ورزشکاران معلول در پارالمپیک لندن، این روزها قلب آدمی را میفشارند، اشک را در چشم بیقرار میکنند و امید را به پرواز درمیآورند. یکی چشم ظاهر ندارد برای دیدن، دیگری دستی ندارد برای تمنایی و سومی پایی ندارد برای رفتن، اما همه وجودشان پر است از خواستن و پر کشیدن. روزگاری صفحه تلویزیون جادو بود، حالا در میدانهای ورزشی معلولانی میبینی که کم از جادو نمیکنند؛ کارهایی که آدمهای سالم از پس آن برنمیآیند و انگشت تعجب در دهان میگیرند.
وقتی افتتاحیۀ مسابقات پارالمپیک با اساس تئوری "بیگ بنگ" همان تئوری آفرینش آغاز شد، شاید این تصور پیش میآمد که جهان خلقت چهگونه میتواند با این همه نظم و کمال، گویای ورزشکاران معلول باشد و نمایندگانش اینچنین ضعف و ناتوانی داشته باشند. با وجود چنین تصوراتی، افتتاحیه تمام و کمال پاسخ این سوالات را داد که جهان آفرینش جز زیبایی نیست و زندگی در حصار معلولیت نمیماند، توانایی، خلاقیت و امید در هر شرایطی ظهور و بروز دارد و در بند ناتوانی جسمانی نمیماند.
ورزشکاران با معلولیتهای متفاوت، بهت و حیرت آدمی را به نقطه بیانتها میرسانند. بارها و بارها از خود میپرسی من کجا و آنها کجا؟ گاهی شرمندۀ خودت میشود، گاهی شرمندۀ آنها.
شاید در هیچ مسابقۀ جهانی و ملی چنین نباشد که تماشاچی و بیننده، بازنده را هم برنده بداند، تشویق کند. شاید برای همین است که در این مسابقات، کمتر ورزشکار معلول بازندهای را میبینی که گریه کند.
اشک دارند، اما نه برای ریختن به پای نبردن. شاید اشکهای آنها برای تبعیضهایی باشد که ما برای آنها قایل هستیم. فرمان کشورها از نظر فیزیکی در دست افراد سالم است.

