• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نامهـــــــــــــــــا...

چاووش

متخصص بخش ادبیات
در قرآن کریم چندین بار به اهمّیّت نام نیکو و زیبا اشاره شده است از جمله : « وَ لِلِّه الأسماءُ الحُسنی فاد عو بِها ( سوره ی اعراف آیه ی 180 ) پروردگار دارای نام های نیکو و زیباست ، وی را بدان نامها بخوانید .» از نام های خداوند می توان به این نامها اشاره کرد : جلیل ، حمید ، حکیم ، رحمان ، رحیم ، رشید ، قادر ، عزیز ، صمد ، لطیف ، مجید ، وهاب ، هادی و... اگر به این نامها توجه کنید می بینید که دارای ویژگی هایی چون خوش آهنگی ، روانی و دارای معنی و مفهوم هستند ؛ بنابراین این اسامی می تواند راهنمایی باشد برای انتخاب نام مناسب و شایسته . با توجه و دقت در القاب ائمّه ی بزرگوار علاوه بر آن که به یکی از ویژگی های اخلاقی این بزرگواران پی می می بریم ، خوش آهنگ بودن ، معنا دار بودن و... نیز تداعی می شود القابی چون : مصطفی ، مجتبی ، باقرالعلوم ، صادق ، کاظم ، رضا ، جواد ، هادی و... انسان با داشتن نام زشت ، نامناسب ، بی معنا ، ثقیل و ناهنجار ، احساس حقارت می نماید و برعکس نام شایسته و خوب باعث آرامش روان و چه بسا موجب موفقیت و کامیابی در افراد شود . نام هر شخص اگر چه جزءِ شخصیت او نیست ولی در نظر مردم چنان با شخصیت او عجین می شود که جزءِ شخصیت او تلقی می شود و این تلقی چنان است که گویی نام ، جزئی از ذات شخص است .
پیامبر می فرمایند : « حق فرزند بر پدرآن است که نام نیکو و زیبا بر او نهد و پس از بلوغ او را همسر دهد و به او نوشتن بیاموزد . » حضرت علی ( ع ) نیز فرموده اند : « حقّ فرزند بر پدر آن است که نام نیکو بر او نهد و او را با ادب و آراسته بار آورد و به او قرآن بیاموزد . »
اعراب قبل از اسلام در نامگذاری فرزندان خود اغلب از اسامی حیوانات وحشی استفاده می کردند و دلیل آنها از انتخاب این اسامی این بود که چون اعراب مردان جنگ و مبارزه هستند ، لذا این اسامی را بر روی فرزندان خود می نهند تا به هنگام صدا زدن آنها درون دشمن ایجاد هول و هراس نمایند ؛ اسامی چون : اُسامه ( شیر درنده ) ؛ عُوف ( شیر و گرگ ) ؛ فهد ( یوز پلنگ ) ؛ لَیث ( شیر درنده ) ؛ فارِس ( شیر ، سوار کار ) ؛ مُصعَب ( شتر نر سرکش ) ؛ حمزه ( شیر درنده ) و ...
در پایان لازم به یادآوری است که معنی تعدادی از نام ها در فرهنگ های موجود و در دسترس نبود.
آسیه : مؤنث آسی ، زن اندوهگین
ابراهیم : ( عبری ) پدر عالی یا پدر جماعت بسیار
ابوالقاسم : پدر قاسم ، ( قاسم : بخش کننده ، مقسّم )
احمد : ( صفت تفضیلی ) ستوده تر ، بسیار ستوده ، نام احمد نام جمله انبیاست / چون که صد آمد نود هم پیش ماست
ارژنگ : ( = ارتنگ ) جادویی ، طلسم ، آرایش ، زینت
اسحاق : ( عبری ) 1- کهنه شدن 2- دور کردن 3 – خندان
اسفند : مقدس
اسکندر : معرّب از یونانی aleksandros یاری کننده ی مرد
اسماعیل : ( عبری ) مسموع از خدا
اشرف : ( صفت تفضیلی ) شریف تر ، بزرگوارتر ، این اسم مشترک بین نام آقایان و خانم هاست.
اقبال : خوشبختی ، سعادت ؛ این طلعت خجسته که با تست غم مدار / کاقبال یاورت بود اندر فراز و نشیب
الهام : فکری که به طور ناگهانی در ذهن پیدا می شود ؛ در دل انداختن
الهه : معبود غیر پروردگار
امیر : فرمانده ، فرمانروا ، پادشاه ، حاکم
ایرج : 1- نور 2- یاری کننده ی ایرانیان
باقر : شکافنده
بِشر : گشاده رویی
بهزاد : ( از « به » بهتر ، خوب و « زاد» زاده ) ؛ اصیل ، خوش نژاد
بُهلول : مرد خنده رو ، نیکو کار ، بزرگ قوم
بهمن : راست گفتار ، راست کردار ، نیک اندیش
بهنام : ( از به و نام ) خوشنام ، نیکنام
بیدل : ( بی + دل ) عاشق ، شیدا ، ترسو ؛ دلتنگ ، بی صبر
تقی : ( از وقی ) پرهیزگار؛ دراصل وقیو تقیو تقیّ تقی
جعفر : 1- جوی بزرگ2- ناقه ی پر شیر 3- جنگجو
جمال : زیبایی ؛ نیکو صورت شدن
جمشید : پادشاه روشن ؛ وجه تسمیه جمشید را چنین پنداشته اند که وی در سیر عالم وقتی به آذربایجان رسید ، بر تختی مرصّع رو به روی آفتاب قرار گرفت و تاجی مرصّع بر سر گذاشت که پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد وشعاعی در غایت روشنی پدید آمد وچون درزبان پهلوی شعاع را « شید » گویند این لفظ را بر « جم » افزودند و جمشید گفتند ؛ یعنی « پادشاه روشن » ودر آن روز جشنی عظیم بر پا کردند و آن روز را نوروز نهادند .
جواد : 1- بخشنده 2 تندرو ؛ اسب تندرو
چنگیز : قوی ، محکم ، بزرگ
حارث : کشاورز ؛ برزگر ؛ صفت فاعلی از مصدر « حرث » شخم زننده
حبیب : دوست ، یار ، محبوب
حسن : خوب
حسین ، مصغّر حسن ؛ بر وزن فُعَیل که در فارسی بر وزن « فُعِیل » تلفظ می شود .
حمید : پسندیده ، ستوده ، مبارک
حِیدَر : در اصل « حَیدَر » ؛ کوتاه ؛ شیر بیشه
خسرو : نیک نام ؛ مشهور
خلیل : دوست مخلص ؛ دوست مهربان
داریوش : ( مرکّب ار dαrayh به معنی دارا و vahav به معنی نیکی ) دارنده ی نیکی
داوود : ( عبری ) محبوب ؛ با املای « داود » هم می آید . واو اول در حکم صامت است و « واو » دوم مصوت davud
ذوالنون : zonnun از « ذو » به معنی صاحب و « نون » به معنی ماهی
رحمان : مهربان ؛ بخشاینده
رحیم : مهربان ؛ دست حاجت که بری پیش خداوندی بر / که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود ( سعدی )
رشید : هدایت شده ؛ دارای قامت بلند و متناسب ؛ شجاع و دلیر
رضا : ( در اصل « رضاو » از رضو ) خشنودی ؛ رضایت ؛ نه اختیار من است این معاملت لیکن/ رضای دوست مقدم بر اختیار من است ( سعدی )
رمضان : ( از « رَمَض » سوختن ) سنگ گرم و سوزان ؛ به معنی گرم شدن و سوختن پای از گرمای زمین ؛ در لغت نامه آمده است : « از رمض ، به معنی سوختن چون ماه صیام گناهان را می سوزاند . »
زهرا : مؤنث ازهر ؛ درخشان ؛ درخشنده روی ؛ سفید روی
سارا : زبده ؛ خالص
سروش : فرشته ؛ شنیدن
سعدی : ( از سعد [ عربی ] + ی [ فارسی ] ) فرخندگی ؛ خجستگی
سعید : خجسته ؛ مبارک ؛ خوشبخت
سلیم : دارای قدرت داوری و تشخیص ؛ سالم
سلیمان : ( عبری ) پُر از سلامتی
سنا : ( عربی ) روشنایی
سَنجَر : ( ترکی ) مرغ شکاری
شهین : ( مرکّب از شه [ = شاه ] + ین [ پسوند نسبت ] ؛ منسوب به شاه
صبا : ( از صبو ) باد خنک و لطیفی که از جانب شمال شرقی می وزد ؛ باد مشرق
عارف : آن که از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد ؛ دانا ؛ آگاه
عبّاس : 1- عبوس و خشمگین 2- شیر بیشه
عرفان : یکی از مراحل سلوک ؛ معرفت ؛ شناخت
عطّار : عطر فروش
علی : ( از عُلُو ؛ صفت مشبهه ، در اصل « علیو » ) بلند ؛ بلند مرتبه
غلام : ارادتمند و فرمانبردار ؛ پسر ؛ بنده
فرامرز : آمرزنده و بخشنده دشمن
فرخنده : مبارک ؛ خجسته
فرید : یگانه ؛ یکتا
فریدون : 1- دارنده سه نیرو ؛ دارنده گله های فراوان
فوزیه : fu ziye /fo رستگار
فیض : بهره ؛ فایده
قیصر : ( معرّب از یونانی ،از آرامی وارد عربی شده) ؛ بریدن

کاووس : 1- نجیب 2- از ریشه usa در معنی منابع فراوان
لیلی : leyla /leyli شب دراز
محتَشَم : دارای حشمت و شکوه
محسن : نیکوکار ؛ احسان کننده
محمّد : ستوده شده ؛ اسم مفعول از تحمید
محمود : مورد پسند ؛ نیک ؛ خوش
مُراد : خواست ؛ آرزو ؛ منظور ؛ مقصود ؛ اسم مفعول از « اراده » در اصل « مُروَد »
مرتضی : morta(e )za پسندیده شده ؛ مورد رضایت و پسند قرار گرفته ؛ خشنود و راضی ؛ اسم مفعول از « ارتضا » در اصل « مرتضو »
مریم : ( عبری ) 1- مرتفع 2- بلند و بالا 3- سبک می رویم
مسعود : نیکبخت ؛ مبارک ؛ سعادتمند
مصطفی : برگزیده ؛ اسم مفعول از « اصطفا » از ریشه ی ( صفو ) ؛ کلماتی که ریشه ی آنها یکی از حروف « ص » ؛ « ض » « ط » و « ظ » باشد وقتی به باب افتعال بروند تای افتعال به « ط » تبدیل می شود .
صفو اصتفا اصطفاو اصطفا
منوچهر : ( مخفّف مینو چهر ) بهشت روی
موسی : ( عبری ) مرکّب از دو کلمه ی « مو » به معنی « آب » و « سا » به معنی درخت ؛ از آب کشیده شده مهدی : هدایت شده ؛ در اصل « مهدوی » اسم مفعول از هدایت
میترا : صورتی از واژه ی « مِهر » در زبان های ایرانی ؛ محبت و دوستی
مینو : 1- آسمان 2- بهشت
نادر : کمیاب ؛ بی همتا
ناصر : یاری کننده
نوح ( معرّب از عبری ) راحت ؛ سکوت ؛ نوحه کردن
نیما : 1- کمان 2- خُرد ؛ کوچک
وحید : یگانه ؛ یکتا
وِصال : رسیدن به چیزی یا کسی
هاشم : 1- دوشنده ی شیر 2- شکننده 3- خرد کننده
یحیی : ( معرّب از عبری ) زندگی بخش ؛ تعمید دهنده
یوسف ( عبری ) 1- خواهد افزود 2- ناله کننده 3 – خشم گیرنده
 
بالا