• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

قافیه‌های جوانی/ گروس عبدالملکیان

Maryam

متخصص بخش ادبیات
12669_487.jpg



اگر چه "گروس عبدالملکیان" از شاعران جوان کشور محسوب می‌شود و سابقه شاعری‌اش هنوز به ده سال نرسیده است، اما در همین مدت اندک به موفقیت‌های قابل توجهی دست یافته است. عشق و جنگ، دو مضمون محوری شعرهای اوست که در بیشتر کارهایش به چشم می‌خورد، دو مضمومنی که به نوعی دیگر در شعرهای پدرش نیز وجود داشته‌اند.

متولد 1359 در تهران است و رشته مهندسی صنایع خوانده است. تا به حال مجموعه ‌شعرهای «پرنده‌ی پنهان» (۱۳۸۱)، «رنگ‌های رفته‌ی دنیا» (۱۳۸۴)، «سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند» (۱۳۸۷) و «حفره‌ها» (1390) را منتشر کرده است. او همچنین جایزه شعر کارنامه به خاطر مجموعه شعر پرنده پنهان، جایزه کتاب سال جوان به خاطر رنگ‌های رفته دنیا و به عنوان یکی از برگزیدگان جشنواره شعر فجر معرفی شده است.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
هوا حواسش نبود این شعر است، از پنجره بیرون رفت...


هوا

که پیرهن پوشیده

هوا

که میز صبحانه را می چیند

هوا

که گوش می دهد به شعرهام

هوا

که لب بر لبم می گذارد

هوا

که داغم می کند

هوا

که هوایی ام کرده

هوا

که حواسش نبود، این شعر است

و از پنجره بیرون رفت



*****

هر نتی که از عشق بگوید...

زیباست

حالا

سمفونی پنجم بتهوون باشد

یا زنگ تلفنی که...

در انتظار صدای توست...



***

پرندگان پشت بام را دوست دارم

دانه هایی را که هر روز برایشان می ریزم

در میان آنها

یک پرنده ی بی معرفت هست

که می دانم روزی به آسمان خواهد رفت

و بر نمی گردد.

من او را بیشتر دوست دارم...



***

باران باشد

تو باشی

یک خیابان بی انتها باشد ....

به دنیا می گویم .... خداحافظ !



***

صدای قلب نیست

صدای پای توست

که شب ها در سینه ام می دوی

کافی است کمی خسته شوی

کافی است کمی بایستی . . . .



***

دو سال است که می دانم بی قراری چیست

درد چیست

مهربانی چیست

دو سال است که می دانم آواز چیست

راز چیست ....

چشمهای تو شناسنامه مرا عوض کردند

امروز من دو ساله می شوم ....



***

گفتی دوستت دارم

و من به خیابان رفتم!

فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ....



***

پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود

دانه دانه پرهایش را چید

تا بر این بالش خواب دیگری ببیند !



***

گرگ

شنگول را خورده است

گرگ

منگول را تکه تکه می کند...

بلند شو پسرم!

این قصه برای نخوابیدن است!



***

دختران شهر

به روستا فکر می‌کنند

دختران روستا

در آرزوی شهر می‌میرند

مردان کوچک

به آسایش مردان بزرگ فکر می‌کنند

مردان بزرگ

در آرزوی آرامش مردان کوچک

می میرند

کدام پل

در کجای جهان

شکسته است

که هیچکس به خانه اش نمی‌رسد.


 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پارانویا


از زیر سنگ هم شده پیدایم كن!
دارم كم كم این فیلم را باور می‌كنم
و این سیاهی لشكر عظیم
عجیب خوب بازی می‌كنند.
در خیابان‌ها
كافه‌ها
كوچه‌ها
هی جا عوض می‌كنند و
همین كه سر برگردانم
صحنه بعدی را آماده كرده اند

از لابه‌لای فصل‌های نمایش
بیرونم بكش

برفی بر پیراهنم نشانده اند
كه آب نمی‌شود
از كلماتی چون خورشید هم استفاده كردم
نشد!

و این آدم برفی درون
كه هی اسكلت صدایش می‌كنند
عمق زمستان است در من.

اصلا
از عمق تاریك صحنه پیدایم كن!
از پروژكتورهای روز و شب
از سكانس‌های تكراری زمین، خسته ام!
دریا را تا می‌كنم
می گذارم زیر سرم
زل می‌زنم
به مقوای سیاه چسبیده به آسمان

و با نوار جیرجیرك به خواب می‌روم
نوار را كه برگردانند
خروس می‌خواند.
*

از توی كمد هم شده پیدایم كن!
می ترسم چاقویی در پهلویم فرو كنند
یا گلوله‌ای در سرم شلیك
و بعد بگویند:
«خُب،
نقشت این بود»...!



گروس عبدالملكیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات




به شانه ام زدی

که تنهایی ام را تکانده باشی
به چه دل خوش کرده ای؟!
تکاندن برف
از شانه هایی آدم برفی؟



گروس عبدالملكیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات








گفتند
شعرهای من
جوشش دریاست
خروش رود

بی‌شک
کمی بالاتر
به چشمه‌ای می‌رسند
که تو هستی...


از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



می خواستم بمانم

رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم
من بودم
که نبودم...

از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


ندیده ای؟!

همان انگشت که ماه را نشان می داد

ماشه را کشید



از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



درخت که می شوم

تو پائیزی !

کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها !

تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن !



از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات




پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود

دانه دانه پرهایش را چید
تا بر این بالش خواب دیگری ببیند !

از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات




گفتی دوستت دارم

و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ....

از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات




دو سال است که می دانم بی قراری چیست

درد چیست
مهربانی چیست
دو سال است که می دانم آواز چیست
راز چیست ....
چشمهای تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دو ساله می شوم ...

از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



اگر شعر های من زیباست

دلیلش آن است
که تو زیبایی
حالا هی بیا و بگو
چنین و چنان است
اصلا مهم نیست
تو چند ساله باشی
من هم سن و سال تو هستم
مهم نیست خانه ات کجا باشد
برای یافتنت کافی ست
چشمهایم را ببندم...

از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



چه فرقی می کند

من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من
چه فرقی می کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان
آغاز می شود

از : گروس عبدالملکیان
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


دریای بزرگ دور

یا گودال کوچک آب

فرقی نمی کند

زلال که باشی

آسمان در توست ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


.

زیر این آسمان ابری

به معنای نامش فکر می کند

گل آفتابگردان!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




کلید

بر میز کافه جامانده است

مرد

مقابل خانه جیب هایش را می گردد

آینده

در گذشته جا مانده است



از : گروس عبدالملکیان
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




موسیقی عجیبی ست مرگ

بلند می شوی

و چنان آرام و نرم می رقصی

که دیگر هیچکس تو را نمی بیند


از : گروس عبدالملکیان​
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



فراموش کن

مسلسل را

مرگ را

و به ماجرای زنبوری بیاندیش

که در میانه ی میدان مین

به جستجوی شاخه گلی ست



از : گروس عبدالملکیان
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


یک جفت کفش
چند جفت جوراب با رنگ های نارنجی و بنفش
یک جفت گوشواره ی آبی
یک جفت ...
کشتی نوح است
این چمدان که تو می بندی !

بعد
صدای در
از پیراهنم گذشت
از سینه ام گذشت
از دیوار اتاقم گذشت
از محله های قدیمی گذشت
و کودکی ام را غمگین کرد

کودک بلند شد
و قایق کاغذی اش را بر آب انداخت
او جفت را نمی فهمید
تنها سوار شد
آب ها به آینده می رفتند

همین جا دست بردم به شعر
و زمان رامثل نخی نازکبیرون کشیدم از آن
دانه های تسبیح ریختند :
من ... تو
کودکی ...
... قایق کاغذی
نوح ...
... آینده
...

تو رابا کودکی ام
بر قایق کاغذی سوار کردم
و
به دوردست فرستادم

بعد با نوح
در انتظار طوفان قدم زدیم




از : گروس عبدالملکیان
 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



علفزاز

با موهای سبزٍ ژولیده در باد


کوه

با موهای قهوه ایِ یکدست


رودخانه

با گیره های سرخِ ماهی

بر موهایش


هیچکدام را ندیده


حق دارد نمی خواند

این پرنده ی کوچک


تهران کلاه بزرگی ست

که بر سر زمین گذاشته ایم



از : گروس عبدالملکیان
 
بالا