• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

عاشقانه های پونه

پونه 640

New member
سلام دوستان مهربان اینهااشعارونوشته های من هستندکپی برداری باذکرنام نویسنده ازادمی باشد.
 
آخرین ویرایش:

پونه 640

New member
بامن بمان

قفس را بشکن بیا در دلم بنشین شاعر شوابیات شعر را بشکن جاری شوبیا در من بمان با من دلتنگی را برکن قفس دل را بشکن کنار من بخوان آوازدور نروغزل بنوش کنار حس دلتنگی اوزان شعر را برهم زن کمی از تاریخ چشمهایت بنوازتاریخ را بشکن مرا بشکندرون مستی و مستی بنوشان جرعه ایی در منو ساز دل بنوازرهایم کن در درون چشمهایت مرا بشکن در این جرعه بگو حرفی دوباره انقلابی تازه بربا کن مرا آغاز کن بگو تا قافیه بشکند در این وازه مرا سازکن بنوازبرایم عالمی بگشابیا در من کمی می خوربخوان با من غزل شودلتنگی باران رابا آواز گیتار بشکن
 

پونه 640

New member
اشک عشق اهنگ تو من
چه شباهتی باهم داریم
وچه اتصالی ست
بااهنگ عشق تو واشک من
واشک من باچنگ ضربه های گیتار دردست تو
چای دفترغزل سربه هوایی روی میزتوست
دست زخمی من ازچیدن زیباترین گل
وکفش های پاره ای که راه طولانی
راطی کردند
تاتوبتوانی
درکنار
گل درخت وپروانه بنوازی
وصدایت رادرهواپخش کنی
وبپیچانی
تابه نزدمن اید
ومن صدایت رابه چکاوکان وپرندگان برسانم.
 

پونه 640

New member
چه اشنامی شوی
وقتی سازناکوک کوک می شود
وغز لها ازبرای تو می خواند
وچشمانت همسوباقلبم
درضربان رگهایم اهنگ می نوازد
اسمان ابی
توابی
قلبم درحصارعشق
توازان سوی اسمان مرامی بینی
ومن تورا
درقلبم به تماشامی کشم
چشمانت قتاله ی نبضهای زندگی من هستند
کافی ست
ردوبایت
درنبضم نزند
همانجاوسط
زندگی نبضم خاموش می ماند
ودیگرهیچ
چه ارام می نوازدچشمانت
درمن
قصه ی زیبایی
عشق را
وخوب می دانی
تو درمن وازمن
حکایتی زیباهمچون چشمانت
ومن به تو وازتو به عشق رسیده ام.
 

پونه 640

New member
غزلها که ردیف می شوند
یک بیت پرازعشق می سازی
قافیه ها که ردیف می شود
یک مصراع پرازاحساس نگفته می سرایی
تنهاشاه بیت غزلت می ماند
که بایدباسختی وهیاهوی عاشقانه انرابسرایی
غزلهاهم ردیف می شوند برای شاه بیت
غزلهای من
ای شاه بیت غزل من
تمام غزلها دربرابرتوشاگردی کردند
 

پونه 640

New member
پیامبرقلب من به صدای قلبم گوش کن
که چگونه مرابه اسارت کشانده ایی
فرمانروای قلبم حکومت کن حکومت تو زیباست
پیامبر قلب من هستی مرا درهم شکن
کل دنیا را نذر چشمانت می کنم
چشمانت یعنی هستی من
پیامبر من
مرا به اسارت درآوردی
مرا از صدای قلبم بشناس
پیامبر من بر قلب من حکومت کن
در دستانت وسعت مهربانی گسترده است
بیا و عاشقی را به من بیاموز
 

پونه 640

New member
عشق درمن کبوترانه می پرد تافرازبلندیها
به بروازدرمی اید
من چندین بارزیرسقف اسمان
اورابه نظاره می نشنم که به کجامی رود
وتافرودیی به انتظار اومی نشینم.
 

پونه 640

New member

میان این همه مهمان
چقدر تنهایم
وقتی ،
مابین این همه کفش
کفش های تو نیست ...

"ناصر رعیت نواز"
 

پونه 640

New member
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت می دارم رازی است
که در میان حنجره ام دق می کند
وقتی تو نیستی
من فکر می کنم تو
آنقدر مهربانی
که توپ های کوچک بازی
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشه های فنجان ها، حتی
از دوری تو رنج می برند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت و آیینه و هوا
به تو معتادند
و انعکاس لهجه شیرینت
هر لحظه زیر سقف شیفتگی هایم
می پیچد!

...

"حسین منزوی"
 

پونه 640

New member
توراه می رفتی وورقه های اهنگین ات را درهوای دلم بخش می کردی
ومن به دنبال نتهای اهنگ توراه می رفتم
ومی دویدو
وانهاراجمع می کردم
تومراندیدی
امامن تمام ترانه هایت راخواندم
ازمسیردرخت وجنگل عبورکردی
دریارابه اغوش کشیدی
ومن تمام نت های دلت راجمع کردم
تازمزمه ات باقی بماند
 

پونه 640

New member
وتورفتی ورفتی
ومن رسیدم به ابتدا
هرچقدرتو دورترمی شدی من نزدیکترمی شدم
تورفتی
ببین من همین جاایستاده ام
فاصله ی من تاتوهیچ تغییری نکرده
واین زمانه است که چشمان توراازمن ربود
هنوزهم چشمانت رایادم هست
انروز
که توبامن حرف زدی
چشمانت گفتندبامن می مانی
ومن هنوزچه خوش خیالم
خیالی نیست تورفتی
تامن بانبودنت بسازم
تنهامی گویم خداحافظ
این توبودی که رفتی.

 

پونه 640

New member
جشمهایت قصیده ام را دزدیدند
و ازمصرعی به مصرعی دیگر کشاندند
وجودت مرا ازخود بی خود کرد
ردیف مزگانت بر روی
مصراع قبلی بی وفاییت غلبه کرد
کلمات شکفته شدند
هر بلک برهم زدن برابر
یا صد ضربه شلاق بود
و عشق در دستم
به تبش افتاد
هنوز به نهایت این مصرع نرسیده ام
که به مصرع دیگر کشاندی
و من در بیتی از چشمانت در شراب غلتیدم
و تو صدایت را به امواج داده بودی
و قلبم را برمرکب عشقت نشاندی
و من غرق در مصرع اخر بلکهایت بودم
که فهمیدم چشمهایت قصیده ام را دزدیدند.
 

پونه 640

New member
همه ی قصیده ها ونوشته ها وشعرها ازمهربانی ووفای تو بوجودامده اند
ازچشمان تو وازصدای زیبای تو
اوازت سازقناری تنهاست
توهمان قصیده ی مشهورجهانی
که بااوازخواندن برروی دل همگان فرودمی ایی
وازچشمانت صدها کتاب غزل منتشرمی شود
ومن درهمان سرزمین چشمانت
ساز می زنم عاشق می شوم ومیمیرم.



 

پونه 640

New member
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]باور کردم
عشق تو را
وآنچه بیش آمد
بازی عاشقانه تمام گشت
کمرم خم شد
حرفهایم را شکست
درعشق مجهول تو ذوب گشتم

دورشدم شدم و دور از تو
و ساکت ماندم
و ساکت
و تمام شدم دراشک سکوت
و تمام شد کلماتم.
و صدایم در گوشت چه غریبانه شکست
و آرزوهایم دور از تو و گذشت.
 

پونه 640

New member
من کنار تو نشسته ام
کنار قلبت مرا
دریاب
سکان دلم را به دستانت می سپارم
غرق در امواج محبتت کن.
 
بالا