باز هنگام جدایی در رسید
سینه ها لرزان شد و دلها شکست
خنده ها در لرزش لب ها گریخت
اشکها بر روی رویاها نشست
چشم جان من به ناکامی گریست
برق اشکی در نگاه او دوید
نسترن ها سر به زیر انداختند
ماه را ابری به کام خود کشید
سلام نگار جون...بعد چند روز اومدم این تاپیکو دیدم خیلی ناراحت شدم:ناراحت: تسلیت میگم به تو و خونواده ی محترمت...:ناراحت: