزی، یوسف فروتن، و عبدالله دوامی موسیقی آموخته است و در دانشگاه آزاد برلین نیز تحصیل کرده است.
علیزاده در سال ۱۳۴۷ عضو ارکستر رودکی بود. دو کنسرت او در جشن هنر شیراز آغاز راه او به عنوان یکی از وزنه‌های موسیقی ایران بود. او با عضویت در گروه چاووش همراه با دیگر استادان موسیقی ایران از جمله محمدرضا لطفی و پرویز مشکاتیان آثار جاودانه‌ای در موسیقی ایران اجرا کرد و نیز با آموزش به هنرجویان موسیقی تأثیر مهمی در تربیت موسیقی‌دانان و نوازندگان پس از انقلاب گذاشت. علیزاده در اوایل دههٔ هفتاد ریاست هنرستان موسیقی را بر عهده داشت.
علیزاده هم اکنون عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است[نیازمند منبع] و تا سال ۱۳۸۴ با شجریان در قالب گروهی چهار نفره همراه با کیهان کلهر و همایون شجریان به برگزاری کنسرت و اجرای برنامه در کشورهای مختلف مشغول بود.
حسین علیزاده دارای دو فرزند به نام‌های صبا (نوازندهٔ کمانچه) و نیما (نوازندهٔ رباب و تار) است که هم اکنون در گروه هم آوایان زیر نظر استاد علیزاده فعالیت دارند.
جایزه گرمی

حسین علیزاده تا به حال سه بار نامزد جایزه گرمی شده است. به ترتیب برای کارهای فریاد، بی تو به سر نمی‌شود و به تماشای آب‌های سپید. حسین علیزاده، موسیقی‌دان سرشناس ایرانی در سال ۲۰۰۶ میلادی به خاطر آلبوم به تماشای آب‌های سپید نامزد دریافت جایزه گرمی شده است. گفتنی است که جوایز گرمی معتبرترین جایزه صنعت ضبط و پخش موسیقی در آمریکا محسوب می‌شود.[۱]
آثار


  • ماه و مه،تکنوازی ساز شورانگیز، نشر هرمس، ۱۳۸۸
  • آن و آن،دو نوازی سه‌تار و تنبک با پژمان حدادی، نشر هرمس، ۱۳۸۷
  • سرود گل ، با موزیک، ۱۳۸۶
  • به تماشای آب‌های سپید با همکاری ژیوان گاسپاریان، نشر هرمس، ۱۳۸۳
  • فریاد، موسسه دل آواز
  • بی تو به سر نمی‌شود، موسسه دل آواز
  • زمستان است، موسسه دل آواز
  • سلانه، تکنوازی سازی جدید به نام سلانه ساخته سیامک افشاری، انتشارات ماهور ۱۳۸۱
  • راز نو، انتشارات ماهور ۱۳۷۷
  • پریا، و قصهٔ دخترای ننه دریا انتشارات ماهور
  • پایکوبی، تک نوازی ابداعی با سه‌تار، انتشارات ماهور ۱۳۷۲
  • صبحگاهی انتشارات ماهور
  • نو بانگ کهن انتشارات ماهور
  • شورانگیز، انتشارات ماهور ۱۳۶۷
  • ترکمن، تک نوازی ابداعی با سه‌تار، انتشارات ماهور ۱۳۶۷
  • نوروز، ۱۳۶۲
  • نی‌نوا، انتشارات ماهور ۱۳۶۲
  • سه‌گاه، تک نوازی با تار، انتشارات ماهور ۱۳۶۲
  • ماهور، تک نوازی با تار، انتشارات ماهور ۱۳۶۱
  • راز و نیاز انتشارات ماهور
  • سرودهای آذربایجان
  • هم‌نوایی، تک نوازی ابداعی با تار، انتشارات ماهور
  • نوا، تک نوازی ابداعی با تار، انتشارات ماهور
  • راست پنجگاه، تک نوازی ابداعی با تار، انتشارات ماهور
  • کنسرت همایون، تک نوازی ابداعی با سه‌تار، انتشارات ماهور
  • حصار، ۱۳۵۶
  • سواران دشت امید، ۱۳۵۶
  • عصیان، ارکسترال
  • واریاسون‌های کردی، ارکسترال
  • آوای مهر انتشارات ماهور
موسیقی فیلم

علیزاده در زمینه موسیقی فیلم نیز فعال بوده است. از جمله مهم‌ترین کارهای او در این زمینه عبارت‌اند از:

  • در آن سوی...،موسیقی متن فیلم مستند همه مادران من، نشر آوا خورشید، ۱۳۸۸
  • آواز گنجشک ها، نشر موسیقی هرمس ۱۳۸۷
  • نیوه مانگ، ۱۳۸۶
  • سریال تلویزیونی زیر تیغ، انتشارات ماهور ۱۳۸۵
  • لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند، انتشارات ماهور ۱۳۸۶
  • ابجد، ۱۳۸۱
  • زمانی برای مستی اسب‌ها، ۱۳۷۸
  • عشق طاهر، ۱۳۷۸
  • دختران خورشید، ۱۳۷۸
  • زشت و زیبا، انتشارات ماهور ۱۳۷۷ (برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن جشنواره فیلم فجر )
  • ایران سرای من است، انتشارات ماهور ۱۳۷۷
  • مدرسه‌ای که باد برد، ۱۳۷۶
  • ابر و آفتاب، ۱۳۷۵
  • گبه، انتشارات ماهور ۱۳۷۴ (برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن جشنواره فیلم فجر )
  • دلشدگان، انتشارات دل آواز ۱۳۷۰
  • از اعصار انتشارات ماهور
  • میراث کهن انتشارات ماهور
  • چوپانان کویر، ۱۳۵۹
  • در چشم باد
کتاب‌ها


  • ده قطعه برای تار ۱
  • ده قطعه برای تار ۲
  • ده قطعه برای تار ۳
  • ده قطعه برای تار ۴
  • آموزش سه‌تار، دوره مقدماتی
  • آموزش تار و سه‌تار، دوره متوسطه
  • ردیف مقدماتی تار و سه‌تار (کتاب سوم هنرستان)
  • بوسه‌های باران تصنیف‌های حسین علیزاده، انتشارات ماهور، ۱۳۸۴، بازنویسی و نت‌نگاری: علی صمدپور[۲]
سلانه

سازی است که زیر نظر علیزاده توسط سیامک افشاری ساخته شده است و صدایی شبیه عود و تار دارد.


منبع:ویکی پدیا
 

t92

متخصص بخش
استاد جلیل شهناز

به سال 1300 جلیل شهناز ، در شهر اصفهان چشم به جهان گشود ، پدرش علاقه وافری به موسیقی سنتی ایران داشت و هر روز منزلش محفلی گرم برای دوستداران این هنر بود . پسر دیگرش حسین شهناز تار را بس دل انگیز می نواخت ، پدر از همان اوان کودکی مشوق او در یاد گرفتن و نواختن این ساز اصیل ایرانی گردید ، و به همین سبب جلیل را بدست برادرش حسین سپرد تا او را با نوای ساز آشنا کند ، از این زمان ، جلیل بود و حسین و تار که لحظه ای این سه دلداده از یکدیگر جدا نبودند هر وقت حسین کاسه تار را در آغوش می گرفت و می نواخت ، جلیل از کنار او دور نمی شد و چون دلداده یی شیدا به پنجه های سحار او می نگریست و در پیچ و تاب نوای آن خواسته های کودکی خود را جستجو میکرد و عطش خود را فرو می نشاند
ایام کودکی سپری شد و دوران جوانی فرا رسید ، هر روز جلیل از مدرسه باز می گشت یکسر به نزد برادر آمده با لحن کودکانه از او می خواست که تار بنوازد و حسین هم سخاوتمندانه هر چه داشت در طبق اخلاص نهاده و به او می آموخت

جلیل پس از چندی به تهران آمد و به رادیو راه یافت و در ارکسترهای مختلف این دستگاه شرکت جست و پس از مدتی در برنامه " گلها " شرکت و یکی از بهترین سلیست های آن گردید .
جلیل شهناز علاوه بر نواختن " تار " که ساز اختصاصی وی می باشد با نواختن " ویولون " ، " سنتور " ، " ضرب " نیز آشنایی کامل دارد و آنها را بسیار دلنشین می نوازد ، نواخته ها و آثار شهناز در موسیقی ایران به خصوص گلها از آثار بزرگ و ممتاز موسیقی ایران است . یاد این هنرمند و استاد بزرگ همواره برای ایرانیان گرامی و با ارزش هست.


نویسنده:
تار : جلیل شهناز - تالاب
 

Silver Star

مدير ارشد تالار

به بخش بیوگرافی هنرمندان منتقل شد.

 
بالا