• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

چرا ازدواج، چرا طلاق

saharrahin

New member
چرا ازدواج، چرا طلاق

ازدواج، به مجموعه قواعد و قوانینی که جامعه برای برقراری رابطه جنسی بین یک زن و مرد قائل می شود، گفته می شود. بحث ما در مورد تشکیل خانواده است که به دنبال ازدواج می آید. سه چرایی اصلی در زمینه ازدواج وجود دارد: 1) چرا برخی از مردم تمایل، احتیاج یا توانایی ازدواج ندارند؟
2) چگونه مردم انتخاب درستی می کنند و آیا دلایل آنها با توجه به نظام خانواده درست است ؟ 3) دلایل غلط در تشکیل خانواده چیست ؟ با توجه به آگاهی علمی امروزه می دانیم آدم عادی در شرایط عادی ازدواج می کند.افرادی که ازدواج نمی کنند، به دلیل آسیب دیده بودن فرد است. باز به همان دلایل آدم عادی مایل است فرزند داشته باشد و در نتیجه باز هم فرد آسیب دیده بچه نمی خواهد. بحث امروز ما راجع به خانواده هسته ای است، خانواده ای که از پدر و مادر و بچه ها تشکیل شده است. ما درباره خانواده گسترده بحث نمی کنیم، خانواده گسترده از نظر افقی عمو و عمه و خاله و دایی را در بر می گیرد و از نظر عمودی پدر بزرگ و مادربزرگ و نوه و ... را در بر می گیرد، که موضوع بحث ما نیست. در خانواده هسته ای همه افراد خارج از مجموعه پدر، مادر و فرزندان غریبه اند و خارج از محدوده خانواده اند و نه حقی دارند و نه تأثیری. این نوع خانواده (هسته ای) تنها نوع خانواده است که می تواند انسان را به رشد و تکامل برساند و او را به هدفهایش برساند. نکته دوم اینکه تنها در این نوع خانواده است که امکان رشد فرزند سالم وجود دارد. به دو نکته توجه نمایید اگر هر دلیلی به عدم ازدواج دارید باید به این نکته توجه کنید که آن دلیل می توانسته تمایل شما را به تشکیل خانواده ضعیف کند.دوم اینکه اگر این حس در شما نیست( دلیلی جهت عدم انجام ازدواج) تمایل شما برای ازدواج بسیار زیاد است و خود مشکلات خود را به همراه دارد.
دلایل غلط ازدواج :
1) بیماری روانی. 2) اعتیاد و وابستگی. من و شما از نظر رابطه با دیگران در 8 کلاس قرار می گیریم. مرحله اول در زمان تولد است که همزیستی نام دارد. مرحله یک سالگی مرحله چسبندگی است که کودک به یک نفر چسبیده و او را رها نمی کند. مورد سوم در سه سالگی اتفاق می افتد که اعتیاد به حضور فرد دیگر داریم. در 5 سالگی وارد مرحله ای می شویم که عادت نام دارد. در 8 سالگی وارد مرحله پنجم می شویم که وابستگی نام دارد. وابستگی به این معناست که من نیازهای فیزیکی، روانی و اجتماعی را از طریق تو و تو هم از طریق من نه به شیوه ای مکمل برطرف می نمایی. همچنین احساس و اندیشه من از احساس و اندیشه تو جدا نیست. از نظر روانی قشر بسیار زیادی از مردم تا این مرحله رشد کرده اند و بیشتر رشد نکرده اند. مرحله ششم، در 8 تا 12 سالگی رخ می دهد که جدایی و رهایی است. مرحله هفتم، بین 12 تا 18 سالگی رخ می دهد که استقلال و آزادی است. یعنی در برآوردن نیازهایم مستقل هستم و به کسی برای برآوردن آن نیاز ندارم و احساس و اندیشه من از احساس و اندیشه پدر و مادرم جداست. مرحله هشتم که تا 22 سالگی اتفاق می افتد، Interdependency است که با وجود اینکه فرد مستقل و آزاد است دوست دارد با دیگران باشد. انسانی می تواند ازدواج کند که در کلاس هفتم و هشتم قرار گیرد. ولی کلاس هفتم برای ازدواج چندان جالب نیست چرا که فرد در یک روز ازدواج می کند و در یک روز تصمیم می گیرد که این ازدواج را بر هم بزند و شاید فقط بتواند ازدواج موقت انجام دهد و ازدواج دائم درستی نخواهد داشت. اما فرد در کلاس هفتم بحثش، بحث عشق نیست بلکه فقط بحث برآوردن احتیاج و نیازش است که وی را به ازدواج وا می دارد. متأسفانه بیش از 70% مردم ایران در مرحله وابستگی قرار دارند و بخشی نیز در حالت اعتیاد قرار دارند درست همانگونه که یک فرد معتاد به مواد مخدر به مواد افیونی نیازمند است این انسان نیز یک لحظه بدون زن یا شوهرش نمی تواند زندگی کند. جالب آنجاست که فرد دارای اعتیاد به داشتن همسر فقط همسر می خواهد و برایش مهم نیست که او چه خصوصیات اخلاقی دارد یا ندارد به گونه ای که این فرد به محض آنکه برایش مسجل شود که زندگیش به طلاق می انجامد با وجود اصرار و خواهش از همسرش جهت جلوگیری از طلاق با وجودی که هنوز دادگاه رای به طلاق نداده اما از صدور آن مطمئن است به محض ترک آنجا در صورت آنکه شماره تماسی از کسی داشته باشد، با او تماس خواهد گرفت. این افراد اصلاً نمی توانند بدون تصور نداشتن همسر به زندگی ادامه دهند. در حالی که انسان سالم پس از شکست در یک رابطه ازدواج حداقل تا 10 هفته نمی تواند به هیچ زن یا مردی جهت ازدواج فکر کند.
3) مسأله جدایی. فرد از خانواده خود جدا شده حال به دلیل مهاجرت یا هر دلیل دیگری فرد تنهاست و همسرش را به عنوان داروی جدایی می خواهد. جدایی را می توان از طریق ازدواج پایان داد اما راه غلطی است. 4) مسأله بعدی تنهایی است. تنهایی یعنی فرد بی کس است، فرد خود را بد می داند به همین دلیل خود را تنها می داند و چنین انسانی دیگران را نیز بد می داند و در نتیجه رابطه را نیز بد می داند. حال به تصور رفع تنهایی ازدواج می کنند و پس از ازدواج خود را تنهاتر می بیند. 5) ناتوانی در ارضای نیازهای فیزیکی و روانی است. 6) گمی و گیجی. بین 12 تا 18 سالگی انسان می تواند سر درگم شود. این سردرگمی در صورت ادامه یافتن در بزرگسالی می تواند منجر به زندگی ناموفق فرد گردد حتی در مسائل جزئی مانند خرید خودرو یا چیزهای دیگر. 7) بچه خواستن. 8) رقابت و حسادت و احساس حقارت. من اگر ازدواج نکنم، بچه نداشته باشم، از بقیه عقب می افتم. 9) فشار خانواده. 10) فشار اجتماعی. 11) باید و فشار اخلاقی- مذهبی در خصوص مسائل جنسی. 12) توهم و توقع. ازدواج را پایان تمام بدبختیها می دانیم. 13) هوس و میل جنسی. اگر به این فکر می کنید که در رابطه جنسی مرد چیزی را به دست می آورد و زن چیزی را از دست می دهد، حالتان بد است. رابطه جنسی توافقی است که دو انسان با هم انجام می دهند. 14) تقلید و تلقین. 15) علاقه شدید دیگری. 16) فرار. فرار از خانه ،کنترل، از کشور و فقر برای خانمها، 17) گرفتن انتقام. 18) بازی و حقه بازی. 19) آدمهای بدهکار. 20) الگو دانستن ازدواج. 21) ماجراجویی. جهت رویارویی با یک نفر و جنگ و جدل یا کل انداختن با کسی، به ازدواج فکر می کنند. یک مورد را باید اضافه کنم و آن هم اینکه اگر دقت کنید بین دلایل درست ازدواج و دلایل غلط ازدواج مشابهت هایی وجود دارد مانند بچه دار شدن، انتظار خانواده یا ... که باید گفت این دلایل درست زمانی دلیل غلط ازدواج خواهند شد که تنها دلیل باشند یعنی شما ازدواج می کنید چون فقط بچه می خواهید یا فقط به دنبال رضایت خانواده خود هستید.
موفق باشید.
 
بالا