• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

:: مشاعره ی مشروط ::

baroon

متخصص بخش ادبیات


درود :گل:
یه مشاعره ی دیگه...
این مشاعره یکی از پرطرفدارترین مشاعره هاست و خیلی هم شیرینه.
شرط این مشاعره در اینه که کلمه یا کلماتی از شعر شما باید در شعری که نفر قبلی گفته وجود داشته باشه.


مثلاً شعر نفر قبل این بوده:

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم


..............

و حالا در پست بعد شما میاید کلمه ی چشم از شعر نفر قبل رو انتخاب می کنید و می گید:

چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را
که کس آهوی وحشی را از این خوش تر نمی گیرد




* پیشنهاد میشه کلمات انتخابی رو با رنگ دیگه ای مشخص کنید.
لحظات خوبی پیش رو داشته باشید.
:گل:


این بار یه گل دیگه بیاد تاپیک رو استارت بزنه :احترام:
:شاد:



بسم الله




 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
این عشق چه عشق است ندانیم که چون است / عقل است و جنون است، نه عقل و نه جنون است...

فرزانه چه دریابد و دیوانه چه داند / از مستی این باده که هر روز فزون است...


هوشنگ ابتهاج
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد




 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
تو جانِ من شده بودی و من جوان شده بودم
وَ اعتراف کنم شوقِ ناگهان شده بودم

تو هم نیامده هم آمده چه حال و هوایی
عجب بیانی از آن حسِ بی بیان شده بودم

کمی نه _ کمی از کم زیادتر به گمانم
دچار وسوسه و شرمِ توامان شده بودم

نگاه کردی می خواستم سلام بگویم
که شرمسار تو از لکنت زبان شده بودم

سَسَسَسَسَسَسَ و زبانم به رمز نام تو را گفت
و من چقدر از این گفته شادمان شده بودم

تو خواستی که بخوانم ، سکوت کرد زمان هم
که خوش قریحه ترین شاعر زمان شده بودم

خروسخوان تو طلوعی در آسمان شده بودی
و من دوباره غروبِ ستارگان شده بودم

محمدعلی بهمنی


3izdqr4cdnjvmsu85x8.jpg
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات


وسوسه چون در دلم زد دو سه پیمانه-ای

سلسله گیسو به پیچ، دست بزد شانه-ای
هلهله آمد به گوش، بوسه-ی آذر خروش
ثرثره پارسا خموش!
غنچه به لب آیه-ای

پارسا مرزبان
 
آخرین ویرایش:

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانيم ای باد شرطه برخيز
باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبّوا يا ايّها الّسکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درويش بی نوا را
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغيير کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی امّ الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عيش کوش و مستی
کاين کيميای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آيينه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه می آلود
ای شيخ پاکدامن معذور دار ما را


برگرفته از غزليات حافظ​
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان در بازم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
به پشت سرت نگاه کن !تا کجا میخواهی بروی ؟!
این همه رفتنت چه فایده ای دارد اصلا ؟
به پشت سرت نگاه کن !این سایه ی تو نیست !
منم که به دنبال تو راه افتاده ام !
مثل بادکنکی به دست کودکی !
هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم !
نخ را که قطع کنی می روم پیش خدا !!
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات



من به مهماني دنيا رفتم:
من به دشت اندوه،
من به باغ عرفان،
من به ايوان چراغاني دانش رفتم.
رفتم از پله مذهب بالا.
تا ته كوچه شك ،
تا هواي خنك استغنا،
تا شب خيس محبت رفتم.
من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق.
رفتم، رفتم تا زن،
تا چراغ لذت،
تا سكوت خواهش،
تا صداي پر تنهايي.

چيزهايي ديدم در روي زمين:
كودكي ديم، ماه را بو مي كرد.
قفسي بي در ديدم كه در آن، روشني پرپر مي زد.
نردباني كه از آن ، عشق مي رفت به بام ملكوت.
من زني را ديدم ، نور در هاون مي كوفت.
ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزي بود، دوري شبنم بود، كاسه داغ محبت بود.
من گدايي ديدم، در به در مي رفت آواز چكاوك مي خواست و سپوري كه به يك پوسته خربزه مي برد نماز.

بره اي ديدم ،
بادبادك مي خورد...


قطعه ای شعر
صداي پاي آب سروده سهراب سپهری
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب
من بودم و جویبار و بیداری آب
وین جمله مرا به خامشی می گفتند
کاین لحظه ی ناب زندگی را دریاب.............محمدرضا شفیعی کدکنی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
خلـوتیان آســــــمان تا چه شـــراب می خورنـــــــد****روح خراب و مست شد،عقل خمار می رسد
چون برسی به کوی ما،خامشی است خوی ما****زان که ز گفتگوی ما گرد و غبار می رسد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
هرکه‌ با عشق‌ آشنا شد مست‌ شد
وارد یک‌ راه‌ بی‌ بن‌بست‌ شد
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات




بده آن باده دوشین که من از نوش تو مستم
بده ای حاتم عالم قدح زفت به دستم

ز من ای ساقی مردان نفسی روی مگردان
دل من مشکن اگر نه قدح و شیشه شکستم

قدحی بود به دستم بفکندم بشکستم
کف صد پای برهنه من از آن شیشه بخستم

تو بدان شیشه پرستی که ز شیشه است شرابت
می من نیست ز شیره ز چه رو شیشه پرستم

بکش ای دل می جانی و بخسب ایمن و فارغ
که سر غصه بریدم ز غم و غصه برستم

دل من رفت به بالا تن من رفت به پستی
من بیچاره کجایم نه به بالا نه به پستم

چه خوش آویخته سیبم که ز سنگت نشکیبم
ز بلی چون بشکیبم من اگر مست الستم

تو ز من پرس که این عشق چه گنج است و چه دارد
تو مرا نیز از او پرس که گوید چه کسستم

به لب جوی چه گردی بجه از جوی چو مردی
بجه از جوی و مرا جو که من از جوی بجستم

فلن قمت اقمنا و لن رحت رحلنا
چو بخوردی تو بخوردم چو نشستی تو نشستم

منم آن مست دهلزن که شدم مست به میدان
دهل خویش چو پرچم به سر نیزه ببستم

چه خوش و بیخود شاهی هله خاموش چو ماهی
چو ز هستی برهیدم چه کشی باز به هستم

مولوی
 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
گفتم غم تو دارم ،گفتا غمت سرآید **** گفتم که ماه من شو،گفتا اگر برآید
گفتم ز مهر ورزان،رسم وفا بیاموز **** گفتا زخوب رویان این کار کمتر آید
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن​
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
 
بالا