شعر کوتاه | عبدالرحیم سعیدی‌راد

[baroon]

دلتنگی‌های این کلاغ تمامی ندارد
این چنار مهربان هم
قصه ی خالی بودن این صندلی را می‌داند



╝,╝,╝



گاهی پشت این پنجره بیا
گاهی حرفی بزن از سختی راه
مانند ماه



╝,╝,╝



تهران
کبوتر غمگینی‌ست
راه گم‌ کرده و سرگردان
بی‌آشیان
بی‌آن‌ که چشم مهربانی در انتظارش باشد

 

[baroon]

زندگی جریان دارد
حتی در جوهر خودکارم
که تنها بلد است
نام تو را بنویسد



╝,╝,╝



واژه‌ها از دستم لیز می‌خورند
مثل همین رهگذران
که از کنارم می‌گذرند
صبر کن
این شعر بی تو کامل نمی‌شود



╝,╝,╝



دیگر لازم نیست
روی نوک انگشتان پا
بلند شوم
دستم به سیب نگاهت
می‌رسد