• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نگاهی کوتاه به عرفان و تصوّف، خارج از دنیای اسلام

baroon

متخصص بخش ادبیات
نگاهی کوتاه به عرفان و تصوّف، خارج از دنیای اسلام



جمعی از محقّقان در بررسی عرفان وتصوّف اسلامی، شباهت هایی میان آن و روش های فکری و مذاهب عرفانی ملل دیگر دیده اند و چنین پنداشته اند که تصوّف اسلامی برگرفته از آراء و اعمال حکمای یهود و رهبانان مسیحی و متفکّران یونانی و بودائیان و برهمنان هندی و پیروان طریقه ی گنوسی و آیین میترا و مانویّت و غیره است و از خود چیزی ندارد.
گروهی دیگر _دور از تعصّب و جهت گیری_ اذعان دارند که این همانندی ها حاصل برخورد اندیشه هاست و چیزی از اصالت و اهمّیت مذهب عرفانی اسلامی نمی کاهد.
در اینجا به اختصار به چند مورد از مذاهب عرفانی ملل نگاهی داریم.
امید آنکه اصل از فرع بازشناخته شود و تأثیرات و تأثّرات کم و بیش روشن گردد که در میان همه ی اقوام نوعی عرفان همرنگ با دین آنان وجود دارد و همانندی هایی هم میان آنهاست.





 

baroon

متخصص بخش ادبیات


آیین میترایی:

میترا(مهر) یکی از بغان یا خداوندگاران آریایی یا هندو و ایرانی پیش از زرتشت است که آیین یکتاپرستی را بنیان نهاد و بعد یکی از ایزدان(فرشتگان) آیین مزدیسنی شد.برخی آن را واسطه ی فروغ حادث و فروغ ازلی(میانجی آفریدگار و آفریده) دانسته اند که هزار چشم و دوهزار گوش و ده هزار پاسبان دارد، همیشه بیدار و سوار بر گردونه ی چهار اسبه از خاور به باختر می شتابد.

در تشرّف به مناسک و آداب و اسرار آیین میترایی مواردی هست که نظیر آنها در تصوّف اسلامی دیده می شود. مثلاً نوآموز(سالک) باید بالغ باشد و مقاومت او دربرابر گرسنگی و مشقّت آزموده شود. در حضور پیر(شیخ) سوگند وفاداری و رازداری بخورد تا اینکه شایستگی رسیدن به مراحل و مناصب هفتگانه ی تشرّف را حاصل کند.
آداب و مراسم میترایی در «مهرابه[1]» ها صورت می گیرد که مانند خانقاه های صوفیان است. مراسم در حضور دو عضو عالی منصبِ جماعت مهری(= شیخ و نقیب) انجام می شود و پیر به نواموز لقب برادر می دهد.دست های اورا مُهر می کند و خال میکوبد تا هویّتش معلوم باشد(مانند خرقه ی ارادت در تصوّف اسلامی که به منزله ی شناسنامه ی صوفی است). یکی دیگر از موارد مشابه عرفانی ایرانی و اسلامی اعتقاد به خلق فروهرها(ارواح) پیش از اجساد و میثاق با فروهرها در جهان مینوی است[2].

و باز از موارد همسانی عرفان ایرانی و اسلامی، موضوع فرشته ی «دئنا» و حدیث «لکلّ شی مَللَک» است. در دین زرتشت «منِ من» یا حقیقت مینوی آدمی را دئنا می گویند که به معنی دین و وجدان و منِ ملکوتی است. چون یک مرد کامل زرتشتی چشم از جهان مادّی فروبندد، روان او به پل «چینوت» می رسد. بر سر آن پل دختری زیبا و درخشان به استقبال او می آید. آنگاه که روان مرد پاکدین که به شگفتی فرو رفته است، خطاب به آن دختر می پرسد: ای دختر جوان تو کیستی؟ وی در جواب می گوید: من دئنای تو، یعنی منش نیک و کنش نیک تو هستم. محبوب بودم، مرا محبوب تر ساختی. و اگر مرد زرتشتی در زندگانی دنیوی اعمال زشت انجام داده باشد و به وظایف اخلاقی و دینی خود عمل نکرده باشد، آن اصل آسمانی و فرشته ی دئنا به صورت زن پتیاره ی زشتی درآمده و اعمال نادرست او را از هیکل منفور و ناموزون خویش در چشم او مجسّم می سازد[3].

در عرفان اسلامی هم هر کسی را فرشته ای است. سالک از طریق ریاضت و تعطیل حواسّ ظاهری و قطع تعلّقات موت اختیاری برمی گزیند و احوال و عوالم دنیای پس از مرگ طبیعی در همین عالم بر او کشف می شود.
عین القضاة درمورد واقعه ای که بر او روی داده است می گوید: «چون او - جلّ و جلاله- خود جلوه گری کند، بدان صورت که بیننده خواهد به وی تمثیل نماید. در این مقام من که عین القضاتم نوری دیدم که از وی جدا شد و نوری دیدم که از من برآمد و هردو نور برآمدند و متّصل شدند و صورتی زیبا شد، چنانکه چندوقت در این حال متحیّر مانده بودم[4]



*******************

[1] . مهرابه = معبد میترایی . به این صورت در فرهنگ ها نیست و به صورت مهراب، مقلوب آب مهر (رونق خورشید) آمده است. ظاهراً «ه» پسوند نسبت است.

[2] . آیین میترا، مارتن ور مازون، بزرگ نادرزاد، دهخدا . بغ مهر، بررسی های احمد حامد، چاپ داورپناه، جستار در مهر و ناهید، محمبد مقدبم. مرکز ایرانی مطالعه ی فرهنگ ها.

[3] . یشتها، ج 1 ، ص 588 ، چاپ تهران و رمز و داستان های رمزی، دکتر تقی پور نامداریان، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.

[4] عین القضاة ، تمهیدات، ص 303















 

baroon

متخصص بخش ادبیات



آیین یهود:


در کتاب مقدّس تورات علاوه بر میثاق «یهوه»(خدا) با قوم بنی اسرائیل دو اصل تکرار می شود: قدرت خداوند و خدمتی که با قوم خود به اِعمال قدرت انجام داده است. ترس از یهوه که در صورت عدم اطاعت از او، با همان قدرت رهایی بخش خود هلاک و فلاکت به بار خواهد آورد و به گفته ی پیامبران تورات، خداوند با غیر خود تناسب و تجانسی ندارد و ارتباط لاهوت و ناسوت غیرممکن است. باوجود این ها، محقّقان به شواهدی رسیده اند که وجود ذوق و مبادی عرفان را درمیان یهودیان ثابت می کند.


فیلون حکیم که 20 سال پیش از میلاد مسیح در اسکندریه متولّد شد، کتابی نوشت که آمیزه ای از فلسفه ی افلاطونی و تورات بود. به عقیده ی او خدا یکی و موجود اوّل است. صادر اوّل از خدا «کلمه» و کلمه واسطه ی میان خدا و عالم است و روحِ صادر از کلمه روح عالم است[1]. وی آدم را به عقل و حوّا را به حسّ و مار را به لذّت تأویل کرد و تمام محتویات تورات را سیرنفس به طرف خدا دانست[2].


فرقه ی «ربانیم» که تعالیم آنان در «تلموذ» منعکس است، معتقد به ظهور و تجلّی الهی، فیوض ربّانی، عشق و محبّت میان خدا و جهان و اتّصال روح انسان با مبدأ وجود هستند.عرفان مکتب یهود «اسکندریه» ترکیبی از علم کلام یهود با حکمت افلاطون و ارسطو است. فرقه ی«اسنی» زهد و ریاضت را با کشف و شهود آمیخته بودند و چون صوفیه، تشکیلاتی از نوع «اخوّت» داشتند و غایت مجاهده ی آنان برای نیل به روح القدس بود.


عرفان یهود علاوه بر ارتباط بی واسطه میان مخلوق و خالق، شامل مکاشفات عینی و اعتقاد به اسرار حروف و اعداد هم بود.
کامل ترین نمونه ی عرفان یهود مجموعه ی «کبالا» است.


عرفان مجموعه ی علوم باطنی و خفیّه است که خدا آنها را آموخت[3] و آدم انها را به انبیاء از جمله موسی(ع) آموخت و او هم به خواص خود که هفتادتن بودند تعلیم داد[4].


******************

[1] . مانند اقالیم ثلاثه در مسیحیّت (آب، ابن و روح القدس)

[2] . دکترغنی، تاریخ تصوّف، ص 96

[3] . یادآور: «خداوند همه ی اسماء را به آدم آموخت.» قرآن کریم 31/3

[4]. التعریف، الکلاباذی، مصر، ص 22





 

baroon

متخصص بخش ادبیات



آیین مسیح (رهبانان مسیحی)


آیین حضرت عیسی (ع) اخلاقی و عرفانی است. زندگی زاهدانه ی او مؤیّد این مطلب است: « مسیح جامه ی موئین می پوشید و از میوه ی درختان تغذیه می کرد و شب به هرجا می رسید همانجا می خفت.»
[1]
در باب پنجم انجیل متی چنین آمده است: « خوشا بر شما ای فقرا و گرسنگان و گریه کنندگان، خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند.»
بیشتر پیروان راستین مسیحیّت هم برای رسیدن به سعادت جاوید مشقّات فراوانی تحمّل می کردند. در متون عرفانی اسلامی، از جمله آثار غزّالی، به گفتار مسیح استناد گردیده و مطالبی از وی نقل شده است. مسیحیان نخستین هم رستگاری را در ترک دنیا می دانستند.

راهب (monos) به معنای تنها و مجرّد، و صومعه بنایی بوده است خارج از شهر و اغلب بالای کوه ها که راهبان در آنجا اقامت داشتند و مایحتاج خود را از دسترنج خود فراهم می کردند. « به شما می گویم برای جان خود اندیشه مکنید که چه خورید و چه آشامید و نه برای بدن خود که چه پوشید. آیا جان از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟ مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند، پدر آسمانی شما آنها را می پروراند. آیا شما به مراتب از آنان بهتر نیستید؟»
[2]
این بخش از کتاب انجیل را نوعی رهبانیّت
[3] دانسته اند که پیروان مسیح را به قناعت و انزوا و عدم تلاش دعوت می کند و می توان با زندگانی هرمیت ها (hermits) که در بیابان ها عمر خود رامی گذراندند و استیلیت ها (stylites) که ستون نشین بودند و دندری ها (dendrites) که بر بالای درخت زندگی می کردند و کاتنائی ها (catenes) که خود را به زنجیر می بستند، مقایسه کرد.

عرفان مسیحیّت، استغراق و فنای تام در وجود عیسی است. عارف مسیحی وقتی به مدد ریاضت و توبه و اندوه دل خود را از آلایش پاک کند، عیسی را در آن خواهد یافت و احساس وجود عیسی در دل عارف مسیحی، به او صفا و سکون می بخشد.
عرفان مسیحی به عشق و اشراق تکیه دارد و هدفش اتّحاد با خداست و راه این اتّحاد فقر و خاکساری است.
سالک مسیحی که با مذلّت خود، مذلّت دیگران را احساس می کند و با شفقت به دیگران رو می آورد باز به گوشه گیری و مردم گریزی و ترک دنیا مشهور شده است.

راهبان می خواستند به تقوای سقراطی و عدالت افلاطونی و جهان بینی خاصّ نو افلاطونی و به عرفان شهودی گنوسی ها برسند.
در تصوّف اسلامی نظام خانقاهی از تشکیلات دیرهای مسیحی متأثّر شده است. بنا به نوشته ی ابن الجوزی در تلبیس ابلیس و جاحظ در الحیوان و امام محمّد غزّالی در احیاء علوم الدّین، نسّاک مسیحی خود را اخصا می کردند تا خویشتن را از زحمت زن و فرزند برهانند. زهّاد مسلمان هم به تقلید از رهبانان می خواستند خود را خصی کرده و سر به بیابان ها بگذارند، امّا پیامبر اکرم (ص) آنان را از انجام چنین اعمالی منع کرد و به اعتدال دعوت فرمود.
مولوی هم در مثنوی به این موضوع اشاراتی دارد:

هین مکن خود را خصی، رهبان مشو
زانکه عفّت هست شهوت را گرو
بی هوا نهی از هوی ممکن نبود
هم غزا با مردگان نتوان نمود

یا:
مرغ گفتش خواجه در خلوت مایست
دین احمد را ترهّب نیک نیست
از ترهّب نهی فرمود آن رسول
بدعتی چون برگرفتی از فضول

به هر حال عرفان در مسیحیّت از آغاز وجود داشت و اساس و اصول اخلاقیّات مسیح بر عرفان استوار بود و از گفتار او چون: « خود را در پدر و پدر را در خود می یابم.» یا در خطاب به رسولان: « روح پدر شماست که از طریق شما سخن می گوید.» رسیدن بی واسطه ی وجود محدود به وجود برتر نامحدود که غایت مطلوب در تجربه ی عرفانی است، کاملاً مشهود است .
این مقام از راه زهد و تحقیر حیات دنیوی و رهایی از خویش و نیل به اشراق حاصل می شود
[4] ، که یادآور مباحثی چون: ما از خداییم و به خدا بازمی گردیم؛ یا: چیزی ندیدیم مگر اینکه خدای را پیش از آن و با آن و پس از آن دیدم؛ یا: بنده ی من به من نزدیک می شود تا به من می بیند و به من می شنود؛ یا انا الحق و ... در عرفان اسلامی است.




**************


[1] . التعرف . الکلاباذی . مصر. ص 22

[2] . انجیل متی. 6 . ص 25

[3] . رهبانِت مسیحی . علی مهدی زاده. مجلّه مقالات و بررسی ها.

[4] . عبدالحسین زرّین کوب . در قلمرو وجدان . 347





 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات




فلسفه و عرفان هندی:


وداها که شامل چهار کتاب است ( ریگ ودا، ساماودا، یجورودا، آثورودا) حاصل فکر وقلم جمعی از دانشمندان و عرفا، و مجموعه ای از آرای مذهبی _ عرفانی هندی است.


خدای که در وداها معرّفی شده است، براهما نام دارد که درسه مظهر جلوه می کند:

برهمایا برهمن که مظهر قوّه ی آفرینش یا عقل کلّ است. حقیقی نهایی که فراتر از دنیای مادّی قرار دارد.
ویشنو که مظهر نیروی حیات و نشاط و برکت است.
شیوا که مظهر قوّه ی قهّاریت و رحمانیت ذات مطلق است.


برهمنان می کوشیدند تا با خویشتن شناسی به برهما برسند. از نظر آنان این جهان ما که جهان نمود است، عالم وهم خیال است و باید با تصفیه ی وجود به نجات رسید.

اوپانیشاد کتابی است که در آن از راز جهان درونی بحث می شود و اینکه انسان جزئی کوچک از یک کل و هدفش رسیدن و فنا شدن در کل آن است.
اوپانیشادهای کهن که تعداد آن ها از یازده تا هجده می رسد در واقع تفسیر و توضیح وداهاست. برهمن باید به تذهیب نفس بپردازد و در خانه ی استاد ساکن شود. علم کلام « بیذ » بیاموزد. یک روز در میان روزه بگیرد.بعد از 25 سال ازدواج کند وتا می تواند هوای فرزند و مال را از سر به در کند تا غم و اندوه او را نفرساید و لذبت او را بیش از حد شادمان نکند و هیچ چیز او را به هیجان نیاورد.

مهابهاراتا اثر دیگری است از آثار حماسی هندی که درخشانترین فصل آن بهاگوادگیتا (= آواز آسمانی) است و قهرمان آن کرشنا (انسان کامل، موجود آرمانی،یا کمال مطلوب) نام دارد. بر اساس آنچه در این اثر هست، انسان باید درون خود را از آلودگی ها پاک کند تا حقیقت اشیاء برای او روشن شود. در این فلسفه دوری از جهل و معرفت نفس، تحصیل ایمان از راه دیدار حق و خویشتن داری، سه اصل مسلّم شناخت است.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



سانکیه:


در این نظام فکری که حدود شش قرن پیش از میلاد به وسیله ی « کاپیلا » پی ریزی شد، خدا هیچ نقشی ندارد امّا وجود دارد و عالم وجود حاصل رابطه ی میان پرکریتی (= تن، جهان مادّی) با پروشه (روح) است. نجات از پرکریتی اگر ممکن باشد، رهایی نسبی است؛ رنج جزء جدایی ناپذیر زندگانی آدمی است.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


یوگیسم(فلسفه ی ریاضت) :


برای رهایی پروشه (روح) از پرکریتی (جسم) باید ریاضت فراوانی کشید. هدف اصلی در این فلسفه، تحمّل مشقّت برای تربیت نفس و مطیع ساختن جسم است.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


بودا :


شاهزاده ای هندی که از سلطنت دست کشیده بود، سر و پا برهنه می گشت و به حضور پارسایان برهمن می رسید تا حقیقت را بیابد. سرگذشت وی با عنوان «بوذاسف و بلوهر» در کتب اسلامی آمده و گاهی در احوالات او با زندگی و حالات ابراهیم ادهم بلخی همسانی هایی پیدا کرده است.


آیین بودا بر پایه ی چهار حقیقت استوار است :
رنج
مبدأ و منشأ رنج
دفع رنج
راه دفع رنج


بودا راه های دفع رنج را هشت چیز می دانست که به ترتیب عبارتست از:
ایمان پاک، اراده ی پاک، گفتار پاک، کردار پاک، زیست مایه ی پاک، کاربرد پاک، توجّه پاک، و تفکّر پاک.

با آگاهی از حقایق چهارگانه و اصول هشتگانه و عمل به آنها آدمی به نیروانا (= رهایی و فنای مطلق) می رسد. برای تذهیب مذکور از هر قید و بندی، حتی زناشویی باید پرهیز کرد. همه چیز بی ثبات و بیهوده است و اشیا و اشخاص به قانون تناسخ دگرگون می شوند.
کمال نفس در وصول به نیروانا است. نیروانا رستن اختیاری از رنج زندگی است؛ مثل موت اختیاری که از تسلّط بر نفس پدید می آید؛ و خواه اضطراری مثل موت طبیعی، آرامشی است که از قطع علاقه به حیات حاصل می شود که به «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا» (بمیرید پیش از آنکه بمیرید) وبه فنای فی الله در عرفان» در تصوّف اسلامی شبیه است.
بودائیان برای رسیدن به نیروانا هشت منزل را طی می کنند که به مقامات صوفیان اسلامی شبیه است.
«دیانا» در عرفان هندی مانند «مراقبه» در تصوّف اسلامی است.

لائوتسه ی چینی (حدود 600 ق.م) مؤلّف کتاب «راه پرهیزکاری»، نظرات و نصایحی برای پیروان خود دارد که همانند مکتب ملامت و مقامات صوفیان است:
قداست را ترک کنید، از حکمت خویش آزاد باشید و به پرهیزکاری تظاهر نکنید و سه چیز را مدّ نظر دارید تا به «تائو» (= راه خدا) برسید:
نفس را تهذیب کنید، برای رسیدن به فضائل ریاضت بکشید و آزاده باشید.

هدف اصلی از مراتب سه گانه ی فوق، رسیدن به این مراحل هفت گانه است:
آرامش نفس، ترک دنیا، دوری از شهوات، توکّل به عنایت تائو، فروتنی، نترسیدن از مرگ و انسان کامل شدن.

ابوریحان بیرونی (ف .440 هـ) در «تحقیق ماللهند»به بخشی از اعمال عبادی و انواع ریاضت های هندوان اشارت کرده و همگونی آن ها را با مراسم تصوّف اسلامی بیان کرده است. در مورد یکی از مکاتب تربیتی برهمنان نوشته است: «مرید در منزل استادش سکونت کرده، یک روز در میان روزه می گیرد و گوشت نمی خورد. هنگام ظهر یا شب برای گدایی بیرون می آید و از پنج خانه سؤال می کند. آنچه به دست می آورد نزد استاد خود می نهد. استاد هر چه خواست برمیث دارد و باقی را بدو می دهد تا از آن تغذیه کند.»

شباهت هایی میان این مطالب با رابطه ی مرید و مراد، و تحقیر نفس و خودشکنی در عرفان اسلامی و تأثیر و تأثّر در افکار و آراء دیده می شود.

همچنین از بایزید بسطامی نقل شده است که گفت : با ابوعلی سندی مصاحبت کردم، من از او علم فنا در توحید آموختم و او از من الحمد و قل هوالله آموخت.[SUP]1[/SUP]



------------------------
[1] . شرح شطحیّات ، روزبهان بقلی ، 35 و نفحات ، جامی ، 57.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



نو افلاطونیان:


فلوطین (و 204 – ف 270 ق.م) از یونانیان رومی مقیم مصر بود. وی نزد آمونیاس ساکاس فلسفه آموخت. قناعت پیشه، وارسته، دوستدار سفر و با فلسفه ی ایران و هند آشنا بود.
نظریّات او در 54 رساله شامل شش مجلّد و هر مجلّد مشتمل بر 9 رساله ( تاسوعات = نه گانه ها ) به وسیله ی شاگردش «فرفوریوس» گردآوری شده است. میان عامّه ی مردم، محترم و حلیم و متواضع و مهربان و خانه ی او از یتیمانی که سرپرستی آنان را به عهده داشت پر بود. وی حقیقت را واحد و احدیّت را منشأ کلّ وجود می دانست که همه ی موجودات از آن منشأ کل هستند و بازگشت آن ها نیز به همین منشأ است. واقعیّت امری معنوی نه مادّی و شناختنی و یگانه ست نه مشکوک و دوگانه.

فلوطین به سه جوهر احد، روح یا عقل و نفس معتقد بود. احد را خیر محض می خواند. به عقیده ی او صادر اوّل عقل و عالم معقولات است وعالم جسمانی ضعیف ترین و دورترین پرتو ذات احدیّت است. نفوسی که طالب بازگشت به منشأ کل و افتادن مجدّد در قوس صعودی باشند، باید از همه ی تعلّقات دل کنده، در راه سلوک، سه مرحله زی هنر، عشق و حکمت را طی کنند. برای درک حقایق، شوق و وجد، حال و کشف و شهود لازم است و جهان، عکس روی احد است.

فلسفه ی اخلاقی فلوطین بر پایه ی رهایی نفس جزئی از قید عالم مادّه و صعود او به عالم عقل و اتّحاد او با عالم احدیّت است. مشاهده و عشق به زیبایی براتی تذهیب نفس جزئی، محرّک خوبی است. علم واقعی، مشاهده و درک مفاهیم عالم عقل است. در مشاهده وسیر عالم عقل، نفس انسانی شخصیّت و فردیّت خود را حفطظ می کند و این مرحله ی نهایی قوس صعودی نیست. مرحله ی نهایی، اتّحاد با احدیّت است که در آن همه ی خصوصیات و شخصیّت ها از میان می رود و در ذات احدی فانی می شود و نفس انسانی در حال خلسه و جذبه عالم عقل و زیبایی های آن را درک می کند.

فلوطین، با مادیّت و شکّاکیّت و ثنویّت مخالف بود و به مبارزه با آن ها پرداخت. فلسفه ی فلوطین که آمیخته ای از فلسفه ی افلاطون و ارسطو و رواقیان بود و رنگ عرفانی و دینی داشت و درآن صادر اوّل عقل و صادر دوّم نفس است، در غرب و شرق شهرت فراوان یافت و فلسفه و عرفان اسلامی هم از آن متأثّر شد.[SUP]1[/SUP]



-------------------------------
[1] . سیر حکمت در اروپا ، ج 1 ، ص 68
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



6- گنوستیسیسم:


به معنی معرفت؛ مجموعه ای از عقاید و جهان بینی دینی و عرفانی است که در سده های اوّل و دوّم قبل از میلاد پیدا شد و در مصرو فلسطین و سوریّه و بین النّهرین رواج یافت.

اصول اعتقادی این گروه بر نوعی کشف و شهود اشراق مبتنی بر مایه ی نجات و رستگاری پیروان آن می شود. آراء و عقاید پیروان این تفکّر، بعد از مسیحیّت بیشتر از تعلیمات مسیح اقتباس شده است. گنوستیسیسم بر ثنویّت استوار است، چون خدای خیر نمی تواند خدای شر هم باشد؛ پس باید مبدأ خیر و شر، دو نیروی متفاوت و متضاد در عین حال آمیخته بهم باشند. در این آمیزش است که انسان به این جهان افتاده و از اصل خویش دور مانده است و تنها به وسیله ی معرفت شهودی ( گنوسیس ) یا کشف و الهام معنوی است که از اصل خود آگاه می شود و غربت خود را احساس می کند و روزگار وصلش را بازمی جوید. نجات از این غربت و گرفتاری که :
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟

امری فلسفی است ( بر خلاف نجات مسیحی که امری اخلاقی است ) و نجات مبدأ خیر از مبدأ شرّ است.
ثنویّت در گنوستیسیسم هم با ثنویّت مانوی و ثنویّت منسوب به زرتشت ( نور و ظلمت، یزدان و اهریمن که دو اصل طبیعی و مادّی هستند) فرق دارد. در مذاهب گنوسی، ثنویّت میان روح و تن است. در این فکر، اعمال دینی و اوراد و عزایم اهمّیت خاصّی دارد.
در کیش گنوسی، خدای بزرگ چندان مشخّص نیست؛ گاهی او را نور محض و گاهی پدر کل و موجود قدیم لایوصف گمان می کنند. در مذاهب گنوسی نجات انسان نتیجه ی سقوط یکی از « آیون ها » (سکّان ملأ اعلا) به عالم ضلمت است. این شیوه ی تفکّر یادآور عقل فعّال و نفس کل در فلسفه ی اسلامی است.
گنوستی سیزم فرقه های مختلف دارد و چون بنیانگزاران بعضی از این فرقه ها معلوم نیست، آن ها را بی نام و با نام و به دو مکتب اسکندرانی و سوری تقسیم کرده اند.

به طور کلّی بهره گیری از آیین میترایی، مذاهب شهودی گنوسی، تهذیب مانوی، اشراق زرتشتی، عشق افلاطونی و دیگر افکار عرفانی، تصوّف زاهدانه ی اسلامی را رنگیس دیگر داده و با ذوق و تحرّکی مطلوب درآمیخته است. با ظهور بایزید بسطامی،حسین بن منصور حلّاج، ابوسعید ابی الخیر، احمد غزالی، عین القضاة همدانی، شیخ فریدالدّین عطّار، جلال الدّن مولوی و عرفای نامی دیگر، تصوّف و عرفان اسلامی نظمی و ترتیبی یافته و از شهرت و عظمت زیادی برخوردار شده است؛ به تدریج مورد توجّه قرار گرفته ، کم کم به ممالک دیگر چون هند و ترکیه و مصر راه یافته و مدّت مدیدی پاییده است.


 
بالا