جلال آل احمد نویسنده دردمندی است که از درد شخصیاش هم نوشته
برداشت اول ؛ دردهای شخصی
جلال آل احمد نویسندهای است که یکی از نمادهای دردمندی در جامعه متلاطم چند دهه پیش ایران شناخته میشود؛ اما با سرک کشیدن در زندگی شخصی چنین نویسندگانی میتوان دریافت که آنان همراه با یا حتا پیش از درد جامعه و جهان داشتن، دردهایی شخصی هم در زندگی خود دارند و چه بسا سالها به دوش کشیدهاند.
بارها گفته شده که رمان به این دلیل در ادبیات ما رشدی را که باید، نداشته است که نویسندگان ما جرأت نوشتن زندگینامههایشان را ندارند و یا جامعه پذیرای اعترافهایی نیست که نویسنده در زندگینامهاش خواهد نوشت. شاید با نوشتن زندگینامه، زندگی خانوادگی نویسنده فروبپاشد و ... . در میان نویسندگان معاصر اما جلال آل احمد با نوشتن «سنگی بر گوری» این قاعده را بر هم زد.
معلوم نیست اگر این اعترافنامه کوتاه، اما تکاندهنده در زمان حیات نویسنده منتشر میشد، جلال باید چه تاوانی پس میداد برای نوشتن از درد بچهدار نشدن و عواقب اجتماعی آن، اما انتشار آن پس از مرگش برای همیشه رابطه سیمین دانشور (همسر نویسنده) را با شمس آل احمد (برادر جلال) بر هم زد. شاید بهتر بود شمس برای در امان ماندن از قهر سیمین، از انتشار اعترافهای برادرش چشم میپوشید، تا قاعده همیشگی سکوت نویسندگان معاصر ایرانی درباره زندگی شخصیشان حفظ میشد، اما این اثر منتشر شد، هرچند 18 سال پس از نگارش و با جدال بسیار پس از انتشار.
«سنگی بر گوری» روایتی از بچهدار نشدن دو نویسنده برجسته معاصر ماست؛ سیمین دانشور و جلال آل احمد که سالها در کنار هم زندگی کردند، اما هرگز نتوانستند فرزندی داشته باشند. آل احمد با نوشتن «سنگی بر گوری» در کمتر از 100 صفحه ضمن شرح مشکل عقیم ماندن خود، علتهایی را که پزشکان آن روز ایران و فرنگ برای این مشکل بیان کردهاند، بازمیگوید.
آل احمد این اثر را در اوج شهرت نویسندگی و روشنفکری خود نوشت و شجاعانه از همه افکار و اعمال خلاف عرف و عادتی گفت که برای بچهدار شدن انجام داده است؛ دست کم خلاف عرف و عادت خود؛ یک مرد شرقی مردسالار. اصلا همین نوشتن «سنگی بر گوری» یکی از همین تخلفهاست. در بخشی از این اثر آمده است: «ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت است. اما آیا کار به همینجا ختم میشود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه میکند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساختهاند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان میدهند که چرا کمیت واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است که من و زنم مرتب این سۆال را به سکوت از خودمان کردهایم. و به نگاه. و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشستهای به کاری؛ و روزی است خوش؛ و دور برداشتهای که هنوز کلهات کار میکند؛ و یک مرتبه احساس میکنی که خانه بدجوری خالی است.»
در جای دیگری از این کتاب، جلال مینویسد: «توی کوچه دخترک دو - سه سالهای آویخته به دست مادرش و پا به پای او، به زحمت میرود و بیاعتنا به تو و به همه دنیا، هی میگوید، مامان، خستهمه ...و مادر که چشمش به جعبه آینه مغازههاست، یکمرتبه متوجه نگاه تو میشود. بچهاش را بغل میزند، همچون حفاظت برهای در مقابل گرگی، و تند میکند. و باز تو میمانی و زنت با همان سۆال. بغض بیخ خرت را گرفته و حتم داری که زنت هم حالی بهتر از تو ندارد. و همین باعث میشود که از رفتن به هر جا که قصد داشتهاید، منصرف بشوید، یا فلان دلخوری را بهانه کنید و باز حرف و سخن. و باز دعوا. و باز کلافگی و آخر یک روز باید تکلیف این قضیه را روشن کرد.»
هر زوج آرزومند فرزند، خاطراتی از این دست را تجربه کرده، اما جلال است که این خاطرات را بازمیگوید. هرچند آقای نویسنده تنها به بیان این دست خاطرات و احساسات اکتفا نمیکند. آل احمد پوستههای آرزوی بچهدار شدن را میشکند و به بیان کنه احساسش از حقیقت میرسد: «و من امروز آن آدم ابترم که پس از مرگم هیچ تنابندهای را به جا نخواهم گذاشت تا در بند اجداد و سنت و گذشته باشد و برای فرار از غم آینده به این هیچ گسترده شما پناه بیاورد. به این گذشتگان و این ابدیت در هیچ و این سنت که تویی و پدرم و همه اجداد و همه تاریخ. من اگر بدانی چقدر خوشحالم که آخرین سنگ مزار درگذشتگان خویشم. من اگر شده در یک جا و به اندازه یک تن تنها نقطه ختام سنتم.»
«سنگی بر گوری» اثری از جلال است، اما تنها به او مربوط نیست. مسألهای که در این کتاب تشریح شده، مسأله هر دو آنهاست. سیمین دانشور درباره این اثر میگوید: «"سنگی بر گوری" یک حدیث نفس است که در آن از عوامل داستانی خیلی کم و تنها به عنوان چاشنی استفاده شده است... در پایان کتاب جلال به «هیچی» ایمان میآورد، و «هیچی» را با «هیچی» پیوند میزند، و از گذشته، آینده و سنت و غیره خود را خلاص میکند (نیهیلسیم).»
چه مانند بانوی نویسنده، «سنگی بر گوری» را اثری پوچانگار بدانیم و چه حاصلش را شکافتن لایههای مردسالاری ایرانی ببینیم، این اثر از زمان نگارش و انتشار تا امروز، همچنان تنها زندگینامهی اعترافی ادبیات معاصر ایران است که در آن پنهانیترین و خصوصیترین زوایای زندگی دو نفر از مشهورترین نویسندگان معاصر بازگو شده است، هرچند بیگمان الگو قرار دادن شجاعت جلال آل احمد برای نویسندگان امروز دشوار است. دست کم تا امروز که 50 سال از نگارش این اثر میگذرد، هنوز فردگرایی ایرانیان به حدی نرسیده که «سنگی بر گوری» رقیبی در ادبیات فارسی پیدا کند.
برداشت دوم ؛ میراث جلال
عبدالجواد موسوی ، نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی با عنوان میراث جلال می نویسد:
جدا از ارزش های ادبی آثار جلال، آنچه بیش از هر چیزی امروزه برای من ارزش دارد، استقلال اوست. در روزگار ما بسیارند نویسندگانی كه دعوی استقلال دارند اما اغلب چیزی بیش از دعوی نیست. به نظر من آل احمد، یكی از مستقل ترین نویسندگان ما است. نگوییم او زمانی در حزب توده بوده. آل احمد مصداق تام و تمام: عاریت كس نپذیرفته ام/ آنچه دلم گفت: بگو گفته ام، بود. دلش خواست برود و آن محیط را تجربه كند و كرد. تاوانش را هم داد. همانطور كه تاوان بسیاری از دیگر تجربه هایش را داد. جلال وامدار كسی نبود. متاسفانه آنها كه خواستند از جلال ابزاری سیاسی بسازند، او را خوب به جامعه معرفی نكردند. اهل ظاهر می گویند «خسی در میقات» را نوشت. در حالی كه جلال درخسی در میقات همان قدر كه یك زایر شیدایی است و سری در آسمان دارد، همان قدر هم پا در زمین دارد و علاوه بر دخالت در سیاست، فرهنگ و اقتصاد، دلش برای بعضی چیزهای زمینی هم غش و ضعف می رود. برای من جلال، زنده ترین نویسنده این سرزمین است. نویسنده یی كه هنوز هم متر و معیار است و من هر سال 18 شهریور مشق هایم را پیش این آقا معلم قدبلند سبیلوی قاطع و مهربان می برم تا غلط هایم را بگیرد.
برداشت سوم؛میراث فكری متنوع
علی دهباشی، پژوهشگر هم در یادداشتی دیدگاهش درباره جلال را این گونه تشریح کرده است:
با توجه به اینكه جلال در سن 46سالگی كه سن پختگی و آغاز نویسندگی كار یك نویسنده است، از دنیا رفت در حوزه نثر فارسی، یكی از بهترین داستان نویسان فارسی است. او همچنان آن درخشندگی، وایجازوایهام و نوع خاص فارسی نویسی خودش را حفظ كرده و حضور موثری در نثر فارسی دارد. ویژگی نثر آل احمد به عنوان یك استیل در زبان فارسی شناخته شده است. در حوزه داستان كوتاه، بدون تردید داستان كوتاه «گلدسته ها و فلك» و «خونابه انار» جزو مهم ترین داستان های كوتاه فارسی در تاریخ ادبیات ایران است. داستان بلند «سنگی بر گوری» هم یكی از شاهكارهای داستان نویسی ما در زبان و موضوع است. جلال در سفرنامه نویسی نیز8 سفرنامه دارد كه «خسی در میقات» او پس از سفرنامه حج ناصرخسرو یكی از بهترین هاست. در گزارش نویسی و مونوگرافی نویسی هم آثار درخشانی از او برجای مانده. بدون شك «پیرمردچشم ما بود» به عنوان یك جستار درباره نیما یوشیج هنوز پس از گذشت 50 سال از نگارشش خواندنی است. بیش از 2000 صفحه از نامه هایش منتشر شده كه بیانگر دوره تاریخی و سیاسی در ایران هستند. میراث فكری او با توجه به عمر كوتاهش جایگاه خودش را در حوزه مسائل اجتماعی و اندیشه سیاسی دارد و این هیاهوها درباره او دوام چندانی نخواهد داشت، اگرچه او نیز چون هر متفكر دیگری خوب است كه مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد.
فرآوری: منیژه خسروی
بخش ادبیات تبیان
منابع: گزارش به نقل از ایسنا، یادداشت ها به نقل از اعتماد
هجدهم شهریور1392 ، سالمرگ جلال آل احمد، نویسنده معاصر ایرانی بود كه 44 سال پیش در سن 46 سالگی درگذشت.

جلال آل احمد نویسندهای است که یکی از نمادهای دردمندی در جامعه متلاطم چند دهه پیش ایران شناخته میشود؛ اما با سرک کشیدن در زندگی شخصی چنین نویسندگانی میتوان دریافت که آنان همراه با یا حتا پیش از درد جامعه و جهان داشتن، دردهایی شخصی هم در زندگی خود دارند و چه بسا سالها به دوش کشیدهاند.
بارها گفته شده که رمان به این دلیل در ادبیات ما رشدی را که باید، نداشته است که نویسندگان ما جرأت نوشتن زندگینامههایشان را ندارند و یا جامعه پذیرای اعترافهایی نیست که نویسنده در زندگینامهاش خواهد نوشت. شاید با نوشتن زندگینامه، زندگی خانوادگی نویسنده فروبپاشد و ... . در میان نویسندگان معاصر اما جلال آل احمد با نوشتن «سنگی بر گوری» این قاعده را بر هم زد.
معلوم نیست اگر این اعترافنامه کوتاه، اما تکاندهنده در زمان حیات نویسنده منتشر میشد، جلال باید چه تاوانی پس میداد برای نوشتن از درد بچهدار نشدن و عواقب اجتماعی آن، اما انتشار آن پس از مرگش برای همیشه رابطه سیمین دانشور (همسر نویسنده) را با شمس آل احمد (برادر جلال) بر هم زد. شاید بهتر بود شمس برای در امان ماندن از قهر سیمین، از انتشار اعترافهای برادرش چشم میپوشید، تا قاعده همیشگی سکوت نویسندگان معاصر ایرانی درباره زندگی شخصیشان حفظ میشد، اما این اثر منتشر شد، هرچند 18 سال پس از نگارش و با جدال بسیار پس از انتشار.
«سنگی بر گوری» روایتی از بچهدار نشدن دو نویسنده برجسته معاصر ماست؛ سیمین دانشور و جلال آل احمد که سالها در کنار هم زندگی کردند، اما هرگز نتوانستند فرزندی داشته باشند. آل احمد با نوشتن «سنگی بر گوری» در کمتر از 100 صفحه ضمن شرح مشکل عقیم ماندن خود، علتهایی را که پزشکان آن روز ایران و فرنگ برای این مشکل بیان کردهاند، بازمیگوید.
آل احمد این اثر را در اوج شهرت نویسندگی و روشنفکری خود نوشت و شجاعانه از همه افکار و اعمال خلاف عرف و عادتی گفت که برای بچهدار شدن انجام داده است؛ دست کم خلاف عرف و عادت خود؛ یک مرد شرقی مردسالار. اصلا همین نوشتن «سنگی بر گوری» یکی از همین تخلفهاست. در بخشی از این اثر آمده است: «ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت است. اما آیا کار به همینجا ختم میشود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه میکند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساختهاند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان میدهند که چرا کمیت واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است که من و زنم مرتب این سۆال را به سکوت از خودمان کردهایم. و به نگاه. و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشستهای به کاری؛ و روزی است خوش؛ و دور برداشتهای که هنوز کلهات کار میکند؛ و یک مرتبه احساس میکنی که خانه بدجوری خالی است.»
هر زوج آرزومند فرزند، خاطراتی از این دست را تجربه کرده، اما جلال است که این خاطرات را بازمیگوید. هرچند آقای نویسنده تنها به بیان این دست خاطرات و احساسات اکتفا نمیکند. آل احمد پوستههای آرزوی بچهدار شدن را میشکند و به بیان کنه احساسش از حقیقت میرسد: «و من امروز آن آدم ابترم که پس از مرگم هیچ تنابندهای را به جا نخواهم گذاشت تا در بند اجداد و سنت و گذشته باشد و برای فرار از غم آینده به این هیچ گسترده شما پناه بیاورد. به این گذشتگان و این ابدیت در هیچ و این سنت که تویی و پدرم و همه اجداد و همه تاریخ. من اگر بدانی چقدر خوشحالم که آخرین سنگ مزار درگذشتگان خویشم. من اگر شده در یک جا و به اندازه یک تن تنها نقطه ختام سنتم.»
«سنگی بر گوری» اثری از جلال است، اما تنها به او مربوط نیست. مسألهای که در این کتاب تشریح شده، مسأله هر دو آنهاست. سیمین دانشور درباره این اثر میگوید: «"سنگی بر گوری" یک حدیث نفس است که در آن از عوامل داستانی خیلی کم و تنها به عنوان چاشنی استفاده شده است... در پایان کتاب جلال به «هیچی» ایمان میآورد، و «هیچی» را با «هیچی» پیوند میزند، و از گذشته، آینده و سنت و غیره خود را خلاص میکند (نیهیلسیم).»
چه مانند بانوی نویسنده، «سنگی بر گوری» را اثری پوچانگار بدانیم و چه حاصلش را شکافتن لایههای مردسالاری ایرانی ببینیم، این اثر از زمان نگارش و انتشار تا امروز، همچنان تنها زندگینامهی اعترافی ادبیات معاصر ایران است که در آن پنهانیترین و خصوصیترین زوایای زندگی دو نفر از مشهورترین نویسندگان معاصر بازگو شده است، هرچند بیگمان الگو قرار دادن شجاعت جلال آل احمد برای نویسندگان امروز دشوار است. دست کم تا امروز که 50 سال از نگارش این اثر میگذرد، هنوز فردگرایی ایرانیان به حدی نرسیده که «سنگی بر گوری» رقیبی در ادبیات فارسی پیدا کند.

عبدالجواد موسوی ، نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی با عنوان میراث جلال می نویسد:
جدا از ارزش های ادبی آثار جلال، آنچه بیش از هر چیزی امروزه برای من ارزش دارد، استقلال اوست. در روزگار ما بسیارند نویسندگانی كه دعوی استقلال دارند اما اغلب چیزی بیش از دعوی نیست. به نظر من آل احمد، یكی از مستقل ترین نویسندگان ما است. نگوییم او زمانی در حزب توده بوده. آل احمد مصداق تام و تمام: عاریت كس نپذیرفته ام/ آنچه دلم گفت: بگو گفته ام، بود. دلش خواست برود و آن محیط را تجربه كند و كرد. تاوانش را هم داد. همانطور كه تاوان بسیاری از دیگر تجربه هایش را داد. جلال وامدار كسی نبود. متاسفانه آنها كه خواستند از جلال ابزاری سیاسی بسازند، او را خوب به جامعه معرفی نكردند. اهل ظاهر می گویند «خسی در میقات» را نوشت. در حالی كه جلال درخسی در میقات همان قدر كه یك زایر شیدایی است و سری در آسمان دارد، همان قدر هم پا در زمین دارد و علاوه بر دخالت در سیاست، فرهنگ و اقتصاد، دلش برای بعضی چیزهای زمینی هم غش و ضعف می رود. برای من جلال، زنده ترین نویسنده این سرزمین است. نویسنده یی كه هنوز هم متر و معیار است و من هر سال 18 شهریور مشق هایم را پیش این آقا معلم قدبلند سبیلوی قاطع و مهربان می برم تا غلط هایم را بگیرد.
برداشت سوم؛میراث فكری متنوع
علی دهباشی، پژوهشگر هم در یادداشتی دیدگاهش درباره جلال را این گونه تشریح کرده است:
با توجه به اینكه جلال در سن 46سالگی كه سن پختگی و آغاز نویسندگی كار یك نویسنده است، از دنیا رفت در حوزه نثر فارسی، یكی از بهترین داستان نویسان فارسی است. او همچنان آن درخشندگی، وایجازوایهام و نوع خاص فارسی نویسی خودش را حفظ كرده و حضور موثری در نثر فارسی دارد. ویژگی نثر آل احمد به عنوان یك استیل در زبان فارسی شناخته شده است. در حوزه داستان كوتاه، بدون تردید داستان كوتاه «گلدسته ها و فلك» و «خونابه انار» جزو مهم ترین داستان های كوتاه فارسی در تاریخ ادبیات ایران است. داستان بلند «سنگی بر گوری» هم یكی از شاهكارهای داستان نویسی ما در زبان و موضوع است. جلال در سفرنامه نویسی نیز8 سفرنامه دارد كه «خسی در میقات» او پس از سفرنامه حج ناصرخسرو یكی از بهترین هاست. در گزارش نویسی و مونوگرافی نویسی هم آثار درخشانی از او برجای مانده. بدون شك «پیرمردچشم ما بود» به عنوان یك جستار درباره نیما یوشیج هنوز پس از گذشت 50 سال از نگارشش خواندنی است. بیش از 2000 صفحه از نامه هایش منتشر شده كه بیانگر دوره تاریخی و سیاسی در ایران هستند. میراث فكری او با توجه به عمر كوتاهش جایگاه خودش را در حوزه مسائل اجتماعی و اندیشه سیاسی دارد و این هیاهوها درباره او دوام چندانی نخواهد داشت، اگرچه او نیز چون هر متفكر دیگری خوب است كه مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد.
فرآوری: منیژه خسروی
بخش ادبیات تبیان
منابع: گزارش به نقل از ایسنا، یادداشت ها به نقل از اعتماد