B a R a N
مدير ارشد تالار
یک هدف چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ آیا هدف باید کمی باشد یا کیفی؟ در ارتباط با آن نیاز است چه وظایفی د اشته باشیم؟ و …
در یک تعریف، هدف وضعیتی است که میخواهیم در آینده داشته باشیم. اگر خود نتوانیم وضعیتمان را در آینده تعیین کنیم، ناچار محیط پیرامونمان، وضعیت را به ما تحمیل میکند. آنچه که محیط بر ما حکم میکند چه بسا با ما سازگاری نداشته باشد. پس چه بهتر که خود، هدف مطلوبمان را معلوم کنیم و به سمتش در حرکت باشیم.
انتخاب هدف، یکی از ضرورتهای زندگی است که اگر آگاهانه انجام نشود، ناآگاهانه صورت خواهد گرفت. یکی از ضرورتهای انتخاب هدف، این است که تمرکز ذهنی را به همراه خواهد داشت. داشتن ذهنی متمرکز، یکی از شرطهای لازم برای موفقیت است. یک ذهن متمرکز قدرت تفکر و خلاقیت دارد و پر از انرژی است، بنابراین میتواند در مسایل کنکاش کند و اعماق آنها را ببیند. نقطه روبروی ذهن متمرکز، یک ذهن آشفته است. با یک ذهن آشفته نمیتوانیم کاری از پیش ببریم و تمام انرژیمان صرف کارهای بیهوده میشود. دلایل عدم موفقیت با یک ذهن آشفته به قرار زیر است:
۱) یک ذهن آشفته، لبریز از ایدههای گوناگون است که ممکن است با یکدیگر متضاد باشند. بنابراین پرداختن به یک ایده، دیگری را خنثی میکند و هر دستآورد، دستآورد دیگری را از بین میبرد.
۲) دریک ذهن آشفته، یک خط فکری به صورت ممتد جریان ندارد. یک فکر میآید و بعد توسط فکری دیگر قطع میشود و پس از مدتی که شخص از مسیر اصلی فکری خود، منحرف شد، به یاد میآورد و مجدداً ذهنش را روی موضوع متمرکز میکند. برای رسیدن به گنج، لازم است که زمین را تا رسیدن به آن حفر کنیم. کسی که ذهنی آشفته دارد همانند جویندهای است که پس از کندن چند وجب از خاک، نقطه دیگری نظرش را جلب کرده و جهت کندن آنجا، از کارش دست میکشد.
۳) در یک ذهن آشفته، ارزشها مرتب عوض میشوند؛ زیرا حاصل تجربه و فراست نبودهاند. شخص با یک ایده روبرو شده و آن را به عنوان ارزش میپذیرد. سپس با ایده دیگری روبرو میشود و آن را به عنوان ارزش جدید میپذیرد.
۴) در یک ذهن آشفته، شخص نمیتواند از کارهایش دفاع کند؛ زیرا آنها را با معیار و دلیل محکم و روشن، انتخاب نکرده است.
۵) کسی که یک ذهن آشفته دارد، ثبات شخصیت ندارد؛ بنابر این محیط بر او تأثیر میگذارد. با از دست دادن یک چیز کوچک ناراحت و اندوهگین میشود و با به دست آوردن یک چیز کوچک غرق شادی میشود. هیجانی است و احساساتش کاذب میباشد.
۶) از یک ذهن آشفته، عمل نمیبینیم بلکه یکسری ایده است که معمولاً تا عملیشدن فاصله زیادی دارند و امکان رسیدن به آنها نیست.
۷) کسی که ذهنی آشفته دارد، قدرت اراده ندارد. داشتن اراده، نیازمند ثبات است. تا زمانی به عهد خود پایبند میمانیم که اصل آن را پذیرفته باشیم و آن اصل، برایمان مهم و با ارزش باشد. وقتی که شخص، قدرت ثبات را از دست داد، دیگر نمیتواند برسر عهد خود باقی بماند.
۸) کسی که دارای ذهنی آشفته است، توان تصمیمگیری ندارد و دائماً از محیط و دیگران تأثیرپذیر است و در برابر آنچه به او عرضه میشود از جمله تبلیغات، مغلوبه است.
۹) یک ذهن مشوش، نمیتواند انرژیهایش را حفظ کند بنابراین زود خسته میشود و با رسیدن به اولین نتایج و محصولات دست از کار میکشد و یا اینکه نمیتواند خطاهای کار خود را پیدا کند، بنابراین دائماً این خطاها را تکرار میکند.
۱۰) کسی که دارای ذهنی آشفته است، در برابر مسایل، قدرت انتخاب و انعطاف را از دست میدهد.
حال که با ضرورت هدف آشنا شدیم، کمی هم درباره ویژگیهای آن صحبت کنیم. اولین مطلبی که خوب است در این باره بدانیم، این است که هدف با آرزو تفاوت دارد. آرزو یعنی رسیدن به چیزی که آن را نداریم ولی هدف یعنی آشکار کردن آنچه که داریم ولی هنوز ناپیداست. معمولاً هدف با آرزو اشتباه گرفته میشود. آرزو، ما را از واقعیت دور میکند و به توهم میکشاند و ذهن را اسیر و آشفته خود میکند بنابراین بهتر است که از آن اجتناب شود.
هر کدام از ما گنجهای بیشماری در درونش دارد که لازم است که این گنجها را استخراج و آشکار کند؛ گنجهایی همچون دانایی، مهربانی، آرامش، اقتدار، پاکی، اخلاق نیکو، حیاء و … . این گنجها که همگی حالتی کیفی دارند، میتوانند با توجه شرایطی که در آن آشکار میشوند، تبدیل به نتایج و ثمرات عینی شوند. برای مثال، آنکس که دانایی خویش را آشکار کند، معلمی خواهد شد که تعالیمی را ارائه میدهد و شاگردانی را تربیت میکند تا این تعالیم را پاسداری کنند؛ آنکس که اقتدار خویش را آشکار کند، رهبری خواهد شد که یارانش را در راه رسیدن به هدفشان یاری میکند و به همین ترتیب همه گنجها، دستآوردهای عینی و ملموس خواهند داشت.
تحقق یک هدف، فرایندی است که در آن کیفیتی تبدیل به کمیت(هایی) میشود. این فرایند چهار مرحله دارد که عبارتند از : قصد، مأموریت، افق حرکتی و برنامه. هرکدام از این مراحل، ویژگیهایی دارند و پرداختن به آنها شرایطی دارد.
در پشت هر فعالیتی یک هدف شفاف یا مبهم وجود دارد همانطور که ارسطو میگوید هر رفتاری به سوی هدفی نشانهگیری کرده است. ذهن شما دارای یک مکانیسم هدفیابی است. وقتی هدف یا آرزویی را در ضمیر ناخودآگاهتان طراحی میکنید نیرویی در ذهنتان ایجاد میگردد که ظاهراً موجب هدایت و حرکت شما به سوی آن هدف میشود. از این جهت دستیابی به اهداف به صورت خودبه خود انجام میشود و این توانایی هدفیابی مانند دم و بازدم برای شما طبیعی است. مشکل همیشه اینجاست که شما اول از همه بتوانید هدفهای شفافی را برای خودتان تعیین کنید. موقعی که این مهارت حساس را بیاموزید و به کار گیرید تقریباً بلافاصله به پیشرفتهای زیادی نائل میشوید و سریعتر و راحتتر به هدفهایتان میرسید. کلید فعال کردن موفقیت این است که هدف یا هدفهای موردنظر و ویژگیها و خصوصیاتشان به هنگام دستیابی به آنها کاملاً مشخص باشد. همانطور که شما ساختن یک خانه را بدون نقشه شروع نمیکنید، زندگی پرثمری را هم بدون داشتن لیست مشخصی از اهداف موردنظر و برنامهای مکتوب و مدون برای اقداماتی که منجر به رسیدن به هر یک از آنها میشود نمیتوانید پایهگذاری کنید.
متأسفانه طبق آخرین تحقیقات کمتر از ۳ درصد از افراد دارای هدفهای مدون و روشن و برنامه اجرایی برای آنها هستند. شما هم با یک کار ساده، یعنی برداشتن کاغذ و قلم و یادداشت کردن چیزهایی که میخواهید، میتوانید به صف موفقترین افراد بپیوندید و در تمام سالهای زندگی از یک روش مؤثر برای مشخص کردن و رسیدن به هدفهایتان استفاده کنید.
این روش هفت مرحله ساده دارد که با رسیدن به هر کدام از این هفت مرحله میتوانید کارآیی خودتان را دو یا چند برابر کنید.
۱- مشخص کنید که دقیقاً چه میخواهید و یا آرزوها و خواستههای دارای اولویت شما کدام هستند.
۲- هدفهایتان را روی کاغذ بیاورید افکارتان را بنویسید. وقتی هدفهایتان را مینویسید آن را شفاف و قابل لمس میکنید. با این کار چیزی خلق میکنید که قابل لمس و دیدن است. به بیان دیگر هدفی که روی کاغذ نیامده است فقط یک آرزو و رویاست و هیچ انرژی در پشت آن نیست. هدفهای نوشته نشده منجر به سردرگمی، ابهام، گمراهی و اشتباهات بسیار میشود.
۳- برای هدف خود مهلت تعیین کنید. برای یک هدف یا تصمیم بدون مهلت مشخص هیچ فوریتی وجود ندارد. چنین هدفی فاقد یک آغاز یا پایان واقعی است. اینکه محول کردن یا پذیرش کارها و یا مسئولیتها فاقد مهلتی معین برای انجام باشد طبیعتاً باعث میشود که کارها را به تعویق بیندازید و بخش ناچیزی از آنها را انجام دهید.
۴- از تمام کارهایی که فکر میکنید باید برای رسیدن به هدفتان انجام دهید فهرستی تهیه کنید. هربار چیز جدید به ذهنتان رسید آن را به لیست فعالیتها اضافه کنید. این کار را تا کامل کردن لیست ادامه دهید. این فهرست به شما تصویر قابل مشاهدهای از طبقه یا هدف اصلی و نیز راهی که بتوان در آن بیوقفه به کار ادامه داد ارائه میدهد و احتمال رسیدن به هدف را به طور چشمگیری افزایش میدهد.
۵- فهرست را به یک برنامه تبدیل کنید. کارهایی را که به صورت لیست درآوردهاید اولویتبندی کنید. مشخص کنید چه کاری باید قبل از همه و چه کاری بعد انجام شود. حتی اگر میخواهید برنامه خود را قابل مشاهدهتر کنید کارها را به ترتیب اولویت در داخل مستطیل یا دایرهها بنویسید. خواهید دید وقتی با این کار هدف خود را به وظایف یا کارهای کوچک تقسیم میکنید تا چه اندازه رسیدن به هدف برایتان آسانترمیشود. با داشتن یک هدف مکتوب و یک برنامه منظم و یا سازمانیافته کارآیی و توانایی شما بسیار بیشتر از فردی خواهد بود که هدفهایش را در ذهن نگاه میدارد و با خودش حمل میکند.
۶- فوراً کا را بر اساس برنامه شروع کنید، هر کاری را که میخواهد باشد. برنامه متوسطی که بسیار خوب است اجرا شود بسیار بهتر از یک برنامه عالی است که هیچ اقدامی در جهت اجرای آن نشود. در راه رسیدن به هر موفقیتی اجرای برنامه از همه چیز مهمتر است.
۷- تصمیم بگیرید که هر روز برای آن قدمی به سوی هدف اصلی بردارید کاری انجام دهید. این کار یا فعالیت را در برنامه روزانه خود بگنجانید. هر روز تعداد صفحات معینی در مورد موضوع موردنظر خود مطالعه کنید. به سراغ تعداد مشخصی از مخاطبان بروید. مدت زمان معینی ورزش کنید. از یک زبان خارجی تعداد مشخص واژههای جدید یاد بگیرید. هرگز یک روز خود را بیهوده تلف نکنید. حرکت به جلو را ادامه دهید. وقتی حرکت را شروع کردید به پیشروی ادامه دهید و متوقف نشوید. همین استواری و ثبات قدم به تنهایی شما را تبدیل به یکی از فعالترین افراد در نسل خود میکند. داشتن هدفهای مکتوب تأثیر بسیار خوبی روی قدرت شما دارد. به شما انگیزه کار و فعالیت میدهد، قدرت خلاقیت شما را تقویت میکند. انرژیبخش است و بیش از هر عامل دیگری به شما کمک میکند تا بر تنبلی خود پیروز شوید.
هدفها سوخت و انرژی آتشدان موفقیت هستند. هرچه این هدفها بزرگتر و روشنتر باشند برای رسیدن به آنها مشتاقتر میشوید. هرچه به هدفهایتان بیشتر فکر کنید تمایل و اشتیاق درونی شما برای دستیابی به آنها بیشتر میشود.
هر روز به هدفهایتان فکر کنید و آنها را مرور نمایید. اکثر مردم هرگز چنین کاری را نکردهاند. فقط به روی کاغذ آوردن هدفها، مشخصکردن فعالیتهایی که رسیدن به آنها در سه، چهار ماه آینده کافی است تا زندگیتان را متحول کند. موقعی که اهدافتان را یادداشت میکنید بلافاصله به شخص دیگری تبدیل میشوید و نظری مثبت به خود و آیندهتان پیدا میکنید.
اعتماد به نفس و خوشبینی، جزیی از صفات شما میشود و احساس میکنید کنترل بیشتری روی زندگیتان دارید. از همه بهتر موقعی است که هم هدفها و هم برنامه اجرایی خودتان را بنویسید، این کار احتمال رسیدن به هدفهایتان را به ده یا صد برابر افزایش میدهد.
در یک تعریف، هدف وضعیتی است که میخواهیم در آینده داشته باشیم. اگر خود نتوانیم وضعیتمان را در آینده تعیین کنیم، ناچار محیط پیرامونمان، وضعیت را به ما تحمیل میکند. آنچه که محیط بر ما حکم میکند چه بسا با ما سازگاری نداشته باشد. پس چه بهتر که خود، هدف مطلوبمان را معلوم کنیم و به سمتش در حرکت باشیم.
انتخاب هدف، یکی از ضرورتهای زندگی است که اگر آگاهانه انجام نشود، ناآگاهانه صورت خواهد گرفت. یکی از ضرورتهای انتخاب هدف، این است که تمرکز ذهنی را به همراه خواهد داشت. داشتن ذهنی متمرکز، یکی از شرطهای لازم برای موفقیت است. یک ذهن متمرکز قدرت تفکر و خلاقیت دارد و پر از انرژی است، بنابراین میتواند در مسایل کنکاش کند و اعماق آنها را ببیند. نقطه روبروی ذهن متمرکز، یک ذهن آشفته است. با یک ذهن آشفته نمیتوانیم کاری از پیش ببریم و تمام انرژیمان صرف کارهای بیهوده میشود. دلایل عدم موفقیت با یک ذهن آشفته به قرار زیر است:
۱) یک ذهن آشفته، لبریز از ایدههای گوناگون است که ممکن است با یکدیگر متضاد باشند. بنابراین پرداختن به یک ایده، دیگری را خنثی میکند و هر دستآورد، دستآورد دیگری را از بین میبرد.
۲) دریک ذهن آشفته، یک خط فکری به صورت ممتد جریان ندارد. یک فکر میآید و بعد توسط فکری دیگر قطع میشود و پس از مدتی که شخص از مسیر اصلی فکری خود، منحرف شد، به یاد میآورد و مجدداً ذهنش را روی موضوع متمرکز میکند. برای رسیدن به گنج، لازم است که زمین را تا رسیدن به آن حفر کنیم. کسی که ذهنی آشفته دارد همانند جویندهای است که پس از کندن چند وجب از خاک، نقطه دیگری نظرش را جلب کرده و جهت کندن آنجا، از کارش دست میکشد.
۳) در یک ذهن آشفته، ارزشها مرتب عوض میشوند؛ زیرا حاصل تجربه و فراست نبودهاند. شخص با یک ایده روبرو شده و آن را به عنوان ارزش میپذیرد. سپس با ایده دیگری روبرو میشود و آن را به عنوان ارزش جدید میپذیرد.
۴) در یک ذهن آشفته، شخص نمیتواند از کارهایش دفاع کند؛ زیرا آنها را با معیار و دلیل محکم و روشن، انتخاب نکرده است.
۵) کسی که یک ذهن آشفته دارد، ثبات شخصیت ندارد؛ بنابر این محیط بر او تأثیر میگذارد. با از دست دادن یک چیز کوچک ناراحت و اندوهگین میشود و با به دست آوردن یک چیز کوچک غرق شادی میشود. هیجانی است و احساساتش کاذب میباشد.
۶) از یک ذهن آشفته، عمل نمیبینیم بلکه یکسری ایده است که معمولاً تا عملیشدن فاصله زیادی دارند و امکان رسیدن به آنها نیست.
۷) کسی که ذهنی آشفته دارد، قدرت اراده ندارد. داشتن اراده، نیازمند ثبات است. تا زمانی به عهد خود پایبند میمانیم که اصل آن را پذیرفته باشیم و آن اصل، برایمان مهم و با ارزش باشد. وقتی که شخص، قدرت ثبات را از دست داد، دیگر نمیتواند برسر عهد خود باقی بماند.
۸) کسی که دارای ذهنی آشفته است، توان تصمیمگیری ندارد و دائماً از محیط و دیگران تأثیرپذیر است و در برابر آنچه به او عرضه میشود از جمله تبلیغات، مغلوبه است.
۹) یک ذهن مشوش، نمیتواند انرژیهایش را حفظ کند بنابراین زود خسته میشود و با رسیدن به اولین نتایج و محصولات دست از کار میکشد و یا اینکه نمیتواند خطاهای کار خود را پیدا کند، بنابراین دائماً این خطاها را تکرار میکند.
۱۰) کسی که دارای ذهنی آشفته است، در برابر مسایل، قدرت انتخاب و انعطاف را از دست میدهد.
حال که با ضرورت هدف آشنا شدیم، کمی هم درباره ویژگیهای آن صحبت کنیم. اولین مطلبی که خوب است در این باره بدانیم، این است که هدف با آرزو تفاوت دارد. آرزو یعنی رسیدن به چیزی که آن را نداریم ولی هدف یعنی آشکار کردن آنچه که داریم ولی هنوز ناپیداست. معمولاً هدف با آرزو اشتباه گرفته میشود. آرزو، ما را از واقعیت دور میکند و به توهم میکشاند و ذهن را اسیر و آشفته خود میکند بنابراین بهتر است که از آن اجتناب شود.
هر کدام از ما گنجهای بیشماری در درونش دارد که لازم است که این گنجها را استخراج و آشکار کند؛ گنجهایی همچون دانایی، مهربانی، آرامش، اقتدار، پاکی، اخلاق نیکو، حیاء و … . این گنجها که همگی حالتی کیفی دارند، میتوانند با توجه شرایطی که در آن آشکار میشوند، تبدیل به نتایج و ثمرات عینی شوند. برای مثال، آنکس که دانایی خویش را آشکار کند، معلمی خواهد شد که تعالیمی را ارائه میدهد و شاگردانی را تربیت میکند تا این تعالیم را پاسداری کنند؛ آنکس که اقتدار خویش را آشکار کند، رهبری خواهد شد که یارانش را در راه رسیدن به هدفشان یاری میکند و به همین ترتیب همه گنجها، دستآوردهای عینی و ملموس خواهند داشت.
تحقق یک هدف، فرایندی است که در آن کیفیتی تبدیل به کمیت(هایی) میشود. این فرایند چهار مرحله دارد که عبارتند از : قصد، مأموریت، افق حرکتی و برنامه. هرکدام از این مراحل، ویژگیهایی دارند و پرداختن به آنها شرایطی دارد.
در پشت هر فعالیتی یک هدف شفاف یا مبهم وجود دارد همانطور که ارسطو میگوید هر رفتاری به سوی هدفی نشانهگیری کرده است. ذهن شما دارای یک مکانیسم هدفیابی است. وقتی هدف یا آرزویی را در ضمیر ناخودآگاهتان طراحی میکنید نیرویی در ذهنتان ایجاد میگردد که ظاهراً موجب هدایت و حرکت شما به سوی آن هدف میشود. از این جهت دستیابی به اهداف به صورت خودبه خود انجام میشود و این توانایی هدفیابی مانند دم و بازدم برای شما طبیعی است. مشکل همیشه اینجاست که شما اول از همه بتوانید هدفهای شفافی را برای خودتان تعیین کنید. موقعی که این مهارت حساس را بیاموزید و به کار گیرید تقریباً بلافاصله به پیشرفتهای زیادی نائل میشوید و سریعتر و راحتتر به هدفهایتان میرسید. کلید فعال کردن موفقیت این است که هدف یا هدفهای موردنظر و ویژگیها و خصوصیاتشان به هنگام دستیابی به آنها کاملاً مشخص باشد. همانطور که شما ساختن یک خانه را بدون نقشه شروع نمیکنید، زندگی پرثمری را هم بدون داشتن لیست مشخصی از اهداف موردنظر و برنامهای مکتوب و مدون برای اقداماتی که منجر به رسیدن به هر یک از آنها میشود نمیتوانید پایهگذاری کنید.
متأسفانه طبق آخرین تحقیقات کمتر از ۳ درصد از افراد دارای هدفهای مدون و روشن و برنامه اجرایی برای آنها هستند. شما هم با یک کار ساده، یعنی برداشتن کاغذ و قلم و یادداشت کردن چیزهایی که میخواهید، میتوانید به صف موفقترین افراد بپیوندید و در تمام سالهای زندگی از یک روش مؤثر برای مشخص کردن و رسیدن به هدفهایتان استفاده کنید.
این روش هفت مرحله ساده دارد که با رسیدن به هر کدام از این هفت مرحله میتوانید کارآیی خودتان را دو یا چند برابر کنید.
۱- مشخص کنید که دقیقاً چه میخواهید و یا آرزوها و خواستههای دارای اولویت شما کدام هستند.
۲- هدفهایتان را روی کاغذ بیاورید افکارتان را بنویسید. وقتی هدفهایتان را مینویسید آن را شفاف و قابل لمس میکنید. با این کار چیزی خلق میکنید که قابل لمس و دیدن است. به بیان دیگر هدفی که روی کاغذ نیامده است فقط یک آرزو و رویاست و هیچ انرژی در پشت آن نیست. هدفهای نوشته نشده منجر به سردرگمی، ابهام، گمراهی و اشتباهات بسیار میشود.
۳- برای هدف خود مهلت تعیین کنید. برای یک هدف یا تصمیم بدون مهلت مشخص هیچ فوریتی وجود ندارد. چنین هدفی فاقد یک آغاز یا پایان واقعی است. اینکه محول کردن یا پذیرش کارها و یا مسئولیتها فاقد مهلتی معین برای انجام باشد طبیعتاً باعث میشود که کارها را به تعویق بیندازید و بخش ناچیزی از آنها را انجام دهید.
۴- از تمام کارهایی که فکر میکنید باید برای رسیدن به هدفتان انجام دهید فهرستی تهیه کنید. هربار چیز جدید به ذهنتان رسید آن را به لیست فعالیتها اضافه کنید. این کار را تا کامل کردن لیست ادامه دهید. این فهرست به شما تصویر قابل مشاهدهای از طبقه یا هدف اصلی و نیز راهی که بتوان در آن بیوقفه به کار ادامه داد ارائه میدهد و احتمال رسیدن به هدف را به طور چشمگیری افزایش میدهد.
۵- فهرست را به یک برنامه تبدیل کنید. کارهایی را که به صورت لیست درآوردهاید اولویتبندی کنید. مشخص کنید چه کاری باید قبل از همه و چه کاری بعد انجام شود. حتی اگر میخواهید برنامه خود را قابل مشاهدهتر کنید کارها را به ترتیب اولویت در داخل مستطیل یا دایرهها بنویسید. خواهید دید وقتی با این کار هدف خود را به وظایف یا کارهای کوچک تقسیم میکنید تا چه اندازه رسیدن به هدف برایتان آسانترمیشود. با داشتن یک هدف مکتوب و یک برنامه منظم و یا سازمانیافته کارآیی و توانایی شما بسیار بیشتر از فردی خواهد بود که هدفهایش را در ذهن نگاه میدارد و با خودش حمل میکند.
۶- فوراً کا را بر اساس برنامه شروع کنید، هر کاری را که میخواهد باشد. برنامه متوسطی که بسیار خوب است اجرا شود بسیار بهتر از یک برنامه عالی است که هیچ اقدامی در جهت اجرای آن نشود. در راه رسیدن به هر موفقیتی اجرای برنامه از همه چیز مهمتر است.
۷- تصمیم بگیرید که هر روز برای آن قدمی به سوی هدف اصلی بردارید کاری انجام دهید. این کار یا فعالیت را در برنامه روزانه خود بگنجانید. هر روز تعداد صفحات معینی در مورد موضوع موردنظر خود مطالعه کنید. به سراغ تعداد مشخصی از مخاطبان بروید. مدت زمان معینی ورزش کنید. از یک زبان خارجی تعداد مشخص واژههای جدید یاد بگیرید. هرگز یک روز خود را بیهوده تلف نکنید. حرکت به جلو را ادامه دهید. وقتی حرکت را شروع کردید به پیشروی ادامه دهید و متوقف نشوید. همین استواری و ثبات قدم به تنهایی شما را تبدیل به یکی از فعالترین افراد در نسل خود میکند. داشتن هدفهای مکتوب تأثیر بسیار خوبی روی قدرت شما دارد. به شما انگیزه کار و فعالیت میدهد، قدرت خلاقیت شما را تقویت میکند. انرژیبخش است و بیش از هر عامل دیگری به شما کمک میکند تا بر تنبلی خود پیروز شوید.
هدفها سوخت و انرژی آتشدان موفقیت هستند. هرچه این هدفها بزرگتر و روشنتر باشند برای رسیدن به آنها مشتاقتر میشوید. هرچه به هدفهایتان بیشتر فکر کنید تمایل و اشتیاق درونی شما برای دستیابی به آنها بیشتر میشود.
هر روز به هدفهایتان فکر کنید و آنها را مرور نمایید. اکثر مردم هرگز چنین کاری را نکردهاند. فقط به روی کاغذ آوردن هدفها، مشخصکردن فعالیتهایی که رسیدن به آنها در سه، چهار ماه آینده کافی است تا زندگیتان را متحول کند. موقعی که اهدافتان را یادداشت میکنید بلافاصله به شخص دیگری تبدیل میشوید و نظری مثبت به خود و آیندهتان پیدا میکنید.
اعتماد به نفس و خوشبینی، جزیی از صفات شما میشود و احساس میکنید کنترل بیشتری روی زندگیتان دارید. از همه بهتر موقعی است که هم هدفها و هم برنامه اجرایی خودتان را بنویسید، این کار احتمال رسیدن به هدفهایتان را به ده یا صد برابر افزایش میدهد.