baroon
متخصص بخش ادبیات
عرفان عملی و نظری
عرفان عملی:
عرفان عملی روابط و وظایف انسان را با خود ، اجتماع و خدا بیان میکند و مانند علم اخلاق است. سالک باید مقامات و منازلی را طی کند تا به قلّه ی رفیع انسانیت برسد.
باید بداند که وصول به این درجه به عقل و اندیشه نیست بلکه کار دل و حاصل مجاهده و تهذیب نفس است.
سالک متحرّک و پویاست و از هر چه بیاغازد باید به خداوند انجامد: «انّا لله و انّا الیه راجعون» : ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم.
در عرفان عملی کوشش بی وقفه ی سالک برای بازگردانیدن کثرت به وحدت و گذشتن از وجود ممکن و فانی و رسیدن به وجود متعالی است.
عرفان عملی، جسورانه ترین کمال مطلوب و والاترین اشتیاق روحانی در حیات دینی است[1].
عرفان نظری:
مانند فلسفه ی الهی به تفسیر هستی متوجّه است.
با این حال با فلسفه تفاوت هایی دارد:
1. فلسفه در استدلالات خود به مبادی و اصول عقلی تکیه دارد و عرفان به اصول و مبادی کشفی و قلبی
2. در فلسفه خدا و جزا اصالت دارند و مستقل هستند. در عرفان وجود مطلق و هستی اصیل ، خداست و غیر او اسماء وصفات وی هستند و استقلال ندارند.
3. فیلسوف کمال انسانیت را درآن می داند که جهانی عقلی بشود مانند جهان عینی و جهان را آنچنانکه هست با عقل خود دریابد. عارف آرزوی آن دارد که با فنای خود در حق ، بنایابد یابد و قطره وار به دریای بی کران حقیقت بپیوندد تا دریا شود.
عرفان نظری اندیشه درباره ی چگونگی صدور کثرت از وحدت است.
با همه ی این تفاوتها عرفان عارف و حکمت حکیم ، دو راه متفاوت است که در پایان به یک منزل و مقصود منتهی میشود. حکیم میخواهد با سرانگشت فکرت و افزار استدلال و عقل پرده از روی حقیقت بردارد ، امّا عارف میخواهد با تهذیب نفس و صفای قلب و نسیم مشاهده به حقیقت دست یابد.
آنچه حکیم میفهمد ، عارف می بیند ، و می داند که پرده ی جهل وجود اوست و میکوشد تا این حجاب از میانه بردارد.
عارفان راه وصول به شناخت عالم و معرفت حق را از طریق الف) شریعت ، ب) طریقت ، ج) حقیقت ممکن می دانند.
می گویند انسان با طی این مراحل ، خود را مهذّب کرده ، مستعدّ فیض الهی می شود. از جهل به علم و از علم به معرفت می رسد و کمال می یابد. (علم الیقین، عین الیقین و حقّ الیقین)
شریعت برای اصلاح ظاهر ، طریقت برای اصلاح ضمایر[2] و حقیقت برای اصلاح سرایر[3] است.
شریعت علم است . طریقت عمل است . حقیقت وصول الی الله.
مولانا میگوید: «شریعت همچون شمع است ، ره می نماید و بی آنکه شمع به دست آوری ، راه رفته نشود و چون در ره آمدی ، آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود ، آن حقیقت است.»
به گمان برخی از صوفیه ، رسیدن به طریقت سالک را از شریعت بی نیاز می کند. همچنانکه رسیدن به حقیقت ، از طریقت بی نیاز میسازد.
گفته اند: لَو ظَهرتِ الحقائقُ لَبَطَلَتِ الشّرائع : چون حقیقت ها پیدا شود شریعت ها باطل می گردد. همچنانکه مس زر شود و یا خود از اصل زر بُود،او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است. چنانچه گفته اند: «طلبُ الدّلیل بعدَ وصولِ الی المَدلولِ المذمومُ ...»
شریعت همچو علم کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب ، و طریقت استعمال داروها و مس را در کیمیا مالیدن ، و حقیقت زر شدن مس. کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این می دانیم ، وعمل کنندگان به عمل کیمیا شادند که ما چنین کارها میکنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم.(عتقاءِالله : آزاد شدگان خدا)ایم. یا مثال شریعت ،همچون علم طب آموختن است و طریقت، پرهیز کردن به موجب طب و دارو خوردن ، و حقیقت ،صحّت یافتن ابدی و از آن دو فارغ شدن.
چون آدمی از این حیات میرد ، شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند[4].
به هر حال عرفان در جنبه ی نظری ، کشف معرفت سرّی و غالباً شخصی است که به اعتقاد پیروان آن ، انسان را از محدوده ی خودی رهایی میدهد و به وجودی که ورای عالم محدود خودی است مجال اتّصال می بخشد. چنانکه جنبه ی عملی آن سعی در رسیدن به مرتبه ای از تصفیه و تکامل است که اتّصال بی واسطه با وجود نامحدود و متعالی را برای انسان محدود متناهی و فانی ممکن می سازد.
جنبه ی نظری تصوّف اسلامی نزد عین القضاة همدانی ، ابن عربی و شبستری و جنبه ی عملی آن نزد غزالی ، سهرودی و مولوی به عالی ترین صورت تقریر می شود . احوال و مقامات امثال بایزید و شبلی و ذوالنّون وابوسعید ، لطایف تجربی آن را نشان میدهد.
--------------------------------------------
[1] دکترعبدالحسین زرّین کوب/ درقلمرو وجدان ،333 ، علمی
[2] ضمایر = محلّ معرفت
[3]. سرایر = محلّ مشاهده
[4] مثنوی / مقدّمه ی دفتر پنجم
آخرین ویرایش: