افسانه شعبان نژاد
قصه ی پرنده ها
از كودكی مادرم به من یاد داد كه به قصه پرندهها گوش كنم و شعر درختها را بشنوم. من یاد گرفتم كه كلاغها در صدایشان خبری دارند. پدر كه به سفر میرفت مادر با شنیدن صدای قار قار كلاغ كنار پنجره میایستاد و میگفت: «خوش خبر باشی.» شبها وقتی جغدی در باغهای دور میخواند و صدایش به خانه ی ما میرسید. مادرم قصه مردی را برایم میگفت كه حق كودكان یتیم را خورده است و خداوند به سزای عملش او را جغدی سرگردان كرده است كه تا صبح در باغها روی شاخه ی درختها مینشیند و فریاد میزند: حق... حق و پشمان از ظلمی كه به كودكان كرده است با اندوه شب را به صبح میرساند.
من آنقدر به قصه پرندهها و شعر درختها گوش كردم تا یك روز دیدم خود شاعر و نویسنده پاكترین فرشتگان روی زمین شدهام.
قصهها و شعرها برای همه كودكان است. از این سوی دنیا تا آن سوی دنیا. بیایید چون كودكان صاف و ساده و صمیمی باشیم.
بیایید چون كودكان همبازی باد و بادبادك باشیم و عروسكها را با عشق در آغوش بفشاریم.
بیایید چون كودكان به دنیایی سراسر صلح و دوستی فكر كنیم. غمها را فراموش كنیم و با كوچكترین بهانهای شاد باشیم.
پرندهای میخواند و قصهای دارد. درختی در باد میرقصد و شعری میخواند گوش كنیم مثل كودكان، به قصه پرندهها و شعر درختها...
افسانه شعبان نژاد شاعر و نویسنده کودکان ونوجوانان سال 1342 در شهراد از توابع كرمان به دنیا آمد. او کارشناس رشته زبان و ادبیات فارسی و کارشناس ارشد رشته ادبیات نمایشی است.
از او تاكنون حدود 120 عنوان كتاب منتشر شده كه در حوزه هاى شعر و داستان برای كودك و نوجوان است. " شكوفه هاى برفى" "سوسكى خانم كجا مى رى؟"، "خونه خاله كدوم وره؟"، "موش موشى تندتر برو"، "زمستان و عمه قزى"، "دختر كدو تنبل"، و"هدیه خاله نگین" تعدادی از آثار شعبان نژاد برای کودکان است.
از او تاكنون حدود 120 عنوان كتاب منتشر شده كه در حوزه هاى شعر و داستان برای كودك و نوجوان است. " شكوفه هاى برفى" "سوسكى خانم كجا مى رى؟"، "خونه خاله كدوم وره؟"، "موش موشى تندتر برو"، "زمستان و عمه قزى"، "دختر كدو تنبل"، و"هدیه خاله نگین" تعدادی از آثار شعبان نژاد برای کودکان است.

از كودكی مادرم به من یاد داد كه به قصه پرندهها گوش كنم و شعر درختها را بشنوم. من یاد گرفتم كه كلاغها در صدایشان خبری دارند. پدر كه به سفر میرفت مادر با شنیدن صدای قار قار كلاغ كنار پنجره میایستاد و میگفت: «خوش خبر باشی.» شبها وقتی جغدی در باغهای دور میخواند و صدایش به خانه ی ما میرسید. مادرم قصه مردی را برایم میگفت كه حق كودكان یتیم را خورده است و خداوند به سزای عملش او را جغدی سرگردان كرده است كه تا صبح در باغها روی شاخه ی درختها مینشیند و فریاد میزند: حق... حق و پشمان از ظلمی كه به كودكان كرده است با اندوه شب را به صبح میرساند.
من آنقدر به قصه پرندهها و شعر درختها گوش كردم تا یك روز دیدم خود شاعر و نویسنده پاكترین فرشتگان روی زمین شدهام.
قصهها و شعرها برای همه كودكان است. از این سوی دنیا تا آن سوی دنیا. بیایید چون كودكان صاف و ساده و صمیمی باشیم.
بیایید چون كودكان همبازی باد و بادبادك باشیم و عروسكها را با عشق در آغوش بفشاریم.
بیایید چون كودكان به دنیایی سراسر صلح و دوستی فكر كنیم. غمها را فراموش كنیم و با كوچكترین بهانهای شاد باشیم.
پرندهای میخواند و قصهای دارد. درختی در باد میرقصد و شعری میخواند گوش كنیم مثل كودكان، به قصه پرندهها و شعر درختها...