Reza Sharifi
مدير ارشد تالار
سه میمون (به ترکی: Üç Maymun) فیلمیست ساخته نوری بیلگه جیلان کارگردان اهل کشور ترکیه، این فیلم محصول سال ۲۰۰۸ میلادی میباشد. نوری بیلگه جیلان با فیلم سه میمون در جشنواره فیلم کن ۲۰۰۸ توانست جایزه بهترین کارگردان را نصیب خود بکند.
خانواده یکی از ارکان اصلی جامعه و بازگو کننده شرایط حاکم برآن است. هر خانواده، جامعه کوچکی است که با بحرانهای زیادی در طول زمان مواجه می شود و دشوار است که فقط یک نفر را مسئول مدیریت بحران در خانواده نام ببریم. هریک از اعضا باید وظیفه ای را به دوش بکشند و برای رهایی از وضعیت موجود تلاش کند. برای حرف زدن درباره فرد و خانواده جایی بهتر از سینما نمی توان یافت؛ «پدرخوانده» یکی از فیلمهای مهم تاریخ سینما و یا شاهکار جان فورد «دره ما چه سزسبز بود» و فیلمهای متاخر مثل»در آمریکا» جیم شرایدان همه ثابت کننده این مدعاست.
فیلمهای هالیوود و تاحدودی آمریکای لاتین بیش از اروپا مسائل خانواده را بر پرده نقره ای نمایان می کنندو اروپا نیز این نیاز را درخود می بیند که بیشتر از قبل به این عامل پایداری اجتماع نگاه کند. ایوب،هاجر،اسماعیل اعضای خانواده کوچکی در منطقه ای فقیرنشین در ترکیه هستند وهر سه با اتفاقاتی مواجه می شوند که مسیر زندگی آنها را تغییر می دهدو فقط یک شخص راه بازگشت به مسیر اولیه را می داند آن هم پدر است ایوب. نویسنده آگاهانه جای ابراهیم پدر ایمان را با ایوب مظهر شکیبایی و صبر عوض کرده است .او می داند که خانواده ای که خلق می کند به صبر ایوب بیشتر نیاز دارد.ایوب برای رفاه بیشتر خانواده اش به زندان می رود و مطمئن است که هاجر مادری است که نمی گذارد اسماعیل خطایی کند که تاوان سختی در انتظارفرزندش باشد. هاجر همسری است با روحیات و فرهنگ شرقی. او تا به امروز هیچ چیز را از همسرش پنهان نکرده است و ایوب در ضمیر خود به صداقت همسرش می بالد ولی این بار این هاجراست که راه را اشتباه می رود و خودخواسته تن به خیانت می دهد. مردی متمول و رئیس همسرش، شخصی به نام سروت.
پسردیگر خانواده که در کودکی فوت کرده برادر و پدررا ترک نمی کند ولی مادر را فراموش کرده است. چهره ایوب چهره خشنی به نظر می رسد ولی کمتر در فیلم از او خشنونت سر می زند. این اسماعیل است که آهسته به سمت خشونت گام بر می دارد اول درگیری با اراذل و اوباش خیابانی بعد تنبیه مادر و بعد قتل، مسیری که فیلمساز به درستی طی می کندتا به ستوه آمدن شخصیت هایش بیشترنمایان شود.
مادر برای رهایی از بحران بیکاری اسماعیل مجبور به تمنای پول است و ایوب برای رهایی خانواده ازبحران فقر مجبور است به جای رئیس اش به زندان برود. درام وموقعیت نمایشی برحول همین اجبار است، اجبار هاجر برای پذیرفته شدن از طرف سروت حتی اگر به حقیرترین شکل اورا از خود براند. اینکه مادر زندگی دیگری را تجربه می کند و نمی خواهد این نوع زندگی را ازدست بدهد، اجازه همذات پنداری و یا همدردی را به ما می دهد؟ آیا می توانیم به عنوان یک مخاطب شرقی به مادر این اجازه را بدهیم که دیگر می توانی نگران دیر آمدن اسماعیل نباشی واسماعیل هم برای مهمانی رفتن درباره کروات بستن نیازی به سوال از تو نداشته باشد؟
ازسوی دیگر هنوز نمی توانیم به اسماعیل این حق را بدهیم که تو می توانی مادرت راتنبیه کنی حتی اگر مادرت کاری را مرتکب شده که مستحق تنبیه باشد.وصیت پدر هملت به هملت این بود که مادر را رها کن و انتقام مرا از عمویت بگیر. مادرت باید دررنج باشد. اسماعیل هم به وصیت هملت بزرگ جامه عمل می پوشاند ولی مادر را با سیلی مهمان می کند مادر هیچ دفاعی از خودنشان نمی دهد.
ایوب نگران اسماعیل است، اسماعیل را به درس خواندن برای ورود به دانشگاه در سال آینده تشویق می کند وهاجر اسماعیل را به کارکردن راهنمایی می کند ایوب دوست دارد اسماعیل اش درس بخواند حتی زمانی که اودرزندان است ولی هاجر می خواهد او کار کند حتی زمانی که او خود آشپز، کارخانه ای است. نگرانی هاجر ختم به یک تراژدی است. علم برای پدر بیشتر ارج و قرب دارد و مادر بیشتر نگران امروز فرزند است.
ساختار فیلمنامه ای فیلمهای جیلان که امروز جز یکی از شناخته شده ترین فیلمسازان ترکیه است به ساختارسینمایی اروپای شمالی نزدیک است. ریتم کند وتصاویر چشم نواز از طبیعت در کنارعناصرصنعتی مانند موبایل، قطار، کشتی و ماشین که خواسته اسماعیل است کمک کننده به روایت قصه آدمهای دور و اطراف ماست. اسماعیل نمی داند که پدرش علاقه ای به غافلگیر(سوپرایز) شدن ندارد. دوست دارد درباره همه مسائل با او مشورت شود ولی در آخر وقتی خبر قتل را می شنود بازتابی منطقی از او سر می زند انگار غافلگیر شدن را آموخته است. برای فکر کردن جایی بهتر از مسجد پیدا نمی کند و مسیری را طی می کند که خودش پیموده است. در اول فیلم چراغ زردفانوس دریایی برای ایوب روشن و خاموش می شود ولی آخرکار در زمان سپیده دم صبح ایوب با اکسیری به خانه می رود و خانواده اش را در خواب راحت می بیند. خودش به پشت بام خانه می رود ونگرانِ ابرهای سیاهی است که به سمتش می آیند.
سه میمون فیلمی است که تماشاگرخود را با اتکا به متنی فوق العاده و کارگردانی درخشان که ثمره اش بهترین کارگردانی جشنواره کن است، مرعوب می کند بدون آنکه ریتم کند فیلم او را ناراحت یا عصبی کند. اتفاقی که سینمای متفاوت امروز درخود بسیار می بیند.
سعید قاسمی
كافه نقد

نبیـن، نشنـو، نگـو!
خانواده یکی از ارکان اصلی جامعه و بازگو کننده شرایط حاکم برآن است. هر خانواده، جامعه کوچکی است که با بحرانهای زیادی در طول زمان مواجه می شود و دشوار است که فقط یک نفر را مسئول مدیریت بحران در خانواده نام ببریم. هریک از اعضا باید وظیفه ای را به دوش بکشند و برای رهایی از وضعیت موجود تلاش کند. برای حرف زدن درباره فرد و خانواده جایی بهتر از سینما نمی توان یافت؛ «پدرخوانده» یکی از فیلمهای مهم تاریخ سینما و یا شاهکار جان فورد «دره ما چه سزسبز بود» و فیلمهای متاخر مثل»در آمریکا» جیم شرایدان همه ثابت کننده این مدعاست.
فیلمهای هالیوود و تاحدودی آمریکای لاتین بیش از اروپا مسائل خانواده را بر پرده نقره ای نمایان می کنندو اروپا نیز این نیاز را درخود می بیند که بیشتر از قبل به این عامل پایداری اجتماع نگاه کند. ایوب،هاجر،اسماعیل اعضای خانواده کوچکی در منطقه ای فقیرنشین در ترکیه هستند وهر سه با اتفاقاتی مواجه می شوند که مسیر زندگی آنها را تغییر می دهدو فقط یک شخص راه بازگشت به مسیر اولیه را می داند آن هم پدر است ایوب. نویسنده آگاهانه جای ابراهیم پدر ایمان را با ایوب مظهر شکیبایی و صبر عوض کرده است .او می داند که خانواده ای که خلق می کند به صبر ایوب بیشتر نیاز دارد.ایوب برای رفاه بیشتر خانواده اش به زندان می رود و مطمئن است که هاجر مادری است که نمی گذارد اسماعیل خطایی کند که تاوان سختی در انتظارفرزندش باشد. هاجر همسری است با روحیات و فرهنگ شرقی. او تا به امروز هیچ چیز را از همسرش پنهان نکرده است و ایوب در ضمیر خود به صداقت همسرش می بالد ولی این بار این هاجراست که راه را اشتباه می رود و خودخواسته تن به خیانت می دهد. مردی متمول و رئیس همسرش، شخصی به نام سروت.
پسردیگر خانواده که در کودکی فوت کرده برادر و پدررا ترک نمی کند ولی مادر را فراموش کرده است. چهره ایوب چهره خشنی به نظر می رسد ولی کمتر در فیلم از او خشنونت سر می زند. این اسماعیل است که آهسته به سمت خشونت گام بر می دارد اول درگیری با اراذل و اوباش خیابانی بعد تنبیه مادر و بعد قتل، مسیری که فیلمساز به درستی طی می کندتا به ستوه آمدن شخصیت هایش بیشترنمایان شود.
مادر برای رهایی از بحران بیکاری اسماعیل مجبور به تمنای پول است و ایوب برای رهایی خانواده ازبحران فقر مجبور است به جای رئیس اش به زندان برود. درام وموقعیت نمایشی برحول همین اجبار است، اجبار هاجر برای پذیرفته شدن از طرف سروت حتی اگر به حقیرترین شکل اورا از خود براند. اینکه مادر زندگی دیگری را تجربه می کند و نمی خواهد این نوع زندگی را ازدست بدهد، اجازه همذات پنداری و یا همدردی را به ما می دهد؟ آیا می توانیم به عنوان یک مخاطب شرقی به مادر این اجازه را بدهیم که دیگر می توانی نگران دیر آمدن اسماعیل نباشی واسماعیل هم برای مهمانی رفتن درباره کروات بستن نیازی به سوال از تو نداشته باشد؟
ازسوی دیگر هنوز نمی توانیم به اسماعیل این حق را بدهیم که تو می توانی مادرت راتنبیه کنی حتی اگر مادرت کاری را مرتکب شده که مستحق تنبیه باشد.وصیت پدر هملت به هملت این بود که مادر را رها کن و انتقام مرا از عمویت بگیر. مادرت باید دررنج باشد. اسماعیل هم به وصیت هملت بزرگ جامه عمل می پوشاند ولی مادر را با سیلی مهمان می کند مادر هیچ دفاعی از خودنشان نمی دهد.
ایوب نگران اسماعیل است، اسماعیل را به درس خواندن برای ورود به دانشگاه در سال آینده تشویق می کند وهاجر اسماعیل را به کارکردن راهنمایی می کند ایوب دوست دارد اسماعیل اش درس بخواند حتی زمانی که اودرزندان است ولی هاجر می خواهد او کار کند حتی زمانی که او خود آشپز، کارخانه ای است. نگرانی هاجر ختم به یک تراژدی است. علم برای پدر بیشتر ارج و قرب دارد و مادر بیشتر نگران امروز فرزند است.
ساختار فیلمنامه ای فیلمهای جیلان که امروز جز یکی از شناخته شده ترین فیلمسازان ترکیه است به ساختارسینمایی اروپای شمالی نزدیک است. ریتم کند وتصاویر چشم نواز از طبیعت در کنارعناصرصنعتی مانند موبایل، قطار، کشتی و ماشین که خواسته اسماعیل است کمک کننده به روایت قصه آدمهای دور و اطراف ماست. اسماعیل نمی داند که پدرش علاقه ای به غافلگیر(سوپرایز) شدن ندارد. دوست دارد درباره همه مسائل با او مشورت شود ولی در آخر وقتی خبر قتل را می شنود بازتابی منطقی از او سر می زند انگار غافلگیر شدن را آموخته است. برای فکر کردن جایی بهتر از مسجد پیدا نمی کند و مسیری را طی می کند که خودش پیموده است. در اول فیلم چراغ زردفانوس دریایی برای ایوب روشن و خاموش می شود ولی آخرکار در زمان سپیده دم صبح ایوب با اکسیری به خانه می رود و خانواده اش را در خواب راحت می بیند. خودش به پشت بام خانه می رود ونگرانِ ابرهای سیاهی است که به سمتش می آیند.
سه میمون فیلمی است که تماشاگرخود را با اتکا به متنی فوق العاده و کارگردانی درخشان که ثمره اش بهترین کارگردانی جشنواره کن است، مرعوب می کند بدون آنکه ریتم کند فیلم او را ناراحت یا عصبی کند. اتفاقی که سینمای متفاوت امروز درخود بسیار می بیند.
سعید قاسمی
كافه نقد