• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

واژگان پارسي در زبان انگليسي ( سرگذشت يك واژه )

وضعیت
موضوع بسته شده است.

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
نام‌هاي ايراني سه ميوه‌ي جهانى
peach
Etymology: Middle English peche, from Middle French (the fruit), from Late Latin persica, from Latin (malum) persicum, literally, Persian fruit​

هلو: اين ميوه در اصل از چين به ايران وارد شد، اما ايرانيان در پرورش و اصلاح آن كوشيدند. وقتي اين ميوه به سرزمين رومي‌ها رسيد، آن را سيب پارسي(mêla persika) ناميدند. امروزه، در زبان انگليسي واژه‌ي Peach را براي هلو به كار مي‌روند كه از واژه‌ي پرشيا(persia) به معناي پارس گرفته شده است. شليل،كه در واقع هلوي بدون كرك است، نيز از ايران به غرب جهان راه يافته است.
pistachio
Etymology: Italian pistacchio, from Latin pistacium pistachio nut, from Greek pistakion, from pistakE pistachio tree, of Iranian origin; akin to Persian pistah pistachio tree​

پسته: اين ميوه از ساليان دور از كشور ايران به جاهاي گوناگون فرستاده مي‌شده است و هنوز هم كشور ما بزرگ‌ترين توليد كننده‌ي پسته در جهان است. اين ميوه‌ي آجيلي را در زبان انگليسي pistachio مي‌نامند كه تغيير يافته‌ي همان واژه‌ي ايراني پسته است.
lemon
Etymology: Middle English lymon, from Middle French limon, from Medieval Latin limon-, limo, from Arabic laymun

ليمو: اين ميوه را مسلمانان از ايران به مصر و كشورهاي ساحل درياي مديترانه بردند. وقتي دريانوردان انگليسي به بيماري خون‌ريزي لثه دچار شدند، آنان را با آب‌ليمو درمان كرد و از آن زمان ليموناد در ميان دريانوردان انگليسي معمول شد. از اين رو، به "ليمويي‌ها" مشهور شده بودند.
منبع:
1. نيرنوري، حميد. سهم ايران در تمدن جهان. انتشارات فردوس، 1379
2. فرهنگ واژگان وبستر: http://www.m-w.com

 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
داستان يك واژه : قهوه: نام ايراني بر نوشيدني جهانى
coffee
Etymology: Italian & Turkish; Italian caffè, from Turkish kahve, from Arabic qahwa
قهوه يك نوشيدني جهاني است كه اصل آن از آفريقاست. گياه قهوه درختچه‌اي است از تيره‌ي روناسيان با گل‌هاي سفيد و بوي مطبوع كه در اتيوپي( و به بيان برخي منابع در سودان) مي‌روييد. اين گياه را ايرانيان از آن‌جا به يمن بردند و كاشتند. اروپايي‌ها از راه عرب‌ها و عثماني‌ها با قهوه آشنا شدند.
هر چند در ديكشنري وبستر ريشه‌ي اين واژه را عربي نوشته‌اند، جست و جو در فرهنگ‌هاي عربي نشان مي‌دهد كه عرب‌ها به اين گياه، شجره البن و به دانه‌هاي قهوه نيز بن(bunn) مي‌گويند. البته، واژه‌ي قهوه در زبان عربي نيز وارد شده است. به نظر مي‌رسد اين واژه از واژه‌ي پارسي قهوه‌اي گرفته شده باشد، زيرا دانه‌هاي اين گياه، قهوه‌اي رنگ است.
منبع:
1. معين، محمد. فرهنگ فارسي، جلد دوم. انتشارات اميركبير. چاپ هشتم، 1371
2. منجد الطلاب. فرهنگ جديد عربي-فارسي. محمد بندرريگي.انتشارات اسلامي. چاپ ششم، 1383
3. فرهنگ واژگان وبستر: http://www.m-w.com
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
داستان يك واژه : چك: يادگار سازمان بانكي ايران
Check
Etymology: Middle English chek, from Middle French eschec, from Arabic shAh, from Persian, literally, king
گريشمن، باستان‌شناس فرانسوي، در كتاب ايران از آغاز تا اسلام، نوشته است:"در دوره‌ي ساسانيان، بانك‌هاي شاهنشاهي كه زير نظر ايرانيان يا يهوديان اداره مي‌شدند، مبادله‌ي پول را با سندهاي نوشتاري به فراواني انجام مي‌دادند. گروه اندكي از متخصصان مالي مي‌دانند كه چك(Cheque) يا اططلاح تضمين سند(Avaliser) از زبان پهلوي به زبان‌هاي اروپايي راه يافته است و آن‌ها از نوآوري‌هاي سازمان‌هاي بانكي ايران در آغاز قرون وسطي است."
Professor Girshman: Greeks followed the example of these banks and similar institutions appeared there, particularly in the temples of Delos, Olympia and Delphia. He adds: "how many financiers and bankers know, for example, that the word 'check' or the word 'avaliser' come from the Pahlavi language and were invented by the Iranian banking institutions of this remote age? The Christian traders of Syria borrowed the bill from Iran, and introduced it into the West."

منبع:
1. گريشمن، رومن. ايران از آغاز تا اسلام. محمد معين. انتشارات معين، 1383
2. فرهنگ واژگان وبستر: http://www.m-w.com
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
يونجه: ملكه‌ي علوفه‌ها
alfalfa
Etymology: Spanish, modification of Arabic dialect al-fasfasah the alfalfa

برخي يونجه را ملكه‌ي علوفه‌ها مي‌دانند. ايرانيان باستان از زمان‌هاي بسيار دور اين گياه را مي‌شناختند و اين گياه سرشار از پروتيين را به اسب‌هاي خود مي‌دادند. اين گياه در زمان هخامنشي‌ها(حدود 2500 سال پيش) به يونان برده شد و از آن‌جا به برخي از سرزمين‌هاي ساحل دريا‌ي مديترانه راه يافت. اما گسترش اين گياه در سراسر جهان به زمان حكومت مسلمانان بر بخش‌هايي از اروپا و آفريقا باز مي‌گردد. عرب‌ها اين گياه را الفسفسه(alfesfeseh) ناميدند و نام انگليسي اين گياه (alfalfa) نيز از همين واژه‌ي عربي گرفته شده است. جالب است بدانيد خود اين واژه از واژه‌ي اسپست(به معناي خوراك اسب) گرفته شده است. شكل باستاني اين واژه، اسپستا يا اسپرتا بوده كه در زبان سرياني پسپستا شده است. فسفسه نيز عربي شده‌اي همين واژه‌ي سرياني است.
امروزه ايرانيان به جاي واژه‌ي ايراني اسپست، واژه‌ي تركي يونجه را به كار مي‌برند. حال آن‌كه اين گياه مانند خود اسب از ايرا‌ن‌زمين به سرزمين‌هاي ديگر راه يافته است. بهترين اسب و اسپست در سرزمين ماد پرورش مي‌يافت. از اين رو، اسپست را در زبان لاتين گياه سرزمين ماد مي‌ناميدند. در سال‌نامه‌ي رسمي چين از سفر چانگ چين به ايران ياد شده است و مي‌گويد كه او بذر انگور و اسپست را از ايران به چين برده است. در اهميت اين گياه همين بس كه در زمان انوشيروان ماليان يك جريب اسپست هفت برابر يك جريب گندم بوده است.
منبع:
1. دهخدا، علي‌اكبر. لغت‌نامه. انتشارات دانشگاه تهران،1377
2. گيرشمن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه‌ي محمد معين، انتشارات معين، چاپ اول 1383
3. صفا، ذبيح‌ ‌الله . كشاورزی، از مجموعه مقاله‌هاي كتاب ايرانشهر، جلد دوم، صفحه‌ي 1559، چاپخانه‌ي دانشگاه(كميسيون ملي يونسكو در ايران)1342
4. يارشاطر، احسان. تاريخ ايران(از سلوكيان تا فروپاشي دولت ساساني، جلد سوم، قسمت دوم)، حسن انوشه. انتشارات اميركبير، 1380
5. فرهنگ واژگان وبستر: http://www.m-w.com
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
سرنديپيتي: يك واژه‌ي پارسي
Serendipity
Etymology: from its possession by the heroes of the Persian fairy tale The Three Princes of Serendip
: the faculty or phenomenon of finding valuable or agreeable things not sought for
بازيگران اصلي يك افسانه‌ي ايراني به نام «سه شاهزاده‌ي سرانديب» به طور اتفاقي كشف‌هاي مهمي انجام مي‌دادند. در قرن هفدهم ميلادي، اين افسانه به اروپا راه يافت و مورد توجه قرار گرفت. بسياري از مردم براي سال‌هاي زيادي اين افسانه را در كتاب‌ها مي‌خواندند. اما وقتي "هوراس والپول" در قرن هجدهم آن را به طور اتفاقي در كتابي خواند، يك واژه‌ي جديد به فرهنگ واژگان انگليسي اضافه كرد. او در نامه‌اي كه به "هوراس مان" استاد تاريخ واژگان نوشته، ماجراي تازه‌ترين كشف سرنديپيتي گونه‌ي خود را چنين شرح داده است:
«... اين كشف به‌راستي از همان نوع چيزهايي است كه من آن را سرنديپيتي مي‌نامم. اين واژه آن اندازه با مفهوما و گوياست كه من چيز بهتري نمي‌توانم به شما بگويم. با اين همه، مي‌كوشم براي شما توضيح دهم. اگر شما به جاي دانستن تعريف اين واژه بفهميد كه از كجا آمده است، آن را بهتر درك مي‌كنيد. زماني من افسانه‌اي به نام سه شاهزاده‌ي سرانديب را مطالعه مي‌كردم. قهرمانان اين افسانه به طور اتفاقي و از روي فراست و زيركي، كشف‌هاي جالبي انجام مي دادند و به چيزهايي دست پيدا مي كردند كه در پي آن نبودند. براي مثال، وقتي يكي از آن‌ها متوجه شد علف‌هاي سمت چپ جاده خورده شده و علف‌هاي سمت راست آن دست نخورده مانده‌اند، نتيجه گرفت كه چشم راست قاطري كه از آن جا گذشته، كور بوده است...» و بر حسب اتفاق، چنين نيز بود.
به اين ترتيب، واژه‌ي سرنديپيتي از سال ۱۹۷۴ ميلادي به فرهنگ واژگان انگليسي وارد شد. امروزه، واژه‌هاي "خوش اقبالي"، "بخت بلند"، "نعمت غيرمترقبه" و "خوشبختي" به عنوان برابر فارسي اين واژه‌ي در اصل فارسي، به كار مي‌روند.
منبع:
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
از سه تار تا گيتار
ساز گيتار يكي از سازهايي است كه هواداران بسياري در جاي جاي جهان دارد. هر چند اين ساز چند سالي است كه بين جوانان ايراني جا باز كرده است، سازهاي بسان آن از پنج هزار سال پيش در ايران نواخته مي‌شده است. پيكره‌هايي از شوش به دست آمده كه در حال نواختن ساز هستند و ديرينگي آن‌ها به 1500 تا 2 هزار سال پيش از ميلاد باز مي‌گردد.
ساز كنوني گيتار از روي ساز ايراني عود، كه در كشورهاي اروپايي به لوت شناخته مي‌شود، ساخته شده كه عرب‌هاي مسلمان آن را به اسپانيا بردند و از اين كشور بود كه گيتار به جاي‌جاي جهان رفت و پس از سال‌ها به خواستگاه خود، ايران، بازگشت.


Guitar
Etymology: Gk. kithara "cithara," a stringed musical instrument related to the lyre, perhaps from Persian; the name reached Eng. several times, including early 14c. giterne, in reference to various stringed, guitar-like instruments; the modern word is directly from Sp. guittara, from Arabic qitar, from the Gk.
Sitar
Etymology: Hindi sitar, from Pers. sitar "three-stringed," from si "three" (O.Pers. thri-) + tar "string"
Lute
Etymology: Middle English, from Middle French lut, from Old Provençal laut, from Arabic al-'ud, literally, the wood​


منبع:


eam_tar.jpg
نوازندگان باستاني سازي را مي‌نوازند كه نياي گيتار به شمار مي‌آيد. اين پيكره‌ها با ديرينگي بيش از 4 هزار سال، از شوش در خوزستان به دست آمده‌اند و در موزه‌ي ايران باستان نگهداري مي‌شوند.​
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
واژه‌هاي شيميايي پارسي در زبان انگليسى
واژه‌هاي گوناگوني از زبان پارسي به زبان انگليسي راه يافته است. در اين ميان، واژه‌هاي علمي نيز جايگاه ويژه‌اي دارند. واژه‌ي شیمی(chemistry) از واژه‌ي كیمیا گرفته شده است. دست‌كم نام دو عنصر از جدول تناوبي(زيركونيوم و آرسنيك) از يادگارهاي زبان پارسي هستند. شگفت‌آور اين كه نام دو ماده‌ي آرايشي(پودر تالك و لاك ناخن) نيز پارسي است.
بوره(دي‌سديم تترابورات) تركيب شيميايي با ارزش بازرگاني بالاست كه در شيشه‌گري، به‌ويژه ساختن شيشه‌ي پيركس، كاربرد زيادي دارد. اين ماده كه در پژوهش‌هاي شيميايي براي پي‌بردن به وجود برخي فلزها و نمك‌ها به كار مي‌رود، در كاشي‌سازي، چرم‌سازي، كاغذسازي، پارچه‌بافي، شوینده‌ها، زرگري، ميناكاري، صابون‌سازي و كارهاي گوناگون ديگر بسيار سودمند است. بوره در بستر خشك‌شده درياچه‌ها و رودخانه‌هاي شور يافت مي‌شود و از چنين بسترهايي در ايران، تبت و هندوستان به سرزمين‌هاي اسلامي برده مي‌شد و بيش‌تر در شيشيه‌گري به كار مي‌رفت.


Alchemy
Etymology: Middle English alkamie, alquemie, from Middle French or Medieval Latin; Middle French alquemie, from Medieval Latin alchymia, from Arabic al-kImiyA', from al the + kImiyA'



Azure
Etymology: Middle English asur, from Old French azur, probably from Old Spanish, modification of Arabic
lAzaward, from Persian lAzhuward

Arsenic
Etymology: Middle English, yellow orpiment, from Middle French & Latin; Middle French, from Latin arsenicum, from Greek arsenikon, arrhenikon, from Syriac zarnIg, of Iranian origin; akin to Avestan zaranya gold
Borax
Etymology: Middle English boras, from Middle French, from Medieval Latin borac-, borax, from Arabic buraq, from Persian burah
khaki
Etymology: Hindi khAkI dust-colored, from khAk dust, from Persian
lacquer
Etymology: Portuguese lacré sealing wax, from laca lac, from Arabic lakk, from Persian lak
Naphtha
Etymology: Latin, from Greek, of Iranian origin; akin to Persian neft naphtha
Talc
Etymology: Middle French talc mica, from Medieval Latin talk, from Arabic talq , from persian
Zircon and Zirconium
from Ger. Zirkon (cf. Fr. jargon, It. giargone), from Arabic zarqun "cinnabar, bright red," from Pers. zargun "gold-colored," from Avestan zari- "gold-colored," from zar "gold.


منبع:

1. امام شوشتری، محمد علی. فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی. انتشارات انجمن آثار ملی، 1347​
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
واژه‌هاي شترنگي در زبان جهاني
شترنگ كه امروزه به صورت عربي خود، شطرنج نوشته و گفته مي‌شود، يكي از شناخته‌ شده‌ترين بازي‌هاست كه نه تنها به عنوان بازي، بلكه به عنوان ورزش، هنر و دانش نيز در نظر گرفته مي‌شود. آموختن شترنگ به عنوان ابزاري براي پيشرفت توانايي‌هاي ذهني مطرح است. زادگاه اين بازي فكري را شبه‌قاره‌ي هند مي‌دانند، اما شواهد باستان‌شناسي كه به تازگي به دست آمده است، از ريشه‌ي ايراني اين بازي جهاني سخن مي‌گويند.( براي نمونه به منبع يك مراجعه كنيد). به هر حال ايرانيان در گسترش اين بازي در جهان نقش چشم‌گيري داشته‌اند و يادگارهايي از واژه‌هاي شترنگي ايران در زبان‌ها ديگر ماندگار شده است. خود واژه‌ي شترنگ نام آريايي گياهي به نام مهرگياه(mandrake) است كه ريشه‌ي آن به پيكر آدم شباهت دارد.



chess
Etymology: Middle English ches, from Middle French esches, accusative plural of eschec check
Check
Etymology: Middle English chek, from Middle French eschec, from Arabic shAh, from Persian


checkmate
Etymology: Middle English chekmaten, from chekmate, interj. used to announce checkmate, from Middle French eschec mat, from Arabic shAh mAt, from Persian, literally, the king is left unable to escape
rook
Etymology: Middle English rok, from Middle French roc, from Arabic rukhkh, from Persian rukh




منبع:



chess.gif

مهره‌هاي شترنگ به دست آمده از كاوش‌هاي سمرقند
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
نام‌هاي ايراني در گستره‌ي جهانى
برخي از نام‌هاي ايراني به كشورهاي ديگر نيز راه‌يافته‌اند و هنوز هم براي نام‌گذاري افراد به كار مي‌روند. ركسانا، ستاره، ليلا، ياسمن، جاسپر، خورشيد و آوا، از اين نام‌ها هستند. شما مي‌توانيد با پيدا كردن شخصيت‌هاي شناخته شده‌اي مانند هنرمندان، دانشمندان، روزنامه‌نگاران، پزشكان و نويسندگاني كه اين نام‌ها را خواسته يا نخواسته براي خود برگزيده‌اند، اين مقاله را كامل كنيد.


ركسانا(روشنك) به معناي درخشان و درخشنده

Roxanne, Roxanna

fem. proper name, from Fr., from L. Roxane, from Gk. Rhoxane, of Pers. origin (cf. Avestan raoxšna- "shining, bright").​
Example: Roxane Carrasco



استر به معناي ستاره

Esther
fem. proper name, in O.T., wife of the Pers. king Ahasuerus, from Heb. Ester, from Pers. sitareh "star," related to Avestan star-
Example: Esther Kaplan


ياسمن به معناي گل

Jasmine
from Fr. jasmin, from M.Fr. jessemin, from Arabic yas(a)min, from Pers. yasmin (cf. Gk. iasme, iasmelaion, name of a Pers. perfume). The plant first was grown in Eng. 16c.​


Example: Jasmin Ttias



جاسپر به معناي خزانه‌دار(گنجور)

Jasper
from Anglo-Fr. jaspre, from O.Fr. jaspe, from L. iaspidem (nom. iaspis ), from Gk. iaspis
"jasper," via an Oriental language (cf. Heb. yashpeh, Akkad. yashupu ), ult. from Pers. yashp.

Example: Jasper Johns
كاسپر نيز كه امروزه بيش‌تر با نام شخصيت كارتوني به يادها مي‌آيد، از همين نام گرفته شده است.



كيرا به معناي خورشيد

Kira
From Κυρος (Kyros), the Greek form of the Persian name Kûrush, which may mean "far sighted" or may be related to the Persian word khur "sun".

Example: Kira Callahan


ليلا به معناي ياس

Lila
from Fr. lilac "shrub of genus Syringa with mauve flowers," from Sp. lilac, from Arabic lilak, from Pers. lilak, variant of nilak "bluish," from nil "indigo" (cf. Skt. nilah "dark blue"), of unknown origin. As a color name, attested from 1791; as a scent, from 1895.

Example: Lila McCann


آوا به معناي آب يا صدا
Ava
Means either "sound" or "water" in Persian.


Example: Ava Gardner


منبع:

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا