• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

صحبت های خودمونی با خدا...

Maryam

متخصص بخش ادبیات
380b7e478cfd4ff09b16.jpg




این روزها ، آدم ها سرشان شلوغ است...
این روزها ، آدم ها سرشان شلوغ
کسی حوصله خدا را ندارد . کسی حال او را نمی پرسد .

کسی برایش نامه نمی نویسد ، اما تو این کار را بکن .

تو حالش را بپرس . تو چیزی برایش بنویس ، ساعت هایت را با او قسمت کن ، ثانیه هایت را هم .

عرفان نظر آهاری


 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
هر گاه بندگان من ، از تو درباره من بپرسند ، بگو که من نزدیک .

خدایا دلم می خواست یک جایی باشی ، حتی اگر شده یک جای دور . آن وقت حتما می آمدم پیشت . حتی اگر پیش تو آمدن خیلی سخت بود . همه اش دنبال تو میگردم . می گویند تو همه جا هستی ، اما من پیدایت نمیکنم . مگر تو نگفتی من از رگ گردن به شما نزدیک ترم .

همه اش به این آیه فکر میکنم . این آیه مثل یک راز است . یک راز مهم که من نمیتوانم آن را بفهمم . آخر رگ گردن نزدیک ما نیست ، درون ماست. قسمتی از ماست . به این آیه فکر میکنم و دلم هری می ریزد .

آنگار یک چیزی توی رگهایم راه میافتد . یک چیز دوست داشتنی و قشنگ . خدایا این چیزی که توی رگ های من می گردد ، تویی؟


چرا ... چرا گاهی این قدر احساس فاصله میکنیم ؟

عرفان نظر آهاری

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خدایا تو همیشه گفته ای که بی نیازی ، بی نیاز بی نیاز.

اما همه کس و همه چیز به تو احتیاج دارند و اگر یک لحظه ، فقط یک لحظه از مهربانی ات دست بکشی ، دنیا تمام می شود . اصلا همه چیز نیست و نابود می شود .

تو بارها گفته ای این زندگی بیهوده نیست . بارها گفته ای که ما را بیخودی به دنیا نیاورده ای . هدفی وجود دارد ، هدفی بزرگ و قیمتی . هدفی که عبادت ، وسیله ای برای رسیدن به آن است . من مطمئنم عبادتهای ما نفعی برای تو ندارد . اگر هم فایده ای دارد ، فایده اش مال ماست .اینکه از ما میخواهی عبادت کنیم ، علامت مهربانی توست .

عبادت ، یک وسیله است . وسیله ای برای پیدا کردن راه . یک چراغ راهنما . شاید هم یک نقشه . یا شاید توشه ای برای سفرمان .بلاخره باید توی این کوله پشتی ، چیزهای مهمی بریزیم . چیزهای به درد بخور و اساسی .

اما ته ته همه عبادت ها ، فهمیدن توست . می دانم تو از عبادتهای تو خالی خوشت نمی آید .

عبادتی که ما را به تو نرساند ، عبادت نیست .

خدایا ! کمکم کن تا عبادت هایم از تو پر شود .

عرفان نظر آهاری
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


او اول و آخر و ظاهر و باتن است . ( حدید 3)

خدایا ! نیستی کجایی؟ آخر چرا همیشه قایم میشوی ؟ چی میشد اگر دیدنی بودی؟
آن وقت همه باور میکردند که هستی . آن وقت شاید همه مومئن میشدند . این طوری که خیلی بهتر بود.
اما انگار تو دوست داری مخفی باشی. دوست داری همه دنبالت بگردند. شاید برای همین است که اسمت باطن است. اما میدانی تعجب من از چیست؟ از اینکه هر وقت میگویند هو الباطن ، هو الظاهر هم میگویند . خدایا مگر میشود که تو هم باشی و هم نباشی . هم همه جا باشیو هم هیچ جا نباشی .
خدایا به ایجاها که میرسم دیگر معنی اش را نمی فهمم.
خدایا گاهی اوقات تو چقدر سختی .

عرفان نظر آهاری
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم . ( مومن 60)

گاهی وقتها فکر می کنم که دعا کردن چه چیز خوبی است . اگر دعا نبود . زندگی چقدر سخت می شد . خدایا این خیلی مهم است . همین که تو به ما اجازه دادی صدایت کنیم و خیلی چیزها از تو بخواهیم . توی خیال من دعا مثل یک طناب است . وقت دعا حس می کنم طنابت را گرفته ام و دارم می آیم بالا.
همینش قشنگ اسن ، مگر نه ؟ بالا آمدن از طناب تو . اما خدایا ! من با همین حرفهای خودم دعا میکنم . با زبان خودم . این جوری خیلی راحت ترم . مطمئنم که تو هم منظورم را می فهمی . اولها فکر می کردم زبان تو عربی است . پس دعاهای من هم باید عربی باشد . سختم بود . کم دعا می کردم ، یا فقط از روی دعاهای دیگران دعا می کردم . راستش آنها را فقط روخوانی می کردم . البته آنها دعاهای خیلی خوبی بود و من خیلی چیزها از خواندنشان یاد گرفتم ، اما حالا چند وقتی است که بیشتر ، خودم دعا میکنم .

خدایا ! ازت ممنونم که به ما اجازه دادی دعا کنیم .

به آیه( بخوانید مرا تا شما را اجابت کنم ) بیشتر فکر کنید ، چرا خدا هیچ شرطی برای اجابت دعا قائل نمی شود ، جز اینکه او را صدا کنیم ؟ مثل اینکه میخواهد همه دعاها را اجابت کند ...

عرفان نظر آهاری
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

ای پروردگار ما ! بعد از این که ما را هدایت کردی ، دلهای ما را به باطل متمایل نکن و رحمت خود را بر ما ارزانی دار ، که تو بخشنده ای .( آل عمران 8 )

خدایا ! من کلی دعای مستجاب نشده دارم . چرا همه دعاهایم را مستجاب نمیکنی . شاید تقصیر من است که زیاد دعا نمی کنم و آن قدر ها که لازم است صدایت نمی زنم .
راستش ، گاهی شیطان می آید وسط دعاهایم و تو دلم را خالی می کند . آن وقت من ناامید می شوم و می گویم اصلا این دعا کردن چه فایده ای دارد ؟
خدا که جواب مرا نمی دهد .
اما وقتی به دعاهای قبلی ام فکر می کنم ، می بینم چقدر خوب شد که خیلیهایش را مستجاب نکردی . اصلا چقدر خوب است که تو همه دعاها را مستجاب نمی کنی . راستی اگر قرار بود همه دعاهای آدم های روی زمین را مستجاب کنی ، حتما دنیا زیر و رو می شد .
خدایا ، دلم می خواهد شرطی بین خودمان بگذاریم . شرطمان این باشد که من دعا کنم و تو از بین آنها انتخاب کنی . هر کدامشان را که به دردم می خورد مستجاب کنی و هر کدامشان را که فکر می کنی برایم خوب نیست ، بگذاری کنار .

عرفان نظر آهاری
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


کسانی که خداوند را در همه احوال ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده ، یاد میکنند و در آفرینش زمین و آسمانها می اندیشند . ( آل عمران 191)

خدایا ! هر وقت که می خواستم نماز بخوانم . فکر میکردم این یک جور ملاقات رسمی بین ماست . برای این که قاعده و رسم و رسوم دارد. باید خیلی سنگین و رنگین ، تر وتمیز بایستم و حرفهایم را با دقت و توی جمله های مشخص بگویم .

همیشه فکر میکردم با خدا بودن وقت خاصی دارد ، شکل خاصی دارد ، و گرنه هر جایی و هر جوری با تو حرف زدن و به یادت افتادن ، بی ادبی است .

اما این آیه ، یک آیه فوق العاده است . از این به بعد دیگر خجالت نمیکشم از اینکه دراز بکشم و با تو صحبت کنم . یا دستم را زیر چانه ام بزنم و لم بهم و به تو فکر کنم .

حالا خیالم راحت است . این یعنی همه جوره با تو بودن ، یعنی همیشه با تو بودن . خدایا ! ممنون که اینقدر با ما راه می آیی...



عرفان نظر آهاری
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خدایا! خدای من! بارها آمدی و من نبودم

دست تو را وقتی از پرتگاه می افتادم دیدم که مرا گرفتی
نگاه مهربانت را دیدم وقتی تنها بودم و می گریستم
صدای زیبایت را شنیدم وقتی خسته بودم
من تو را دیدم
بارها و بارها
من تو را می شناسم بارها وبارها
من تو را از آن وقتی می شناسم که آن شب که فقط من و تو به یادش داریم
با من بودی و ماندی
من تو را از آن وقتی می شناسم که عشق را به من آموختی و با من بودی و ماندی
من تو را می شناسم ، من تو را خوب می شناسم
هر روزتو را می بینم

تو می آیی اما من سنگدل دست تو را رد می کنم
این بار به پای التماست می افتم و می گویم

من آمده ام یک بار دیگر بیا
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
اگر خدايي هست

و اگر صدایم را میشنود

دلم می‌خواهد آنقدر در اين حوالی قدم بزنم

تا صبر بر مشکلات را بر من عطا کند

بی شک!

او هست..

خدایا صدایم را میشنوی ...
 

rahnama

پدر ایران انجمن
خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری







.
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات


خدای من تو را به خاطر تک تک لحظات سخت زندگیم دوست میدارم ...

نگذار سختی های زندگی مرا ذوب کند ... مرا نگذار آن دورها... آن دورها ... آن دور هاااا
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
مهربان من چگونه بگویم آن چه را که تو خود بهتر میدانی ...

صدایم را از عمق وجودم میدانم که میشنوی ...

با تو بودن مرا افتخاریست عظیم ...

دستانم را رها نکن ...

که بیشتر از همه حال به تو محتاجم ...
 

eliza

متخصص بخش
الو سلام منزل خداست؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟
الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم
پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست
الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم ، دوباره ، تا خدا خداست
دوباره ...... تا خدا خداست

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ضرر کردند آن ها که بار و بنه شان را جایی دیگر بر زمین گذاشتند .

ضرر کردند آن ها که با یکی جز تو درد دل کردند .

ضایع شدند آن ها که پیش یکی جز تو ناله کردند .

ضایع شدند آن ها که به یکی جز تو امیدوار شدند .




فقط اگر هوس میکردند در باز بود ...

اگر میخواستند نیکوییت میبارید ...

آرزویت میکردند و تو نزدیک بودی ...

دست پیش می آوردند و بزرگی ات دم دست بود ...


احسان به سیاه کار ها ، عادت ابدیت است .

و مدارا با از راه رفته ها ، رفتار ازلی ات .


پس مرا به راه بیاور ...

مثل آن ها که سر به راه شدند ...

مرا وادار کن بجنبم ...

مثل آن ها که مدام تکاپو میکنند ...

مرا نگذار آن دورها ، آن دورها ، آن دورهااااا ...


نهج البلاغه
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


.


مهربان من هنوز بدنم از ضربه های سخت زندگی رنجور است ...

دردی که دارم فقط و فقط به دستان تو مداوا میشود ...

دیروز یک لحظه با تمام وجود صدایت کردم و امروز صبح جوابت را شندیم ...

ممنون برای این پاسخ زیباااا ...
:گل:
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
.


بارالها

برای همسایه ای که نان مرا ربود نان،
برای دوستی که قلب مرا شکست مهربانی،
برای آنکه روح مرا آزرد بخشایش
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق

میطلبم.


دکتر علی شریعتی
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


.

روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين که متوجه شود از بين او سجاده اش عبور کرد.


مرد نمازش را قطع کرد و داد :زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي؟

مجنون به خود آمد و گفت :من که عاشق ليلي هستم تورا نديدم.

تو که عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي؟!!

...
 

eliza

متخصص بخش
خداجان........ با سلام ,
خدا جان , حرفهایم را توی نیم ساعت باید براتان بنویسم
خودتان میبینید که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفه کلید چقدر عرق میریزم
خداجان , از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که شما یک ایمیل داری که هر روز چکش میکنید هم خوشحال شدم , هم ناراحت
خوشحال به خاطر اینکه می توانم درد دلم را بنویسم
و ناراحت از اینکه ما که توی خانه مان کامپیوتر نداریم
ما توی خانه مان دو تا اتاق داریم
یک اتاق مال آقا جان و ننه مان است
یکی هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ
دو تا پشتی نو داریم که اکبر آقا بزاز , خواستگار زهرا برامان آورده
یک کمد که همه چیزمان همان توست
آشپزخانه مان هم توی حیاط است و آقاجان تازه با آجر ساختتش
ما هم مجبوریم برای اینکه برای شما ایمیل بزنیم دو هفته بریم پیش رضا ترمزی کار کنیم تا بتونیم پول یک ساعت کافی نت را در بیاریم
خداجان , جان هرکی دوست دارید زود به زود ایمیل هاتان را چک کنید و جواب ما را بدهید
ما چیز زیادی نمی خواهیم
خدا جان , آقاجانمان سه هفته است هر دو تا کلیه اشان از کار افتاده و افتاده توی خانه
خیلی چیز بدیست
خداجان , ما عکس کلیه را توی کتاب زیستمان دیده ایم , اندازه لوبیاست , شکم اقاجان ما هم مثل نان بربری صاف است , برای شما که کاری ندارد ,
اگر می شود , یک دانه کلیه برایمان بفرستید ,
ما آقاجانمان را خیلی دوست داریم , خدا جان
الان بغض توی گلومان است , ولی حواسمان هست که این آدم های توی کافی نت که همه شیک و پیکن , نوشته های مارا دزدکی نخوانند ,
چون می دانم حسابی به ما می خندند و مسخره مان می کنند
خدا جان , اگر می شود یک کاری بکن این اکبر آقا بزاز بمیرد , آبجی زهرامان از اکبر آقا بدش می آید
اما ننه می گوید اگر اکبر آقا شوهر زهرامان بشود وضعمان بهتر می شود
خداجان اکبر آقا چهل سال دارد و تا حالا دو تا زنش مرده اند , آبجی زهرامان فقط سیزده سال دارد خداجان
الان نیم ساعت و هفت دقیقه است که دارم یکی یکی این حرف ها ی روی صفه کلید را پیدا می کنم
خداجان اگر پول داشتم هر روز برای شما ایمیل می زدم
خوش به حال آدم پولدارها که هم هر روز برایت ایمیل می زنند
تازه همایون پسر همسایه پولدارمان می گفت با شما چت هم کرده است
خوش به حالش
خداجان , اگر کاری کنید که حال آقاجانمان خوب شود خیلی خوب می شود
چون قول داده اگر حالش خوب شود برود سر گذر کار پیدا کند و بعد که پول گیرش آمد یک دوش بخرد بذارد توی مستراح
خداجان , ننه بزرگ از این کار که حمام توی مستراح باشد بدش می آید ولی آقاجان می گوید حمام خانه پولدار ها هم توی مستراحشان است
خدا جان ننه بزرگ ما خیلی مواظب نجس پاکی است و گفته است هرگز به این حمام اینجوری نمی رود
ولی خداجان راستش من وقتی خیلی از حمام رفتنم می گذرد بدنم بوی بد می گیرد و همکلاسی هایم بد نگاهم می کنند
راستی خدا جان , چه خوب شد که به ما تلویزیون ندادی ,
یکبار که از جلوی مغازه رد می شدم دیدم که آدم های توی تلویزیون چه غذاهای خوشگلی می خورند ,
حتما خوشمزه هم هست , نه ؟
تا سه روز نان و ماست اصلا به دهانم مزه نمی کرد
بعضی وقتها , ننه که از رختشویی برمی گردد با خودش پلو می آورد ,
خیلی خوشمزه است خداجان , ننه می گوید این برکت خداست , دستت درد نکند ,
راستی خداجان , شما هم حتما خیلی پولدارید که خانه تان را توی آسمان ساخته اید , تازه من عکس خانه ییلاقیتان را هم دیده ام
همان که روی زمین است و یک پارچه سیاه رویش کشیده اید ,
خیلی بزرگ است ها , تازه آنهمه مهمان هم دارید , حق هم دارید که روی زمین نیایید , چون پذیرایی از آنهمه آدم خیلی سخت است
ما اصلا خانه مان مهمان نمی آید , چون ما اصلا کسی را نداریم
ولی آقاجانمان می گوید اگر کسی بیاید ساعتش را می فروشد و میوه و شیرینی می خرد
ما مهمانی هم نمی رویم , چون ننه می گوید بد است یک گله آدم برود مهمانی
خدا جان وقت دارد تمام می شود , اگر بیشتر پول داشتم می ماندم و باز برایتان می نوشتم
ولی قول می دهم دو هفته دیگر که مزدم را گرفتم باز بیایم و برایتان ایمیل بفرستم
خدا جان به خاطر اینکه درسهایم خوب است از شما تشکر می کنم
تازه به خاطر اینکه ما توی خانه مان همه همدیگر را دوست داریم هم دستت را می بوسم
من می دانم که آدم های پولدار همه شان خودکشی می کنند , ولی من هیچوقت خودم را نمی کشم
تازه خداجان , من آدم هایی را می شناسم که حتی اسم کامپیوتر را نشنیدند بیچاره ها ,
شاید از آنها هم دفعه بعد برایت نوشتم
خداجان , نامه من را فقط خودت بخوان و به کسی نشان نده
صبر کن ...
آخ جان , پنجاه تومن دیگر هم دارم ,
خدا جان جوابم را بده ,
فقط تو را به خدا , به خارجی برایمان ننویسید ,
چون ما زبانمان خوب نیست هنوز
آخ , راستی خدا جان یادم رفت , حسن مان دارد دنبال کار می گردد , یک کاری بی زحمت برایش جور کنید
هادی هم آبله مرغان گرفته است , اگر برایتان زحمتی نیست زودتر خوبش کنید
حسین هم وقتی ننه می رود رختشویی همش گریه می کند ,
آبجی فاطمه مان هم چشمانش ضعیف شده ولی رویش نمی شود به آقاجان بگوید , چون می گوید پول عینک خیلی زیاد است
اگر می شود چشان ابجیمان را هم خوب کنید
خب .. وقت تمام است دیگر , پدرمان در آمد
خداجان مهربان ,
اگر زیاد چیزی خواستیم معذرت می خوام , هنوز خیلی چیزها هست ولی رویمان نشد
دست مهربانتان را از دور می بوسم
راستی خدا جان , ننه بزرگ آرزو دارد برود مشهد پابوس امام رضا , یک کاری برایش بکنید بی زحمت
باز هم دست و پایتان را می بوسم
منتظر جواب و کلیه می مانم
دستتان درد نکند

بنده کوچک شما , صادق

...
خواست دکمه send رو بزنه
دستش عرق کرده بود و چشمش سیاهی میرف
یهو کامپیوتر خاموش شد
خشکش زد
- اااااا
صدایی از پشت سرش گفت :
- اون سیستم ویروسیه , نگران نباش , الان دوباره میاد بالا
اسکناس های مچاله , توی عرق کف دستش خیس شد
دیگه وقتی برای دوباره نوشتن نبود
یه قطره اشک از گوشه چشمش غلطید روی گونه اش
بلند شد
پول رو داد و از کافی نت زد بیرون
توی راه خودشو دلداری می داد
- دوهفته دیگه باز میام ...
- باز میام ...
sad.gif
sad.gif
sad.gif
sad.gif
sad.gif
sad.gif
 

eliza

متخصص بخش
InterviewWithGod.jpg


شبی در خواب دیدم که با خدا گفتگو می کنم.
خدا از من پرسید: دوست داری با من صحبت کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما فرصت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و گفت: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی در آدمها شما را بیشتر از هر چیزی متعجب می کند؟
خدا جواب داد:
- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند، و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.
- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره بازیابند.
- اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.
- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گوئی هرگز نزیسته اند.
دست خدا مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت…
بعد از مدتی به خدا گفتم: به عنوان پروردگار دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد، تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست که خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه ای زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابد.
- یاد بگیرند که غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد، بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست.
- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.
- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند، بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که در اختیار من گذاشتید سپاسگذارم.
و افزودم: چیز دیگری هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم
همیشه…
 
بالا