پارک ملی کویر، پارک ملی و منطقه حفاظت شده کویر مرکزی در غرب کویر مرکزی ایران و شرق دریاچه نمک و قم رود در استان قم، پیشوا و دهستان ارادان و قشلاق بزرگ گرمسار واقع شده است و زیبایی های بکر آن، دست کمی از پارک های مشابه در جهان ندارد.
نه «سرنگتی» در آفریقا و نه «یلو استون» در آمریکا. اینجا «پارک ملی کویر» است در ایران، بدون هیچ لقبی عاریت گرفته شده از فرنگ و بدون هیچ مانندی. نامی که در ابتدا ذهن خیلیها را به ماسههای روان و رمل طلایی میبرد. زمینی را مجسم میکند بدون آب و علف که تا چشم کار میکند، خاک است و خاک است و خاک.
اما اینجا چشمه حیات است؛ منطقهای بکر و امن برای گیاهان و جانورانی که نسلشان رو به انقراض است و در معرض تهدیدند؛ از پستانداران بزرگ و کوچک گرفته تا خزندگان و دوزیستان نایاب. درختان تاغ گرفته تا بوتههای قیچ و درمنه در جادوی کویر به هم پیوند خوردهاند.
کویری که ماسههای روانی دارد اما در میان ماسههایش زندگی جریان دارد. اینجا چشمی به آسمان است و چشمی به زمین؛ شبها باید سر به هوای آسمان بود تا ستارهها را از دست نداد و روز باید سر به زیر راه بود تا ردی، نشانی، چیزی از ساکنان کویر یافت.
از حوض قیلوقه راهی است که به موازات مرز غربی پارک به طرف جنوب میرود. از زمینهای پستی عبور میکند که کمتر در آن گیاهی دیده میشود مگر گیاهان شورپسند. پای سیاهکوه، چشمهای دیگر است. محیطبانها به آن «چشمه خری» میگویند و احتمالا وجه تسمیه این نام، مربوط به زمانی پیش از سالهای دهه 1360 میشود که گورخرهای آسیایی در پارک ملی کویر منقرض نشده بودند. کمی آنسوتر از چشمه، درختی است که برای کارشناسان طبیعت بسیار مشهور شده؛ «درخت راز»؛
استراحتگاه فصلی
گهگاه مسیر رودخانهای فصلی و سیلابی، جاده را قطع میکند. حیوانات دو طرف بستر این رودخانههای خشک، زیر سایههای کوچک دیوارههایی که آب آنها را شسته، استراحت میکنند. این تکهسایهها غنیمتی است در کویر.
شکافی در زمین و زمان
آنها که از زیر و بم زمین سر در میآورند میگویند که خیلی از خشکیهای حالای سرزمین کهن ما، بستر دریایی بزرگ بوده؛ «تتیس». برای همین است که اینجا به بقایای دریا برمیخوریم. کمی آنسوتر از عربیه و چخماقیه، درهای است که سنگهایی طلایی آن را دربرگرفته و صخرهها اشکالی موجگونه ساختهاند. بر بستر این موجهای سنگی اما، دریایی است. فسیلها یا «سکههای دریایی»، که خدا میداند چند دههزار سال پیش زنده بودهاند و حالا باقیمانده صدفگونه بدنشان، اینجا ـ در میان خاکی که دیگر سنگ شده ـ به جای مانده است. نوادگانشان هنوز در خلیجفارس، دریای عمان و آبهای آزاد جهان زندگی میکنند. اینجا را «نعلبکیها» میگویند....
ردی بر خاک
از پشت پاسگاه ملکآباد راهی است که کوه نخجیر را دور میزند و راه شمال پیش میگیرد. در پسزمینه همین راه است که بر سینهکش سرخ یک کوه، باریکه فیروزهای رنگ، نظرها را جلب میکند. اگر دماوند به قول ملکالشعرای بهار «ز آهن به میان یکی کمربند» دارد، در عوض «گدار سبز»، گردنبندی فیروزهای را زینت گردن خود کرده است.
از سالها قبل که خیلیها فکر میکردند یوزپلنگ در ایران منقرض شده، در همین پارک ملی چند یوزپلنگ زندگی میکردند. اصلا از همان ابتدا، وجود یوزپلنگها بهترین دلیل برای انتخاب کویر مرکزی ایران به عنوان پارک ملی بود....

نه «سرنگتی» در آفریقا و نه «یلو استون» در آمریکا. اینجا «پارک ملی کویر» است در ایران، بدون هیچ لقبی عاریت گرفته شده از فرنگ و بدون هیچ مانندی. نامی که در ابتدا ذهن خیلیها را به ماسههای روان و رمل طلایی میبرد. زمینی را مجسم میکند بدون آب و علف که تا چشم کار میکند، خاک است و خاک است و خاک.
اما اینجا چشمه حیات است؛ منطقهای بکر و امن برای گیاهان و جانورانی که نسلشان رو به انقراض است و در معرض تهدیدند؛ از پستانداران بزرگ و کوچک گرفته تا خزندگان و دوزیستان نایاب. درختان تاغ گرفته تا بوتههای قیچ و درمنه در جادوی کویر به هم پیوند خوردهاند.

کویری که ماسههای روانی دارد اما در میان ماسههایش زندگی جریان دارد. اینجا چشمی به آسمان است و چشمی به زمین؛ شبها باید سر به هوای آسمان بود تا ستارهها را از دست نداد و روز باید سر به زیر راه بود تا ردی، نشانی، چیزی از ساکنان کویر یافت.



از حوض قیلوقه راهی است که به موازات مرز غربی پارک به طرف جنوب میرود. از زمینهای پستی عبور میکند که کمتر در آن گیاهی دیده میشود مگر گیاهان شورپسند. پای سیاهکوه، چشمهای دیگر است. محیطبانها به آن «چشمه خری» میگویند و احتمالا وجه تسمیه این نام، مربوط به زمانی پیش از سالهای دهه 1360 میشود که گورخرهای آسیایی در پارک ملی کویر منقرض نشده بودند. کمی آنسوتر از چشمه، درختی است که برای کارشناسان طبیعت بسیار مشهور شده؛ «درخت راز»؛
استراحتگاه فصلی
گهگاه مسیر رودخانهای فصلی و سیلابی، جاده را قطع میکند. حیوانات دو طرف بستر این رودخانههای خشک، زیر سایههای کوچک دیوارههایی که آب آنها را شسته، استراحت میکنند. این تکهسایهها غنیمتی است در کویر.


شکافی در زمین و زمان
آنها که از زیر و بم زمین سر در میآورند میگویند که خیلی از خشکیهای حالای سرزمین کهن ما، بستر دریایی بزرگ بوده؛ «تتیس». برای همین است که اینجا به بقایای دریا برمیخوریم. کمی آنسوتر از عربیه و چخماقیه، درهای است که سنگهایی طلایی آن را دربرگرفته و صخرهها اشکالی موجگونه ساختهاند. بر بستر این موجهای سنگی اما، دریایی است. فسیلها یا «سکههای دریایی»، که خدا میداند چند دههزار سال پیش زنده بودهاند و حالا باقیمانده صدفگونه بدنشان، اینجا ـ در میان خاکی که دیگر سنگ شده ـ به جای مانده است. نوادگانشان هنوز در خلیجفارس، دریای عمان و آبهای آزاد جهان زندگی میکنند. اینجا را «نعلبکیها» میگویند....

ردی بر خاک
از پشت پاسگاه ملکآباد راهی است که کوه نخجیر را دور میزند و راه شمال پیش میگیرد. در پسزمینه همین راه است که بر سینهکش سرخ یک کوه، باریکه فیروزهای رنگ، نظرها را جلب میکند. اگر دماوند به قول ملکالشعرای بهار «ز آهن به میان یکی کمربند» دارد، در عوض «گدار سبز»، گردنبندی فیروزهای را زینت گردن خود کرده است.
از سالها قبل که خیلیها فکر میکردند یوزپلنگ در ایران منقرض شده، در همین پارک ملی چند یوزپلنگ زندگی میکردند. اصلا از همان ابتدا، وجود یوزپلنگها بهترین دلیل برای انتخاب کویر مرکزی ایران به عنوان پارک ملی بود....
