• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

عرفان و تصوّف اسلامی

baroon

متخصص بخش ادبیات



عرفان و تصوّف اسلامی




عقیده ی عرفای اسلامی این است که عرفان و تصوّف اسلامی ، از روح و حقیقت اسلام اقتباس شده و به مرور زمان رنگ عرفان سایر جوامع را به خود گرفته است. مشابهت هایی چون پشمینه پوشی،صومعه و دیر وخانقاه، ترک دنیا و زهد، عزلت گزینی و توکّل، عقل ستیزی و آزاد اندیشی، نیروانا(فنا)، دیانا(مراقبه) و ... دلیل این تأثّرات است.

گروهی بر این عقیده اند که تصوّف و عرفان اسلامی، مستقل و اصول آن مبتنی بر قرآن و اقوال بزرگان دین است و اساس آن از نظام فکری عرفانی سایر ادیان ، اقتباس نشده است[1]. چون در مسیحیّت به جنبه های روحانی مفرط و ترک دنیا، ودر یهودّت بیشتر به جنبه های بیم و ترس پرداخته اند و تصوّف هندی به تنهایی و انزوا و تحمّل رنج اهمِّیت می دهد وهیچ یک از این امور با روح شرع اسلام و موازین آن سازگار نیست. به مدلول «لارهبانیة فی الاسلام» صوفی باید در میان مردم باشد و از بیکاری و عُطلَت بگریزد و به خلق و خالق خدمت کند امّا دل به دنیا نبندد و اسیر ظواهر نشود.
ابو محمّد سهل تستری گفت: «صوفی کسی است که از کدورت، پاک و از فکر، سرشار باشد و نزد او ریگ بیابان و زروسیم فرقی نکند.»
ابوالحسن نوری گفت: « تصوّف ترک کردن همه ی حظوظ نفسانی است.»
بوعلی رودباری گفت: «صوفی کسی است که به صفا، لباس خشن و پشمینه پوشیده و مزّه ی عشق و جفا بکشد، دنیا را پشت سر گذارد و راه و روش محمّد مصطفی (ص) را پیش گیرد.
ابوسعید گفت: « تصوّف آن است که هر چه در سر داری بنهی، هرچه در کف داری بدهی و هر چه پیش آید نجهی.»

تصوّف ، حسن خلق است. تصوّف ترک تعلّق است. تصوّف ترجیح دیگران بر خود است. تصوّف کیسو نگریستن و یکسان دیدن است. و...
تعریفهای زیادی از تصوّف شده که همه ی آنها حکایت از تهذیب نفس و صفای باطن و ظاهر صوفی دارد و هریک به گونه ای مردم را به دوستی و برادری و احترام به انسان و انسانیت تشویق میکند.

در آغاز، تصوّف آداب و رسوم خاصّی نداشت و به صورت زهد و اعراض از دنیا و مواظبت مستمر بر واجبات و مستحبّات ظهور کرد و زاهدان که درد دین داشتند بر ضدّ کسانی که دین به دنیا می فروختند، قیام میکردند. «زهّاد ثمانیه» نمونه ی بارزی از این گروه به حساب می آیند[2].



**************************************
[1] مثلاً قشیری در الرّسالة همه ی گفته های خود را به شواهد قرآنی و احادیث و ذکر اقوال مشایخ، مستند می سازد.

[2] این گروه 8 تن اند که مشهورترین آنها اویس قرنی و حسن بصری است. درباره ی اسامی بقیه، نگاه کنید به لغت نامه ی دهخدا / حرف ز.



 

baroon

متخصص بخش ادبیات



1. مکتب بصره:
عرفان و تصوّف از مکتب بصره به مکتب های بغداد و خراسان منتقل شد و تصوّف زاهدانه به تصوّف عاشقانه بدل گردید.
مکتب بغداد زیر نظر جنید اداره می شد و پیروان خود را «اهل القلب»(صاحبدلان) می نامید. اساس کار جنید زهد و صحو یعنی پارسایی و هوشیاری بود.


2. مکتب خراسان:
به وسیله ی ابراهیم ادهم به وجود آمد .
وی همانند بودا شاهزاده ای بود که سلطنت و دنیا را رها کرده به عرفان و تصوّف وعالم روحانی روی آورده بود.
روش او مبتنی بر سکر و عبادت (مستی و عبادت) بود.
روش صوفیان خراسان در واقع بر اساس ملامت استوار بود و اصول طریقت اینان را عدم توجّه به داوری خلق و پاکی نزد خالق تشکیل می داد.





 

baroon

متخصص بخش ادبیات

ملامتیان:

ملامتیان ، نفی خود در برابر خالق را ملامت و نفی خود در برابر خلق را فتوّت می گویند. آنان صوفیانی بودند که بر ضدّ زهّاد دروغین برخاستند و اعمال ریایی آنان را تخطئه کردند.[1]


شیخ و پیشوای ملامتیان، حمدون قصّار است که میگوید: «نفس خویشس را بر نفس فرعون فضل نمی نهیم، امّا دل خویش را بر دل فرعون فضل می نهیم.». وی طریق خود را در نیشابور نشر داد[2].
سهل تستری و جنید آرای او را ستودند.بایزید به پیروی از این فکر، روزه ی خود را شکست تا در عُجب نیفتد.
حمدون می گوید: «باید که تا علم حق تعالی به تو نیکوتر از آن باشد که علم خلق. یعنی باید که اندر خلأ با حق تعالی معاملت نیکوتر از آن کنی که اندر ملأ با خلق، که حجاب اعظم از حق، شغل دل توست با خلق[3]
ملامتیان معتقد بودند که قبول و توجّه خلق سالک را از توجّه به خدا بازمی دارد و از عنایت او محروم می کند.
صوفیه ی خراسان تصوّف و عرفان اسلامی را زنده و پویا یافتند و زهد صرف را مناسب آن ندیدند. اندوهگین از شهادت حلّاج و ابوجعفر شلمغانی و خسته از بگومگوی علمای قشری و مباحث غیر لازم کلامی و مباحثی چون تجسّم و تجسّد در ذات باری و تهدید مردم به دوزخ و قهر الهی و گریزدین مداران از آزاد اندیشی و به استناد احادیثی چون:«خدا مردم ا و مردم خدا را دوست دارند.» «خدای را در بهترین صورت دیدم و...» به سلاح عشق و مودّت و بلند اندیشی و اخوّت و انسان مداری و فتوّت و وجد و حال و قبول ملامت مسلّح شدند وبه ارائه و ترویج جنبه های ذوقی و عاطفی عرفان اسلامی پرداختند. از محبّت آدمی به خدا و محبّت خدا به انسان سخن گفتند. ذکر و دعا را با قول و غزل درآمیختند و بی اعتنا به جنگ و جدال دارندگان مذاهب مختلف، راه به خدا را یکی دیدند. سخن از حال و مقام صوفیانه به میان کشیدند و از اتّحاد خدا و انسان دم زدند. مال و جاه دنیوی و انانیّت را به ریشخند گرفتند، از بارگاه سلاطین گریختند و در خانقاه ها جمع آمدند. فقیه و متکلّم بزرگی چون ابوحامد محمّد غزالی به دفاع از تصوّف برخاست.بسیاری از مردم به دفاع از صوفیه پرداختند و بزرگان زیادی سر بر آستان مشایخ ساییدند.
سخنان پرشورو مهیّج ابوسعید ابی الخیر، شیخ مشهور و مقتدر میهنه و تأویلات دل انگیز قرآنی خواجه عبدالله انصاری در هرات و آثار جالب و جذّاب برادران غزالی در عشق و معرفت بر دلها مینشست و جلوه های ذاتی قرآن کریم ، که در آنهاآدم خلیفه و موسی کلیم و عیسی روح و محمّد(ص) حبیب خدا بود، روشن تر می شد. گرچه این شهرت و محبوبیّت سبب شهادت مردانی چون حلّاج و عین القضاة و شیخ اشراق شد، امّا درتنویر و تلطیف افکار مردم و غنا و وسعت نظم و نثر زبان فارسی و نفوذ آن در تمام قلمرو اسلامی اثری شایسته و عمیق نهاد.





***************************************
[1] حافظ از ملامتیان بود.

[2] وی به این آیه ی قرآن نظر داشت: « یجاهدونَ فی سبیل الله و لایُخافونَ لومَةَ لائمٍ» ( در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش ملامتگر بیمی ندارند.»

[3] نفحات الانس/ ص60



 
بالا