Reza Sharifi
مدير ارشد تالار
نویسنده : Anthony Shaffer
بازیگران: Laurence Olivier, Michael Caine, Alec Cawthorne
جوایز :
نامزد جایزه اسکار: بهترین موسیقی،بهترین کارگردانی،بهترین بازیگر نقش اول مرد برای مایکل کین و لارنس اولیویر
خلاصه داستان :
اندرو وایک» (اولیویر)، نویسنده ی موفق داستان های تریلر، با صحنه سازی جریان یک سرقت از جواهرات همسرش «مارگریت» (چانینگ) را طوری ترتیب می دهد تا محبوب او، «میلو تیندل» (کین) را به قتل برساند. اما پس از این که «بازرس داپلر» (کاتورن) از راه می رسد، «اندرو» اصرار می ورزد که این یک بازی برای تحقیر «میلو» بوده و گلوله ها قلابی بوده اند…
نقد و بررسی
اندرو یک نویسنده توانا است که داستانهای زیادی نوشته است اما این نویسنده به تازگی مشکلی پیدا کرده و ان اینکه فردی عاشق همسر اندرو شده است و ...
ما با اندرو وایک، نویسنده مرموز، در شرایط مناسبی آشنا می شویم. او در میان باغ وسیع اش است که پر شده از بوته هایی که طوری کاشته شده اند که یک هزارتو را تشکیل دهند. هیچ راهی به درون، یا بیرون این هزار تو وجود ندارد، مگر اینکه راز را بدانید. هرچه بیشتر با اندرو وایک آشنا می شویم، بیشتر حس می کنیم که این همان گونه باغی است که او باید داشته باشد.
وایک اهل بازی است. عمارت عظیم او در تودورکانتری پر است از بازی های، ربات ها، عروسک های نمایشی، تخته های دارت و میزهای شطرنج. او علاوه براین با انسان ها نیز بازی می کند. یک روز میلو تیندل نگون بخت برای ملاقات نزد او می آید. میلو همه ی خصوصیاتی را که وایک از آن بیزار است دارد. فقط یک رگه اش بریتانیایی است، لهجه ی غلطی دارد و لباس های کاملاً نوی افراد متشخص دهات را به تن دارد. اما میلو و همسر اندرو عاشق یکدیگر شده اند و قصد دارند ازدواج کنند. بنابراین اندرو نقشه ی کوچکی دارد که می خواهد به اجرا در بیاورد. او - صد البته با خوشحالی- میل دارد دست از سر همسرش بردارد،اما تنها به شرطی که بتواند مطمئن باشد این زن برای همیشه از زندگی او بیرون خواهد ماند. او می خواهد مطمئن شود میلو می تواند زندگی مناسبی برای همسرش بسازد و به میلو پیشنهاد می کند که جواهرات خانواده ی وایک را بدزدد و آنها را در آمستردام گرو بگذارد. به این شکل میلو کمی ثروت به دست می آورد و اندرو هم می تواند پول بیمه را بگیرد.
تا این لحظه همه چیز در «کارآگاه» آنقدر واقعی و طبیعی به نظر می رسد که هیچ نشانه ای از اینکه اوضاع قرار است چقدر پیچیده شود، وجود ندارد. اما البته که وضع پیچیده می شود، و به شدت، و واقعیت کم کم شبیه به کالای فوق العاده شکننده می شود. اندرو و میلو چنان بازی های هزارتویی وحشیانه ای با یکدیگر می کنند که به تدریج به نظر می رسد همه چیز را درباره ی همسر اندرو (و معشوقه ی میلو) فراموش کرده اند و کاملاً مجذوب یک بازی مرگبار مانند موش و گربه دنبال کردن یکدیگر شده اند.
«کارآگاه» یک فیلم کاملاً جذاب و سرگرم کننده، به جای خود خنده دار و یا ترسناک است و در تک تک لحظات به طرز فوق العاده ای تئاتری می نماید. فیلم از آن نوع فیلم های رمزآلودی است که مدام می گوییم دیگر کسی از آن گونه نمی سازد، اما گاهی اوقات این کار را می کنند و به نظر می رسد بریتانیایی ها اینگونه داستان ها را بهتر از بقیه می نویسند. فیلم بر اساس نمایشنامه ای که مدتی طولانی روی صحنه بود و اثر آنتونی شفر، همان کسی که فیلمنامه ی «فرنزی/جنون» اثر هیچکاک را نوشته، به نگارش درآمده است. هر دو فیلم از فراست و هوشمندی در دیالوگ ها و ترکیب دوگانه ی دقیقی میان طعن آمیزی و وحشت آوری بهره می جویند.
چیزی که واقعاً به فیلم جان می بخشد - چیزی که باعث می شود حقیقتاً از اجرای تئاتری بهتر جواب بدهد- نقش آفرینی بازیگران نقش های اصلی یعنی سر لارنس اولیویه، مایکل کین و الک کاوتام است. اولیویه نقش نویسنده ی مرموز و ثروتمند، اندرو وایک را به شکل یک بریتانیایی عجیب و غریب و ثابت قدم بازی می کند. مغز او، مانند خانه اش، پر است از مصنوعات آرایشی که اغلب هیچ کاربردی هم ندارند. قهرمان داستان های کارآگاهی او، که به طرز شگفت آوری سنت جان لورد مریدوو نام دارد هم به همین اندازه دیوانه است. کاملاً واضح است که اولیویه از بازی در این نقش لذت می برد و هر گونه تلفظ، تک گویی و شیرین کاری که بلد است به کار می بندد.
مایکل کین که ممکن است کاندیدای بعیدی برای بازی نقش میلو تیندل به نظر برسد، اتفاقاً خیلی خوب از پس این نقش برمی آید. او به نوعی موفق می شود تا حقیرتر و نامطمئن تر از اولیویه به نظر برسد، حتی وقتی که از اولیویه پیش می افتد. و هنگامی که یک دست لباس دلقک مضحک به تن کرده تا جواهرات را بدزدد، به طرز غریبی تأثیرگذار می نماید. نقش بازرس داپلر، محقق پلیس پیر و مهربانی که شک کرده اندرو میلو را به قتل رسانده، توسط الک کاوتورن - یک بازیگر کهنه کار تئاتر که اولین اجرای سینمایی خود را به نمایش می گذارد- بازی شده است.
سخت است که بیشتر از این درباره ی «کارآگاه» صحبت کنیم و داستان آن را لو ندهیم، کاری که در این مورد خاص اهانت بزرگی محسوب می شود. اجازه بدهید تنها به این نکته اشاره کنم که اینکه نمایشنامه گذاری آسان به سوی پرده ی سینما پیدا می کند به دلیل میل کارگردان فیلم، جوزف ال. منکهویتس به احترام گذاشتن به زمان بندی و گفتگوهای آن است که جایگزین تلاش برای مهیج کردن بیش از حد آن از نظر جلوه های سینمایی می شود. و با وجود این نکته که بیشتر فیلم در فضاهای داخلی اتفاق می افتد، هرگز حس محدودیت بصری به ما دست نمی دهد زیرا طراحی صحنه ی کن آدامز تعداد کثیری از چیزهای فوق العاده را در این عمارت پیش چشم ما می گذارد تا به آنها ( و از خلال آنها) نگاه کنیم.
منتقد: راجر ایبرت
مترجم: الهام بای (اختصاصی نقد فارسی)
بازیگران: Laurence Olivier, Michael Caine, Alec Cawthorne
جوایز :
نامزد جایزه اسکار: بهترین موسیقی،بهترین کارگردانی،بهترین بازیگر نقش اول مرد برای مایکل کین و لارنس اولیویر
خلاصه داستان :
اندرو وایک» (اولیویر)، نویسنده ی موفق داستان های تریلر، با صحنه سازی جریان یک سرقت از جواهرات همسرش «مارگریت» (چانینگ) را طوری ترتیب می دهد تا محبوب او، «میلو تیندل» (کین) را به قتل برساند. اما پس از این که «بازرس داپلر» (کاتورن) از راه می رسد، «اندرو» اصرار می ورزد که این یک بازی برای تحقیر «میلو» بوده و گلوله ها قلابی بوده اند…
نقد و بررسی
اندرو یک نویسنده توانا است که داستانهای زیادی نوشته است اما این نویسنده به تازگی مشکلی پیدا کرده و ان اینکه فردی عاشق همسر اندرو شده است و ...
ما با اندرو وایک، نویسنده مرموز، در شرایط مناسبی آشنا می شویم. او در میان باغ وسیع اش است که پر شده از بوته هایی که طوری کاشته شده اند که یک هزارتو را تشکیل دهند. هیچ راهی به درون، یا بیرون این هزار تو وجود ندارد، مگر اینکه راز را بدانید. هرچه بیشتر با اندرو وایک آشنا می شویم، بیشتر حس می کنیم که این همان گونه باغی است که او باید داشته باشد.
وایک اهل بازی است. عمارت عظیم او در تودورکانتری پر است از بازی های، ربات ها، عروسک های نمایشی، تخته های دارت و میزهای شطرنج. او علاوه براین با انسان ها نیز بازی می کند. یک روز میلو تیندل نگون بخت برای ملاقات نزد او می آید. میلو همه ی خصوصیاتی را که وایک از آن بیزار است دارد. فقط یک رگه اش بریتانیایی است، لهجه ی غلطی دارد و لباس های کاملاً نوی افراد متشخص دهات را به تن دارد. اما میلو و همسر اندرو عاشق یکدیگر شده اند و قصد دارند ازدواج کنند. بنابراین اندرو نقشه ی کوچکی دارد که می خواهد به اجرا در بیاورد. او - صد البته با خوشحالی- میل دارد دست از سر همسرش بردارد،اما تنها به شرطی که بتواند مطمئن باشد این زن برای همیشه از زندگی او بیرون خواهد ماند. او می خواهد مطمئن شود میلو می تواند زندگی مناسبی برای همسرش بسازد و به میلو پیشنهاد می کند که جواهرات خانواده ی وایک را بدزدد و آنها را در آمستردام گرو بگذارد. به این شکل میلو کمی ثروت به دست می آورد و اندرو هم می تواند پول بیمه را بگیرد.
تا این لحظه همه چیز در «کارآگاه» آنقدر واقعی و طبیعی به نظر می رسد که هیچ نشانه ای از اینکه اوضاع قرار است چقدر پیچیده شود، وجود ندارد. اما البته که وضع پیچیده می شود، و به شدت، و واقعیت کم کم شبیه به کالای فوق العاده شکننده می شود. اندرو و میلو چنان بازی های هزارتویی وحشیانه ای با یکدیگر می کنند که به تدریج به نظر می رسد همه چیز را درباره ی همسر اندرو (و معشوقه ی میلو) فراموش کرده اند و کاملاً مجذوب یک بازی مرگبار مانند موش و گربه دنبال کردن یکدیگر شده اند.
«کارآگاه» یک فیلم کاملاً جذاب و سرگرم کننده، به جای خود خنده دار و یا ترسناک است و در تک تک لحظات به طرز فوق العاده ای تئاتری می نماید. فیلم از آن نوع فیلم های رمزآلودی است که مدام می گوییم دیگر کسی از آن گونه نمی سازد، اما گاهی اوقات این کار را می کنند و به نظر می رسد بریتانیایی ها اینگونه داستان ها را بهتر از بقیه می نویسند. فیلم بر اساس نمایشنامه ای که مدتی طولانی روی صحنه بود و اثر آنتونی شفر، همان کسی که فیلمنامه ی «فرنزی/جنون» اثر هیچکاک را نوشته، به نگارش درآمده است. هر دو فیلم از فراست و هوشمندی در دیالوگ ها و ترکیب دوگانه ی دقیقی میان طعن آمیزی و وحشت آوری بهره می جویند.
چیزی که واقعاً به فیلم جان می بخشد - چیزی که باعث می شود حقیقتاً از اجرای تئاتری بهتر جواب بدهد- نقش آفرینی بازیگران نقش های اصلی یعنی سر لارنس اولیویه، مایکل کین و الک کاوتام است. اولیویه نقش نویسنده ی مرموز و ثروتمند، اندرو وایک را به شکل یک بریتانیایی عجیب و غریب و ثابت قدم بازی می کند. مغز او، مانند خانه اش، پر است از مصنوعات آرایشی که اغلب هیچ کاربردی هم ندارند. قهرمان داستان های کارآگاهی او، که به طرز شگفت آوری سنت جان لورد مریدوو نام دارد هم به همین اندازه دیوانه است. کاملاً واضح است که اولیویه از بازی در این نقش لذت می برد و هر گونه تلفظ، تک گویی و شیرین کاری که بلد است به کار می بندد.
مایکل کین که ممکن است کاندیدای بعیدی برای بازی نقش میلو تیندل به نظر برسد، اتفاقاً خیلی خوب از پس این نقش برمی آید. او به نوعی موفق می شود تا حقیرتر و نامطمئن تر از اولیویه به نظر برسد، حتی وقتی که از اولیویه پیش می افتد. و هنگامی که یک دست لباس دلقک مضحک به تن کرده تا جواهرات را بدزدد، به طرز غریبی تأثیرگذار می نماید. نقش بازرس داپلر، محقق پلیس پیر و مهربانی که شک کرده اندرو میلو را به قتل رسانده، توسط الک کاوتورن - یک بازیگر کهنه کار تئاتر که اولین اجرای سینمایی خود را به نمایش می گذارد- بازی شده است.
سخت است که بیشتر از این درباره ی «کارآگاه» صحبت کنیم و داستان آن را لو ندهیم، کاری که در این مورد خاص اهانت بزرگی محسوب می شود. اجازه بدهید تنها به این نکته اشاره کنم که اینکه نمایشنامه گذاری آسان به سوی پرده ی سینما پیدا می کند به دلیل میل کارگردان فیلم، جوزف ال. منکهویتس به احترام گذاشتن به زمان بندی و گفتگوهای آن است که جایگزین تلاش برای مهیج کردن بیش از حد آن از نظر جلوه های سینمایی می شود. و با وجود این نکته که بیشتر فیلم در فضاهای داخلی اتفاق می افتد، هرگز حس محدودیت بصری به ما دست نمی دهد زیرا طراحی صحنه ی کن آدامز تعداد کثیری از چیزهای فوق العاده را در این عمارت پیش چشم ما می گذارد تا به آنها ( و از خلال آنها) نگاه کنیم.
منتقد: راجر ایبرت
مترجم: الهام بای (اختصاصی نقد فارسی)