رهبر جمهوری اسلامی ایران ، مقام معظم رهبری امسال نیز در جمع برخی از شاعران ایران زمین سخنان ارزشمندی بیان فرمودند . مهمترین کلید واژه های گفتاری ایشان را برای ادراک بیشتر عزیزان شاعر این سایت وزین فرهنگی تقدیم می کنم:
1- در شعر پیشرفته ایم :
" بین این که در بین این چند هنر- مثلاً هنرهای نمایشی، هنرهای تجسمی - یک هنر را انتخاب کنید تا این بودجه محدود را صرف آن کنیم، به نظر من باید شعر را انتخاب کنیم؛ چون اگر چنان چه شعر در جامعه تأمین شد، این زمینه برای هنرهای دیگر به وجود خواهد آمد. نمیشود شعر را مقایسه کرد با بعضی از هنرهای دیگر؛ لااقل در کشور ما و جامعه ما و سابقه تاریخی ما این جوری است. ما یک تاریخی هستیم که در شعر استاد شدیم؛ یعنی یک تاریخچه کهن قدیمی خیلی با ارزشی از میراث شعری در ما هست. در همه هنرها این جور نیست. مثلاًاروپاییها و یونانیها از دو هزار سال پیش نمایشنامه دارندع ما نداریم. ما در داسانسراییهای نثر عقبیم. هنر رماننویسی و داستانسرایی در غرب، بخصوص در دو سه قرن اخیر، با آنچه که در کشور ما وجود دارد و حتی تا حالا هم پیش رفتیم، هنوز قابل مقایسه نیست؛ آنها خیلی جلوترند. ما در این چیزها عقبیم، امّا شعر اینجور نیست. ما از لحاظ پیشرفت شعر، از لحاظ استواری ریشه این هنر در جامعهمان، از کشورهای درجه یک هستیم. خب، این هنر برجستهای است. بنابراین هر چه برای شعر کار بشود، هر چه مطالعه بشود، هر چه پژوهش انجام بگیرد، هر چه کارهای مدیریتی از قبیل سازماندهیها، جمع کردنها، تقسیم کردنها، سامان دادنها انجام بگیرد، زیادی نیست."
2- انتظار از پیش کسوت ها.
" من اینجا خواهش میکنم؛ هم از پیشکسوتهای شعر- که حالا خیلی از جوانهای اوائل انقلاب خوشبختانه رشد کردهاند و امروز خودشان پیشکستوت شعر شدهاند - هم از مسؤولین دولتی و مرتبطین با دستگاههای دولتی، که روی مسأله مدیریت شعر در کشور بنشینند کار کنند، فکر کنند، طراحی کنند؛ خیلی استعداد وجود دارد." " البته این اساتید و بزرگان شعر، یک ذره بایستی واضحتر حرف بزنند؛ هم آقای علی معلم، هم بعضیهای دیگر. اینها باید یک ذره روشنتر حرف بزنند تا آن مبانی فکری و معرفتی که اینها خودشان به آن رسیدهاند و فهمیدهاند و یاد گرفتهاند و به قدری شده که میتوانند ادا کنند، آن را درست ادا کنند تا طرف بفهمد. مواظب باشید، مخاطب خودتان را در حیرت نگه ندارید. خب، یک حرفی باید گفته شود که طرف استفاده کند؛ لفظ استوار، معنای خوب؛ اما در عین حال مثل همان بیت گذایی« حیرت دمیدهام گل داغم بهانهای است» خواهد شد."
3- مرد زمانه بودن.
" مرد زمانه خودتان باشید، آدم زمانه خودتان باشید. زمانه شما، زمانه مهمی است. بنده در این خط تاریخ طولانی ایران، بخصوص قسمت بعد از اسلام، خیلی رفت و آمد کردهام - سلسلههایش، احوال اجتماعیکشور، احوال سیاسی کشور، جنگها، پادشاهیها-گمان نمیکنم در تمام این هزار و اندی سال، کشور، حادثهای به عظمت حادثه انقلاب اسلامی به خود دیده باشد."
4- کاربردی کردن حس شاعرانه.
" منم نمیگویم قریحه شعری را در راه احساسات و در راه عواطف انسانی و دل و عشق و اینها به کار نبرید - میدانید که اجتنابناپذیر است- اما عرضم این است که سهم وافری از این عطیه الهی را به کار ببرید در آنجایی که خدای متعال از شما توقع دارد، دین شما از شما توقع دارد. یعنی استفاده کنید از این، در راهی که خدای متعال میپسندد و راضی است. این جور نباشد که این ارزش والا را خدای متعال به شما داده، شما این را در راه خدا هیچ مصرف نکنید. منظور من فقط هم شعر آیینی نیست- طبق اصطلاحی که شماها میگویید؛ شعر مدح ائمه و توحید و مرثیه و چه و چه، که البته خیلی هم با ارزش است- نه، همه آن چیزهایی که واقعاً انسان احساس میکند مورد نیاز جامعه است؛ که یکی از مهمترین آنها، پرداختن به مسائل انقلاب و مسائل کشور است."
5- تشکیل انجمن های ادبی ساده.
"من چند سال پیش در همین جلسه شب نیمه ماه رمضان گفتم و اصرار کردم که انجمن ادبی درست کنید. خبر نشدم که مثلاً یک عدد قابل توجهی انجمن ادبی درست شده باشد. خوب، میپرسیم چرا؟ میگویند پشتیبانی نکردند. کأنّه انتظار دارند که حالا حوزه هنری و وزارت ارشاد و دستگاههای دولتی بیایند پشتیبانی کنند تا انجمن ادبی دست شود. تشکیل انجمن ادبی که این جوری نیست. انجمن ادبی یعنی یک پنج نفر، ده نفر شاعر روی همان انگیزههای شعری دور هم جمع شوند، برای هم دیگر شعر بخواهنند، برای هم شعر بگویند؛ تدریجاً کسان دیگری اگر خواستند، به اینها ملحق شوند؛ نخواستند هم ملحق نشوند؛ این میشود یک انجمن ادبی، این میشود پرورشگاه، این یک مرکز گلخانهای میشود برای پرورش این نهال و این گل؛این لازم است. این که دیگر احتیاج به این ندارد که حالا فلان دستگاهها کمک کنند. البته اگر دستگاهها کمک کنند، بهتر است؛ امّا کمک نکردن دستگاهها به هیچ وجه نباید بهانةای باشد به این که خود این انگیزهها به کار نیفتد. ما بهترین شاعرها را در مشهد داشتیم. انصافاً در یک دورهای شعرای مشهد ما در کشور بهترین بودند. ما همه را از نزدیک میشناختیم؛ شعرای مشهد جزو بهترینها بودند؛ هم قصیدهسراهاشان، هم غزلسراهاشان. در مشهد از اوّل تا آخر، در آن دورهای که این افراد روی کار آمدند و پرورش پیدا کردند، سه تا انجمن وجود داشت؛ یکیاش انجمن مرحوم نگارنده بود که توی خانه خود او تشکیل میشد. ایشان اجارهنشین هم بود و هر چند وقت یک بار خانهاش عوض میشد؛ لذا اینهایی که میخواستند شرکت کنند بروند توی آن خانه جدیدی، باید آدرس جدید میگرفتند. بنده آن وقت قم بودم . هر وقت مشهد میآمدم، حتماً به آن جلسه میرفتم؛ تا بعد که از قم برگشتم. این یک انجمن بود؛ ده نفر، پانزده نفر در آن شرکت میکردند. یک سماوری هم آنجا روشن بود، که چاییاش را خود مرحوم نگارنده میریخت. این آقای شفیعی کدکنی، میرزازاده، قهرمان، قدسی، اینها همه پرورشیافته همین جلسهاند. اینها اولش این جور نبودند. مرحوم صاحب کار - سهی- اولی که به آن جلسه آمد، یک طلبهای بود؛ خب، ذوق شعری داشت و غزل میگفت؛ اما چند سال قبل وقتی که فوت شد، قطعا یکی از اساتید برجسته شعر سبک هندی در کشور ما بود. او از اول این طور نبود؛ در آن جلسه این شد حتی آقای قهرمان که واقعاً شاعر ممتاز و برجستهای است، اوائلی که در آن جلسه شرکت میکرد- سالهای 37 و 38- اینجور نبود؛ لیکن ایشان و دیگران بعد در این جلسه پرورش پیدا کردند. یک جلسه دیگر بود که روزهای جمعه در منزل مرحوم فرخ تشکیل میشد و ده پانزده نفر، بیست نفر در آن شرکت میکردند. یک لجسه هم که بعدها این اواخر آقای قهرمان، در خانهاش تشکیل داد. چندی پیش که من مشهد بودم، ایشان آمده بود آنجا، میگفتم هنوز هم جلسه در خانه ما تشکیل میشود. پس بنابراین انجمن ادبی این است. در این انجمن، شاعر ورز میخورد و نقطه ضعفهایی که هیچ شاعری از آن خالی نیست، به تدریج برطرف میشود و شعرش پخته میشود. البته اگر شانس بیاورند، در آن جلسه یک پیشکسوتی، یک استادی، یک استعداد برتری وجود داشته باشد، خیلی بهتر خواهد شد؛ اگرنه، به آن خوبی نخواهد شد. بنابراین انجمن ادبی لازم است؛ این را بروید بپردازید."
6- فروغ فرخزاد عاقبت بخیر شد.
" نکته آخر هم این که آنجایی که به مسائل دل و عواطف و اینها میپردازید، حد نگه دارید؛ یعنیآن حالت عفاف و حجاب را حفظ کنید. این را بدانید شعری که آن وقت فروغ فرخزاد میگفت، در دنیای روشنفکری آ» زمان هم کسی قبول نداشت. خب، ما با اینها مواجه بودیم، روبهرو بودیم؛ همینهایی که شب توی قهوهخانهها و کافههای تهران مینشستند و عرقخوری میکردند و آنها را از مستی روی دوش میکشیدند میبردندشان خانه، چون نمیتوانستند بروندع هانها هم معتقد نبودند که شعر باز و عریان مثل بعضی از شعرهای فروغ فرخزاد باید گفته شود. این در حالی بود که آن زمان، فرهنگ، فرهنگ دیگری بود؛ اصلاً زمانه، زمانه واقعیات تخل و زشت و مستهجنی بود که حالا گوشهای از آن هم در شعر بعضی از شعرای آن روز خودش را نشان داده بود. من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمیآورم؛ چون فروغ فرخزاد اولاً مُرد، ثانیاً به اعتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضیهای دیگر نه، عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد؛ لذا به آنها اشارهای نمیکنم و از آنها اسم نمیآورم."
7- محدوده ی گفتار و عواطف شاعرانه.
" غرض این است که دخترهای جوان تصور نکنند که حالا اگر چنانچه بخواهند برای دلشان، برای عواطفشان، برای حسشان یک شعری بگویند، پس دیگر بروند تا آن ته ته؛ نه، بالاخره خوب است که آدم یک حدّی را نگه دارد. "
1- در شعر پیشرفته ایم :
" بین این که در بین این چند هنر- مثلاً هنرهای نمایشی، هنرهای تجسمی - یک هنر را انتخاب کنید تا این بودجه محدود را صرف آن کنیم، به نظر من باید شعر را انتخاب کنیم؛ چون اگر چنان چه شعر در جامعه تأمین شد، این زمینه برای هنرهای دیگر به وجود خواهد آمد. نمیشود شعر را مقایسه کرد با بعضی از هنرهای دیگر؛ لااقل در کشور ما و جامعه ما و سابقه تاریخی ما این جوری است. ما یک تاریخی هستیم که در شعر استاد شدیم؛ یعنی یک تاریخچه کهن قدیمی خیلی با ارزشی از میراث شعری در ما هست. در همه هنرها این جور نیست. مثلاًاروپاییها و یونانیها از دو هزار سال پیش نمایشنامه دارندع ما نداریم. ما در داسانسراییهای نثر عقبیم. هنر رماننویسی و داستانسرایی در غرب، بخصوص در دو سه قرن اخیر، با آنچه که در کشور ما وجود دارد و حتی تا حالا هم پیش رفتیم، هنوز قابل مقایسه نیست؛ آنها خیلی جلوترند. ما در این چیزها عقبیم، امّا شعر اینجور نیست. ما از لحاظ پیشرفت شعر، از لحاظ استواری ریشه این هنر در جامعهمان، از کشورهای درجه یک هستیم. خب، این هنر برجستهای است. بنابراین هر چه برای شعر کار بشود، هر چه مطالعه بشود، هر چه پژوهش انجام بگیرد، هر چه کارهای مدیریتی از قبیل سازماندهیها، جمع کردنها، تقسیم کردنها، سامان دادنها انجام بگیرد، زیادی نیست."
2- انتظار از پیش کسوت ها.
" من اینجا خواهش میکنم؛ هم از پیشکسوتهای شعر- که حالا خیلی از جوانهای اوائل انقلاب خوشبختانه رشد کردهاند و امروز خودشان پیشکستوت شعر شدهاند - هم از مسؤولین دولتی و مرتبطین با دستگاههای دولتی، که روی مسأله مدیریت شعر در کشور بنشینند کار کنند، فکر کنند، طراحی کنند؛ خیلی استعداد وجود دارد." " البته این اساتید و بزرگان شعر، یک ذره بایستی واضحتر حرف بزنند؛ هم آقای علی معلم، هم بعضیهای دیگر. اینها باید یک ذره روشنتر حرف بزنند تا آن مبانی فکری و معرفتی که اینها خودشان به آن رسیدهاند و فهمیدهاند و یاد گرفتهاند و به قدری شده که میتوانند ادا کنند، آن را درست ادا کنند تا طرف بفهمد. مواظب باشید، مخاطب خودتان را در حیرت نگه ندارید. خب، یک حرفی باید گفته شود که طرف استفاده کند؛ لفظ استوار، معنای خوب؛ اما در عین حال مثل همان بیت گذایی« حیرت دمیدهام گل داغم بهانهای است» خواهد شد."
3- مرد زمانه بودن.
" مرد زمانه خودتان باشید، آدم زمانه خودتان باشید. زمانه شما، زمانه مهمی است. بنده در این خط تاریخ طولانی ایران، بخصوص قسمت بعد از اسلام، خیلی رفت و آمد کردهام - سلسلههایش، احوال اجتماعیکشور، احوال سیاسی کشور، جنگها، پادشاهیها-گمان نمیکنم در تمام این هزار و اندی سال، کشور، حادثهای به عظمت حادثه انقلاب اسلامی به خود دیده باشد."
4- کاربردی کردن حس شاعرانه.
" منم نمیگویم قریحه شعری را در راه احساسات و در راه عواطف انسانی و دل و عشق و اینها به کار نبرید - میدانید که اجتنابناپذیر است- اما عرضم این است که سهم وافری از این عطیه الهی را به کار ببرید در آنجایی که خدای متعال از شما توقع دارد، دین شما از شما توقع دارد. یعنی استفاده کنید از این، در راهی که خدای متعال میپسندد و راضی است. این جور نباشد که این ارزش والا را خدای متعال به شما داده، شما این را در راه خدا هیچ مصرف نکنید. منظور من فقط هم شعر آیینی نیست- طبق اصطلاحی که شماها میگویید؛ شعر مدح ائمه و توحید و مرثیه و چه و چه، که البته خیلی هم با ارزش است- نه، همه آن چیزهایی که واقعاً انسان احساس میکند مورد نیاز جامعه است؛ که یکی از مهمترین آنها، پرداختن به مسائل انقلاب و مسائل کشور است."
5- تشکیل انجمن های ادبی ساده.
"من چند سال پیش در همین جلسه شب نیمه ماه رمضان گفتم و اصرار کردم که انجمن ادبی درست کنید. خبر نشدم که مثلاً یک عدد قابل توجهی انجمن ادبی درست شده باشد. خوب، میپرسیم چرا؟ میگویند پشتیبانی نکردند. کأنّه انتظار دارند که حالا حوزه هنری و وزارت ارشاد و دستگاههای دولتی بیایند پشتیبانی کنند تا انجمن ادبی دست شود. تشکیل انجمن ادبی که این جوری نیست. انجمن ادبی یعنی یک پنج نفر، ده نفر شاعر روی همان انگیزههای شعری دور هم جمع شوند، برای هم دیگر شعر بخواهنند، برای هم شعر بگویند؛ تدریجاً کسان دیگری اگر خواستند، به اینها ملحق شوند؛ نخواستند هم ملحق نشوند؛ این میشود یک انجمن ادبی، این میشود پرورشگاه، این یک مرکز گلخانهای میشود برای پرورش این نهال و این گل؛این لازم است. این که دیگر احتیاج به این ندارد که حالا فلان دستگاهها کمک کنند. البته اگر دستگاهها کمک کنند، بهتر است؛ امّا کمک نکردن دستگاهها به هیچ وجه نباید بهانةای باشد به این که خود این انگیزهها به کار نیفتد. ما بهترین شاعرها را در مشهد داشتیم. انصافاً در یک دورهای شعرای مشهد ما در کشور بهترین بودند. ما همه را از نزدیک میشناختیم؛ شعرای مشهد جزو بهترینها بودند؛ هم قصیدهسراهاشان، هم غزلسراهاشان. در مشهد از اوّل تا آخر، در آن دورهای که این افراد روی کار آمدند و پرورش پیدا کردند، سه تا انجمن وجود داشت؛ یکیاش انجمن مرحوم نگارنده بود که توی خانه خود او تشکیل میشد. ایشان اجارهنشین هم بود و هر چند وقت یک بار خانهاش عوض میشد؛ لذا اینهایی که میخواستند شرکت کنند بروند توی آن خانه جدیدی، باید آدرس جدید میگرفتند. بنده آن وقت قم بودم . هر وقت مشهد میآمدم، حتماً به آن جلسه میرفتم؛ تا بعد که از قم برگشتم. این یک انجمن بود؛ ده نفر، پانزده نفر در آن شرکت میکردند. یک سماوری هم آنجا روشن بود، که چاییاش را خود مرحوم نگارنده میریخت. این آقای شفیعی کدکنی، میرزازاده، قهرمان، قدسی، اینها همه پرورشیافته همین جلسهاند. اینها اولش این جور نبودند. مرحوم صاحب کار - سهی- اولی که به آن جلسه آمد، یک طلبهای بود؛ خب، ذوق شعری داشت و غزل میگفت؛ اما چند سال قبل وقتی که فوت شد، قطعا یکی از اساتید برجسته شعر سبک هندی در کشور ما بود. او از اول این طور نبود؛ در آن جلسه این شد حتی آقای قهرمان که واقعاً شاعر ممتاز و برجستهای است، اوائلی که در آن جلسه شرکت میکرد- سالهای 37 و 38- اینجور نبود؛ لیکن ایشان و دیگران بعد در این جلسه پرورش پیدا کردند. یک جلسه دیگر بود که روزهای جمعه در منزل مرحوم فرخ تشکیل میشد و ده پانزده نفر، بیست نفر در آن شرکت میکردند. یک لجسه هم که بعدها این اواخر آقای قهرمان، در خانهاش تشکیل داد. چندی پیش که من مشهد بودم، ایشان آمده بود آنجا، میگفتم هنوز هم جلسه در خانه ما تشکیل میشود. پس بنابراین انجمن ادبی این است. در این انجمن، شاعر ورز میخورد و نقطه ضعفهایی که هیچ شاعری از آن خالی نیست، به تدریج برطرف میشود و شعرش پخته میشود. البته اگر شانس بیاورند، در آن جلسه یک پیشکسوتی، یک استادی، یک استعداد برتری وجود داشته باشد، خیلی بهتر خواهد شد؛ اگرنه، به آن خوبی نخواهد شد. بنابراین انجمن ادبی لازم است؛ این را بروید بپردازید."
6- فروغ فرخزاد عاقبت بخیر شد.
" نکته آخر هم این که آنجایی که به مسائل دل و عواطف و اینها میپردازید، حد نگه دارید؛ یعنیآن حالت عفاف و حجاب را حفظ کنید. این را بدانید شعری که آن وقت فروغ فرخزاد میگفت، در دنیای روشنفکری آ» زمان هم کسی قبول نداشت. خب، ما با اینها مواجه بودیم، روبهرو بودیم؛ همینهایی که شب توی قهوهخانهها و کافههای تهران مینشستند و عرقخوری میکردند و آنها را از مستی روی دوش میکشیدند میبردندشان خانه، چون نمیتوانستند بروندع هانها هم معتقد نبودند که شعر باز و عریان مثل بعضی از شعرهای فروغ فرخزاد باید گفته شود. این در حالی بود که آن زمان، فرهنگ، فرهنگ دیگری بود؛ اصلاً زمانه، زمانه واقعیات تخل و زشت و مستهجنی بود که حالا گوشهای از آن هم در شعر بعضی از شعرای آن روز خودش را نشان داده بود. من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمیآورم؛ چون فروغ فرخزاد اولاً مُرد، ثانیاً به اعتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضیهای دیگر نه، عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد؛ لذا به آنها اشارهای نمیکنم و از آنها اسم نمیآورم."
7- محدوده ی گفتار و عواطف شاعرانه.
" غرض این است که دخترهای جوان تصور نکنند که حالا اگر چنانچه بخواهند برای دلشان، برای عواطفشان، برای حسشان یک شعری بگویند، پس دیگر بروند تا آن ته ته؛ نه، بالاخره خوب است که آدم یک حدّی را نگه دارد. "