
امروز تقویمها در سکوت خود فقدان تو را به سوگ نشسته اند.
معصومه علیهاالسلام در پایان انتظار خود، اشک بر گونه ها دوانیده است.
کبوتران حرم دخترت، شور و شوق پرواز را از دست داده اند و ماتم آن گنبد طلایی، آسمان را سیاه می کند.
معصومه جان! تسلیت!

ناله ای سوخته از سینۀ سوزان آید
وین نوائیست که از گوشۀ زندان آید
آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت
شب و روزش به نظر تیره و یکسان آید
های هارون که گرفتار تو شد موسی عصر
شب و روز تو و او هر دو به پایان اید
سال ها این پسر فاطمه مهمان تو هست
هیچ گفتی که چه ها بر سر مهمان آید
هم دم آن پدر پیر ز چندین اولاد
طفل اشکی است که از دیده به دامان آید
امشب از غربت او سلسله هم می نالد
کآن جگر سوخته را عمر به پایان آید
کند و زنجیر از آن جان به زندان مأنوس
نکشد دست اگر بر لب او جان آید
گر چه این زمزمه خاموش شود تا به ابد
بانگ مظلومیش از سینه باران آید
شاعر : استاد سید رضا موید

بارالاها سير شد از زندگانى جانم امشب
تنگ گرديده دلم از دورى طفلانم امشب
چهارده سالست بى جرم و گنه زندانيم من
كن خلاصم ديگر از اين گوشه ى زندانم امشب
باز كن زنجير از پايم مسيب طى شد عمرم
گوشه ى زندان من بى كس بتو مهمانم امشب
رو صبا اندر مدينه خواهرم معصومه را گو
جان بابا از فراق روى تو گريانم امشب
من كه مى ميرم رضا جان گر بيايى گر نيايى
مى كشد هجر توام آخر تو را ميدانم امشب
اين چه زهرى بود هارون بر من دور از وطن داد
كز شرارش بر سما شد ناله و افغانم امشب
مى شوم راحت ز رنج و محنت دنياى فانى
گر روم(تابع) به جنت در بر جانانم امشب
تنگ گرديده دلم از دورى طفلانم امشب
چهارده سالست بى جرم و گنه زندانيم من
كن خلاصم ديگر از اين گوشه ى زندانم امشب
باز كن زنجير از پايم مسيب طى شد عمرم
گوشه ى زندان من بى كس بتو مهمانم امشب
رو صبا اندر مدينه خواهرم معصومه را گو
جان بابا از فراق روى تو گريانم امشب
من كه مى ميرم رضا جان گر بيايى گر نيايى
مى كشد هجر توام آخر تو را ميدانم امشب
اين چه زهرى بود هارون بر من دور از وطن داد
كز شرارش بر سما شد ناله و افغانم امشب
مى شوم راحت ز رنج و محنت دنياى فانى
گر روم(تابع) به جنت در بر جانانم امشب
