• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

معرفی و نقد فیلم سيبي از بهشت | An Apple From Paradise

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
83707679978943411911.jpg


سیبی از بهشت/An Apple From Paradise
کاگردان: همایون مروت
محصول سال 2008 - سینمای افغانستان



"سمبولیسم میوه ای" سینمای افغانستان

فیلم " سیبی از بهشت" ساخته همایون مروت شاید یکی از معدود فیلم های سینمای افغانستان در چند دهه اخیر باشد، که نقدهای فراوانی پیرامونش نوشته شده است. حال چه از قلم صاحب نظران و چه از قلم دوستداران فیلم و یا حتی از قلم شاعران و نویسندگان و اهل ادب. این خود بس جای خرسندی را دارد. چرا که نقد به هرگونه ای که باشد، به اثر هنری که فیلم یکی از آنهاست، هویت می بخشد. مخصوصا در کشوری مثل افغانستان که سینما هنوز نتوانسته است به معنای واقعی کلمه جایگاه خود را بیابد و هنوز در مسیر جستجوی هویت خود سرگردان است.

تراژدی تقلید کنشی است بی نفسه تام و کامل و دارای بزرگی...
تام است آنچه آغاز و میان و پایان دارد.
بوطیقیا/ ارسطو

یعقوب برای دیدن پسرش یوسف، تنها بازمانده از سه پسری که روزی داشته است، به کابل می آید. یوسف در دارالحفاظ سبق می خواند تا حافظ قرآن شود و بعد از اتمام درس به ده برگشته و ملای مسجد شود. یعقوب یوسف را در دارالحفاظ نمی یابد، از سه روز بدینسو به مدرسه نیامده است و کسی نیز از او خبری ندارد. یعقوب از حرفهای پیر نشسته در پیرخانه در می یابد که یوسف را برای رفتن به بهشت فریب داده اند.
از این چند جمله در پیرنگ فیلم، مخاطب در می یابد که فیلم تراژدی یافتن گمشده ای است. و اینگونه بیننده قبل از دیدن فیلم و فقط دانستن پیرنگ با طرح سوالهایی در ذهن به تماشای فیلم می نشیند. همایون مروت از همان ابتدای روایتش بیننده را وارد داستان میکند. یعقوب از جاده ای سر سبز و کوهستانی با خنده های قاقاه مسافر مقصدی است که اولین پیشوازش حمله انتحاری، خون و مرگ می باشد. مخاطب از همان آغاز در می یابد که مقصد یعقوب، مکان آرامش و خنده و شادی نخواهد بود. این نشانه در آغاز فیلم، آغازگر دیگر نشانه هایی است در سراسر فیلم که نه تنها به معرفی مکان و زمان روایت می پردازد بلکه به نوعی فضایی که داستان در آن اتفاق خواهد افتاد را نیز به مخاطب معرفی میکند. و در عین حال نشانه ای میشود برای اولین شناخت مخاطب از قهرمان فیلم- یعقوب. به طور مثال در پیش در آمد فیلم، یعقوب دهقان متعصب و تندگرایی معرفی میشود، که سیب خوش رنگ و آبداری را، تنها با شنیدن دشنام به ناشناخته انتحار کننده ای از همسفرش دریغ میکند. این حس نفرت او از مردمانی که دشنام به انتحار کننده ها میدهند در چند جای دیگر فیلم تکرار میشود. مروت این تاکیدها و این نوع بازی با نشانه های تصویری و کلامی را از روی تصادف در فیلمش جای نمیدهد. بلکه از این نشانه ها آهسته آهسته ساختمان فیلم و روایتش را میسازد و همچنین با ایجاد موقعیتهایی مشابه و نشان دادن عکس العمل های یعقوب، موزایکی از شخصیت قهرمان فیلم اش را به بیننده معرفی میکند. و آنگاه با آسودگی در متن ماجراهای روایتش او را می گنجاند و اینگونه است که به پردازش روایت تراژدی شخصیت و تراژدی رنج همت میگمارد.
ارسطو در بوطیقیا به ما می آموزد که تمام تراژدی های خوب دارای عنصر رنج هستند، و در اغلب فیلم های دراماتیک خوب نیز مقداری معینی از رنج شدید جسمی و یا روحی، یا هر دو وجود دارد. " سیبی از بهشت" با چنین رویکرد دراماتیک روایت میکند از رنج یعقوبی که دیوانه وار در جستجوی یوسف گمگشته اش سرگردان است. این دو نام در فرهنگ دینی و اسلامی دارای معانی معینی هستند. اسطوره دینی "یعقوب و یوسف" در قرآن یکی از کتابهای آسمانی خداوند، بطور واضح آورده شده است در قالب سوره ای کامل. همایون مروت با ایجاد رابطه ای متافریک و در عین حال روایتی واقعگرایانه، به نوعی میخواهد از غم انسانی سخن گوید که ریشه در قرنها پیش و ریشه در عمق ایمان دینی بشر امروزی دارد. مروت با بازطرح اسطوره دینی و پردازش آن در قالب فیلمی مدرن در دنیای مدرن، قصد دارد ناخود آگاه مخاطب خویش را بیدار کند و او را مجبور به طرح سوال نماید.
برای آنکه تراژدی موثر واقع شود ارسطو در بوطیقیا در خواست میکند که بخت قهرمان از خوشبختی به فلاکت حرکت کند. این پی رنگ رویایی ارسطو است. "خوب" یا "بد" بودن قهرمان به اندازه ی جهتی که وارونه شدن بخت در پیش میگیرد مهم است، و برای اینکه پی رنگ ما را تکان دهد باید با قهرمان ارتباط برقرار کنیم؛ قهرمان باید " مثل ما" باشد. در بهترین پیرنگ ( تراژیک/ دراماتیک)، قهرمان ملغمه ای است از خصایص خوب و بد، که به سمت خوبی گرایش دارد ( مثل ما) و زندگی اش از خوشبختی به بدختی میرسد.
یعقوب " مثل ما" است. خانواده ای دارد، پدر است، و چون هر پدری فرزندش را دوست میدارد. یعقوب چون ما اسیر جبر سرنوشت و خیر و شر مقدر شدهء خداوند است. چون ما نا امید میشود و چون ما با هر نشانه ای امیدش را باز می یابد. همایون مروت توانسته است به خوبی در " سیبی از بهشت" قهرمانی چون مخاطب خود را بیافریند و در نتیجه حس همذات پنداری را در مخاطب خویش بیدار نماید. با تکرار نام " یوسف" در چند سکانس دیگر در واقع به طورغیرمستقیم و ظریفانه سرنوشت ما را با یعقوب گره میزند. در هر گوشه ای این شهر یوسفی است که میتواند سرنوشتی همسان چون یوسف گمشده یعقوب داشته باشد. یوسف می تواند پسری نوجوان باشد که برای پر کردن بشکه های آب در صف می ایستد، یوسف میتواند پسرک خردسالی باشد که مادر او را صدا میزند. این گونه نشانه های کوچک که سرنوشت مخاطب و یعقوب را به هم گره میزند در دیگر سکانس های فیلم و در موتیف هایی که در سراسر فیلم تکرار میشود به وضوح دیده میشود.
همایون مروت دانش آموخته انستیوت سینمایی مسکو است. آشنا به آثار تارکوفسکی. تارکوفسکی در آثارش همواره از الگوی دراماتیک بوطیقیای ارسطو الهام گرفته است و مروت نیز در " سیبی از بهشت" برای روایتش از این الگو تقلید میکند. الگویی که همیشه جواب داده است چه در آثار سوفوکول پدر درام نویسی یونان باستان، چه در شاهکار ماندگار " فاوست" گوته و چه در فیلم های تارکوفسکی و پاراجانوف با گرایش به سینمای عرفانی. مروت الگوی دراماتیک ارسطو را در " سیبی از بهشت" به عاریت گرفته و توانسته است با وارونه کردن بخت قهرمان ، سرنوشت یعقوب دنیای مدرن و عصر انتحار را به خوبی تطبیق دهد با یعقوب کنعان نشین عهد قدیم. این نوع ساختار را زمانی فیلم ساز انتخاب میکند که با ادبیات و درام نویسی آشنایی کامل داشته باشد. این شناخت از بوطیقیای ارسطو و الگوی دراماتیک او برای تراژدی در واقع همان تفاوت فاحش بین فیلم " سیبی از بهشت" و دیگر آثار ساخته شده توسط دیگر فیلم سازان هم عصر او در افغانستان است. داستان فیلم مروت داستان ساده ای است، اما او با وسواس تمام و با چیدمان درست سکانس ها یکی پس از دیگری و بکار گرفتن زبان فیلم در پردازش هرچه دقیقتر روایتش، توانسته است اثر سینمایی خلق کند که هم مخاطب عام و هم مخاطب خاص را وادار به تامل و تفکر می نماید. کاری که دیگر فیلم سازان معاصر افغانستان از عهده اش به خوبی بر نمی آیند، چون سینما فقط تکنیک و داستانسرایی و چیدمان اتفاقی نماها از پی هم نیست، بلکه سینما دارای زبان و قواعد و تئوری خاص خود است که در ابتدا اساس این قواعد را باید دانست و بعد تلاش در پی شکستن آنها کرد. اما بسیاری از سینماگران جوان و حتی سینماگران پیشکسوت افغانستان هنوز قواعد را نشناخته در پی شکستن و نابود کردن آن بر آمده اند.
ارسطو در بوطیقیا به تفصیل شرح میدهد که یک تراژدی دارای چه ساختاری باید باشد تا بیشترین تاثیر را بر مخاطب خود داشته باشد:
Prologue- پیش در آمد، درآمدی کوتاه قبل از آغاز داستان اصلی.
Exposure- ارائه روابط، معرفی شخصیت و به نوعی قهرمان یا ضد قهرمان داستان، خصوصیات و معرفی پیرنگ داستان.
Peripetia - گره افکنی، شناخت گره داستان،
Crisis - بحران، حادثه دراماتیک و یا تراژیک اتفاق می افتد، حادثه ای که روند داستان و دیدگاه و بخت قهرمان داستان را تغییر میدهد.
Catastrophe- فاجعه. اوج تراژدی.
Catharsis- تطهیر، مخاطب نه فقط عواطفی را ازاد میکند که تراژدی در او بر انگیخته، بلکه دیگر پس مانده های روان خود را دور میریزد. مخاطب به وسیله کاتارسیس به حس تازه ای از شفافیت ذهنی و توانایی بیشتر برای عمل در زندگی دست می یابد.
کسانی که فیلم " سیبی از بهشت" را دیده باشند، با دانستن این الگو بسادگی میتوانند روند روایت تراژدی شخصیت- یعقوب را بفهمند. بنابراین ساختار دراماتیک "سیبی از بهشت" یک ساختار کلاسیک می باشد. فیلم آغازی دارد، میانه ای و پایانی. فیلم در خود گره افکنی و در عین حال به طور غیر مستقیم گره گشایی دارد و در نهایت فیلم حامل کاتارسیس می باشد.
یعقوب در پی یافتن یوسف سر از مکانهای مختلف شهر پس از جنگ و در دامن انتحار کابل در می آورد. کوچه پس کوچه های کابل بر خلاف مرکز شهر که متن تهاجم و انتحار و خونریزی است، آرام و ساکت است، بیانگر حس نوستالژیک روزگاران قدیم. ببینده ای که با تاریخ این شهر آشنا نباشد نیز به راحتی از معماری ها و لوکیشن های انتخاب شده توسط کارگردان، به این حس نوستالژیک پی میبرد که در این زمینه مروت توانسته به خوبی این حس را به مخاطب القاء کند.
مروت موتیف هایی را در فیلم بکار میبرد، که هر کدام نمادی را در خود حمل میکند. موتیف مسجد، خانه خدا و محل راز و نیاز، سیب میوه ای از بهشت، نماد رانده شدن آدم و حوا از جنت برین، پیر ریش سفید پیر خانه و سرهای بریده گوسفندان با چشمان باز، نماد شیطان و سوگند ابدی او برای فریب دادن مخلوقین خداوندگار، و موتیف خود خدا و حضور ابدی اش در سرنوشت آدمی. به طور مثال موتیف خدا در سکانس نماز خواندن به اوج خود میرسد. یعقوب در پی یافتن یوسف، دهقانی ساده، بنده مومن خدا، دچار تزلزل در ایمان و باورش به خدا میشود، هنگامی که در میابد برای رفتن به بهشت موعود خدا، فرزند دلبندش را فریب داده اند. دیگر نمیتواند چون همیشه با او راز و نیاز کند. از خدایی که تمام عمر در برابرش سجده کرده است کدورت به دل میگیرد و با ایجاد موقعیتی ناب در هنگام نماز خواندنِ یعقوب، و لکنت زبان در هنگام ادای حمد و سوره، یکی از سوره های قرآن که در آن حمد و ستایش خدا را میکنند، این تزلزل و آغاز گسست به خوبی به تصویر کشیده میشود.
مروت با تاکید مرتب در سراسر فیلم بر این موتیفها در واقع میخواهد مخاطب خویش را به اندیشیدن وادارد تا با دقتی بیشتر به تفکر در ورای این نمادها بپردازد. این امر خود می تواند به فیلم این توانایی را بدهد تا مخاطب را در خوانش دیگر نما ها و نمادها سهیم کند و اینگونه مخاطب دیگر منفعل باقی نمی ماند و ازجایگاه یک بیننده عام وارد روایت میشود و در او حس مفید بودن را بر می انگیزد. منفعل نماندن مخاطب یکی از کلیدی ترین رمزهای موفقیت سینمای مولف بدور از تاثیر بالیوود و هالیوود است. مخاطب را در روایت دخیل کردن در واقع ارمغان سینمای مولف و سینمای اندیشه بوده است که مروت در " سیبی از بهشت" به ما می گوید که او واقف بر این امر است.
سینمای افغانستان را تبِ " سمبولیسم میوه ای" گرفته است. در تمام فیلمهای جدید سینمایی افغانستان از نوع فمنیسمی اش گرفته تا سینمای مثلا مولفش، سیب، انار و گاهی هم پرتغال دیده میشود. از خود می پرسیم آیا میشود تراژدی سرنوشت انسان را با سمبولی به نام میوه بیان کرد؟ خدا هفت پشت " پاراجانوف" را بیامرزد که کشف کرد انار میوه ای -فتوژنیک- است. اما سیب در فیلم مروت فقط یک رل منفعل فتوژنیکی ندارد. سیب در خود نمادی را حمل میکند که ریشه در اسطوره های دینی و مذهبی ما دارد. و این استفاده بجا و درست و همچنین نام فیلم، در واقع سیب را دخیل در روایت میکند. تا جایی که در آخرین سکانس فیلم، سیب خود نیز به شخصیتی از فیلم بدل میشود. چون یعقوب، پژمرده، بی رنگ و بی نشاط سرگردان است. مهمترین نکته ای که در این " سمبول میوه ای" از نگاه مروت می بینیم، همان نگاه متافریک اش به این میوه است. او صرف نخواسته است از این میوه استفاده ابزاری و یا زیبا شناسانه کند. او به سیب به چشم یکی دیگر از راویان تراژدی اش مینگرد. و با استفاده از این نماد، داستانی واقع گرا را در فیلمش روایت میکند. لذا روایت واقع گرایانه تنها راهی است برای زنده ماندن طفل تازه زاده شدهء سینمای افغانستان. شاعرانگی و سمبولیسم اجباری و تحمیل شده در تصویر و روایت نه تنها راهگشا نیست، بلکه مخاطب را به بیراهه نیز میکشاند. نماد، نشانه و سمبل نباید خود را به رخ بکشد، بلکه باید آهسته در لابه لای تصاویر، در پس وا ژگان، در میانه سطرها روان باشد.
" سیبی از بهشت" فیلم قابل تامل و خوبی است، اما دارای مشکلات خاص خودش نیز است. با اینکه سینمای روسیه یکی از آغازگران سینمای آوانگارد بوده است، البته با مکتب مونتاژ، اما همایون مروت برای روایت فیلم اش ساختاری تداومی و بدور از هر گونه اکسپریمنت در روایت، مونتاژ- تدوین را برگزیده است که این خود گاهی به ریتم و ضرب آهنگ فیلم آسیب می رساند. مروت توانسته است در پردازش ساختار دراماتیک تراژدی اش موفق باشد، اما در ساختار بیرونی فیلم تا حدی می لنگد. نوع تدوین و نوع روایت آهسته و بدور از هر گونه نو آوری تا اندازه ای به فیلم لطمه میزند. نماهای گاه بسیار طولانی، اجتناب از ایهام و ایجاز و دوباره بازگفتن اسطوره دینی در مسجد به مدت طولانی، دیالوگ های شعارگونه در سکانس زندان- دیدار یعقوب و آمر جنایی، دیزالوهای نامفهوم در ترکیب و چسباندن نماها، تدوین و مونتاژهای قراردادی، تا حد زیادی به فیلم ساختار کهنه داده است. البته با توجه به گفته های خود مروت در برخی مصاحبه هایش با رسانه ها، او سالهای زیادی از فیلم سازی دور بوده است، که میتوان این آهستگی و تدوین کاملا کلاسیک و بدور از نو آوری فیلم را نتیجه ای این فاصله طولانی بین مروت و فیلم سازی دانست.
در آخر باید خاطر نشان کرد که فیلم دارای سکانسهای قوی و قابل توجهی است، از جمله سکانس های حملات انتحاری، سگ جنگی و سکانس مخفیگاه طالبان. و نیز باید خاطر نشان کرد که مروت در انتخاب بازیگر در فیلم اش بسیار موفق بوده است، بجز در دو مورد. یکی راننده تاکسی و دیگری آمر بخش جنایی زندان. دیگر بازیگران از جمله بازیگر تاجیکستانی در نقش یعقوب به طور غیر قابل باوری در نقش های خود فرو رفته اند و با آن نقش ها همذات پنداری واقعگرایانه ای دارند. که این خود نویدی است از داشتن بازیگران خوب در افغانستان، مشروط براین که کارگردانی خوب بتواند از آنها در فیلمی خوب بازی بگیرد.
در باره " سیبی از بهشت" می توان صفحات بیشتری را سیاه کرد و بیشتر این فیلم را کالبد شکافی کرد، اما گاه بسیار کالبد شکافی کردن از حوصله خواننده خارج است. هدف در این نقد، پرداختن مختصری بود به ساختار دراماتیک فیلم. ورنه فیلم را باید هم از لحاظ صدا گذاری، موسیقی متن، دیالوگها، نما بندی ها، میزانسن، چیدمان نماها و سکانس ها و همچنین از لحاظ نشانه شناسی و زیبایی شناسی به عنوان یک اثر هنری بررسی کرد؛ که اگر فرصت و عمری باقی بود به این مقوله ها نیز خواهیم پرداخت. لازم به یادآوری است که نقدهای متفاوتی در مورد فیلم همایون مروت نوشته شده است که با خوانش و دوباره خوانی آنها و با ایجاد کولاژی از این نقدها می توان به برداشتهای قابل توجهی از فیلم رسید.


صحرا كريمي
كافه نقد
 
بالا