baroon
متخصص بخش ادبیات
هر چند دیر امّا...
همیشه میشه تحفه ای رو تقدیم یاران ناب کرد. :گل:
بدرود
پشت خرمن های گندم لای بازوهای بید
آفتاب زرد کم کم رو نهفت
بر سر گیسوی گندم زارها
بوسه بدرود تابستان شکفت
از تو بود ای چشمه ی جوشان تابستان گرم
گر به هر سو خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید
از تو بود از گرمی آغوش تو
هر گلی خندید و هر برگی دمید
این همه شهد و شکر از سینه ی پر شور توست
در دل ذرات هستی نور توست
مستی ما از طلایی خوشه انگور توست
راستی را بوسه ی تو، بوسه بدرود بود
بسته شد آغوش تابستان؟
خدایا زود بود
*فریدون مشیری*