• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

معرفی و نقد فیلم تلما و لوئیز | Thelma & Louise

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
کارگردان : ریدلی اسکات
نویسنده: کالی کورای
پخش کننده : مترو گلدن مایر
تاریخ اکران: 24 می 1991
مدت زمان : 129 دقیقه
زبان : انگلیسی
بودجه تخمینی فیلم : 000 500 16 دلار
فروش در گیشه :915 360 45 دلار (در آمریکا)
درجه بندی : R
بازیگران:
سوزان ساراندون.................................. ......... لوئیز
جینا دیویس........................................ ......... تلما
هاروی کایتل........................................ ........ هال اسلوکامب
براد پیت............................................ ......... جی.دی مقدمه

همیشه این سؤال برایم مطرح بوده که وقتی به تحلیل یک شاهکار می پردازم ، باید از کجا شروع کنم؟ چگونه بنویسم که گرفتار پراکنده گویی نگردم؟ برایان تریسی در کتاب «قورباغه را قورت بده!» با طرح سؤالی خوانندگانش را متعجب می کند. او می پرسد :«چگونه یک فیل را می خورند؟» و بلافاصله برای اینکه می داند خواننده سردرگم شده ، جواب می دهد:«لقمه لقمه». تلما و لوئیز حکم همان فیل را دارد. این فیل بزرگ سینما را باید لقمه لقمه کرد و خورد؛ وگرنه در گلویت گیر می کند و خفه می شوی. امیدوارم لقمه هایی را که من برای شما ، خوانندگان محترم تدارک دیدم باعث ناراحتی و زحمت شما نشود.

راز یک اسماز نام فیلم شروع می کنم. این اسلوب نامگذاری مرا به یاد یکی از مشهورترین داستان های شکسپیر انداخت؛ «رومئو و ژولیت» . تا همین جا که می رسم نکته ای برایم روشن می شود ، «تلما و لوئیز» به رابطه ای اشاره دارد که دو طرفش ، هر دو زن هستند؛ یعنی، برخلاف رومئو و ژولیت و ده ها نامگذاری این چنینی که دو طرف رابطه یک زن و یک مرد هستند در اینجا هر دو طرف زن هستند. بنابراین ، یک دلیل این نامگذاری بازمی گردد به اینکه سازندگان فیلم می خواستند اعلام کنند که با فیلمی کاملاً زنانه طرف هستیم.

از جهتی دیگر ، این نام ، ضمن تداعی نام داستان هایی مثل رومئو و ژولیت ، می خواهد وجهی حماسی – اسطوره ای و تاریخی به داستان خود ببخشد. ظاهراً این تمهیدات اولیه نتیجه مطلوب را داشته و از هر دو جنبه موفق بوده است.

داستان دو زندو شخصیت اصلی فیلم ، در ابتدای سفر تا حدودی متفاوت نشان داده می شوند. یعنی فیلمنامه نویس از طریق مکان هایی که برای اولین بار این دو را می بینیم ، ما را تا حدودی با روحیه این دو آشنا می کنند. لوئیز در یک رستوران کار می کند و آشکار است که زنی متکی به خود و دارای استقلال است. ولی تلما ، در هیبت یک زن خانه دار ضعیف و حرف گوش کن تصویر می شود. فیلمساز از طریق همین تصاویر ساده ما را با جایگاه این زن ها و حالت کلی زندگی شان آشنا می کند.

در هنگام آغاز سفر دو نفره شان ، در صحنه ای می بینیم که تلما ، سیگاری(خاموش ) بر گوشه لب اش می گذارد و وانمود می کند دارد سیگار می کشد. لوئیز که در حال سیگار کشیدن است. بعد از اینکه دود را از دهانش بیرون می دهد خطاب به تلما می گوید: «چه کار می کنی؟» و تلما جواب می دهد :«من لوئیزم». با همین صحنه کوتاه متوجه می شویم ، کارگردان قصد دارد ما را متوجه این نکته کند که این دو زن ،که با دو جایگاه متفاوت این سفر را آغاز می کنند ، در پایان سفر به نوعی وحدت خواهند رسید. یعنی شخصیت تلما کاملاً در خصوصیات لوئیز غرق می شود. البته همانطور که در پایان فیلم شاهدش هستیم هر دو طرف رابطه به یک تکامل می رسند. در واقع ، تلما و لوئیز ، هر کدام نقش مکمل را برای دیگری ایفا می کند. فیلمساز در صحنه پایانی ، قبل از پریدن شان به ته دره ، با یک نمای بسته از دستان این دو ، به ما نشان می دهد که سرانجام به آن همبستگی که فیلم وعده اش را داده بود؛ رسیدند.

لوئیز از همان ابتدا نشان می دهد که نسبت به تلما پخته تر است . او تلما را از گرم گرفتن با مردان غریبه برحذر می دارد و به او هشدار می دهد که همه مردان مثل هم اند.

اما رفتار تلما ، حاکی از آن است که تجربه کمتری دارد و معمولاً از سر ناآگاهی دست به انجام عملی می زند. او همچنان گرفتار احساسات خودش است و نمی تواند حقیقت تلخ اطراف را درک کند. او در لحظه اول، اسیر مردان خوش رویی می شود که بسیار صادق و مؤدب به نظر می آیند؛ ولی، وقتی که به دردسر می افتد تازه واقعیت امر برایش روشن می شود و آن هنگامی است که کاملاً دیر شده.

رابطه ای که بین تلما و لوئیز حکمفرماست مثل همه تیم های دو نفره دارای دو طرف، پیشرو و پیرو است. البته این رابطه رئیس و دنباله رو تا پایان فیلم ثابت نمی ماند و دقیقاً جای این دو عوض می شود. بنابراین می توان این رابطه را در فیلم به دو بخش تقسیم کرد.

در نیمه نخست فیلم، لوئیز رئیس است. اوست که راه را مشخص و تلما را به رفتن به مکزیک تشویق می کند. اما از آنجایی که دی جی پول شان را می دزدد و لوئیز ناامید می شود. میل تلما بر اثرگذاری بیشتر، آشکار می شود. و این اثرگذاری تا آنجایی پیش می رود که تلما ، ماهرانه یک مأمور پلیس را درون ماشینش بی حرکت نگه می دارد و او را درون صندوق عقب زندانی می کند و این در حالی است که لوئیز با دهانی که از تعجب بازمانده ، رادیوی ماشین را با رادیوی پلیس(بی سیم پلیس) اشتباه می گیرد. و در همین لحظه است که این دو، به یک تیم کامل تبدیل می شوند و در مورد موضوع «مردها» به یک نقطه نظر مشترک می رسند.

اعتراض زنانه به وضعیت زمانه

تلما و لوئیز داستان عصیان و اعتراض است. اعتراض به وضعیت موجود. یک بیانیه هشدار دهنده درباره آنچه در جامعه آمریکا در جریان است. آنچه به واسطه مردان برای زنان رقم خورده. البته فیلم تنها انگشت اتهام به سوی مردان نشانه نمی رود و زنان ناآگاه را هم ، مقصر می داند. چه بسا این زنان جامعه هستند که برای تغییر وضع موجود تلاشی نمی کنند و حتی با رفتار خود ، به پایداری این وضعیت وخیم کمک می کنند.

فیلم با برجسته کردن رابطه ای که میان مردان و زنان جامعه در جریان است ؛ ارزش ها و نوع نگاه غالب درباره زنان را آشکار می کند. مردان فیلم تلما و لوئیز ، از آنجایی که همه شان پرورش یافته یک جامعه و یک کشور هستند ، ارزش ها و هنجارهای یکسانی را تجربه کرده اند. شاید با همین دلیل بتوان شباهت همه مردان فیلم تلما و لوئیز به یکدیگر را توجیه کرد. فیلمنامه نویس برای اجتناب از متهم شدن به نگاه غیر واقعی به مردان ، مردان در ظاهر متفاوتی را در فیلمنامه اش گنجانده ؛ ولی اگر کمی دقت کنیم درمی یابیم همه آنها واجد ویژگی های مشترکی هستند یا حداقل درباره زنان و رفتار با آنها، اتفاق نظر دارند.

مردانی که به تماشای فیلم نشستند ، ضمن تمسخر آن ، تصویری را که از مردان جامعه آمریکا نشان داده تا حدی کاریکاتورگونه دانسته اند. ایرادی که در نگاه اول درست به نظر می آید ؛ اما، اگر کمی تأمل کنیم درمی یابیم ؛ فیلم قصد دارد در قالب یک داستان نمادین ، مردان و زنان آمریکایی را متوجه وضعیت موجود کند و درباره آن هشدار می دهد. بنابراین لازمه رسیدن به این هدف ، گذاشتن مردانی در سر راه دو شخصیت اصلی است که فیلم را به هدف اصلی اش برساند. تلما و لوئیز، شرایط را توصیف می کند و ارزیابی و احتمالاً تجدیدنظر را بر عهده تماشاگر می گذارد.

از درون خانه تا مرزهای کشوردر ابتدای فیلم ، نشان داده می شود که تلما در یک رابطه بیمارگونه گرفتار آمده است. او باید برای گردش رفتن با دوستش ، برای استراحت و تفریح کردن از شوهرش اجازه بگیرد. او حتی برای بلند صدا کردن شوهرش برای آمدن به میز صبحانه مؤاخذه می شود. این جزئیات به ما نشان می دهد که رابطه حاکم بین این ها اصلاً طبیعی نیست. به تعبیر خود فیلم ، شوهران تبدیل به پدران دیگری می شوند که باز هم استقلال و راحتی را از زنان سلب می کنند و همچنان آنها را در چهارچوب خانه ها ، در محدودیت (هایی مثل دوران بچگی) نگه می دارند.خودشان هر کجا که دوست دارند می روند؛ اما، وقتی زنان شان، آنها را تنها می گذارند ؛ عصبانی می شوند و زنان خود را تهدید می کنند.

این نگاه به زنان که آنها را به عروسک های خیمه شب بازی مردان تبدیل می کند، تنها محدود به فضای خانه نیست؛ و همانطور که فیلم نشان می دهد و روی آن تأکید می کند ، رابطه ای است که نه تنها بین زنان و شوهران بلکه در شکلی فراگیر تر در بین زنان و مردان جامعه جاری است. دقیقاً به این منظور داستان فیلم به صورت جاده ای نوشته شده، که وسعت این دیدگاه را نشان دهد. این تحقیر ها در خانواده ، در شهر ، در تمام ایالت، در ایالت مجاور و در کل کشور قابل یافتن است.

با تکیه به این نکته می توان گفت، راننده کامیونی که شاید کیلومترها دور از خانه اش است (شاید خانه اش در ایالت های شمالی باشد) در نقاط مختلف جاده(یکی از ایالت های جنوبی) ، با دیدن تلما و لوئیز ، رفتار مشابهی را از خودش بروز می دهد.

فیلمنامه نویس با انتخاب چنین داستانی که پیشرفت و گسترش آن بر یک سفر متکی است ؛ می تواند طیف وسیعی از مردان را به نمایش بگذارد که همه در مرد بودن و نگاهی تحقیرآمیز نسبت به زن داشتن مشترک هستند.

صاحب این دیدگاه می تواند هر مردی باشد ، خواه یک راننده بی ادب کامیون یا یک مرد جوان ظاهراً مؤدب و درستکار. به قول لوئیز همه مردان مثل هم اند.

مثل مردان یا حتی بهتر از آنان

تلما و لوئیز در فصول ابتدایی فیلم فقط می خواهند ادای مردان را در بیاورند. وقتی لوئیز از تلما می خواهد قلاب ماهیگیری داریل را با خودش بیاورد. تلما می گوید:«من ماهیگیری بلد نیستم...» و لوئیز هم ادامه می دهد:«من هم بلد نیستم؛ ولی مگه داریل بلده؟!!...»

میل به انجام کارهای مردانه در لوئیز بیشتر دیده می شود. مثلاً در صحنه آغازین فیلم، در رستوران، لوئیز به دختران جوان توصیه می کند سیگار نکشند چون بر سیستم جنسی شان تأثیر خوبی ندارد؛ ولی، خودش در صحنه های بعدی سیگار می کشد. بنابراین می توان دریافت که لوئیز ، محدودیت هایی را که زنان به خاطر لذت بخشیدن به مردان مجبورند تحمل کنند به رسمیت نمی شناسد.

این ادای مردان را درآوردن در اواسط فیلم به اندیشه برابری با مردان پهلو می زند. آنها کارهایی می کنند که تنها از مردان توقع انجام شان را داریم. آنها بعضی از این کارها را حتی بهتر از مردان انجام می دهند. مثلاً از تفنگ به خوبی استفاده می کنند بدون اینکه قصد آزار رساندن به کسی داشته باشند. این همان نکته ای است که فیلم روی آن تأکید زیادی دارد. رفتار تلما و لوئیز حتی در هنگام انجام کار خلاف قانون هم کاملاً انسانی و به دور از خشونت است. نگاه کنید به صحنه ای که پلیس ، اتومبیل آنها را متوقف می کند. و آنها پلیس را در صندوق عقب ماشین خودش زندانی می کنند. تلما و لوئیز از کلمات و عباراتی کاملاً مؤدبانه بهره می گیرند. گویی نویسنده فیلمنامه به تمسخر همه مردان داستان می پردازد. آن دو ، پلیس را با احترام تمام، درون صندوق عقب می اندازند و حتی در لحظه بستن در صندوق عقب از او عذر خواهی می کنند.

این نوع رفتار کاملاً در تضاد با رفتاری است که آن دوچرخه سوار مرد انجام می دهد. وقتی در وضعیت بسیار بدی ، پلیس از او تقاضای کمک می کند. مرد دوچرخه سوار از همان سوراخی که تلما و لوئیز برای تنفس پلیس در صندوق عقب ایجاد کرده اند، دود سیگارش را وارد می کند.

در واقع ، بر روحیه سادیستی مردان در این فیلم بسیار تأکید شده. جدا از نمونه هایی که در برخورد با زنان در فیلم وجود دارد؛ در بعضی صحنه ها ، این نوع رفتار به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی فرد معرفی می شود که هیچ ربطی به رابطه با زنان ندارد. مثلاً در یکی از صحنه های فیلم ، مأموران پلیس در خانه داریل در حال تماشای فیلم هستند که داریل با کنترل از راه دور ، کانال تلویزیونی را عوض می کند. داریل در این صحنه به گونه ای نمایش داده می شود که گویی از آزار رساندن به دیگران لذت می برد.

آخر بازیدر ابتدای صحنه پایانی ، قهرمانان فیلم را در محیطی می یابیم که بیشتر به درد فیلمبرداری فیلم های وسترن می خورد. راستش شمایل تلما و لوئیز هم شبیه «هفت تیر کش» هاست. هر دو تفنگ شان را پر می کنند. کلاه بر سر دارند. و با مرکب چرخ دارشان می تازند.

آنها سرانجام در برابر یک دره عمیق متوقف می شوند. با بالا آمدن هلی کوپتر پلیس ، کلاه از سرشان می افتد و می خواهند عقب نشینی کنند ولی می بینند توسط فوجی از نیروهای پلیس محاصره شده اند. لوئیز می خواهد تفنگش را آماده کند ولی تلما که می داند عاقبت دوئل با این مردان قانون یا دستگیری است یا مرگ ، سرانجام پرواز آزادانه به سوی دره را پیشنهاد می کند. در این صحنه ریدلی اسکات چیزهایی نشان مان می دهد که دچار سوء تفاهم نشویم.

وقتی کلاه گاوچرانی و مردانه تلما و لوئیز از سرشان می افتد؛ اسکات به تماشاگر نهیب می زند که ای تماشاگر عزیز! این دو زن برای خشونت و تیراندازی به این سفر نیامده بودند. این ها از زندانی کردن پلیس در صندوق عقب ماشین، دزدی کردن، منفجر کردن یک کامیون بزرگ ، لذت نبردند. برعکس این دو از خشونت متنفر هستند. و وقتی دوربین اسکات ، در لحظه حرکت اتومبیل به سمت دره ، برای چند ثانیه عکسی را که در ابتدای سفر گرفته اند نشان مان می دهد(باد ، عکس را از کادر خارج می کند). ثابت می کند که تلما و لوئیز آن آدم های ابتدای سفر هم نیستند. آن دو نسبت به آغاز سفر تغییر کرده اند ولی این تغییر منفی نبوده. تلما و لوئیز در لحظه پریدن ، کاملاً آگاه هستند و در نهایت هدف شان را از این سفر ، با پریدن به سوی دره و تسلیم نشدن به پلیس، آزادی و فقط آزادی اعلام می کنند.

یک شاهکار سینمایی

فیلم از لحاظ ارزش سینمایی هم حائز اهمیت است. بیشتر عناصری که در فیلم تلما و لوئیز یافت می شوند به طور بالقوه مناسب فیلم های مردانه است. داستان جاده ای، تعقیب و گریز ، دزدی ، قتل و... . در حقیقت این عناصر به گونه ای است که فضایی کاملاً مردانه می طلبد. اما شاهد هستیم قهرمانان این فیلم هر دو زن هستند. از این نظر می توان فیلم را نوعی سنت شکنی به حساب آورد.

همین مسئله را می شود نوعی تأیید سینمایی برای مفهومی که فیلم به دنبال آن است تلقی کرد. چیز عجیبی که شکل واضح تر و افراطی ترش را می توان در فیلم بیل را بکش اثر کوئنتین تارانتینو مشاهده کرد. نوعی بی اعتنایی به عرف ژانرهای سینمایی که بسیار قابل اعتناست.




مصطفي درويشي
كافه نقد
 
بالا